جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 156(1)

زمان مطالعه: 29 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

خاطب به اهل البصرة على جهة اقتصاص الملاحم‏

از سخنان امام علیه السّلام است که در آن اهل بصره را مخاطب ساخته و از حوادث آینده آن‏ها را با خبر مى‏سازد.

خطبه در یک نگاه‏

امام علیه السّلام در این خطبه، به مسائل گوناگونى اشاره مى‏کند که در عین استقلال هر یک از آن‏ها، پیوند روشنى با هم دارند.

این خطبه بر چند محور دور مى‏زند:

نخست این که امام علیه السّلام مردم را به اطاعت خویش فرا مى‏خواند و راه بهشت را که راه پر مشقتى است به آن‏ها نشان مى‏دهد.

دوّم این که دلیل شرکت عایشه را در جنگ جمل بیان مى‏کند تا مردم گمان نبرند شرکت او در این جنگ دلیل بر مشروعیت کار طلحه و زبیر بوده است.

در بخش سوّم، درباره پایان زندگى و قیام قیامت سخن مى‏گوید و مردم را براى آن از طریق ایمان و عمل صالح و کسب علم و دانش آماده مى‏سازد.

در چهارمین بخش، به چگونگى حشر مردم از قبور در سراى آخرت اشاره مى‏کند.

و در بخش پنجم، از امر به معروف و نهى از منکر که انجام دادن آن بر خلاف پندار بعضى از ناآگاهان هیچ مشکلى در زندگى ایجاد نمى‏کند، سخن به میان مى‏آورد.

در بخش ششم، از اهمیّت قرآن و آثار عظیم آن در اصلاح فرد و جامعه بحث مى‏کند.

و سرانجام در بخش هفتم، در پاسخ این پرسش که شخصى از آن حضرت مى‏پرسد:در مورد فتنه با ما سخن بگو و آیا از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در این باره پرسشى داشته‏اى، به شرح جامعى درباره این موضوع پرداخته و در ضمن از شهادت خود در آینده نیز خبر مى‏دهد.

بخش اوّل‏

فمن استطاع عند ذلک أن یعتقل نفسه على اللّه، عزّ و جلّ، فلیفعل. فإن أطعتمونی فإنّی حاملکم إن شاء اللّه على سبیل الجنّة، و إن کان ذا مشقّة شدیدة و مذاقة مریرة.

و أمّا فلانة فأدرکها رأی النّساء، و ضغن غلا فی صدرها کمرجل القین، و لو دعیت لتنال من غیری ما أتت إلىّ، لم تفعل. و لها بعد حرمتها الأولى، و الحساب على اللّه تعالى.

ترجمه‏:

آن کس که در آن هنگام (در فتنه‏ها) بتواند خود را وقف بر خداى متعال سازد باید چنین کند و اگر مرا اطاعت کنید من (در میان انبوه فتنه‏ها) به خواست خدا شما را به راه بهشت خواهم برد؛ هر چند راهى است پر مشقّت و داراى تلخى‏هاى فراوان. امّا فلان زن (اشاره به عایشه است) افکار زنانه دامنش را گرفت و کینه‏هایى را که در سینه خود پنهان مى‏داشت، همچون کوره آهنگران به جوشش در آمد (و آشکار شد) و اگر او را دعوت مى‏کردند که مانند همین کار را که در مورد من انجام داد درباره دیگرى انجام دهد، هرگز اقدام نمى‏کرد (و به خون خواهى عثمان بر نمى‏خاست این یک بهانه بود) به هر حال، همان احترام نخستین را (به خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) دارد؛ ولى حسابش با خداوند متعال است!

شرح و تفسیر

آشکار شدن کینه‏هاى درونى به بهانه واهى‏

همان گونه که در بحث سند خطبه گفته شد، امام علیه السّلام این خطبه را بعد از پایان جنگ جمل بیان فرموده و تعبیرات آغاز این خطبه نشان مى‏دهد که امام علیه السّلام قبل از این جمله‏ها اشاره‏اى به فتنه‏هایى که در پیش است کرده و به مردم هشدار داده که فتنه جمل، اوّلین و آخرین فتنه نیست و به دنبال آن چنین مى‏فرماید:

«آن کس که در آن هنگام (در فتنه‏ها) بتواند خود را وقف بر اطاعت خداوند متعال سازد، باید چنین کند و اگر مرا اطاعت کنید من (در میان انبوه فتنه‏ها) به خواست خدا شما را به راه بهشت خواهم برد؛ هر چند راهى است پر مشقت و داراى تلخى‏هاى فراوان!» (فمن استطاع عند ذلک أن یعتقل نفسه على اللّه، عزّ و جلّ، فلیفعل. فإن أطعتمونی فإنّی حاملکم إن شاء اللّه على سبیل الجنّة، و إن کان ذا مشقّة شدیدة و مذاقة مریرة(2)).

مفهوم «یعتقل نفسه»- با توجه به این که «یعتقل» از ماده عقل به معناى باز داشتن است- آن است که نفس خویش را تنها وقف فرمان خدا کند که بالاترین درجه عبودیّت و اطاعت است و در جمله (و ان کان ذا مشقة …) اشاره به این مى‏فرماید که بهشت و سعادت را ارزان به کسى نمى‏دهند، اگر خواهان آن هستید باید خود را آماده سازید؛ چرا که مبارزه با هواى نفس همچون مبارزه با دشمن، پر مشقت است:

ناز پرورده تنعّم نبرد راه به دوست

عاشقى شیوه رندان بلاکش باشد

در خطبه 176 امام علیه السّلام همین مطلب را از زبان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به تعبیر معناى دیگرى بیان فرموده است: (إنّ الجنّة حفّت بالمکاره و إنّ النّار حفّت بالشّهوات) به یقین بهشت در میان ناراحتى‏ها و دوزخ در میان شهوات پیچیده شده است.

سپس امام علیه السّلام به دلیل شرکت عایشه در جنگ جمل- که یکى از فتنه‏هاى جهان‏

اسلام بود- اشاره کرده و ضمن پنج جمله پر معنا تمام گفتنى‏ها را بیان مى‏کند؛ مى‏فرماید: «امّا فلان زن، افکار زنانه دامنش را گرفت و کینه‏هایى که در سینه خود پنهان مى‏داشت، همچون کوره آهنگران به غلیان آمده بود (و آشکار ساخت) و اگر او را دعوت مى‏کردند که مانند همین کار را که درباره من انجام داد در مورد دیگرى انجام دهد هرگز اقدام نمى‏کرد (و به خون خواهى عثمان بر نمى‏خاست) با این حال، همان احترام نخستین را (به سبب احترام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) دارد؛ ولى حسابش با خداى متعال است!» (و أمّا فلانة فأدرکها رأی النّساء، و ضغن غلا فی صدرها کمرجل(3) القین(4)، و لو دعیت لتنال من غیری ما أتت إلىّ، لم تفعل. و لها بعد حرمتها الأولى، و الحساب على اللّه تعالى).

بى شک، منظور از «فلانة» در عبارت یاد شده، عایشه است و با توجه به این که این خطبه پس از جنگ جمل ایراد شده هدف امام علیه السّلام این بوده که به بعضى شبهات پاسخ دهد؛ از جمله این که اگر این جنگ، نامشروع بود چرا عایشه که یکى از رهبرانش بود، در آن شرکت کرد؟

امام علیه السّلام در پاسخ به این سؤال به دو انگیزه عایشه براى همکارى با طلحه و زبیر اشاره مى‏کند: نخست، داشتن افکار سست زنانه که طلحه و زبیر به آسانى توانستند فکر او را بدزدند و او را با خود همراه سازند و لذا در تواریخ مى‏خوانیم که عایشه مدتى بعد، از کار خود پشیمان شد و اظهار توبه مى‏کرد.

دیگر این که او کینه‏هایى از من (امام على بن ابى طالب علیه السّلام) در سینه داشت که بسیار پر جوش و خروش بود تا آن جا که به او اجازه نمى‏داد درست در عواقب این کار بیندیشد و بداند با که مبارزه مى‏کند و براى چه مبارزه مى‏کند و سرانجام این مبارزه چه خواهد شد؟!

درباره عوامل این کینه داغ درونى، شارحان نهج البلاغه سخنان بسیار گفته‏اند؛ ولى از

همه آنها جامع‏تر، چیزى است که ابن ابى الحدید از استادش ابو یعقوب نقل مى‏کند که به بخشى از آن اشاره مى‏کنیم:

1. على علیه السّلام همسر فاطمه علیها السّلام بود و فاطمه علیها السّلام دختر خدیجه بود و حساسیت عایشه نسبت به خدیجه با عنوان یک رقیب حتى بعد از وفات او در تواریخ معروف است.

2. احترام فوق العاده رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله نسبت به فاطمه زهرا علیها السّلام که نشانه شخصیت فوق العاده فاطمه علیها السّلام بود و فراتر از محبّت پدر و فرزندى دیده مى‏شد تا آن جا که طبق روایات معتبر او را «سیدة نساء العالمین» خواند و مى‏فرمود: «هر کس فاطمه علیها السّلام را آزار دهد مرا آزار داده و هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده و او پاره تن من است»،(5) حساسیّت زیادى در عایشه برانگیخت؛ چرا که او خود را شایسته این القاب مى‏پنداشت نه دیگرى را و همین حساسیّت نیز نسبت به على علیه السّلام در دل او پیدا شده بود.

3. احترام خاص رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نسبت به شخص على علیه السّلام و فضایل زیادى که (خاص و عام) براى على علیه السّلام از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل کرده‏اند عامل دیگرى براى این حسادت بود؛ چرا که او پدرش ابو بکر را شایسته این اوصاف خیال مى‏کرد.

4. فرزنددار شدن فاطمه علیها السّلام و گسترش نسل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از طریق او و على علیه السّلام و عدم وجود فرزند براى عایشه و احترام فوق العاده‏اى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام قائل بود، عامل مهم دیگرى براى این حسادت محسوب مى‏شد.

5. بسته شدن تمام درهاى خانه‏هاى اصحاب که به مسجد باز مى‏شد، حتى در خانه ابوبکر (پدر عایشه) و باز بودن در خانه على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام نیز سبب افروخته شدن خشم و حسادت آن زن بود؛ چرا که تنها درى بود که بعد از در خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به مسجد گشوده مى‏شد و همه مسلمین از آن به عظمت یاد مى‏کردند.

و عوامل متعدد دیگرى که به جهت اختصار از آن‏ها صرف نظر شد.(6)

قابل توجّه این که ابن ابى الحدید در این بخش از کلمات استادش (شیخ ابى یعقوب) این نکته را نقل مى‏کند که عایشه پس از آن که على علیه السّلام (به ناچار) با ابو بکر بیعت کرد بسیار اظهار خوشحالى مى‏کرد و این تظاهر به خشنودى در تمام مدّت خلافت پدرش ابو بکر و سپس عمر و عثمان ادامه داشت؛ در حالى که کینه‏ها در درون او در جوشش بود تا زمانى که عثمان کشته شد؛ در حالى که عایشه از کسانى بود که مردم را بر ضد عثمان تحریک مى‏کرد و آرزویش این بود که خلافت به طلحه برسد؛ اما هنگامى که شنید مردم با على بن ابى طالب علیه السّلام بیعت کرده‏اند فریاد کشید و نداى واعثمانا! سر داد و گفت: عثمان را مظلوم کشتند و کینه‏هاى درونى‏اش به غلیان آمد و ماجراى جمل از آن تولّد یافت.(7)

و عجب این که جمعى از دانشمندان اهل سنت در عین این که اعتراف مى‏کنند، عایشه راه خطا پویید و در آتش افروزى جنگ جمل مرتکب گناه شد، مى‏گویند: او بعدا توبه کرد و مشمول عفو خدا شد. سؤال این است که آیا ریختن خون هفده هزار و به روایتى بیست هزار مسلمان! در جمل به اضافه مشکلات عظیمى که از ناحیه این جنگ در تمام جهان اسلام پیدا شد و سال‏ها یا قرن‏ها ادامه یافت با یک «استغفر اللّه» بخشوده مى‏شود؟! آیا خداوند از حقّ النّاس به این آسانى مى‏گذرد آن هم چنین حقّ النّاسى؟

جالب این که به گفته «ابن عبد ربّه» در «عقد الفرید» بعد از جنگ جمل، زنى به نام «أمّ اوفى» بر عایشه وارد شد و گفت:

اى امّ المؤمنین، چه مى‏گویى درباره کسى که بچه صغیر خود را کشته است؟ عایشه بلافاصله گفت: آتش دوزخ بر او واجب شده. آن زن سؤال کرد: درباره زنى که بیست هزار فرزند بزرگ خود را در یک صحنه کشته باشد چه مى‏گویى؟ (عایشه فهمید که اشاره به او و ماجراى جنگ جمل مى‏کند) گفت: بیایید این دشمن خدا را بگیرید و بیرون بیاندازید.(8)

و امّا جمله سوّم که مى‏فرماید: «اگر عایشه دعوت مى‏شد که آن چه را درباره من انجام داد درباره دیگرى انجام دهد، نمى‏پذیرفت»، اشاره به این است که هر گاه مردم مسلمان با دیگرى غیر از من بیعت کرده بودند این زن هرگز به خون خواهى عثمان بر نمى‏خاست؛ بنابر این، انگیزه او هرگز دفاع از خون عثمان نبود که خودش در آن شرکت داشت؛ بلکه هدفش تحریک مردم بر ضد من بود.

و این که در جمله چهارم مى‏فرماید: «با این حال او احترام گذشته را دارد» به دلیل این بود که همسر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود و براى احترام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از مجازاتش در دنیا صرف نظر شد؛ ولى در جمله پنجم تصریح مى‏کند: «حساب او بر خداست»، اشاره به این که هرگز خداوند از گناه او نخواهد گذشت.

قرآن مجید تکلیف او را در آیه 30 سوره احزاب روشن ساخته است: ««یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً»؛ اى همسران پیامبر، هر یک از شما گناه آشکار و فاحش مرتکب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود و این براى خدا آسان است».

بخش دوّم‏

منه: سبیل أبلج المنهاج، أنور السّراج، فبالإیمان یستدلّ على الصّالحات، و بالصّالحات یستدلّ على الإیمان، و بالإیمان یعمر العلم، و بالعلم یرهب الموت، و بالموت تختم الدّنیا، و بالدّنیا تحرز الآخرة، و بالقیامة تزلف الجنّة، و تبرّز الجحیم للغاوین. و إنّ الخلق لا مقصر لهم عن القیامة، مرقلین فی مضمارها إلى الغایة القصوى.

ترجمه‏:

(ایمان) روشن‏ترین راه، با نورانى‏ترین چراغ است. انسان به سبب ایمان به اعمال صالح رهنمون مى‏شود و به وسیله اعمال صالح، ایمان، آشکار مى‏گردد. با ایمان، کاخ علم و دانش آباد مى‏شود و به وسیله علم، هراس از مرگ (و مسئولیت‏هاى بعد از آن) حاصل مى‏گردد. با مرگ، دنیا پایان مى‏گیرد و با دنیا مى‏توان آخرت را به دست آورد. با برپا شدن قیامت، بهشت، نزدیک مى‏شود و دوزخ براى گمراهان آشکار مى‏گردد. مردم به جز قیامت اقامتگاهى ندارند و به سرعت در این میدان به سوى آن سر منزل آخرین پیش مى‏روند.

شرح و تفسیر

پیشروى به سوى سر منزل مقصود

در این بخش از خطبه، امام علیه السّلام نخست از ایمان و سپس آثار آن- که اعمال صالح و علم و دانش و ترس از مجازات قیامت و آمادگى براى این سفر پر خطر و سرانجام رسیدن‏

به بهشت است- سخن مى‏گوید.

نخست مى‏فرماید: «ایمان، روشن‏ترین راه، با نورانى‏ترین چراغ است» (سبیل أبلج(9) المنهاج، أنور السّراج(10)).

از آن جا که بهترین راه، راهى است که در روزها روشن و بدون هیچ گونه مانع، و شب‏ها نیز داراى چراغ باشد، امام علیه السّلام ایمان را به چنین راهى تشبیه کرده است. این احتمال نیز وجود دارد که مراد از سراج چراغ‏هایى است که به صورت علامت در جاده‏ها نصب مى‏گردد تا مسافران به بیراهه نروند یعنى ایمان، راهش روشن و نشانه‏هایش آشکار است.

سپس مى‏افزاید: «به سبب ایمان، انسان به اعمال صالح رهنمون مى‏شود و به وسیله اعمال صالح، ایمان آشکار مى‏گردد. با ایمان، کاخ علم و دانش آباد مى‏شود و به وسیله علم، هراس از مرگ (و مسئولیت‏هاى بعد از آن) حاصل مى‏گردد» (فبالإیمان یستدلّ على الصّالحات، و بالصّالحات یستدلّ على الإیمان، و بالإیمان یعمر العلم، و بالعلم یرهب الموت).

به یقین، ایمان در هر دو جمله به معناى عقیده باطنى است؛ در حالى که «یستدلّ» در جمله اوّل به معناى علیّت است و در جمله دوم، کاشفیّت، یعنى ایمان سبب عمل صالح مى‏شود و عمل صالح، کشف از ایمان مى‏کند؛ ولى این احتمال نیز وجود دارد که «یستدلّ» در هر دو به معناى علیّت باشد؛ یعنى همان گونه که ایمان، سبب عمل صالح مى‏شود، عمل صالح نیز سبب قوّت ایمان است.

و این که مى‏فرماید: «به وسیله ایمان، عالم علم آباد مى‏شود» ممکن است اشاره به دو نکته باشد:

نخست این که هرگاه انسان به آفریدگارى دانا و حکیم ایمان داشته باشد و آفرینش را هدفمند بداند، یقین پیدا مى‏کند که چیزى در این عالم، بى دلیل و بى هدف نیست و به دنبال آن تلاش مى‏کند علل و عوامل اشیا و اسرار پدیده‏ها و آثار آن‏ها را دریابد. تعبیر یکى از بزرگ‏ترین دانشمندان علوم طبیعى «چیزى که دانشمندان بزرگ را وادار به تلاش براى کشف اسرار طبیعت در طول سالیان دراز مى‏کرد، ایمان آن‏ها به هدفمند بودن آفرینش بود و این که چیزى در این جهان بى حساب و کتاب نیست».

دیگر این که یکى از موانع علم و معرفت، تعصّب‏هاى کور و کر، غرور و هواهاى نفسانى است؛ ولى هنگامى که ایمان آمد، همه این موانع برچیده مى‏شود و راه وصول به سر چشمه‏هاى ایمان هموار مى‏گردد.

اضافه بر این، علم بى عمل، علمى است ویران و هم سنگ با جهل؛ و چیزى که علم را با عمل قرین مى‏کند و آن را آباد مى‏سازد، ایمان است؛ همان گونه که در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «إنّ العلم لیتفّ بالعمل فإن أجابه و إلّا ارتحل عنه؛ علم، عمل را فرا مى‏خواند؛ اگر دعوت او را اجابت کرد، مى‏ماند و گر نه مى‏رود».(11)

و این که مى‏فرماید: «انسان به سبب علم از مرگ مى‏ترسد» به این دلیل است که مرگ را پایان زندگى نمى‏داند؛ بلکه آغاز زندگى نوینى تلقى مى‏کند که انسان در آن با نتیجه اعمال خود رو به رو خواهد بود.

سپس در ادامه این بیان که علّت و معلول‏ها و لازم و ملزوم‏ها را پشت سر هم ذکر مى‏کند، مى‏فرماید: «با مرگ، دنیا پایان مى‏گیرد، و با دنیا مى‏توان آخرت را به دست آورد و با بر پا شدن قیامت، بهشت نزدیک مى‏شود و دوزخ براى گمراهان آشکار مى‏گردد؛ مردم به جز قیامت، اقامتگاهى ندارند و به سرعت در این میدان به سوى آن سر منزل آخرین پیش مى‏روند» (و بالموت تختم الدّنیا، و بالدّنیا تحرز الآخرة، و بالقیامة تزلف‏

الجنّة، و تبرّز الجحیم للغاوین. و إنّ الخلق لا مقصر(12) لهم عن القیامة، مرقلین(13) فی مضمارها إلى الغایة القصوى).

آرى، مرگ پایان زندگى دنیاست و سرآغاز زندگى ابدى؛ و با مرگ پرونده اعمال بسته مى‏شود؛ چرا که مزرعه آخرت، تنها دنیاست و در قیامت، دو چیز بیش نیست: یا بهشت است و سعادت جاویدان و یا دوزخ است و عذاب ابدى؛ و همه انسان‏ها بدون استثنا به سوى یکى از این دو سرنوشت پیش مى‏روند.

بعید نیست ذکر این عبارت به دنبال بیان به داستان جنگ جمل و آتش افروزان آن، اشاره به این نکته باشد که اگر آن‏ها ایمان قوى داشتند، گرفتار آن جنگ خانمان سوز و پر مسئولیت نمى‏شدند. اگر ایمان سالمى داشتند آگاهى پیدا مى‏کردند و زندگى باقى آخرت را به زندگى فانى این دنیا نمى‏فروختند؛ ولى افسوس که حجاب هوا پرستى، عقل انسان را از درک حقایق باز مى‏دارد؛ با این که جادّه روشن است و نشانه‏ها آشکار.

جمله «و بالقیامة تزلف الجنّة، و تبرّز الجحیم للغاوین» بر گرفته از آیات 90 و 91 سوره شعراست: «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ».

بخش سوّم‏

منه: قد شخصوا من مستقرّ الأجداث، و صاروا إلى مصائر الغایات. لکلّ دار أهلها، لا یستبدلون بها و لا ینقلون عنها.

و إنّ الأمر بالمعروف، و النّهی عن المنکر، لخلقان من خلق اللّه سبحانه؛ و إنّهما لا یقرّبان من أجل، و لا ینقصان من رزق. و علیکم بکتاب اللّه، «فإنّه الحبل المتین، و النّور المبین»، و الشّفاء النّافع، و الرّیّ النّاقع، و العصمة للمتمسّک، و النّجاة للمتعلّق. لا یعوجّ فیقام، و لا یزیغ فیستعتب، «و لا تخلقه کثرة الرّدّ»، و ولوج السّمع. «من قال به صدق، و من عمل به سبق».

ترجمه‏:

آنان از قرارگاه قبرها خارج مى‏شوند و به سوى آخرین منزل رهسپار مى‏گردند. هر یک از خانه‏ها (ى بهشت و دوزخ) ساکنانى دارد که نه آن را به خانه دیگر تبدیل مى‏کنند و نه از آن به جایى دیگرى انتقال مى‏یابند.

به یقین، امر به معروف و نهى از منکر، دو صفت از صفات خداوند سبحان است و عمل به آن دو نه از عمر کسى مى‏کاهد و نه روزى کسى را کم مى‏کند. کتاب خدا را محکم بگیرید؛ چرا که رشته‏اى است مستحکم و نورى است آشکار؛ شفا بخش و پر منفعت است و سیراب کننده و فرو نشاننده عطش (تشنگان حقّ). تمسّک جویان را حفظ مى‏کند و نجات بخش کسانى است که به دامنش چنگ زنند. کژى در آن راه ندارد تا آن را راست کنند و هرگز راه خطا نمى‏پوید تا به راه حقّش باز گردانند. خواندن و شنیدن مکرّرش سبب‏

کهنگى آن نمى‏گردد، آن کس که با قرآن سخن بگوید راست مى‏گوید، و آن کس که به آن عمل کند به پیش مى‏رود.

شرح و تفسیر

اسباب نجات در قیامت‏

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه به دنبال بخش پیشین- که در آن سخن از مرگ و قیامت و بهشت و دوزخ به میان آمد- نخست به مسأله حشر و نشر مردم در آن روز مى‏پردازد و بعد با بحث جامعى درباره امر به معروف و نهى از منکر و اهمیّت قرآن مجید که هر دو از مهم‏ترین اسباب نجات در قیامت‏اند، سخن به میان مى‏آورد و مى‏فرماید:«آن‏ها از قرارگاه قبرها خارج مى‏شوند و به سوى آخرین منزل رهسپار مى‏گردند. هر یک از خانه‏ها (ى بهشت و دوزخ) ساکنانى دارد که نه آن را به دیگرى تبدیل مى‏کنند و نه از آن به جاى دیگر انتقال مى‏یابند» (قد شخصوا(14) من مستقرّ الأجداث(15)، و صاروا إلى مصائر الغایات. لکلّ دار أهلها، لا یستبدلون بها و لا ینقلون عنها).

نخست اشاره به این مى‏فرماید که همه از قبرها بر مى‏خیزند؛ همان چیزى که در قرآن مجید کرارا بیان شده است: ««یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً»؛ روزى که آن‏ها از قبرها به سرعت خارج مى‏شوند …».(16)

و از این تعبیر استفاده مى‏شود که ذرّات بدن آن‏ها که تبدیل به خاک شده، هر جا باشد به قبرها باز مى‏گردد و در آن جا زنده مى‏شوند و سر از خاک بر مى‏دارند.

در این جا این سؤال پیش مى‏آید که آیات قرآن با صراحت مى‏گوید: «پایان دنیا

زلزله‏هاى عظیمى به وقوع مى‏پیوندد و همه چیز درهم مى‏ریزد» با این حال چگونه قبرها باقى مى‏ماند و مردگان از قبرها برمى‏خیزند؟

پاسخ این سؤال را در جلد سوّم همین کتاب، صفحه 367 بیان کرده‏ایم.

سپس اشاره به این مى‏کند که خانه‏هاى بهشتیان و دوزخیان قابل تغییر و تبدیل نیست. هر کس جایگاه ویژه خود را مطابق اعمال و عقاید خود دارد؛ مقصود این که پاداش و کیفر در آن جهان براى مؤمن و کافر جاودانى است؛ نه قابل تبدیل است و نه قابل نقل و انتقال. این سراها به قدرى حساب شده است که کاملا هماهنگ با صاحبان آن عقاید و اعمال است؛ گویى خانه‏ها به سراغ آن‏ها مى‏روند نه آن‏ها به سوى خانه‏ها.

سپس با توجه به این که واقعه جمل یکى از نمونه‏هاى بارز امر به معروف و نهى از منکر بود، به اهمیّت این مسأله اشاره کرده، مى‏فرماید: «به یقین، امر به معروف و نهى از منکر، دو صفت از صفات خداوند سبحان است و عمل به این دو نه اجل کسى را نزدیک مى‏کند و نه از روزى کسى مى‏کاهد!» (و إنّ الأمر بالمعروف، و النّهی عن المنکر، لخلقان من خلق(17) اللّه سبحانه؛ و إنّهما لا یقرّبان من أجل، و لا ینقصان من رزق).

همان گونه قرآن مجید مى‏گوید: ««إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى‏ وَ یَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ»؛ خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان امر مى‏کند و از فحشا و منکر و ستم نهى مى‏نماید».(18)

بعضى از شارحان نهج البلاغه تعبیر به «خلق» را درباره خداوند، تعبیرى مجازى (مجاز در کلمه یا مجاز در نسبت) مى‏دانند؛ زیرا «خلق» حالت یا ملکه‏اى است نفسانى که اعمال نیک و بد از آن سرچشمه مى‏گیرد و خداوند از چنین عوارض و حالات امکانى پاک و منزّه‏

است ولى اگر «خلق» را به معناى وصف بدانیم، اعمّ از این که به صورت حالت نفسانى باشد یا وصفى که عین ذات است اطلاق آن بر خداوند مشکلى نخواهد داشت.

به هر حال، وظایفى که در اسلام براى انسان‏ها تعیین شده، گاه مخصوص انسان است؛ مانند عبادات و بسیارى از محرّمات؛ ولى در میان آن‏ها امورى وجود دارد که بسیار گسترده است و حتّى درباره خداوند نیز صدق مى‏کند؛ مانند عدالت و ترک ظلم و ارشاد جاهل و تنبیه غافل و امر به معروف و نهى از منکر و اساسا نزول کتاب‏هاى آسمانى و فرستادن انبیا بر اساس همین امر به معروف و نهى از منکر یا ارشاد جاهل است؛ بنابراین در اهمّیّت وظیفه امر به معروف و نهى از منکر همین بس که تمام برنامه‏هاى انبیا از آن سرچشمه مى‏گیرد و خداوند متعال بنیانگذار آن است.

و این که مى‏فرماید: «انجام دادن این دو دستور از عمر و روزى کسى نمى‏کاهد» اشاره به این است که بسیارى از مردم کوتاه فکر، تصور مى‏کنند امر به معروف و نهى از منکر سبب درگیرى با ارباب معاصى مى‏شود و این درگیرى گاه سبب جرح و قتل و گاه سبب پراکندگى مردم از اطراف انسان و در نتیجه کاهش روزى مى‏شود.

ولى اگر امر به معروف و نهى از منکر به صورت صحیح و معقول انجام شود و از افراط و تفریط پرهیز گردد، خداوند انسان را حفظ مى‏کند و برکاتش را از او دریغ نمى‏فرماید.

امر به معروف و نهى از منکر شرایطى دارد، از جمله احتمال اثر و عدم ضرر و همچنین امر به معروف و نهى از منکر داراى دو بخش است: بخش عمومى که وظیفه همه مردم است (از طریق قلب و زبان) و بخش خصوصى که وظیفه حکومت اسلامى است (از طریق اقدامات عملى)، اگر این جهات در آن رعایت شود و توأم با ادب و احترام باشد نه تنها صاحبان آن منفور نمى‏شوند، بلکه محبوبیّت هم پیدا مى‏کنند و اگر به فرض در بعضى از موارد گرفتار مشکلاتى شوند، خداوند متعال حلّ مشکلات آن‏ها را تضمین کرده است.

کوتاه سخن این که امر به معروف و نهى از منکر، اساس و پایه نظام جامعه و پاکى و قداست و ترقّى و پیشرفت آن است. در جامعه‏اى که امر به معروف و نهى از منکر بمیرد،

فرار از زیر بار مسئولیّت‏ها به صورت گسترده نمایان مى‏گردد؛ انواع گناهان و معاصى در هر کوى و برزن آشکار مى‏شود و جامعه در لجنزار فساد و گناه غوطه‏ور مى‏گردد.

و از آن جا که راه وصول به خوشبختى و حلّ مشکلات فردى و اجتماعى، بازگشت به سوى قرآن است، امام علیه السّلام در پایان این سخن به سراغ اهمّیّت قرآن مى‏رود و با تعبیرات زنده و تشبیهات پر معنا، اهمّیّت قرآن را ضمن یازده جمله- که هر یک اشاره به یکى از ویژگى‏هاى قرآن است- گوشزد مى‏کند؛ در آغاز مى‏فرماید:

«کتاب خدا را محکم بگیرید چرا که رشته‏اى است مستحکم و نورى است آشکار» (و علیکم بکتاب اللّه، فإنّه الحبل المتین، و النّور المبین).

انسان‏ها قبل از پذیرش تعلیم و تربیت، گویى در چاه طبیعت گرفتارند و براى نجات از آن باید به رشته‏اى چنگ زنند و خود را نجات دهند. این رشته باید محکم باشد که در وسط راه آنان را رها نسازد؛ لذا از قرآن به «الحبل المتین» یاد شده که وسیله نجات انسان‏هاست و با توجه به این که پیمودن راه در ظلمات، سبب گمراهى و سقوط در پرتگاه‏هاست، قرآن تشبیه به نور آشکارى شد، که انسان را تا رسیدن به سر منزل مقصود بدرقه مى‏کند.

در سوّمین و چهارمین ویژگى مى‏فرماید: «قرآن شفا بخش و پر منفعت و سیراب کننده و فرونشاننده عطش (تشنگان حق) است» (و الشّفاء النّافع، و الرّیّ(19) النّاقع(20)).

صفات نکوهیده و رذایل اخلاقى، چه آن‏ها که به فرد باز مى‏گردد و چه آن‏ها که مربوط به جمعیّت است، همچون بیمارى‏هاى جانکاه و گاه کشنده است که داروى آن در جاى جاى قرآن مجید آمده است و از آن جا که مهم‏ترین عامل حیات، آب است در حیات‏

معنوى انسان نیز قرآن مجید نقش آب را ایفا مى‏کند، لذا امام علیه السّلام آن را وسیله سیراب شدن تشنگان حق، شمرده است.

در پنجمین و ششمین وصف مى‏فرماید: «قرآن، حافظ تمسّک جویان و سبب نجات کسانى است که به دامنش چنگ مى‏زنند» (و العصمة للمتمسّک، و النّجاة للمتعلّق).

انسان در مسیر خود به سوى سعادت جاویدان، گاه لغزش‏هایى دارد و باید چیزى باشد که او را در لغزش‏ها حفظ کند تا سقوط نکند و پرتگاه‏هایى در پیش دارد که براى نجات از خطرها آن‏ها باید به جایى وابسته باشد.

در هفتمین و هشتمین ویژگى مى‏فرماید: «کژى در آن راه ندارد تا آن را راست کنند و هرگز خطا نمى‏کند تا به راه حقّش بازگردانند» (لا یعوجّ فیقام، و لا یزیغ فیستعتب(21)).

به یقین، کلام خدا که متّکى به علم بى‏پایان پروردگار است هیچ‏گونه خلاف و انحراف و اشتباه و خطا در آن راه ندارد؛ چرا که خطا را کسى مى‏کند که علمش محدود و قدرتش ناچیز باشد؛ نه آن کس که علم و قدرت بى‏پایان دارد و مى‏دانیم یکى از نشانه‏هاى اعجاز قرآن، عدم وجود اختلاف و تضادّ و خطا در آن است: «وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً».(22) در سوره کهف نیز مى‏خوانیم: ««الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً»؛ حمد، مخصوص خدایى است که این کتاب (آسمانى) را بر بنده (برگزیده‏اش) نازل کرد و هیچ‏گونه کژى در آن قرار نداد».(23)

و در نهمین ویژگى مى‏فرماید: «خواندن و شنیدن مکرّرش موجب کهنگى آن‏

نمى‏گردد» («و لا تخلقه کثرة الرّدّ»، و ولوج السّمع).

آرى! مسلّما هر قدر آن را بخوانند و تکرار کنند باز هم روح پرور و شیرین‏تر و دلپذیرتر است؛ چرا؟ زیرا قرآن، کلام خداست و کلام او همچون ذاتش نامتناهى است و هر چه در آن تدبّر شود حقایق تازه‏اى کشف مى‏شود و با پیشرفت علم و دانش بشرى ابعاد تازه‏اى از آن آشکار مى‏گردد و همان گونه که در حدیث معروف پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «لا تحصى عجائبه و لا تبلى غرائبه؛ شگفتى‏هاى آن به شماره در نمى‏آید و نو آورى‏هایش به کهنگى نمى‏گراید».(24)

و یا آن گونه که در حدیث معروف امام رضا علیه السّلام بیان شده است، در پاسخ این سؤال که چرا قرآن بر اثر فزونى انتشار و تکرار تلاوت کهنه نمى‏شود؛ بلکه هر روز شاداب‏تر است؟فرمود: این به سبب آن است که خداوند آن را براى زمان معینى یا گروه خاصى قرار نداده؛ به همین دلیل در هر زمان تازه است و تا دامنه قیامت، نزد هر قومى با طراوت و شاداب مى‏باشد.(25)

و سرانجام در دهمین و یازدهمین ویژگى مى‏فرماید: «آن کس که با قرآن سخن بگوید، راست مى‏گوید، و آن کس که به آن عمل کند پیشى مى‏گیرد» (من قال به صدق، و من عمل به سبق).

اشاره به این که قرآن، معیار حقّ و باطل و پیروزى و شکست است. آن‏ها که هماهنگ با قرآن، سخن مى‏گویند، گفتارشان عین حقیقت است و آن‏ها که هماهنگ با آن عمل مى‏کنند پیروزند. محتواى قرآن، عین واقعیت است و راه‏هایى که ارائه داده به سر منزل سعادت مى‏رسد؛ چرا که در کلام خدا هیچ خطایى نیست؛ به همین دلیل هماهنگى با آن در گفتار و کردار انسان را به حقیقت مى‏رساند.

بخش چهارم‏

و قام الیه رجل فقال: یا أمیر المؤمنین، أخبرنا عن الفتنة، و هل سألت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله عنها؟ فقال علیه السّلام:

إنّه لمّا أنزل اللّه سبحانه، قوله: «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ» علمت أنّ الفتنة لا تنزل بنا و رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله- بین أظهرنا. فقلت: یا رسول اللّه، ما هذه الفتنة الّتی أخبرک اللّه تعالى بها؟ فقال: «یا علیّ، إنّ أمّتی سیفتنون من بعدی»، فقلت:یا رسول اللّه، أو لیس قد قلت لی یوم أحد حیث استشهد من استشهد من المسلمین، و حیزت عنّی الشّهادة، فشقّ ذلک علیّ، فقلت لی: «أبشر، فإنّ الشّهادة من ورائک؟» فقال لی: «إنّ ذلک لکذلک، فکیف صبرک إذن؟» فقلت: یا رسول اللّه، لیس هذا من مواطن الصّبر، و لکن من مواطن البشرى و الشّکر.

ترجمه‏:

(در ادامه این خطبه) مردى به پا خاست، عرض کرد: اى امیر مؤمنان، ما را از آن فتنه (بزرگ) آگاه ساز! آیا در این باره از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سؤال کردى؟ فرمود: (آرى) هنگامى که خداوند آیه «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»، را نازل فرمود، من مى‏دانستم آن فتنه و آن آزمایش بزرگ، تا زمانى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در میان ماست نازل نمى‏شود؛ از همین رو عرض کردم: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، منظور از این‏

آزمایش و فتنه بزرگ چیست که خدا تو را از آن آگاه ساخته است؟

فرمود: اى على! بعد از من امّتم در بوته آزمایش قرار مى‏گیرند، عرض کردم: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله! (درباره شهادت من چه مى‏فرمایید؟) مگر در جنگ «احد»، بعد از آن که جمعى از مسلمانان شهید شدند و من به سعادت شهادت نرسیدم و این بر من سخت آمد، به من نفرمودید بشارت باد بر تو که شهادت در پیش رو دارى؟

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: مطلب همان گونه است که گفته‏ام؛ ولى در آن موقع چگونه صبر خواهى کرد؟ عرض کردم: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله! این از موارد صبر نیست (زیرا صبر در برابر مصیبت است) بلکه از موارد بشارت و شکر است (چرا که شهادت در راه خدا بزرگ‏ترین افتخار است).

شرح و تفسیر

آزمون و فتنه بزرگ!

در ادامه این خطبه چنین آمده است: «مردى به پا خاست، عرض کرد: اى امیر مؤمنان! ما را از آن فتنه و آزمون (بزرگ) آگاه ساز و آیا در این باره از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سؤال کردى؟» (و قام إلیه رجل فقال: یا أمیر المؤمنین، أخبرنا عن الفتنة، و هل سألت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله عنها؟).

این تعبیر نشان مى‏دهد که در ذهن مردم چنین بوده که فتنه مهمّى در پیش است و سؤال کننده مى‏خواهد بداند آیا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله درباره این فتنه خطرناک و ویرانگر، سخنى بیان فرموده است؟

امام علیه السلام در پاسخ او چنین فرمود: «(آرى) هنگامى که خداوند آیه ««الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»؛ آیا مردم گمان کردند همین که گفتند: ایمان آوردیم، بدون آزمایش رها مى‏شوند؟»، نازل فرمود، من مى‏دانستم آن فتنه و آزمایش بزرگ تا زمانى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در بین ماست نازل‏

نمى‏شود؛ از همین رو عرض کردم: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله! منظور از این آزمایش و فتنه چیست که خدا تو را از آن آگاه ساخته است؟» (فقال إنّه لمّا أنزل اللّه سبحانه، قوله:«الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»(26) علمت أنّ الفتنة لا تنزل بنا و رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله- بین أظهرنا. فقلت: یا رسول اللّه، ما هذه الفتنة الّتی أخبرک اللّه تعالى بها؟).

سپس در ادامه چنین مى‏افزاید که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «اى على بعد از من امّتم در بوته آزمایش قرار مى‏گیرند، عرض کردم: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، (درباره شهادت من چه مى‏فرمایید؟) مگر در جنگ «احد»، بعد از آن که جمعى از مسلمانان شهید شدند و من به سعادت شهادت نرسیدم و این بر من سخت آمد به من نفرمودى بشارت باد بر تو که شهادت از پى توست؟

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: مطلب همان گونه است که گفته‏ام؛ ولى بگو: در آن هنگام چگونه صبر خواهى کرد؟ عرض کردم: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله! این از موارد صبر نیست (زیرا صبر در برابر مصیبت است) بلکه از موارد بشارت و شکر است» (فقال: «یا علیّ، إنّ أمّتی سیفتنون من بعدی»، فقلت: یا رسول اللّه، أو لیس قد قلت لی یوم أحد حیث استشهد من استشهد من المسلمین، و حیزت(27) عنّی الشّهادة، فشقّ ذلک علیّ، فقلت لی: «أبشر، فإنّ الشّهادة من ورائک(28)؟» فقال لی: «إنّ ذلک لکذلک، فکیف صبرک إذن؟» فقلت: یا رسول اللّه، لیس هذا من مواطن الصّبر، و لکن من مواطن البشرى و الشّکر).

نکته‏ها:

1- پاسخ به چند سؤال‏

نخست این که تعبیرات یاد شده نشان مى‏دهد که آیه «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ» مدّتى بعد از جنگ احد در مدینه نازل شده؛ در حالى که مفسّران اتفاق نظر دارند که این سوره (عنکبوت) در مکّه نازل شده است؛ در زمانى که خبرى از جهاد نبود.

در پاسخ این سؤال گفته‏اند: معناى مکّى بودن یک سوره این نیست که تمام آن در مکّه نازل شده است؛ بلکه مانعى ندارد اکثر آن در مکه و یک یا چند آیه آن در مدینه نازل شده باشد، و به دستور پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آن آیه را در این جا قرار داده باشند؛ همان گونه که سوره نحل به اتفاق علما جز سوره‏هاى مکى است؛ در حالى که سه آیه آخر آن، به یقین بعد از جنگ احد نازل شده است.

سؤال دوّم این که على علیه السّلام بعد از نزول آیه مزبور از کجا دانست که در زمان حیات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن فتنه بزرگ واقع نمى‏شود، در حالى که آیه، اشاره اى به این مطلب ندارد؟

پاسخ این سؤال نیز روشن است؛ زیرا منظور از فتنه و آزمایش بزرگ، خطر انحرافاتى است که از اصول و فروع دین، دامن امت را مى‏گیرد و پیداست تا شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله زنده است، جلوى چنین انحرافاتى را مى‏گیرد؛ هنگامى که خورشید غروب کند، خفّاش‏ها به پرواز در مى‏آیند و هنگامى که خورشید وجود رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله غروب کند منافقان به جولان در مى‏آیند و آزمون بزرگ شروع مى‏شود!

سؤال سوّم این که فتنه و آزمونى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این خطبه اشاره کرد- که بعد از من رخ مى‏دهد- چه بوده است؟ در روایتى که مشروح‏تر از روایت نهج البلاغه است چنین مى‏خوانیم: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «إنّ أمّتی ستفتن من بعدی فتتأوّل القرآن و تعمل بالرّأى و تستحلّ الخمر بالنّبیذ و السّحت بالهدیّة و الرّبا بالبیع و تحرّف الکتاب عن مواضعه و تغلب کلمة الضّلال فکن جلیس بیتک حتّى تقلّدها فإذا قلّدتها جاشت علیک الصّدور و قلّبت لک الأمور؛ امت من بعد از من‏

آزمایش مى‏شوند. قرآن را مطابق میل خود تفسیر مى‏کنند (و به هر بهانه‏اى حرام خدا را حلال مى‏کنند)؛ شراب را به بهانه نبیذ(29) و حرام و رشوه به صورت هدیه و ربا را با نام بیع، مجاز مى‏شمرند و کتاب خدا را تحریف معنوى مى‏کنند و سخن گمراهان غلبه مى‏کند. تو در آن روز در خانه بنشین تا زمانى که به حکومت رسى؛ ولى هنگامى که حکومت در دست تو قرار گرفت، حسد در سینه‏ها به حرکت در مى‏آید و (مخالفان و حاسدانت) کارهاى تو را به هم مى‏ریزند (ولى تو استقامت کن)».(30)

این حدیث را که ابن ابى الحدید در تفسیر این خطبه بیان کرده، به خوبى نشان مى‏دهد که فتنه بزرگ، کدام فتنه بوده است.(31)

چهارمین و آخرین سؤال این که: چرا على علیه السّلام درباره شهادت خود سؤال کرد؟ مگر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که درباره این فتنه سخن گفت به شهادت او اشاره کرد؟ حال آن که در خطبه مورد بحث چیزى در این زمینه دیده نمى‏شود.

پاسخ این سؤال چنین است: همان گونه که گفتیم، مرحوم سیّد رضى (ره) خطبه را خلاصه کرده؛ در روایات مشروح‏تر چنین آمده است: على علیه السّلام بعد از آن که ماجراى این فتنه را از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شنید عرض کرد: یا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله، تو به من وعده شهادت دادى؛ از خدا بخواه زودتر نصیب من کند.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اگر تو به زودى شهید شوى چه کسى با «ناکثین»، «قاسطین» و «مارقین» (آتش افروزان جمل و اصحاب معاویه و خوارج) پیکار مى‏کند؟ آرى، من به تو

وعده شهادت داده‏ام و شهید هم خواهى شد و محاسن تو از خون فرقت رنگین خواهد شد. (أما إنّی وعدتک الشّهادة و ستشهد، تضرب على هذه فتخضب هذه).(31)

2- شهادت، افتخار است نه مصیبت‏

نکته بسیار جالبى که در این بخش از خطبه دیده مى‏شود سخنى است که میان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام رد و بدل مى‏شود؛ و آن این که پیغمبر سخن از صبر در برابر شهادت مى‏گوید و على علیه السّلام سخن از شکر و بشارت. واکنشى این گونه با موضوع شهادت، نشانه اوج ایمان و عشق نسبت به ایثار در راه خدا و ارزش‏هاى والاى اسلامى است که تاکنون از شخص دیگرى جز آن حضرت نقل نشده است و گفتار آن حضرت به هنگامى که در محراب عبادت در خون خود غلطید «فزت و ربّ الکعبة؛ به خداوند کعبه پیروز شدم» ادامه همین جریان است.

بخش پنجم‏

و قال: «یا علیّ، إنّ القوم سیفتنون بأموالهم، و یمنّون بدینهم على ربّهم، و یتمنّون رحمته، و یأمنون سطوته، و یستحلّون حرامه بالشّبهات الکاذبة، و الأهواء السّاهیة، فیستحلّون الخمر بالنّبیذ، و السّحت بالهدیّة، و الرّبا بالبیع» قلت: یا رسول اللّه، فبأىّ المنازل أنزلهم عند ذلک؟ أ بمنزلة ردّة، أم بمنزلة فتنة؟ فقال: «بمنزلة فتنة».

ترجمه‏:

(پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله) فرمود: اى على، مردم بعد از من با ثروتشان آزمایش مى‏شوند.دیندار بودن را منّتى بر خدا قرار مى‏دهند و (با این که مرتکب گناهان بزرگى مى‏شوند) انتظار رحمت خدا دارند و خود را از خشمش در امان مى‏بینند. حرام خدا را با شبهات دروغین و هوس‏هاى غفلت‏زا حلال مى‏شمارند. شراب را به نام «نبیذ»، و رشوه را به نام «هدیه» و ربا را به اسم «تجارت» حلال مى‏پندارند. عرض کردم: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، در چنین شرایطى، این افراد را که داراى چنین صفاتى هستند در چه مرتبه‏اى قرار دهم؟ آیا کار آن‏ها به منزله ارتداد و بازگشت از دین است یا به منزله فتنه و انحراف از احکام خدا؟فرمود: به منزله فتنه بدان (و با آنان همچون مسلمانان خطا کار رفتار کن).

شرح و تفسیر

حرام خدا را با کلاه شرعى حلال مى‏شمرند!

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه که آخرین بخش آن است در ادامه نقل کلام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در خصوص فتنه و آزمون بزرگ که بعد از آن حضرت رخ مى‏دهد، چنین مى‏گوید: «آن حضرت (به من) فرمود: اى على، مردم بعد از من با ثروتشان آزمایش مى‏شوند. دیندار بودن را منّتى بر خدا قرار مى‏دهند و (با این که مرتکب گناهان بزرگى مى‏شوند) انتظار رحمت از خدا دارند و خود را از خشمش در امان مى‏بینند. حرام خدا را با شبهات دروغین و هوس‏هاى غفلت‏زا حلال مى‏شمرند. شراب را به نام «نبیذ»، و رشوه را به نام «هدیه» و ربا را به اسم «تجارت»، حلال مى‏پندارند!» (و قال: «یا علیّ، إنّ القوم سیفتنون بأموالهم، و یمنّون بدینهم على ربّهم، و یتمنّون رحمته، و یأمنون سطوته، و یستحلّون حرامه بالشّبهات الکاذبة، و الأهواء السّاهیة، فیستحلّون الخمر بالنّبیذ، و السّحت(32) بالهدیّة، و الرّبا بالبیع»).

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در این بخش از سخنش بر جزئیاتى از این آزمون بزرگ و فتنه فراگیر انگشت مى‏نهد و به پنج وصف از اوصاف گروهى که امتحان مى‏شوند اشاره مى‏کند. قبل از هر چیز تصریح مى‏کند که آن‏ها به اموالشان امتحان مى‏شوند؛ اشاره به این که مال، عمده‏ترین وسیله امتحان آن‏هاست؛ همان گونه که در هر عصر و زمانى چنین است و دیگر این که آن‏ها گرفتار غرور بى دلیلى‏اند؛ چرا که مسلمان بودن خود را به رخ مردم مى‏کشند و گویا منّتى بر خدا دارند؛ با تمام آلودگى‏ها خود را مشمول رحمت خدا و در امان از عذاب او مى‏پندارند و چنین است حال تمام گنهکاران مغرور و از خود راضى. قرآن مجید درباره گروهى از اعراب تازه مسلمان که داراى همین صفات بودند، مى‏گوید:

««یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»؛ آن‏ها بر تو منّت مى‏نهند که اسلام آورده‏اند؛ بگو:اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید؛ بلکه خدا بر شما منّت مى‏نهد که شما را به سوى ایمان هدایت کرده است اگر (در ادعاى ایمان) راستگویید».(33)

و از ویژگى‏هاى دیگر آن‏ها این است که کارهاى حرام را که مورد علاقه آن‏هاست، زیر پوشش‏هاى فریبنده‏اى قرار مى‏دهند یا براى این که مردم را بفریبند و یا حتى وجدان خود را نیز فریب دهند، به سراغ شراب مى‏روند. وقتى به آن‏ها گفته شود: شراب از محرّمات مسلّم است مى‏گویند: این همان نبیذى است که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و اصحابش از آن مى‏نوشیدند؛ در حالى که آن نبیذ نه مسکر بود و نه حرام؛ بلکه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله هنگامى‏که یارانش بعد از ورود به مدینه از سرد بودن طبیعت آب مدینه و ناراحتى‏هاى گوارشى شکایت کردند، به آنها فرمود: چند دانه‏اى خرما درون خمره آب بریزید تا مشکل شما بر طرف گردد. این آب نه مضاف مى‏شد و نه خرما در حدّى بود که مسکر شود. از آن مى‏نوشیدند و وضو مى‏گرفتند؛ ولى بعضى از گمراهان آن را بهانه کردند؛ مقدار زیادى خرما در آب مى‏ریختند و در جاى گرمى قرار مى‏دادند تا تخمیر و به مسکر تبدیل شود و آن را به نام نبیذ مى‏نوشیدند.(34)

همچنین بسیارى از افراد گناهکار و ضعیف الایمان در گذشته و حال، نام رشوه را هدیه مى‏گذاشتند و نیز در پوشش معاملات صورى به ربا خوارى مشغول شده و مى‏شوند.

بدیهى است در محیطهاى مذهبى که گناه آشکار، مشکلات زیادى دارد گنهکاران ترجیح مى‏دهند که اعمال خود را در پوشش عناوین فریبنده‏اى انجام دهند. این همان است که به نام فتنه و آزمون بزرگ از آن خبر داده‏اند.

و در آخرین جمله از این بخش از خطبه مى‏خوانیم که على علیه السّلام مى‏گوید: «عرض کردم:

اى رسول خدا، در چنین شرایطى این گونه افراد را که داراى چنین صفاتى دارند، در چه مرتبه‏اى قرار دهم؟ آیا کار آن‏ها به منزله ارتداد و بازگشت از دین است و یا به منزله فتنه و انحراف از احکام خدا؟ فرمود: آن را به منزله فتنه بدان (و با آن‏ها همچون مسلمانان خطا کار رفتار کن)» (قلت: یا رسول اللّه، فبأىّ المنازل أنزلهم عند ذلک؟أبمنزلة ردّة(35)، أم بمنزلة فتنة؟ فقال: «بمنزلة فتنة»).

با توجه به این که این افراد ظاهرا دو اصل اساسى دین (توحید و نبوّت) را قبول داشتند و انحراف شدید آن‏ها در برنامه‏هاى عملى بود؛ حتى ضروریات دین را به ظاهر انکار نمى‏کردند و مخالفت‏هاى خود را در پوشش عناوین حلال به اصطلاح انجام مى‏دادند؛ لذا حکم ارتداد بر آن‏ها جارى نمى‏شد و على علیه السّلام هم هرگز با آنان همچون مرتد عمل نکرد.

نکته رگ، رگ است این آب شیرین، آب شور

آن چه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در مورد فتنه و آزمون بزرگ در این حدیث بیان فرموده نه تنها در عصر حکومت على علیه السّلام که در عصر ما نیز با تمام ویژگى‏ها خود نمایى مى‏کند. بسیارى از افراد، هنگامى که پاى مال و ثروت نامشروع به میان مى‏آید، گام‏هاى‏شان مى‏لغزد؛ خود را در صف مؤمنان مى‏پندارند؛ گویى بر خدا منّت مى‏نهند که مسلمانند و امید به رحمت او دارند!

و از همه بدتر ارتکاب گناهان بزرگ در پوشش‏هاى عناوین مباح و فریبنده یا به تعبیر دیگر تقلّب نسبت به قانون یعنى از پوشش‏هاى ظاهرا قانونى براى فرار از واقعیت قانون استفاده مى‏کنند.

امروز با چشم خود مى‏بینیم بسیارى از ربا خواران به انواع حیله‏ها متوسّل مى‏شوند؛ گاه به اسم فروختن اسکناس به اسکناس؛ گاه از طریق «ضمّ ضمیمه» یعنى شى‏ء ارزانى را به مال مورد نظر ضمیمه کردن و آن را به قیمت‏هاى گزاف فروختن؛ گاهى به نام کارمزد و گاه بیع شرطهاى دروغین یا حق العمل و پورسانت و جریمه دیر کرد و بهانه تورم و امثال این عناوین کاذبه ربا را حلال مى‏شمرند و کار به جایى رسیده که تحقق حدیث معروف پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را کاملا احساس مى‏کنیم که فرمود:

«یأتی على النّاس زمان لّا یبقى أحد إلّا أکل الرّبا فإن لم یأکله أصابه من غباره(36)؛ زمانى بر مردم مى‏رسد که ربا دامان همه را مى‏گیرد؛ حتى کسانى که از آن بر کنارند گرد و غبارش بر دامانشان مى‏نشیند».

به یقین، این نوع مخالفت با قوانین الهى از مخالفت صریح و آشکار بدتر و خطرناک‏تر است؛ زیرا ممکن است به سرعت در جامعه فراگیر شود، بى آن که به مانعى برخورد کند؛ در حالى که گناهان آشکار چنین نیست و در یک جامعه مذهبى با موانع زیادى برخورد مى‏کند. افزون بر این، این گونه فرار از قانون، گناه مضاعفى است؛ هم گناه ربا خوارى است و هم ریا کارى و بازى با احکام دین.

به تعبیر دیگر، در این نوع فرار از قانون، تنها صورتى از قانون و حکم الهى باقى مى‏ماند؛ بى آن که محتوا و فلسفه آن وجود داشته باشد؛ مثلا تحریم ربا خوارى به دلیل مفاسد زیادى است که در نظام اقتصادى جامعه به وجود مى‏آید و سبب فاصله طبقاتى و ثروتمندتر شدن ثروتمندان و فقیرتر شدن فقیران مى‏گردد؛ به همین جهت زشتى آن از زناى با محارم بیش‏تر شمرده شده و به جنگ با خدا معرفى شده است و در احادیث اسلامى، هفت نوع مفسده مختلف براى آن ذکر شده که در بحث ربا شرح داده‏ایم.(37)

آیا با یک صورت سازى و مثلا اضافه کردن یک سیر نبات یا یک قوطى کبریت با یک‏

معامله سنگین ربوى، همه این مفاسد حل مى‏شود؟!! هرگز! آیا به گفته مرحوم وحید بهبهانى تمام مشکل در کلمه سحت و رباست؟ و تمام گناه ربا فقط به این الفاظ بر مى‏گردد یا حکمتى در این حکم بوده، که باید ملحوظ شود؟!


1) سند خطبه:این خطبه را امام علیه السّلام در «بصره» بعد از «جنگ جمل» بیان فرمود و در آن به سؤالات مختلف گروه‏هایى پاسخ گفت که چگونه جنگ با لشکر جمل و تقسیم غنایم جنگى مجاز بوده، ولى تقسیم اموال آن‏ها و اسارت زنان و فرزندانشان به عنوان اسیران جنگى و اموال اسیران جایز نبوده است و همچنین توضیحاتى درباره ایمان و کفر و امر به معروف و نهى از منکر و بحث‏هایى درباره بدعت و فتنه‏ها.نویسنده کتاب «مصادر» بعد از اشاره به مطلب مذکور مى‏گوید: هرگاه بخش کلمات قصار نهج البلاغه کلماتى با شماره 31، 32، 266 و 374 بنگریم خواهیم دید که همه آن‏ها با خطبه مزبور تطبیق مى‏کند و از یک جا گرفته شده است.سپس از کتاب «مختصر بصائر الدرجات» نقل مى‏کند که او مى‏گوید: من کتابى با عنوان «خطب لمولانا امیر المؤمنین» دیدم که مرحوم «سیّد بن طاووس» در حاشیه آن نوشته است:این کتاب به اقرار نویسنده‏اش با دو واسطه به امام صادق علیه السّلام مى‏رسد؛ بنابر این ممکن است تاریخ کتابتش بعد از سنه 200 هجرى بوده باشد و در این کتاب بخش‏هایى از خطبه مورد بحث نقل شده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 357).

2) «مریرة» از ماده «مرّ» (بر وزن حرّ) به معناى تلخ و ناگوار است.

3) «مرجل» به معناى دیگ است.

4) «قین» به معناى آهنگر است.

5) بحار الانوار، جلد 43، صفحه 76.

6) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 9، صفحه 192 به بعد؛ با تلخیص.

7) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 9، صفحه 198- 199.

8) عقد الفرید، جلد 5، صفحه 79.

9) «ابلج» از ماده «ولوج» به معناى روشن شدن، مخصوصا روشنایى آغاز صبح است.

10) معروف در میان شارحان نهج البلاغه این است که «سبیل» خبر مبتداى محذوفى است و آن ایمان است به قرینه آن چه در جمله بعد آمده است. بعضى نیز احتمال داده‏اند که مبتداى محذوف «سبیل الجنّة» است که در بخش قبل آمده و در واقع، جمله «و أمّا فلانه …» به صورت جمله معترضه‏اى است که در این میان ذکر شده است.

11) بحار الانوار، جلد 2، صفحه 33.

12) «مقصر» از ماده «قصر» (بر وزن فصل) یکى از معانى آن منع کردن است و از آن جا که توقفگاه، انسان را از حرکت بیشتر باز مى‏دارد مقصر به عمل توقف اطلاق شده است.

13) «مرقل» از ماده «ارقال» به معناى با سرعت رفتن است.

14) «شخصوا» از ماده «شخوص» (بر وزن خلوص) به معناى خارج شدن از منزل و گاه به معناى خیره شدن چشم به یک نقطه آمده است؛ گویى چشم مى‏خواهد از جایگاه خود بیرون آید و در این جا به معناى خارج شدن است.

15) «اجداث» جمع «جدث» (بر وزن قفس) به معناى قبر است.

16) معارج، آیه 43.

17) «خلق» (بر وزن افق) و «خلق» (بر وزن قفل) به معناى صفتى است که از انسان جدا نمى‏شود و جمع آن «اخلاق» است.

18) نحل، آیه 90.

19) «رىّ» به معناى سیراب شدن است.

20) «ناقع» از ماده «نقع» (بر وزن نفع) در اصل به معناى فرورفتن آب است و در این جا به معناى سیراب شدن کامل است؛ به گونه‏اى که تشنگى کاملا فرو نشیند.

21) «یستعتب» از ماده «عتب» (بر وزن ثبت) در اصل به معناى ناراحتى درونى است و هنگامى که به باب استفعال مى‏رود، به معناى جلب رضایت و خشنودى طرف است؛ گویا از طرف مقابل تقاضاى عتاب و سرزنش مى‏کند تا راحتى درونى‏اش فرو نشیند و به راه حق بازگردد.

22) نساء، آیه 82.

23) کهف، آیه 1.

24) اصول کافى، جلد 2، صفحه 599.

25) بحار الانوار، جلد 92، صفحه 15.

26) عنکبوت، آیات 1- 2.

27) «حیزت» از ماده «حیازت» است؛ اگر با «الى» متعدى شود به معناى رسیدن به چیزى است و اگر با «عن» متعدى شود، مانند خطبه مذکور به معناى نرسیدن به آن است.

28) «وراء» گاه به معناى پشت سر و گاه به معناى پیش رو مى‏آید.

29) منظور از «نبیذ»- همان گونه که در روایات اهل بیت علیهم السّلام وارد شده- این است که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله براى رفع سردى آب مدینه به یاران خود دستور داده بود، در ظرف‏هاى بزرگ ذخیره آب، تعدادى خرما بیندازند (نه به گونه‏اى که آب مضاف شود) ولى بعدا گروهى از منافقان این موضوع را بهانه کردند؛ مقدار زیادى خرما در آب مى‏ریختند؛ تخمیر مى‏شد و شراب رقیقى به دست مى‏آمد و مى‏خوردند!.

30) بحار الانوار، جلد 32، صفحه 243.

31) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 9، صفحه 206.

32) «سحت» در اصل به معناى جدا کردن پوست چیزى است، سپس به هر مال نامشروعى مخصوصا «رشوه» اطلاق شده است؛ زیرا این گونه اموال، صفا و طراوت و برکت را از انسان دور مى‏کند؛ همان گونه که درخت پوست کنده پژمرده مى‏شود.

33) حجرات، آیه 17.

34) به کتاب کافى، جلد 6، صفحه 416، حدیث 3 مراجعه کنید.

35) «ردّة» (بر وزن مکّه) به معناى یک بار بازگشت از چیزى است و «ردّة» (بر وزن فتنه) به معناى ارتداد و بازگشت از دین است. در خطبه مذکور معناى دوّم مورد نظر است.

36) مستدرک الوسائل، جلد 13، صفحه 333.

37) به کتاب «ربا و بانکدارى» تألیف «آیة اللّه العظمى مکارم شیرازى» مراجعه کنید.