و من خطبة له علیه السّلام
یحذر من الفتن
از خطبههاى امام علیه السّلام که در آن مردم را از فتنهها بر حذر مىدارد.
خطبه در یک نگاه
عمده این خطبه از دو بخش تشکیل شده است: بخش اوّل را حمد و ثناى الهى و سپس شهادت به رسالت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و اوصاف مهمى از آن حضرت را در بر مىگیرد.در این بخش، امام علیه السّلام به وضع نابسامان عصر جاهلیّت اشاره کرده تا مسلمانان ضمن مقایسه با آن، نعمتهاى عظیمى را که خداوند به برکت اسلام به آنان ارزانى داشت، درک کنند.
در بخش دوّم از ظهور و بروز فتنهها در آینده و بازگشتهایى به افکار و رفتار عصر جاهلیّت خبر مىدهد. فتنههایى که ستمکاران آن را رهبرى مىکنند و یکى پس از دیگرى از دیگرى نقش محورى آن را دارند.
و در پایان خطبه، به مردم سفارش مىکند که فریب فتنهگران را نخورند و آلت دست آنها نشوند، در راههاى شیطان گام نگذارند، و از لقمه حرام بپرهیزند و خود را در همه حال در محضر خداوند بدانند.
بخش اوّل
و أحمد اللّه و أستعینه على مداحر الشّیطان و مزاجره و الاعتصام من حبائله و مخاتله. و أشهد أن لا إله إلّا اللّه. و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله، و نجیبه و صفوته. لا یؤازى فضله، و لا یجبر فقده. أضاءت به البلاد بعد الضّلالة المظلمة، و الجهالة الغالبة، و الجفوة الجافیة؛ و النّاس یستحلّون الحریم، و یستذلّون الحکیم؛ یحیون على فترة، و یموتون على کفرة!
ترجمه:
خداى را ستایش مىکنم، و از او براى کارهایى که موجب طرد شیطان است کمک مىجویم و براى مصون ماندن از گرفتار شدن در دامها و فریبهاى شیطان یارى مىطلبم و گواهى مىدهم جز خداوند یکتا معبودى نیست و شهادت مىدهم که محمّد صلّى اللّه علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیده و انتخاب شده اوست. در فضل و برترى همتا ندارد و فقدان او قابل جبران نیست؛ به برکت وجودش شهرهایى که غرق در ضلالت و ظلمت بود و جهل بر افکار مردمش غلبه داشت و قساوت و سنگدلى بر آنها چیره شده بود، روشن گشت.
در زمانى که مردم حرام را حلال مىشمردند، دانشمندان را تحقیر مىکردند، و در دوران فترت (و غیبت اولیاى الهى) قدم به عرصه حیات مىگذاشتند و در کفر و بىدینى جان مىسپردند.
شرح و تفسیر
خورشیدى که در تاریکى درخشید
این خطبه از خطبههاى ملاحم است که بخشى از حوادث خطرناک آینده را بازگو مىکند و به مردم هشدار مىدهد که مراقب خویش باشند و آلوده فتنهها و ظلم و فسادها نشوند. امام علیه السّلام این خطبه را با حمد و ثناى الهى و پناه بردن به ذات پاک او از شر شیاطین آغاز مىکند و مىفرماید:
«خداى را ستایش مىکنم و از او براى کارهایى که موجب طرد و منع شیطان است کمک مىجویم و براى مصون ماندن از گرفتار شدن در دامها و فریبهاى شیطان یارى مىطلبم» (و أحمد اللّه و أستعینه على مداحر(2) الشّیطان و مزاجره(3) و الاعتصام من حبائله و مخاتله(4)).
امام علیه السّلام در این دو جمله از خداوند، توفیق اطاعت و عبادت و پرهیز از گناه و معصیت مىطلبد؛ زیرا «مداحر» و «مزاجر» شیطان و به تعبیر دیگر، امورى که او را از انسان دور مىسازد، چیزى جز اطاعت فرمان خدا نیست و «حبائل» و «مخاتل» (دامها و فریبهاى) شیطان چیزى جز گناهان و معاصى نیست و به یقین بدون یارى خداوند و امدادهاى الهى نه اطاعت ممکن است و نه پرهیز از گناه؛ چرا که راه این دو بسیار سخت است و پر پیچ و خم.
سپس به سراغ شهادت بر یکتایى خدا و رسالت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىرود و چنین مىفرماید: «گواهى مىدهم جز خداوند یکتا معبودى نیست و شهادت مىدهم که محمّد،
بنده و فرستاده و برگزیده و انتخاب شده اوست» (و أشهد أن لا إله إلّا اللّه. و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله، و نجیبه و صفوته).
بسیارى از شارحان نهج البلاغه «نجیبه» و «صفوته» را به یک معنا تفسیر کرده- به معناى منتخب و برگزیده- و تأکید یکدیگر دانستهاند؛ ولى با توجه به این که «نجیب» به معناى «نفیس» و پر ارزش است. تفاوتى میان این دو واژه وجود دارد که اوّلى در واقع، زمینه ساز دوّمى است؛ زیرا هنگامى که چیزى نفیس و پر ارزش شد به هنگام انتخاب، آن را بر مىگزینند.
در ادامه آن حضرت به دو وصف دیگر اشاره کرده، مىفرماید: «در فضل و برترى همتا ندارد و فقدان او قابل جبران نیست» (لا یؤازى فضله، و لا یجبر فقده).
به یقین چیزى که در فضیلت همتا ندارد، هنگامى که از دست رود جانشینى نخواهد داشت.
در هفتمین و آخرین وصف به آثار وجودى آن حضرت در شرایط عصر جاهلیّت اشاره کرده، مىفرماید: «به برکت وجود او شهرهایى که غرق در ضلالت و ظلمت بود و جهل بر افکار مردمش غلبه داشت و قساوت و سنگدلى بر آنها چیره شده بود روشن گشت» (أضاءت به البلاد بعد الضّلالة المظلمة، و الجهالة الغالبة، و الجفوة الجافیة(5)).
و در ادامه مىافزاید: «در زمانى که مردم حرام را حلال مىشمردند، دانشمندان را تحقیر مىکردند، در دوران فترت (و غیبت اولیاى الهى) قدم به عرصه حیات مىگذاشتند و در کفر و بىدینى جان مىسپردند» (و النّاس یستحلّون الحریم، و یستذلّون الحکیم؛ یحیون على فترة، و یموتون على کفرة!).
این اوصاف هفتگانه که در عبارات کوتاهى درباره عصر جاهلیّت بیان شده ترسیم گویایى از آن زمان است. گمراهى و جهل و قساوت، حلال شمردن حرام و تحقیر
دانشمندان، نداشتن رهبر و سرانجام، بىایمان از دنیا رفتن.
گمراهى آنها چنان تاریک و ظلمانى بود که به جنایات خود افتخار مىکردند، کشتن و زنده به گور کردن فرزندان، نشانه غیرت، و غارتگرى دلیل شجاعت شمرده مىشد.
جهل و خرافات آن چنان بر جامعه آنها سایه افکنده بود که خدایانشان را با دست خود مىساختند؛ گاه از سنگ و چوب و گاه از مواد غذایى و سپس در زمان قحطى آن را مىخوردند.
قساوت و سنگدلى آن چنان بود که کینهها را از نسلى به نسلى منتقل مىساختند و خونریزى و آدمکشى براى آنها یک امر ساده بود، و هم چنین مفاسد دیگر.
در این زمان مىتوان به عظمت خدمات پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و اهمیّت رسالت او در آن محیط تاریک و ظلمانى پى برد، که در مدت کوتاهى از آن قوم وحشى و خرافى و جاهل، قومى متمدّن و عالم و آگاه ساخت.
بخش دوّم
ثمّ إنّکم معشر العرب أغراض بلایا قد اقتربت، فاتّقوا سکرات النّعمة، و احذروا بوائق النّقمة، و تثبّتوا فی قتام العشوة، و اعوجاج الفتنة عند طلوع جنینها، و ظهور کمینها، و انتصاب قطبها، و مدار رحاها. تبدأ فی مدارج خفیّة، و تؤول إلى فظاعة جلیّة. شبابها کشباب الغلام، و آثارها کآثار السّلام، یتوارثها الظّلمة بالعهود! أوّلهم قائد لآخرهم، و آخرهم مقتد بأوّلهم؛ یتنافسون فی دنیا دنیّة، و یتکالبون على جیفة مریحة. و عن قلیل یتبرّأ التّابع من المتبوع، و القائد من المقود، فیتزایلون بالبغضاء، و یتلاعنون عند اللّقاء.
ترجمه:
شما اى گروه عرب در آینده هدف بلاهایى هستید که نزدیک شده است از مستى نعمت بپرهیزید و از بلاهایى که کیفر اعمال شماست بر حذر باشید و هنگامى که گرد و غبار حوادث ناشناخته بر مىخیزد و پیچیدگىهاى فتنه آشکار مىشود نوزادش تولد مىیابد و باطن آن ظاهر مىگردد، قطب و محورش بر جاى خود قرار مىگیرد و آسیاى آن به حرکت در مىآید (به هوش باشید و) با احتیاط گام بردارید. (آرى) فتنهها کم کم از مراحل ناپیدا شروع به حرکت مىکنند و سرانجام به صورت خطرناک آشکار مىشوند.رشد آنها همچون رشد جوانان سریع است و آثارشان (بر پیکر جامعه) همچون آثار سنگهاى سخت و محکم است (که بر پیکر انسان وارد مىشود) ستمگران آن را طبق
پیمانهایى از یکدیگر به ارث مىبرند، نخستین آنها رهبر آخرینشان هستند و آخرینشان پیرو نخستین آنها. (آرى) آنها، براى به دست آوردن دنیاى پست بر یکدیگر سبقت مىجویند و همچون سگانى که بر سر مردار گندیدهاى ریخته باشند با یکدیگر به نزاع بر مىخیزند (گر چه در ظاهر متحدند) ولى به زودى پیروان، از پیشوایان خود برائت مىجویند و رهبران از پیروانشان و سرانجام با بغض و کینه از هم جدا مىشوند و به هنگام ملاقات (در این جهان و یا در آخرت) یکدیگر را لعن و نفرین مىکنند.
شرح و تفسیر
فتنههایى در پیش است، به هوش باشید
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه، مردم را از فتنههایى که در پیش است با خبر مىکند و بر حذر مىدارد و به آنها آگاهى مىدهد، تا آن جا که ممکن است از ضربات فتنه در امان بمانند و از ضایعات آن بکاهند و جالب این که امام علیه السّلام در این بخش به سرچشمههاى فتنه و کیفیت شکل گیرى و مراحل مختلف آن با بیان لطیفى اشاره مىکند و مىفرماید:
«شما اى گروه عرب! در آینده هدف بلاهایى هستید که نزدیک شده است؛ از مستى نعمت بپرهیزید، و از بلاهایى که کیفر اعمال شماست بر حذر باشید» (ثمّ إنّکم معشر العرب أغراض بلایا قد اقتربت، فاتّقوا سکرات النّعمة، و احذروا بوائق(6) النّقمة).
امام علیه السّلام در این عبارت به دو عامل مهم از عوامل فتنهها اشاره فرموده است که: یکى از آنها مستى حاصل از نعمت است و دیگرى مجازات اعمال؛ که نتیجه آن فتنههایى است که دامان مردم را مىگیرد و آنها را هدف بلاها قرار مىدهد.
سپس براى کم کردن ضایعات فتنه چنین دستور مىدهد: «هنگامى که گرد و غبار حوادث ناشناخته بر مىخیزد، و پیچیدگىهاى فتنه به هنگام تولّد نوزاد آن آشکار
مىشود و باطن آن ظاهر مىگردد، قطب و محور آن بر جاى خود قرار مىگیرد و آسیاى آن به حرکت در مىآید، (به هوش باشید و) با احتیاط گام بردارید» (و تثبّتوا فی قتام(7) العشوة(8)، و اعوجاج الفتنة عند طلوع جنینها، و ظهور کمینها، و انتصاب قطبها، و مدار رحاها).
امام علیه السّلام در این عبارت گاه، فتنه را به جنینى تشبیه مىکند که به طور پنهانى پرورش پیدا مىکند و ناگهان متولّد مىشود و گاه همانند آسیایى مىشمرد که نخست قطب و محور آن را بر پا مىسازند و سپس سنگ آسیا به چرخش در مىآید. تجربیات تاریخى نیز نشان مىدهد که واقعا فتنهها چنیناند؛ مراحل کمونى دارند که بر اثر عوامل مختلف اجتماعى شکل مىگیرد؛ ناگهان انفجارى رخ مىدهد و آن چه در درون جامعه است، ظاهر مىشود.
در ادامه این سخن، امام علیه السّلام نشانههاى دیگرى از شکل گیرى فتنهها بیان مىکند و مىفرماید: (آرى) «فتنهها کم کم از مراحل ناپیدا شروع به حرکت مىکنند و سرانجام به صورت خطرناک آشکار مىشوند. رشد آنها همچون رشد جوانان (سریع است) و آثارشان (بر پیکر جامعه) همچون آثار سنگهاى سخت و محکم است (که بر پیکر انسان وارد شود)» (تبدأ فی مدارج خفیّة، و تؤول إلى فظاعة جلیّة. شبابها کشباب(9) الغلام، و آثارها کآثار السّلام(10)).
در این که این فتنههایى که امام علیه السّلام در این بخش از خطبه به آن اشاره فرموده و درباره آن هشدار مىدهد کدام فتنه است؟ در میان شارحان «نهج البلاغه» گفتگوست؛
ولى ظاهر این است که اشاره به فتنه «بنى امیّه» باشد که از زمان عثمان شروع شد و دوران کمون خود را طى کرد و با قتل «عثمان»، ظهور و بروز پیدا کرد و با حکومت «معاویه و یزید و عبد الملک مروان» و مانند آنها به اوج خود رسید و به قدرى این فتنه آشکار گشت و به رسوایى کشیده شد که علنا بر منابر، على علیه السّلام را سبّ مىکردند و دشنام مىدادند و ضرباتى که از این ناحیه بر پیکر اسلام وارد شد مانند ضرباتى بود که در یک زلزله وحشتناک از متلاشى شدن کوهها و سقوط سنگها بر آبادىها رخ مىدهد.
و در ادامه این بحث به ویژگىهاى دیگرى از این فتنه اشاره مىکند و مىفرماید، سردمداران فتنه چنان با هم متحد و متفقند که: «آن را بر طبق پیمانها از یکدیگر به ارث مىبرند، نخستین آنها رهبر آخرینشان هستند و آخرینشان پیرو نخستین آنها» (یتوارثها الظّلمة بالعهود! أوّلهم قائد لآخرهم، و آخرهم مقتد بأوّلهم).
آرى! فتنه انگیزان خطرناک این گونهاند که اسباب فتنه را از یکدیگر به ارث مىبرند و همه در خط واحدى سیر مىکنند و در مسیر واحدى گام بر مىدارند و این هماهنگى و توارث از یکدیگر خطر آنها را افزایش مىدهد و آثار شوم فتنههاشان را مضاعف مىسازد.
آن گاه به انگیزههاى اصلى فتنه جویان و ستمگران خود کامه اشاره کرده، مىفرماید:«آنها براى به دست آوردن دنیاى پست بر یکدیگر سبقت مىجویند و همچون سگانى که بر سر مردار گندیدهاى ریختهاند با یکدیگر به نزاع بر مىخیزند» (گر چه در ظاهر متحدند و مسیر واحدى را طى مىکنند، ولى در باطن با یکدیگر در ستیزند و هر یک مىخواهد در رأس فتنه باشد و دیگران پیرو او باشند). (یتنافسون فی دنیا دنیّة، و یتکالبون على جیفة مریحة(11)).
سپس در عبارتى کوتاه و گویا به عاقبت کار آنها اشاره مىکند و مىفرماید: «ولى به زودى پیروان، از پیشوایان خود بیزارى مىجویند و رهبران از پیروانشان؛ و سرانجام با
بغض و کینه از هم جدا مىشوند و به هنگام ملاقات (در این جهان یا در آخرت) یکدیگر را لعن و نفرین مىکنند! (و عن قلیل یتبرّأ التّابع من المتبوع، و القائد من المقود، فیتزایلون بالبغضاء، و یتلاعنون عند اللّقاء).
این قسمت ممکن است اشاره به فتنه جویان «بنى عباس» باشد؛ گر چه آنها همان خط نفاق و تکالب بر دنیا و ضربه زدن بر پیکر اهل بیت علیهم السّلام- که رهبران الهى امت بودند- همان خط بنى امیه را ادامه مىدادند، ولى در ظاهر به آنها لعن و نفرین مىفرستادند و از اعمال آنها بیزارى مىجستند و شعار قیامشان که براى فریب مردم بود «الرضا لآل محمّد» بود، آنها کشتار عجیبى از بقایاى بنى امیه کردند و سیل خون جارى ساختند و آثارشان را محو و نابود کردند و اموالشان را بر باد دادند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه جمله «و یتلاعنون عند اللقاء» را اشاره به «لقاء الله» و روز قیامت مىدانند، همان گونه که در قرآن مىفرماید: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ»؛ در آن هنگام رهبران (گمراه و گمراه کننده) از پیروان بیزارى مىجویند و کیفر خدا را مشاهده مىکنند و دستشان از همه جا کوتاه مىشود».(12)
همان گونه که تابعین نیز از پیشوایان خود بیزارى مىجویند؛ چنان که در قرآن مجید مىخوانیم: «وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ»؛ آن روز که همه آنها را محشور مىکنیم؛ سپس به مشرکان مىگوییم معبودهایتان که همتاى خدا مىپنداشتید کجایند؟
سپس پاسخ و عذر آنها چیزى جز این نیست که مىگویند: سوگند به خداوندى که پروردگار ماست که ما مشرک نبودیم».(13)
جمله «یتکالبون على جیفه»، این گروه ستمگر و دنیا پرست را به سگهایى تشبیه مىکند که به مردار گندیدهاى حملهور شدهاند و از دست و دهان یکدیگر مىربایند. چه تشبیه دقیق گویایى!
نکته
ویژگىهاى حاکمان دنیا پرست!
از عبارت یاد شده از کلام امام علیه السّلام به خوبى استفاده مىشود که ستمگران خود کامه ویژگىهایى دارند که تاریخ بشر نیز گواه و شاهد آن است؛ از جمله:
1- استفاده از بهانهها و فتنهها براى پیش بردن اهداف خود، همان گونه که «بنى امیّه» از ماجراى خون خواهى عثمان، حدّاکثر بهره گیرى را کردند.
2- هماهنگى نقشهها در آغاز کار و انسجام در برنامههاى مخرب و فتنه خیز.
3- رقابت شدید به هنگام پیروزى به گونهاى که گویى سگانىاند که بر جیفهاى افتادهاند و هر یک سعى دارند آن را از دیگرى برباید.
4- سرانجام، هر فردى دیگرى را لعن و نفرین مىکند و گناهان را به گردن دیگرى مىاندازد.
تاریخ گذشته و معاصر، شاهد و گویاى این گفتار پر بار امام علیه السّلام است.
بخش سوّم
ثمّ یأتی بعد ذلک طالع الفتنة الرّجوف، و القاصمة الزّحوف، فتزیغ قلوب بعد استقامة، و تضلّ رجال بعد سلامة؛ و تختلف الأهواء عند هجومها، و تلتبس الآراء عند نجومها. من أشرف لها قصمته، و من سعى فیها حطمته؛ یتکادمون فیها تکادم الحمر فی العانة! قد اضطرب معقود الحبل، و عمی وجه الأمر. تغیض فیها الحکمة، و تنطق فیها الظّلمة، و تدقّ أهل البدو بمسحلها، و ترضّهم بکلکلها یضیع فی غبارها الوحدان، و یهلک فی طریقها الرّکبان؛ ترد بمرّ القضاء، و تحلب عبیط الدّماء، و تثلم منار الدّین، و تنقض عقد الیقین. یهرب منها الأکیاس، و یدبّرها الأرجاس. مرعاد مبراق، کاشفة عن ساق! تقطع فیها الأرحام، و یفارق علیها الإسلام! بریّها سقیم، و ظاعنها مقیم!
ترجمه:
سپس فتنهاى اضطرابآور، در هم شکننده و نابود کننده آغاز خواهد شد؛ در آن هنگام قلبها پس از استوارى مىلغزد و گروهى از شخصیتها پس از سلامت فکر و اندیشه گمراه مىشوند، آرا به هنگام هجوم این فتنه، پراکنده و مختلف مىگردد، و عقاید با آشکار شدن آن به خطا و اشتباه آلوده مىشود. آن کس که به مقابله با آن برخیزد پشتش را مىشکند و کسى که براى فرونشاندنش تلاش مىکند او را در هم مىکوبد و فتنه جویان در این میان همچون گور خران وحشىاند که یکدیگر را گاز مىگیرند؛
رشتههاى سعادت و آیین الهى که محکم بود سست و لرزان مىشود و چهره واقعى امور پنهان مىگردد؛ حکمت و دانش فروکش مىکند و ستمگران به سخن در مىآیند، این فتنه (از شهرها به روستاها کشیده مىشود و) بادیه نشینان را با ابزار خود درهم مىکوبد و با سینه خود آنها را له مىکند؛ افراد پیاده و تنها در غبار آن گم مىشوند و افراد سواره در مسیر آن نابود مىگردند، این فتنه با تلخىها و با شدت وارد مىشود و خونهاى تازهاى مىدوشد، علایم دین را خراب مىکند و رشتههاى یقین را از هم مىگسلد، (به گونهاى که) عاقلان از آن مىگریزند و پلیدان تدبیر آن را به دست مىگیرند، بسیار پر رعد و برق است و هر انسانى را به مشقت مىاندازد، پیوندهاى خویشاوندى در آن قطع مىگردد و از اسلام جدایى حاصل مىشود، سالمهایش بیمار و کوچ کنندگانش مقیمند!
شرح و تفسیر
ویژگىهاى این فتنه بزرگ!
امام علیه السّلام در این خطبه به فتنه مهم دیگرى اشاره مىکند که مسلمانان در پیش دارند؛ فتنهاى وحشتناک و کوبنده که ویژگىهاى آن در تعبیرات امام علیه السّلام در این بخش از خطبه آمده است؛ به این امید که مؤمنان آن را بشناسند و از آن دورى گزینند و ضایعات آن به حدّاقل برسد. مىفرماید: «سپس فتنهاى اضطرابآور، در هم شکننده و نابود کننده آغاز خواهد شد؛ در آن هنگام، قلبها پس از استوارى مىلغزند، و گروهى از شخصیتها پس از سلامت فکر و اندیشه گمراه مىشوند؛ آرا به هنگام هجوم این فتنه، پراکنده و مختلف مىگردد و عقاید با آشکار شدن آن به خطا و اشتباه آلوده مىشود» (ثمّ یأتی بعد ذلک طالع الفتنة الرّجوف(14)، و القاصمة(15) الزّحوف(16)، فتزیغ قلوب بعد استقامة،
و تضلّ رجال بعد سلامة؛ و تختلف الأهواء عند هجومها، و تلتبس الآراء عند نجومها(17)).
در این که این فتنه مربوط به کدام فتنه است، بسیارى از شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به فتنه «مغول» و «تاتار» دانستهاند و تقریبا احتمالى غیر از این ذکر نکردهاند؛ ولى این احتمال بسیار بعید به نظر مىرسد؛ زیرا مغولها جز غارت اموال و تخریب شهرها و سلطه بر حکومت کشورهاى اسلامى هدفى نداشتند؛ در حالى که امام علیه السّلام در این عبارت از خطبه از فتنهاى خبر مىدهد که افکار و اعتقادات مردم را هدف گیرى مىکند و آنها را به گمراهى و اختلافات فکرى و مذهبى مىکشاند.
از این رو ممکن است این فتنه اشاره به فتنه «بنى عباس» باشد که بعد از فتنه «بنى امیّه»- که در عبارات قبل به آن اشاره شده بود- به وجود آمد.
مىدانیم «بنى امیّه و بنى عباس» گر چه هر دو یک هدف شیطانى را تعقیب مىکردند، ولى «بنى امیّه» همان گونه که سردمدار آنها معاویه گفت کار به نماز و روزه و برنامههاى دینى مردم نداشتند، مگر در جایى که با حکومت خود کامه آنها مزاحمت داشت؛ در حالى که «بنى عباس» پنجه در عقاید مردم افکندند و مىدانیم بسیارى از مکتبهاى انحرافى و مذاهب فاسد در عصر آنها به وجود آمد و اختلاف در مسائلى مانند «حدوث و قدم قرآن» و «جبر و تفویض» و اختلافات «اشاعره و معتزله» در زمان آنها بالا گرفت و به یقین بنى عباس به دنبال آن بودند تا مردم و حتى دانشمندان و علما و متفکران را به این مباحث سرگرم کنند و خودشان به حکومت ادامه دهند.
نمىگوییم «بنى امیّه» مطلقا دنبال این مسائل نمىرفتند، بلکه مىگوئیم این گونه مباحث در آن زمان ظهور و بروزى همچون عصر «بنى عباس» نداشت.
بعضى از شارحان نیز احتمال دادهاند که این بخش اشاره به فتنه «دجال» در آخر الزمان است که سبب گمراهى گروهى از مردم مىشود؛ ولى با تعبیراتى که در کلام امام علیه السّلام آمده است این احتمال بعید به نظر مىرسد.
در ادامه بیان ویژگىهاى این فتنه، امام علیه السّلام به شدت و فشار آن اشاره کرده، مىفرماید: «آن کس که به مقابله با این فتنه برخیزد، پشتش را مىشکند و کسى که براى فرو نشاندنش تلاش کند، او را درهم مىکوبد، و فتنه جویان در این میان همچون گور خران وحشىاند که یکدیگر را گاز مىگیرند» (من أشرف لها قصمته، و من سعى فیها حطمته؛ یتکادمون(18) فیها تکادم الحمر(19) فی العانة!).
این تعبیر، تأکیدى است بر آن چه در بخش پیشین خطبه درباره فتنه اوّل ذکر شد که سردمداران فتنهها در آغاز متحدند؛ ولى هنگامى که پیروز شدند براى حذف یکدیگر تلاش مىکنند.
و درباره وضع دینى و اخلاقى مردم در آن زمان مىفرماید: «رشتههاى سعادت و آیین الهى که محکم بود، سست و لرزان مىشود و چهره واقعى امور ناپیدا مىگردد، حکمت و دانش فروکش مىکند و ستمگران به سخن در مىآیند (و زمام کارها را به دست مىگیرند) این فتنه (از شهرها به روستاها کشیده مىشود و) بادیه نشینان را با ابزار خود مىکوبد و با سینه خود آنها را له مىکند!» (قد اضطرب معقود الحبل، و عمی وجه الأمر. تغیض فیها الحکمة، و تنطق فیها الظّلمة، و تدقّ أهل البدو بمسحلها(20)، و ترضّهم(21) بکلکلها(22)).
آرى! هنگامى که صحنه اجتماع از دانشمندان خالى شود، رشته سخن به دست ظالمان بى منطق مىافتد و هر چه مىخواهند مىگویند و مردم مجبورند عملى کنند.فتنه به اندازهاى فراگیر مىشود که آبادىهاى کوچک و دورترین نقاط را تسخیر مىکند.
و در ادامه این سخن درباره خطرهاى فوق العاده این فتنه مىفرماید: (وضع به گونهاى خواهد بود که) «افراد پیاده و تنها در غبار آن گم مىشوند و گروه سواران در مسیر آن نابود مىگردند!» (یضیع فی غبارها الوحدان، و یهلک فی طریقها الرّکبان).
اشاره به این که فتنه به اندازهاى عظیم و سنگین است که غبار آن براى نابود کردن مخالفان محدود کافى است و مخالفان کثیر و متشکل نیز هنگامى که در مسیر آن قرار گرفتند در هم کوبیده مىشوند و هیچ کس را یاراى مقابله با آن نیست.
بعضى از شارحان در تفسیر این جمله گفتهاند: منظور از «وحدان» فضلا و دانشمندانند که به غبار شبههها گرفتار مىشوند و حق را از دست مىدهند و «رکبان» کنایه از گروههاى نیرومند است که آنها هم تاب مقاومت در برابر فتنه گران ندارند و از میان برداشته مىشوند؛ ولى تفسیر اوّل صحیحتر به نظر مىرسد؛ چرا که «وحدان» اشاره به افراد تنها یا پیاده نظام است و «رکبان» به افراد قوى یا سواره نظام گفته مىشود.
و در ادامه مىفرماید: «این فتنه با تلخىها و با شدت وارد مىشود و خونهاى تازه مىدوشد، علایم دین را خراب مىکند و رشتههاى یقین را از هم مىگسلد، (به گونهاى که) عاقلان از آن مىگریزند و پلیدان، تدبیر آن را به دست مىگیرند!» (ترد بمرّ القضاء، و تحلب عبیط(23) الدّماء، و تثلم منار الدّین، و تنقض عقد الیقین، یهرب منها الأکیاس، و یدبّرها الأرجاس).
آرى! هنگامى که هوشمندان و دانشمندان از صحنه اجتماع کنار زده شوند و ناپاکان،
زمام امور را به دست گیرند، رشتههاى ایمان و یقین گسسته مىشود و جان و مال و نوامیس مردم به خطر مىافتد.
سرانجام، امام علیه السّلام در بیان آخرین ویژگىهاى این فتنه عظیم چنین مىفرماید:«فتنهاى است بسیار پر رعد و برق و هر انسانى را به مشقت مىاندازد؛ پیوندهاى خویشاوندى در آن قطع مىگردد و به خاطر آن از اسلام جدایى حاصل مىشود (آن فتنه چنان شدید است که) سالمهاى آن بیمار و کوچ کنندگانش مقیمند» (مرعاد مبراق(24)، کاشفة عن ساق! تقطع فیها الأرحام، و یفارق علیها الإسلام! بریّها سقیم، و ظاعنها مقیم!).
توصیف به «پر رعد و برق» کنایه از شدت وحشتناک بودن این فتنه است؛ چرا که این تعبیر، غالبا به همین معنا به کار مىرود؛ ولى بعضى از شارحان آن را اشاره به صداى ضربات شمشیرها و برق آنها دانستهاند؛ اما معناى اول مناسبتر است.
تعبیر به «کاشفة عن ساق» (ساق پا را برهنه مىکنند) کنایه از شدت مشقت آن است، زیرا هنگامى که انسان مىخواهد کار پر مشقتى را انجام دهد آستینها و پاچهها را بالا مىزند و دامنها را به کمر مىبندد.
تعبیر به «قطع رحم» اشاره به این است که سردمداران فتنه نه برادر مىشناسند، نه پدر و نه مادر؛ هر کس بر خلاف خواستههاى نامشروع آنها گام بردارد از دم شمشیر مىگذرانند و طبیعى است که در چنین شرایطى تعلیمات اسلام به کلى کنار مىرود.
تعبیر «بریها سقیم و ظاعنها مقیم» که اشاره به این است که حتى کسانى که فکر مىکنند از آسیبهاى این فتنه بر کنارند باز هم گوشهاى از دامانشان را مىگیرد و آنها که گمان مىکنند مىتوانند از آن فرار کنند باز در آن مىافتند، فتنهاى است فراگیر که کمتر کسى از آن رهایى مىیابد.
بخش چهارم
بین قتیل مطلول، و خائف مستجیر، یختلون بعقد الأیمان و بغرور الإیمان؛ فلا تکونوا أنصاب الفتن، و أعلام البدع؛ و الزموا ما عقد علیه حبل الجماعة، و بنیت علیه أرکان الطّاعة؛ و اقدموا على اللّه مظلومین، و لا تقدموا علیه ظالمین؛ و اتّقوا مدارج الشّیطان و مهابط العدوان؛ و لا تدخلوا بطونکم لعق الحرام، فإنّکم بعین من حرّم علیکم المعصیة، و سهّل لکم سبل الطّاعة.
ترجمه:
مردم (در آن زمان) یا کشته مىشوند و خونشان به هدر مىرود، و یا ترسان هستند (و به گوشهاى پناه مىبرند) و طالب امانند. فتنهگران با سوگندها و تظاهر به ایمان مردم را فریب مىدهند. در چنین شرایطى سعى کنید شما پرچمهاى فتنه و نشانههاى بدعت نباشید، و از آن چه پیوند جماعت به آن گره خورده و ارکان اطاعت بر آن نباشد، جدا نشوید. مظلوم بر خداوند وارد شوید و ظالم وارد نشوید. از گام نهادن در راههاى شیطان و سراشیبىهاى ظلم و عدوان بپرهیزید. لقمههاى حرام هر چند اندک باشد، وارد شکم خود نسازید؛ چرا که شما زیر نظر کسى هستید که گناه را بر شما حرام کرده و راههاى اطاعت را براى شما آسان ساخته است.
شرح و تفسیر
وظیفه شما در این فتنه
بعضى از شارحان نهج البلاغه چنین پنداشتهاند که این بخش از خطبه، ارتباط خاصى با بخشهاى سابق خطبه ندارد و مرحوم سیّد رضى طبق روش گزینشى خود آن را انتخاب کرده و قسمتهایى را که قبل از آن بوده ذکر نکرده است؛ در حالى که رابطه نزدیکى میان این بخش و بخشهاى گذشته دیده مىشود، زیرا در بخشهاى پیشین ویژگىهاى فتنههایى که در برابر مردم در آینده وجود داشته است، بیان شده و در این بخش، نتیجه آن فتنهها و سپس وظیفه مردم در برابر آن بیان مىشود.
نخست مىگوید: «مردم (در آن زمان) یا کشته مىشوند و خونشان به هدر مىرود و یا ترسان هستند (و به گوشهاى پناه مىبرند) و طالب امانند» (بین قتیل مطلول(25)، و خائف مستجیر).
و در ادامه این سخن مىافزاید: «فتنهگران مردم را با سوگندها و تظاهر به ایمان فریب مىدهند» (یختلون(26) بعقد الأیمان و بغرور الإیمان).
آرى! فتنهگر براى پیشبرد اهداف شیطانى خود از هر وسیلهاى استفاده مىکند، کشتن و در هم کوبیدن و در صورت لزوم، تظاهر به ایمان کردن و امان نامه براى افراد نوشتن و بعد همه را به دست فراموشى سپردن.
سپس امام علیه السّلام به بخشى از وظایف مردم در این فتنهها و آشوبهاى سخت اشاره کرده و دستورات پنجگانهاى براى پیروان حق بیان مىکنند. نخست مىفرماید: «سعى کنید شما پرچمهاى فتنهها و نشانههاى بدعت نباشید» (فلا تکونوا أنصاب الفتن، و
أعلام البدع).
اشاره به این که با سردمداران فتنهها و بدعتها همکارى نکنید و خود را از این معرکههاى خطرناک کنار بکشید. و در دوّمین دستور مىافزاید: «از آن چه پیوند جماعت (و جامعه اسلامى) به آن گره خورده و ارکان اطاعت بر آن نباشد، جدا مشوید» (و الزموا ما عقد علیه حبل الجماعة، و بنیت علیه أرکان الطّاعة).
اشاره به این که تا مىتوانید قوانین و دستورات الهى را که ضامن بقاى جامعه اسلامى و اطاعت پروردگار است، حتى درگیر و دار فتنهها تا آن جا که مىتوانید محترم بشمرید؛ چرا که اگر راه نجاتى از فتنه باشد پیروى از این دستورات است. این سخن مخصوصا برنامههایى همچون جمعه و جماعت و حج و کمک به محرومان و ستمدیدگان را شامل مىشود؛ چرا که حفظ آنها سبب نجات از فتنههاست.
در سوّمین دستور مىفرماید: «مظلوم بر خداوند وارد شوید و ظالم وارد نشوید» (و اقدموا على اللّه مظلومین، و لا تقدموا علیه ظالمین).
مفهوم این سخن آن نیست که تن به ظلم بدهید و تسلیم ظالم شوید؛ زیرا این کار از نظر اسلام ممنوع و نوعى کمک به ظالم و اعانت بر اثم است؛ بلکه منظور آن است که اگر بر سر دو راهى قرار گرفتید که یا حقوق مردم را ببرید یا حق شما را ببرند، ترجیح دهید که از حق خود بگذرید تا به ظلم بر دیگران آلوده نشوید. با توجه به قاعده تقدیم اهم بر مهم این کار یک برنامه عادلانه و خدا پسندانه است.
و در چهارمین دستور مىافزاید: «از گام نهادن در راههاى شیطان و سراشیبىهاى ظلم و عدوان بپرهیزید!» (و اتّقوا مدارج الشّیطان و مهابط العدوان).
اشاره به این که به منطقه خطر (ظلم و فساد) نزدیک نشوید؛ چرا که لغزشگاه انسان است. تعبیر به «مدارج» (پلهها) و «مهابط» (سراشیبىها) اشاره به نکته لطیفى است؛ یعنى شیطان، انسان را از پلههاى طغیان بالا مىبرد و هنگامى که به اوج رسید او را به پایین پرتاب مىکند و گاه به کنار درههاى گناه مىکشاند تا پایشان بلغزد و در اعماق کبایر
سقوط کنند.
در پنجمین و آخرین دستور مىافزاید: «لقمههاى حرام را هر چند اندک باشد وارد شکم خود نسازید؛ چرا که شما در معرض نگاه کسى هستید که گناه را بر شما حرام کرده و راههاى اطاعت را براى شما آسان ساخته است» (و لا تدخلوا بطونکم لعق(27) الحرام، فإنّکم بعین من حرّم علیکم المعصیة، و سهّل لکم سبل الطّاعة).
بى شک، به هنگام سلطه ظالمان و بروز فتنهها اموال حرام در دست مردم زیاد مىشود و استفاده از آن آثار بسیار شومى در وجود انسان دارد؛ قلب را تاریک و انسان را از خدا دور مىسازد و در مسیر شیطان قرار مىدهد. امام علیه السّلام در این زمینه هشدار مىدهد و در ضمن مىفرماید: هیچ گاه راه طاعت و کسب حلال به روى شما بسته نمىشود؛ زیرا در هر شرایطى خداوند طرقى براى نجات از معاصى و روى آوردن به طاعت الهى به روى مردم گشوده است.
به گفته نویسنده معروف «مغنیه» بهترین تفسیر براى این جمله و ما بعد آن، همان سخنى است که در خطبه 114 گذشت که مىفرمود: إنّ الّذی أمرتم به أوسع من الّذی نهیتم عنه. و ما أحلّ لکم أکثر ممّا حرّم علیکم. فذروا ما قلّ لما کثر، و ما ضاق لما اتّسع؛ آن چه به آن مأمور شدهاید گستردهتر است از آن چه نهى شدهاید و آن چه بر شما حلال شده بیش از آن است که حرام گردیده؛ بنابر این کم را به سبب زیاد ترک گویید و محدودتر را به خاطر گستردهتر رها سازید».
1) سند خطبه:این خطبه در منابع دیگر دیده نشده؛ تنها چیزى که نویسنده «مصادر نهج البلاغه» بر آن تکیه مىکند، مطلبى است که سیّد یمانى در کتاب «الطراز» آورده و به چند جمله از این خطبه استشهاد کرده است. گرچه او بعد از «سیّد رضى» مىزیسته، ولى تفاوتى که در بعضى از تعبیرات او با نهج البلاغه دیده مىشود، نشان مىدهد آن را از منبع دیگرى غیر از نهج البلاغه گرفته است. (به مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 341، مراجعه شود).
2) «مداحر» جمع «مدحر» به معناى امرى است که سبب طرد و دورى چیزى مىشود و از ماده «دحور» به معناى راندن و دور ساختن آمده است.
3) «مزاجر» جمع «مزجر» به معناى باز دارنده از چیزى است و از ماده «زجر» به معناى بازداشتن است.
4) «مخاتل» جمع «مختل» به معناى کارى است که به وسیله آن فریب مىدهند، از ماده «ختل» (بر وزن قتل)، به معناى خدعه و نیرنگ است.
5) «جفوه» به معناى قساوت است.
6) «بوائق» جمع «بائقه» به معناى حادثه مهم و مرگبار است و از ماده «بوق» (بر وزن فوق) به معناى فاسد شدن مىباشد.
7) «قتام» به معناى غبار است.
8) «عشوه» به معناى پرداختن به کارى بدون آگاهى است.
9) «شباب» (به کسر شین) به معناى سر حال بودن اسب و بلند شدن بر روى پاها و «شباب» (به فتح شین) به معناى جوانى و آغاز هر چیزى است؛ این واژه در بعضى نسخههاى نهج البلاغه با کسر و در برخى دیگر با فتح آمده است.
10) «السّلام» (به کسر سین) جمع «سلمه» (بر وزن کلمه) به معناى سنگ سخت است.
11) «مریح» به معناى بدبو و گندیده است که از ماده ریح به معناى بو گرفته شده است.
12) بقره، آیه 166.
13) انعام، آیات 23- 22.
14) «رجوف» از ماده «رجف» (بر وزن حذف) به معناى شدت اضطراب گرفته شده و به شایعاتى که جامعه را به شدت مضطرب مىکند «اراجیف» مىگویند.
15) «قاصمه» از ماده «قصم» (بر وزن خصم) به معناى شکستن توأم با شدت است.
16) «زحوف» از ماده «زحف» (بر وزن حرف) به معناى سنگین راه رفتن گرفته شده و به حرکت لشکر انبوه نیز گفته مىشود و «زحوف» در جمله بالا اشاره شده به فتنه گرانى است که به صورت انبوه به مردم حمله مىکنند.
17) «نجوم» در این جا معناى مصدرى دارد و به معناى آشکار شدن است.
18) «یتکادمون» از ماده «کدم» (بر وزن شرم) به معناى گاز گرفتن است و «تکادم» آن است که دو حیوان به جان هم بیفتند و یکدیگر را گاز بگیرند.
19) «حمر» جمع «حمار» در این جا به معناى گور خر است؛ به قرینه «عانه» که به معناى گله گور خران مىباشد.
20) «مسحل» از ماده «سحول» به معناى تیشه و «سوهان» و مانند آن است که چیزى را با آن مىتراشند.
21) «ترض» از «رضّ» به معناى کوبیدن و نرم کردن است.
22) «کلکل» به معناى سینه است.
23) «عبیط» از ماده «عبط» (بر وزن خبط) به معناى سر بریدن حیوان است و دم عبیط به خون تازه مىگویند که از بدن انسان یا حیوان جارى مىشود.
24) «مرعاد» از ماده «رعد» به معناى شىء پر سر و صدا است و «مبراق» از ماده «برق» به معناى شىء «برّاق» و خیره کننده است.
25) «مطلول» کسى است که خون او به هدر رفته است و از ماده «طل» (بر وزن حل) به معناى به هدر رفتن خون است.
26) «یختلون» یعنى خدعه و نیرنگ مىزنند و از ماده «ختل» (بر وزن قتل) به معناى نیرنگ زدن است.
27) «لعق» جمع در «لعقه» به معناى چیز کم است، به اندازهاى که قاشق یا انگشت مىتواند از یک ماده غذایى بردارد.