و من خطبة له علیه السّلام
یذکر فیها بدیع خلقة الخفاش
از خطبههاى امام علیه السّلام است که در آن از شگفتىهاى آفرینش خفاش سخن مىگوید.
خطبه در یک نگاه
این خطبه در واقع یکى از خطبههاى مهم توحیدى نهج البلاغه است که از دو بخش تشکیل شده:
در بخش اوّل، به حمد و ستایش پروردگار و بیان عظمتش که عقلها را در حیرت فرو برده مىپردازد و از قدرت نمایى او در آفرینش موجودات بدون هیچ نقشه قبلى سخن مىگوید، مخلوقاتى که هر یک از دیگرى عجیبتر و اسرار آمیزتر است.
و در بخش دوّم، براى نمونه، انگشت روى یکى از شگفتانگیزترین پرندگان یعنى خفاش گذارده و عجایب خلقت او را یکى بعد از دیگرى شرح مىدهد؛ آن چنان که گویى سالها درباره این مخلوق اسرار آمیز مطالعه و بررسى کرده و به اسرار وجود او دست یافته است.
بخش اوّل
الحمد للّه الّذی انحسرت الأوصاف عن کنه معرفته، و ردعت عظمته العقول، فلم تجد مساغا إلى بلوغ غایة ملکوته!
هو اللّه الحقّ المبین، أحقّ و أبین ممّا ترى العیون، لم تبلغه العقول بتحدید فیکون مشبّها، و لم تقع علیه الأوهام بتقدیر فیکون ممثّلا. خلق الخلق على غیر تمثیل، و لا مشورة مشیر، و لا معونة معین، فتمّ خلقه بأمره، و أذعن لطاعته، فأجاب و لم یدافع، و انقاد و لم ینازع.
ترجمه:
ستایش مخصوص خداوندى است که اوصاف از بیان کنه ذات او عاجز است و عظمتش عقلها را از درک ذاتش باز داشته و به همین جهت عقل و خرد راهى براى وصول به منتهاى ملکوتش نیافته است. او خداوندى است ثابت و آشکار، ثابتتر و آشکارتر از آن چه چشمها مىبیند و با این حال عقلها نمىتواند حدّى براى او بیان کند تا شبیهى براى او یافت شود و اندیشهها هرگز اندازهاى براى او تعیین نمىکند تا همانندى داشته باشد. آفریدگان را بدون نمونه قبلى و مشورت مشاوران و بدون یارى کمک کاران آفرید، و خلقت موجودات به فرمان او کامل شد. همه اطاعتش را پذیرفتند و فرمانش را اجابت کردند و رد نکردند و رام و تسلیم وى شدند و به مخالفت برنخاستند.
شرح و تفسیر
یک درس مهم خدا شناسى
همان گونه که پیشتر اشاره شد امام علیه السّلام در آغاز خطبه، به ستایش ذات پروردگار و اوصاف جمال و جلال او مىپردازد و قبل از هر چیز به عدم امکان معرفت کنه ذات او اشاره مىکند و مىفرماید:
«ستایش، مخصوص خداوندى است که اوصاف از بیان کنه ذاتش عاجز است و عظمتش عقلها را از درک ذاتش باز داشته؛ و به همین جهت راهى براى وصول به منتهاى ملکوتش نیافته است» (الحمد للّه الّذی انحسرت(2) الأوصاف عن کنه معرفته، و ردعت عظمته العقول، فلم تجد مساغا(3) إلى بلوغ غایة ملکوته(4)!).
چرا «اوصاف» توان شرح ذات پاک او را ندارند؟ به دلیل این که تمام الفاظى که براى بیان اوصاف وضع شده، مربوط به صفات مخلوقان است که صفاتى است محدود و مخلوق، و به تعبیر دیگر ذات خداوند که از هر نظر نامحدود و بىپایان است براى عقلهاى محدود ما قابل درک نیست و الفاظ و افکار ما توان بیان آن را ندارد، و همین معنا سبب شده است که عقول انسانى از درک عظمتش باز ماند و راهى به معرفت ذاتش نیابد.
این بدان معنا نیست که ما معرفة اللّه را براى بشر غیر ممکن بدانیم یا به تعبیر دیگر به
تعطیل معرفت و شناخت قائل شویم؛ بلکه مقصود این است که علم ما به آن ذات با عظمت بىنهایت از هر نظر تنها علم اجمالى است که مىتوانیم از طریق آثارش به او اشاره کنیم و نه علم تفصیلى.
این مسأله جاى تعجب نیست؛ عظمت خداوند که جاى خود دارد؛ ما نسبت به بسیارى از موجودات عالم امکان ایمان داریم و مثل آفتاب براى ما روشن است در حالى که از کنه آن بىخبریم، ما مىدانیم روح وجود دارد؛ نیروى جاذبه همه جا در دسترس ماست، زمان و مکان موجودند؛ اما حقیقت و کنه این امور چیست؟ کمتر کسى از آن خبر دارد و قرنهاست که فلاسفه و علماى علوم طبیعى درباره آنها بحث مىکنند و هنوز به یک نقطه مورد اتفاق نرسیدند.
از همه چیز نزدیکتر به ما خود ما هستیم؛ ما هنوز بسیارى از اسرار وجود خودمان را نمىدانیم تا آن جا که نویسنده معروف غربى «الکسیس کارل» کتابهایى با عنوان «انسان موجود ناشناخته» یا مانند آن نوشتهاند.
امام در ادامه این سخن به بیان یکى دیگر از اوصاف خداوند- که تأکیدى است بر آن چه گذشت- مىفرماید: «او خداوندى است ثابت و آشکار، ثابتتر و آشکارتر از آن چه چشمها مىبیند و با این حال دست تواناى عقلها نمىتواند حدّى براى او بیان کند تا شبیهى براى او یافت شود و (نیروى پرجولان) اندیشهها هرگز اندازهاى براى او تعیین نمىکند تا همانندى داشته باشد» (هو اللّه الحقّ المبین، أحقّ و أبین ممّا ترى العیون، لم تبلغه العقول بتحدید فیکون مشبّها، و لم تقع علیه الأوهام بتقدیر فیکون ممثّلا).
آرى، وجود او اظهر الاشیاست و کنهش در نهایت خفا، آن چه با چشم مىبینیم ممکن است خطاب باصره باشد- که دانشمندان انواع زیادى براى آن ذکر کردهاند- ولى علم به وجود خداوند خطایى در آن نیست. حضور او را در همه جا و در هر زمان و در هر حال احساس مىکنیم؛ ولى با این حال، در فهم حقیقت ذات او حیرانیم و هرگاه در این
مرحله قدم بگذاریم و یک گام به پیش برویم دو گام به عقب بر مىگردیم و به گفته آن شاعر نکته سنج:
کلّما قدّم فکری فی
ک شبرا فرّ میلا
ناکصا یخبط فی
عمیاء لا یهدی سبیلا
هر زمان فکر من یک وجب به تو نزدیک شود یک میل فرار مىکند.
و به عقب بر مىگردد، در تاریکىها غرق مىشود و راهى به جلو پیدا نمىکند.
این موضوع به آن مىماند که انسان منبع نور فوق العاده شدید و خیره کنندهاى را ببیند، آهسته به آن نزدیک شود، ناگهان برق خیره کننده نور، چنان او را تکان دهد که سراسیمه به عقب برگردد.
به یقین با توجه به آن چه گفته شد هر گونه تشبیه و اندازهگیرى وصفى از کنه ذات او کنیم به راه خطا مىافتیم؛ چرا که او را تشبیه به مخلوقات کردهایم و گرفتار نوعى شرک شدهایم. در سوّمین وصف، اشارهاى به آفرینش خداوند کرده، مىفرماید: «آفریدگان را بدون نمونه قبلى و مشورت با مشاورى و بدون یارى کمک کارى آفرید، و آفرینش موجودات به فرمان او کامل شد. همه اطاعتش را پذیرفتند و فرمانش را اجابت نمودند و رد نکردند و رام و تسلیم وى شدند و به مخالفت برنخاستند» (خلق الخلق على غیر تمثیل، و لا مشورة مشیر، و لا معونة معین، فتمّ خلقه بأمره، و أذعن(5) لطاعته، فأجاب و لم یدافع، و انقاد و لم ینازع).
قابل توجه این که تمام ابداعات انسانى برگرفته از نقشههاى قبلى در جهان طبیعت است. گاه عین آن را به وجود مىآورد و گاه در میان چند چیز پیوند مىدهد و چند صورت را با هم ترکیب مىکند و اشکال تازهاى مىآفریند؛ ولى هیچ یک در واقع تازه نیست؛ اما هنگامى که به جهان آفرینش بنگریم میلیونها انواع گیاه و حیوان دریایى و صحرایى و پرندگان و اشیاى دیگر، که هر یک طرحى نو و بدیع دارد، به فرمان او آفریده شده است.
در واقع امام علیه السّلام در این بخش از خطبه به سه موضوع مهم اشاره فرموده: نخست عاجز بودن انسان از درک کنه ذات خداوند؛ سپس آشکار بودن اصل وجود او در نهایت روشنى و سرانجام ابداع بىنظیرش در جهان آفرینش.
بخش دوّم
و من لطائف صنعته، و عجائب خلقته، ما أرانا من غوامض الحکمة فی هذه الخفافیش الّتی یقبضها الضّیاء الباسط لکلّ شیء، و یبسطها الظّلام القابض لکلّ حیّ؛ و کیف عشیت أعینها عن أن تستمدّ من الشّمس المضیئة نورا تهتدی به فی مذاهبها، و تتّصل بعلانیة برهان الشّمس إلى معارفها.و ردعها بتلألؤ ضیائها عن المضیّ فی سبحات إشراقها، و أکنّها فی مکامنها عن الذّهاب فی بلج ائتلاقها، فهی مسدلة الجفون بالنّهار على حداقها، و جاعلة اللّیل سراجا تستدلّ به فی التماس أرزاقها؛ فلا یردّ أبصارها إسداف ظلمته، و لا تمتنع من المضیّ فیه لغسق دجنّته. فإذا ألقت الشّمس قناعها، و بدت أوضاح نهارها، و دخل من إشراق نورها على الضّباب فی وجارها، أطبقت الأجفان على مآقیها، و تبلّغت بما اکتسبته من المعاش فی ظلم لیالیها. فسبحان من جعل اللّیل لها نهارا و معاشا، و النّهار سکنا و قرارا!
ترجمه:
از لطیفترین مصنوعات و شگفتانگیزترین مخلوقات پروردگار اسرار پیچیده حکمتى است که در وجود این شبپرهها به ما نشان داده شده است؛ همان موجوداتى که روشنایى روز، با آن که همه چیز را مىگشاید چشمان آنها را مىبندد و تاریکى که همه
موجودات زنده را فشرده مىکند، چشمان آنها را باز و گسترده مىسازد چگونه چشمان آنها آن قدر ناتوان است که نمىتواند از نور خورشید پرفروغ بهره گیرد؟ و به راههاى خود هدایت شود و در پرتو روشنایى آفتاب، به مقصود شناخته شده خود برسد، چگونه درخشش شعاع آفتاب آنها را از حرکت در میان امواج روشنایى باز داشته، و آنان را در پناهگاه خود، از حرکت صبحگاهان به همراه نور پنهان ساخته است؟ (آرى)، به هنگام روز پلکهاى چشمانش روى هم مىافتد، اما شب را براى خود چراغ روشن قرار مىدهد تا بدین وسیله روزهاى خود را به دست آورد.
نه تاریکى شدید شب چشمانشان را از دیدن باز مىدارد و نه ظلمت شدید آن از حرکت آنها در شب مانع مىشود.
هنگامى که خورشید نقاب را از چهره برگرفت و روشنایى روز آشکار شد و نور خود را درون لانه سوسمارها پاشید (این پرنده عجیب) پلکهاى خود را بر هم مىنهد و به آن چه در تاریکى براى ادامه زندگى فراهم ساخته است قناعت مىکند! پاک و منزه است خدایى که شب را براى آنها روز و زمان تلاش براى معاش قرار داده و روز را هنگام آسایش و آرامش.
شرح و تفسیر
این پرنده عجیب و استثنایى
امام علیه السّلام بعد از بیانات کلى و جامعى که در بخش قبل درباره آفرینش عالم هستى به امر پروردگار بیان فرمود در این بخش از خطبه انگشت روى یکى از عجیبترین و شگفتانگیزترین مخلوقات الهى مىگذارد و آن خفّاش و شبپره است که همه چیز او استثنایى است، گرچه اگر درست بیندیشیم همه موجودات شگفت انگیز است؛ ولى موجودات استثنایى از آن هم شگفتانگیزتر مىباشد.
امام علیه السّلام مخصوصا روى دو قسمت از جنبههاى استثنایى این حیوان تکیه مىکند:
یکى مسأله چشمهاى او و دیگرى بالها. در قسمت اوّل مىفرماید: «از لطیفترین مصنوعات و شگفتانگیزترین مخلوقات پروردگار اسرار پیچیده حکمتى است که در وجود این شبپرهها به ما نشان داده شده است؛ همان موجوداتى که روشنایى روز، با آن که همه چیز را مىگشاید چشمان آنها را مىبندد و تاریکى که همه موجودات زنده را فشرده مىکند، چشمان آنها را باز و گسترده مىسازد» (و من لطائف صنعته، و عجائب خلقته، ما أرانا من غوامض الحکمة فی هذه الخفافیش الّتی یقبضها الضّیاء الباسط لکلّ شیء، و یبسطها الظّلام القابض لکلّ حیّ).
و در ادامه مىافزاید: «چگونه چشمان آنها آن قدر ناتوان است که نمىتواند از نور خورشید پرفروغ بهره گیرد؟ و به راههاى خود هدایت شود و در پرتو روشنایى آفتاب، به مقصود شناخته شده خود برسد، آرى! درخشش شعاع آفتاب آنها را از حرکت در میان امواج روشنایى بازداشته، و آنان را در پناهگاه خود، از حرکت صبحگاهان به همراه نور پنهان ساخته است» (و کیف عشیت(6) أعینها عن أن تستمدّ من الشّمس المضیئة نورا تهتدى به فی مذاهبها، و تتّصل بعلانیة برهان الشّمس إلى معارفها. و ردعها بتلألؤ ضیائها عن المضیّ فی سبحات(7) إشراقها، و أکنّها(8) فی مکامنها(9) عن الذّهاب فی بلج(10) ائتلاقها(11)).
نکته قابل ملاحظه این است که امام علیه السّلام در تأثیر منفى نور آفتاب بر آنها به سه نکته مختلف در سه جمله اشاره فرموده: گاه مىگوید: نور آفتاب به آنها اجازه نمىدهد راههاى خود را پیدا کنند. و گاه مىفرماید: اشعه خورشید مانع از آن مىشود که مقاصدشان را در این راهها (مانند طعمهها و لانهها) را پیدا کنند و گاه مىگوید: اگر آنها در مسیر باشند ناگهان آفتاب طلوع کند آنها را از ادامه سیر باز مىدارد و زمینگیر مىکند. در نتیجه چارهاى جز این ندارند که در لانههاى تاریک پنهان شوند تا از درخشش آفتاب در امان بمانند.
به این ترتیب، آن نور و روشنایى آفتاب عالمتاب که به همه موجودات زنده کمک مىکند تا راه خود را پیدا کنند و ادامه مسیر دهند و به مقاصد خود برسند، براى این موجود استثنایى یعنى «خفاش» در تمام این آثار جنبه منفى دارد و به عکس ظلمت و تاریکى که همه زندگان را خانه نشین مىکند، این پرنده استثنایى را به جولان و حرکت باز مىدارد.
لذا در ادامه مىافزاید: «در نتیجه، به هنگام روز پلکهاى چشمانش روى هم مىافتد، اما شب را براى خود چراغ روشنى قرار مىدهد تا بدین وسیله روزىهاى خود را به دست آورد.
(آرى) نه تاریکى شدید شب چشمان آنها را از دیدن باز مىدارد و نه ظلمت سختش آن از حرکت آنها در شب مانع مىشود» (فهی مسدلة(12) الجفون(13) بالنّهار على حداقها(14)، و جاعلة اللّیل سراجا تستدلّ به فی التماس أرزاقها؛ فلا یردّ
أبصارها إسداف(15) ظلمته، و لا تمتنع من المضیّ فیه لغسق(16) دجنّته(17)).
سپس در ادامه این سخن وضع خفاش را به هنگام طلوع آفتاب و روى آوردن و پاشیدن نور خورشید بر کوه و صحرا چنین بیان مىفرماید: «هنگامى که خورشید نقاب را از چهره برگرفت و روشنایى روز آشکار شد و نور خود را درون لانه سوسمارها پاشید پلکهاى خود را بر هم مىنهد و به آن چه در تاریکى براى ادامه زندگى فراهم ساخته است قناعت مىکند!» (فإذا ألقت الشّمس قناعها، و بدت أوضاح(18) نهارها، و دخل من إشراق نورها على الضّباب(19) فی وجارها(20)، أطبقت الأجفان على ماقیها(21)، و تبلّغت(22) بما اکتسبته من المعاش فی ظلم لیالیها).
چه تشبیه زیبایى! خورشید را در دل شب، به زنى تشبیه کرده که مقنعه و نقاب بر سر و صورت افکنده و به هنگام طلوع نقاب را کنار مىزند و مقنعه را از سر بر مىگیرد و نور این
مادر مهربان بر سراسر زمین که گهواره فرزندان او است، مىتابد.
تعبیر جالب دیگر این که، مىفرماید: حتى نور آن به درون لانه سوسمارها مىتابد، زیرا معروف است که سوسمار علاقه خاصى به طلوع آفتاب دارد و در آن هنگام سر از لانه بیرون مىکند تا در پرتو نور آفتاب قرار گیرد.
و نیز اشاره به این دارد که شبپرهها صید شبانه خود براى روزها ذخیره مىکنند.
و در پایان این بخش از خطبه، در یک جمله کوتاه به صورت نتیجهگیرى مىفرماید:«پاک و منزه است خدایى که شب را براى آنها روز و زمان تحصیل معاش قرار داده و روز را هنگام آسایش و آرامش» (فسبحان من جعل اللّیل لها نهارا و معاشا، و النّهار سکنا و قرارا!).
اشاره به این که این موجود استثنایى بر خلاف اصل کلى موجودات زنده- مخصوصا انسانها- که روز براى آنها میدان تلاش معاش و شب قرارگاه استراحت آنهاست «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً»(23) روزها به استراحت و شبها به تلاش براى معاش تا خلایق بدانند که قدرت بىانتهاست و هر چه را اراده کند، انجام مىشود.
درباره عجایب خلقت خفاش و مخصوصا چشمهاى او در پایان خطبه به خواست خدا بحث خواهیم کرد.
بخش سوّم
و جعل لها أجنحة من لحمها تعرج بها عند الحاجة إلى الطّیران، کأنّها شظایا الآذان غیر ذوات ریش و لا قصب، إلّا أنّک ترى مواضع العروق بیّنة أعلاما. لها جناحان لمّا یرقّا فینشقّا، و لم یغلظا فیثقلا. تطیر و ولدها لاصق بها لاجىء إلیها، یقع إذا وقعت، و یرتفع إذا ارتفعت، لا یفارقها حتّى تشتدّ أرکانه، و یحمله للنّهوض جناحه، و یعرف مذاهب عیشه، و مصالح نفسه. فسبحان البارىء لکلّ شیء، على غیر مثال خلا من غیره!
ترجمه:
خداوند براى او از گوشت بدنش بالهایى آفریده که به هنگام نیاز با آن پرواز مىکند؛ گویى این بالها مانند لاله گوشند؛ بالهایى بدون پر! و بدون نىهایى در میان آن. اما (اگر دقت کنى) مىبینى محل رگها به روشنى در آن پیداست (آرى) آنها دو بال دارند؛ نه آن قدر نازک که پاره شود و نه آن قدر ضخیم که سنگینى کند.
او پرواز مىکند، در حالى که نوزادش به او چسبیده و به او پناهنده شده! هر زمان مىنشیند نوزادش نیز همراه او به زمین مىآید و هر زمان بالا مىرود او نیز بالا مىرود و از او جدا نمىشود تا اعضاى پیکرش محکم گردد و بالهایش قدرت پرواز پیدا کند، راه زندگى را بیاموزد و مصالح خویش را بشناسد!
پاک و منزه است آفریننده همه اشیا، که در آفرینش آنها از هیچ نمونه و الگویى که از دیگرى به جاى مانده باشد پیروى نکرده است.
شرح و تفسیر
شگفتىهاى دیگرى از این پرنده
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه به دو قسمت دیگر از عجایب آفرینش خفاش اشاره مىکند (بالهاى عجیب او و طرز پرورش فرزندان).
نخست مىفرماید: «خداوند براى او از گوشت بدنش بالهایى آفریده که به هنگام نیاز با آن پرواز مىکند؛ گویى این بالها مانند لالههاى گوشند؛ بالهایى بدون پر! و بدون نىهایى در میان آن. اما مىبینى محل رگها به روشنى در آن پیداست (آرى) آنها دو بال دارند؛ نه آن قدر نازک که پاره شود و نه آن قدر ضخیم که سنگینى کند» (و جعل لها أجنحة من لحمها تعرج بها عند الحاجة إلى الطّیران، کأنّها شظایا(24) الآذان غیر ذوات ریش(25) و لا قصب، إلّا أنّک ترى مواضع العروق بیّنة أعلاما. لها جناحان لمّا یرقا فینشقّا، و لم یغلظا فیثقلا).
به راستى این از عجایب خلقت است؛ بالهاى تمام پرندگان از پر تشکیل یافته که در وسط آن چیزى شبیه به نى وجود دارد و به علت سبک بودن آنها به آسانى مىتوانند پرواز کنند؛ ولى «خفاش» که از پرندگان سریع السیر است، جنبه کاملا استثنایى دارد؛ بالهایش پردهاى از گوشت است که در وسط آن استخوانهاى باریک غضروف مانندى وجود دارد. این پرده در عین نازکى بسیار مقاوم است؛ هم سبک است و هم پردوام؛ شبیه لاله گوش آدمى؛ و جالب این که اگر در برابر نور آفتاب یا چراغ به آن نگاه کنیم لوله کشى ظریف و گسترده و پیچیدهاى از رگهاى خونین که آن را تغذیه مىکند مشاهده مىشود که هنگام پرواز بسیار فعّال مىشوند تا مواد غذایى لازم را به بالها براى حرکت سریع برسانند.
و در آخرین بخش این خطبه امام علیه السّلام به ویژگى شگفتانگیز دیگرى از این پرنده
استثنایى اشاره مىکند و آن مربوط به پرورش نوزاد اوست؛ مىفرماید: «او پرواز مىکند، در حالى که نوزادش به او چسبیده و به او پناهنده شده! هرگاه مىنشیند نوزادش نیز همراه او به زمین مىآید و هر زمان بالا مىرود او نیز بالا مىرود و از او جدا نمىشود تا اعضاى پیکرش محکم گردد و بالهایش قدرت پرواز پیدا کند، راه زندگى را بیاموزد و مصالح خویش را بشناسد!» (تطیر و ولدها لاصق بها لاجىء إلیها، یقع إذا وقعت، و یرتفع إذا ارتفعت، لا یفارقها حتّى تشتدّ أرکانه، و یحمله للنّهوض جناحه، و یعرف مذاهب عیشه، و مصالح نفسه).
معروف است که این حیوان مانند سایر پستانداران عادت ماهیانه دارد و باردار مىشود و وضع حمل مىکند؛ بر خلاف پرندگان دیگر که تخم مىگذارند و جوجههاى آنها در درون تخم پرورش مىیابند. پرندگان دیگر جوجهها را با خود حمل نمىکنند ولى خفاش جوجهاش را با خود حمل مىکند و به پرواز در مىآید. راه و رسم پرواز را به او نشان مىدهد و طریقه تهیه غذا و صید کردن حشرات و مسیرهاى رفت و برگشت به لانه را به او مىآموزد شاید به این دلیل که پرندگان دیگر در روز پرواز مىکنند و جوجهها مىتوانند در روشنایى با آنها همراه باشند؛ ولى این پرنده که در تاریکى شب پرواز مىکنند ممکن است جوجههایش نتوانند با او همراه باشند و یکدیگر را گم کنند لذا ناگزیر آنها را با خود حمل مىکند. در هر صورت همه چیز این پرنده عجیب است و این هم یکى دیگر از عجایب خلقت اوست که انسان را به تنوع آفرینش و تدبیر پروردگار آشناتر مىسازد.
سپس امام علیه السّلام در جمله پایانى خطبه سر تعظیم به پیشگاه خداوند فرود آورده، به تسبیح او مىپردازد؛ مىفرماید: «پاک و منزه است آفریننده همه اشیا، که از هیچ نمونه و الگویى که از دیگرى به جاى مانده باشد پیروى نکرده است!» (فسبحان البارىء لکلّ شیء، على غیر مثال خلا من غیره!).
و همان گونه که امام علیه السّلام در این بحث توحیدى، خطبه را با حمد و ستایش پروردگار آغاز کرد با تسبیح و تنزیه ذات پاک او پایان مىدهد تا حسن شروع با حسن ختام همراه گردد.
نکته آفرینش حیرت انگیز خفاش!
در این خطبه امام علیه السّلام از آفرینش بدیع خفاش سخن به میان آورده که تقریبا همه چیز او بر خلاف سایر پرندگان است تا آن جا که در بعضى از کتب علمى تصریح مىکنند که خفاش، جزء پرندگان نیست؛ بلکه جزء پستانداران است.
بدن خفاش، پوشیده از مو است؛ در حالى که پرندگان پر دارند.
خفاش دندان دارد؛ در حالى که پرندگان منقار دارند.
بالهاى خفاش از پردههاى نازک گوشتى تشکیل شده؛ در حالى که پرندگان چنین نیستند.
خفاش دو دست و دو پا دارد و روى زمین مانند چهار پایان با دستها و پاهایش راه مىرود؛ در حالى که پرندگان چنین نیستند.
پرندگان از طریق تخم گذارى صاحب بچه مىشوند؛ در حالى که خفاش باردار مىشود و بچه مىزاید.
پرندگان نوزادان خود را با مواد غذایى مناسب سیر مىکنند؛ ولى خفاش نوزاد خود را شیر مىدهد.
پرندگان معمولا روزها در تلاش معاشند و خفاش در تاریکى شب.
خفاشها عموما هنگام روز مىخوابند و پس از غروب آفتاب به پرواز در مىآیند و هنگام خواب؛ خود را از پاهاى عقب از درختان یا سقف غارها آویزان مىکنند.
غذاى خفاش از حشرات است و هنگام پرواز دهان خود را باز نگه مىدارد و دهها یا صدها حشره را مىبلعد و شاید بوى بد خفاش به علت همین حشره خوارى او باشد؛ امّا خفاشها به خاطر همین کارشان خدمت زیادى به انسانها در پاکسازى محیط از حشرات مىکنند؛ لذا در برخى از مناطق که حشرات زیادند برجهایى براى پرورش خفاشها مىسازند تا محیطشان را پاکسازى کنند.
بر خلاف آن چه بعضى تصور مىکنند که چشم خفاش ضعیف است و مىگویند: فلان کس مثل خفاش کور است، بینایى خفاش بسیار خوب است؛ لیکن چشمانش در برابر نور، حساسیت زیادى دارد که قادر به تحمل آن نیست.
خفاش با سرعت و مهارت در شب پرواز مىکند؛ حتى در تاریکى شدید بى آن که به مانعى برخورد کند. خفاش در این پرواز سریع تنها از چشم کمک نمىگیرد؛ بلکه مدیون دستگاه صوتى خاصى شبیه رادار است. خفاش در حین پرواز، صدایى از بینى خود بیرون مىآورد که ما قادر به شنیدن آن نیستیم؛ اما این صدا به هر چیزى که بر سر راه آن باشد برخورد مىکند و منعکس مىشود. گوشهاى بزرگ خفاش صداى منعکس شده را مىگیرد و از وجود مانع بر سر راه خود به طور دقیق آگاه مىشود و تغییر جهت مىدهد و این جاست که مىگویند: خفاش با گوش خود مىبیند.
بعضى از دانشمندان، آزمایش جالبى درباره خفاش کردهاند. آنان تونل باریک پر پیچ و خمى را به وجود آوردند که دیواره داخلى آن با دوده آغشته شده بود. خفاشى را از یک طرف تونل وارد کرده و با نهایت تعجب دیدند از طرف دیگر بیرون آمد؛ بى آن که بر بالهایش کمترین اثر دوده باشد.
خفاشها معمولا حشره خوارند؛ ولى بعضى از خفاشان میوه مىخورند و بعضى از آنها خونخوار و خطرناکند که تعداد آنها بسیار کم است. آنها حتى به انسان در موقع خواب با ظرافت خاصى حمله مىکنند و جایى از بدن او را که رشتههاى عصبى در آن کمتر است و حساس نیست مانند نرمه گوش در نظر مىگیرند و دندانهاى خود را آهسته در آن فرو مىکنند و خون او را مىخورند؛ و از آن خطرناکتر این که ممکن است آنها از این طریق ناقل میکروبهاى مهلکى همچون تب زرد که از بیمارىهاى خطرناک است، باشند.
خفاشها به هنگام پرواز از روى آبها با فاصله بسیار کم مىگذرند و آب مىنوشند؛ اما آب خوردن آنها مانند گربه با زبان است.
خفاشهاى سبک وزن گاهى چهار بچه مىآورند و همه آنها را در حال پرواز به خود آویزان کرده حرکت مىکنند؛ ولى خفاشهاى بزرگ جثه که گاهى به اندازه یک گربه هستند و آنها را روباه پرنده مىنامند، تنها یک بچه مىآورند. این در حالى است که بعضى از خفاشها به قدرى کوچکند که وزن بدنشان به اندازه یک سکه بیشتر نیست.
خفاشها در زمستان در گوشه تاریکى به صورت آویزان به وسیله پاها مىخوابند؛ این خواب زمستانى مدت زیادى ادامه دارد تا هوا گرم شود. در این موقع بیدار مىشوند و به حرکت در مىآیند.(26)
در کتاب «توحید مفضّل» نیز عبارات کوتاه و پر معنایى درباره آفرینش عجیب «خفاش» نقل شده است و با توجه به این که این سخنان را زمانى امام صادق علیه السّلام فرمود که علم و دانش بشر درباره جانداران بسیار محدود بود، جالب و قابل ملاحظه است؛ مىفرماید:
«خداوند به خفاش آفرینش عجیبى داده است؛ آفرینشى ما بین پرندگان و چهار پایان (پستاندار)؛ این به علت آن است که دو گوش بلند و دندان و پشم دارد؛ فرزند خود را مىزاید و شیر مىدهد و بول مىکند و روى چهار دست و پا راه مىرود؛ تمام اینها بر خلاف صفات پرندگان است. او همچنین در شب بیرون مىآید و غذاى او از پروانهها و مانند آن (از حشرات) است که در هوا در حرکتند؛ بعضى گمان مىکنند خفاش غذایى نمىخورد و غذاى او فقط هواست و این باطل است؛ زیرا اوّلا از او فضله و بول خارج مىشود و این بدون خوردن غذا ممکن نیست و دیگر این که او داراى دندان است اگر غذایى نمىخورد وجود دندان براى او معنایى نداشت و مىدانیم در آفرینش چیزى بى
هدف نیست».(27)
به هر حال هر چه درباره خفاش بیشتر دقت کنیم اسرار شگفتانگیز بیشترى را پیدا خواهیم کرد و این جا است که به عظمت کلام امام علیه السّلام پى مىبریم که این موجود استثنایى را که گویى خدا براى قدرت نمایى آفریده است به عنوان یکى از لطایف صنعت و عجایب خلقت پروردگار در خطبه مذکور بیان کرده و روى قسمتهاى مهمى از شگفتىهاى آفرینش او تکیه فرموده است.
1) سند خطبه:در کتاب «مصادر نهج البلاغه» سند قابل ملاحظهاى از کتب دیگر براى این خطبه ذکر نشده و به نظر مىرسد که سند عمده این خطبه، همان نقل مرحوم سیّد رضى است؛ ولى محتواى خطبه آن قدر بلند و عالى است که سند آن را تقویت مىکند و نشان مىدهد تنها از فکر نیرومندى همچون امام أمیر المؤمنین علیه السّلام مىتواند سرچشمه گرفته باشد.
2) «انحسرت» از ماده «حسر» (بر وزن قصر) در اصل به معناى برهنه کردن است؛ سپس به معناى ضعف و ناتوانى به کار رفته؛ زیرا در این حالت، انسان از نیروهاى خود برهنه مىشود.
3) «مساغ» در اصل از ماده «سوغ» به معناى آسان خوردن آب یا غذاست؛ سپس به هر مسیر راحت و آسانى اطلاق مىشود و در خطبه مزبور از همین قبیل است.
4) «ملکوت» از ماده «ملک» (بر وزن قفل) به معناى حکومت و مالکیت، گرفته شده است و اضافه واو و تاء، تأکید و مبالغه را مىرساند و هنگامى که درباره خداوند به کار مىرود اشاره به حکومت مطلقه او بر سراسر جهان است.
5) «أذعن» از ماده «اذعان» به معناى اقرار کردن و فرمان بردن است.
6) «عشیت» از ماده «عشو» (بر وزن مشق) به معناى تاریکى گرفته شده است؛ اشاره به این که چشمان آنها از دیدن نور آفتاب، تاریک و ناتوان مىشود.
7) «سبحات» جمع «سبحه» (بر وزن لقمه) به معناى نور و گاه به معناى عظمت مىآید.
8) «اکنها» از ماده «کن» (بر وزن جنّ) در اصل به معناى ظرفى است که چیزى را در آن محفوظ یا مستور مىدارند؛ سپس به تمام وسایلى که سبب مستور شدن است اطلاق شده است.
9) «مکامن» جمع «مکمن» از ماده «کمون» به معناى مخفى شدن گرفته شده و «مکمن» به معناى جایگاهى است که در آن جا کسى یا چیزى مخفى مىشود.
10) «بلج» جمع «بلجة» به معناى اوّلین روشنایى صبح است.
11) «ائتلاق» از ماده «الق» (بر وزن برق) و به معناى برق گرفته شده است و «بلج ائتلاق» به معناى نخستین نور و درخشش آفتاب است.
12) «مسدلة» از ماده «سدل» (بر وزن عدل) در اصل به معناى پایین آمدن چیزى از بالاست؛ به گونهاى که آن را بپوشاند و در این جا اشاره به افتادن پلکهاى خفاش به پایین است.
13) «جفون» جمع «جفن» (بر وزن قفل) به معناى پلک چشم است.
14) «حداق» جمع «حدقه» به معناى سیاهى چشم است.
15) «اسداف» از ماده «سدفة» (بر وزن وزنه) گرفته شده که گاه به معناى ظلمت و تاریکى و گاه به معناى نور و روشنایى به کار مىرود و در این جا به معناى تاریکى است.
16) «غسق» به معناى شدت ظلمت و تاریکى است و از آن جا که شدت تاریکى در نیمه شب است به معناى نیمه شب نیز به کار رفته است.
17) «دجنّه» از ماده «دجون» به معناى ابر و باران داشتن گرفته شده و از آن جا که ابر و باران باعث تاریکى مىشود واژه دجنة به معناى ظلمت و تاریکى به کار مىرود. و «غسق دجنته» به معناى شدت تاریکى است.
18) «اوضاح» جمع «وضح» (بر وزن شفق) به معناى روشنایى است.
19) «ضباب» جمع «ضبّ» (بر وزن سدّ) به معناى سوسمار است.
20) «وجار» به معناى لانه است.
21) «مآقى» جمع «مؤق» (بر وزن قفل) به معناى گوشه چشم در طرف بینى است و بعضى آن را به مجراى اشک تفسیر کردهاند که در گوشه چشم قرار دارد و در جمله یاد شده اشاره به این است که پلکهاى شبپره تمام چشم او حتى گوشههاى آن را مىپوشاند. این تعبیر شاید اشاره به نکته لطیفى باشد که به هنگام بستن چشم، آخرین نقطهاى که بسته مىشود گوشههاى طرف بینى است.
22) «تبلغت» از ماده «تبلّغ» به معناى اکتفا کردن به چیزى است.
23) نبأ، آیات 10 و 11.
24) «شظایا» جمع «شظیة» به معناى قطعهاى از چوب یا گوشت یا مانند آن است.
25) «ریش» به معناى پر است.
26) فرهنگنامه، جلد 7، صفحه 658. (این کتاب به وسیله دانشمند غربى (موریس پارکر) تألیف شده و به وسیله آقاى «رضا اقصى» با همکارى ده نفر از نویسندگان معروف کشور ترجمه و نگارش یافته است) و همچنین کتاب «المعجم الزولوجى الحدیث» (جانور شناسى جدید) تألیف «محمّد کاظم الملکى»، جلد 2، صفحه 636 و کتاب «در جستجوى خدا» نوشته «آیة اللّه العظمى مکارم شیرازى».
27) بحار الانوار، جلد 3، صفحه 107.