جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 151(1)

زمان مطالعه: 19 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

یحذر من الفتن‏

از خطبه‏هاى امام علیه السّلام که در آن مردم را از فتنه‏ها بر حذر مى‏دارد.

خطبه در یک نگاه‏

عمده این خطبه از دو بخش تشکیل شده است: بخش اوّل را حمد و ثناى الهى و سپس شهادت به رسالت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و اوصاف مهمى از آن حضرت را در بر مى‏گیرد.در این بخش، امام علیه السّلام به وضع نابسامان عصر جاهلیّت اشاره کرده تا مسلمانان ضمن مقایسه با آن، نعمت‏هاى عظیمى را که خداوند به برکت اسلام به آنان ارزانى داشت، درک کنند.

در بخش دوّم از ظهور و بروز فتنه‏ها در آینده و بازگشت‏هایى به افکار و رفتار عصر جاهلیّت خبر مى‏دهد. فتنه‏هایى که ستمکاران آن را رهبرى مى‏کنند و یکى پس از دیگرى از دیگرى نقش محورى آن را دارند.

و در پایان خطبه، به مردم سفارش مى‏کند که فریب فتنه‏گران را نخورند و آلت دست آن‏ها نشوند، در راه‏هاى شیطان گام نگذارند، و از لقمه حرام بپرهیزند و خود را در همه حال در محضر خداوند بدانند.

بخش اوّل‏

و أحمد اللّه و أستعینه على مداحر الشّیطان و مزاجره و الاعتصام من حبائله و مخاتله. و أشهد أن لا إله إلّا اللّه. و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله، و نجیبه و صفوته. لا یؤازى فضله، و لا یجبر فقده. أضاءت به البلاد بعد الضّلالة المظلمة، و الجهالة الغالبة، و الجفوة الجافیة؛ و النّاس یستحلّون الحریم، و یستذلّون الحکیم؛ یحیون على فترة، و یموتون على کفرة!

ترجمه‏:

خداى را ستایش مى‏کنم، و از او براى کارهایى که موجب طرد شیطان است کمک مى‏جویم و براى مصون ماندن از گرفتار شدن در دام‏ها و فریب‏هاى شیطان یارى مى‏طلبم و گواهى مى‏دهم جز خداوند یکتا معبودى نیست و شهادت مى‏دهم که محمّد صلّى اللّه علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیده و انتخاب شده اوست. در فضل و برترى همتا ندارد و فقدان او قابل جبران نیست؛ به برکت وجودش شهرهایى که غرق در ضلالت و ظلمت بود و جهل بر افکار مردمش غلبه داشت و قساوت و سنگدلى بر آن‏ها چیره شده بود، روشن گشت.

در زمانى که مردم حرام را حلال مى‏شمردند، دانشمندان را تحقیر مى‏کردند، و در دوران فترت (و غیبت اولیاى الهى) قدم به عرصه حیات مى‏گذاشتند و در کفر و بى‏دینى جان مى‏سپردند.

شرح و تفسیر

خورشیدى که در تاریکى درخشید

این خطبه از خطبه‏هاى ملاحم است که بخشى از حوادث خطرناک آینده را بازگو مى‏کند و به مردم هشدار مى‏دهد که مراقب خویش باشند و آلوده فتنه‏ها و ظلم و فسادها نشوند. امام علیه السّلام این خطبه را با حمد و ثناى الهى و پناه بردن به ذات پاک او از شر شیاطین آغاز مى‏کند و مى‏فرماید:

«خداى را ستایش مى‏کنم و از او براى کارهایى که موجب طرد و منع شیطان است کمک مى‏جویم و براى مصون ماندن از گرفتار شدن در دام‏ها و فریب‏هاى شیطان یارى مى‏طلبم» (و أحمد اللّه و أستعینه على مداحر(2) الشّیطان و مزاجره(3) و الاعتصام من حبائله و مخاتله(4)).

امام علیه السّلام در این دو جمله از خداوند، توفیق اطاعت و عبادت و پرهیز از گناه و معصیت مى‏طلبد؛ زیرا «مداحر» و «مزاجر» شیطان و به تعبیر دیگر، امورى که او را از انسان دور مى‏سازد، چیزى جز اطاعت فرمان خدا نیست و «حبائل» و «مخاتل» (دام‏ها و فریب‏هاى) شیطان چیزى جز گناهان و معاصى نیست و به یقین بدون یارى خداوند و امدادهاى الهى نه اطاعت ممکن است و نه پرهیز از گناه؛ چرا که راه این دو بسیار سخت است و پر پیچ و خم.

سپس به سراغ شهادت بر یکتایى خدا و رسالت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏رود و چنین مى‏فرماید: «گواهى مى‏دهم جز خداوند یکتا معبودى نیست و شهادت مى‏دهم که محمّد،

بنده و فرستاده و برگزیده و انتخاب شده اوست» (و أشهد أن لا إله إلّا اللّه. و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله، و نجیبه و صفوته).

بسیارى از شارحان نهج البلاغه «نجیبه» و «صفوته» را به یک معنا تفسیر کرده- به معناى منتخب و برگزیده- و تأکید یکدیگر دانسته‏اند؛ ولى با توجه به این که «نجیب» به معناى «نفیس» و پر ارزش است. تفاوتى میان این دو واژه وجود دارد که اوّلى در واقع، زمینه ساز دوّمى است؛ زیرا هنگامى که چیزى نفیس و پر ارزش شد به هنگام انتخاب، آن را بر مى‏گزینند.

در ادامه آن حضرت به دو وصف دیگر اشاره کرده، مى‏فرماید: «در فضل و برترى همتا ندارد و فقدان او قابل جبران نیست» (لا یؤازى فضله، و لا یجبر فقده).

به یقین چیزى که در فضیلت همتا ندارد، هنگامى که از دست رود جانشینى نخواهد داشت.

در هفتمین و آخرین وصف به آثار وجودى آن حضرت در شرایط عصر جاهلیّت اشاره کرده، مى‏فرماید: «به برکت وجود او شهرهایى که غرق در ضلالت و ظلمت بود و جهل بر افکار مردمش غلبه داشت و قساوت و سنگدلى بر آن‏ها چیره شده بود روشن گشت» (أضاءت به البلاد بعد الضّلالة المظلمة، و الجهالة الغالبة، و الجفوة الجافیة(5)).

و در ادامه مى‏افزاید: «در زمانى که مردم حرام را حلال مى‏شمردند، دانشمندان را تحقیر مى‏کردند، در دوران فترت (و غیبت اولیاى الهى) قدم به عرصه حیات مى‏گذاشتند و در کفر و بى‏دینى جان مى‏سپردند» (و النّاس یستحلّون الحریم، و یستذلّون الحکیم؛ یحیون على فترة، و یموتون على کفرة!).

این اوصاف هفتگانه که در عبارات کوتاهى درباره عصر جاهلیّت بیان شده ترسیم گویایى از آن زمان است. گمراهى و جهل و قساوت، حلال شمردن حرام و تحقیر

دانشمندان، نداشتن رهبر و سرانجام، بى‏ایمان از دنیا رفتن.

گمراهى آن‏ها چنان تاریک و ظلمانى بود که به جنایات خود افتخار مى‏کردند، کشتن و زنده به گور کردن فرزندان، نشانه غیرت، و غارتگرى دلیل شجاعت شمرده مى‏شد.

جهل و خرافات آن چنان بر جامعه آن‏ها سایه افکنده بود که خدایانشان را با دست خود مى‏ساختند؛ گاه از سنگ و چوب و گاه از مواد غذایى و سپس در زمان قحطى آن را مى‏خوردند.

قساوت و سنگدلى آن چنان بود که کینه‏ها را از نسلى به نسلى منتقل مى‏ساختند و خونریزى و آدمکشى براى آن‏ها یک امر ساده بود، و هم چنین مفاسد دیگر.

در این زمان مى‏توان به عظمت خدمات پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و اهمیّت رسالت او در آن محیط تاریک و ظلمانى پى برد، که در مدت کوتاهى از آن قوم وحشى و خرافى و جاهل، قومى متمدّن و عالم و آگاه ساخت.

بخش دوّم‏

ثمّ إنّکم معشر العرب أغراض بلایا قد اقتربت، فاتّقوا سکرات النّعمة، و احذروا بوائق النّقمة، و تثبّتوا فی قتام العشوة، و اعوجاج الفتنة عند طلوع جنینها، و ظهور کمینها، و انتصاب قطبها، و مدار رحاها. تبدأ فی مدارج خفیّة، و تؤول إلى فظاعة جلیّة. شبابها کشباب الغلام، و آثارها کآثار السّلام، یتوارثها الظّلمة بالعهود! أوّلهم قائد لآخرهم، و آخرهم مقتد بأوّلهم؛ یتنافسون فی دنیا دنیّة، و یتکالبون على جیفة مریحة. و عن قلیل یتبرّأ التّابع من المتبوع، و القائد من المقود، فیتزایلون بالبغضاء، و یتلاعنون عند اللّقاء.

ترجمه‏:

شما اى گروه عرب در آینده هدف بلاهایى هستید که نزدیک شده است از مستى نعمت بپرهیزید و از بلاهایى که کیفر اعمال شماست بر حذر باشید و هنگامى که گرد و غبار حوادث ناشناخته بر مى‏خیزد و پیچیدگى‏هاى فتنه آشکار مى‏شود نوزادش تولد مى‏یابد و باطن آن ظاهر مى‏گردد، قطب و محورش بر جاى خود قرار مى‏گیرد و آسیاى آن به حرکت در مى‏آید (به هوش باشید و) با احتیاط گام بردارید. (آرى) فتنه‏ها کم کم از مراحل ناپیدا شروع به حرکت مى‏کنند و سرانجام به صورت خطرناک آشکار مى‏شوند.رشد آن‏ها همچون رشد جوانان سریع است و آثارشان (بر پیکر جامعه) همچون آثار سنگ‏هاى سخت و محکم است (که بر پیکر انسان وارد مى‏شود) ستمگران آن را طبق‏

پیمان‏هایى از یکدیگر به ارث مى‏برند، نخستین آن‏ها رهبر آخرینشان هستند و آخرینشان پیرو نخستین آن‏ها. (آرى) آن‏ها، براى به دست آوردن دنیاى پست بر یکدیگر سبقت مى‏جویند و همچون سگانى که بر سر مردار گندیده‏اى ریخته باشند با یکدیگر به نزاع بر مى‏خیزند (گر چه در ظاهر متحدند) ولى به زودى پیروان، از پیشوایان خود برائت مى‏جویند و رهبران از پیروانشان و سرانجام با بغض و کینه از هم جدا مى‏شوند و به هنگام ملاقات (در این جهان و یا در آخرت) یکدیگر را لعن و نفرین مى‏کنند.

شرح و تفسیر

فتنه‏هایى در پیش است، به هوش باشید

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه، مردم را از فتنه‏هایى که در پیش است با خبر مى‏کند و بر حذر مى‏دارد و به آن‏ها آگاهى مى‏دهد، تا آن جا که ممکن است از ضربات فتنه در امان بمانند و از ضایعات آن بکاهند و جالب این که امام علیه السّلام در این بخش به سرچشمه‏هاى فتنه و کیفیت شکل گیرى و مراحل مختلف آن با بیان لطیفى اشاره مى‏کند و مى‏فرماید:

«شما اى گروه عرب! در آینده هدف بلاهایى هستید که نزدیک شده است؛ از مستى نعمت بپرهیزید، و از بلاهایى که کیفر اعمال شماست بر حذر باشید» (ثمّ إنّکم معشر العرب أغراض بلایا قد اقتربت، فاتّقوا سکرات النّعمة، و احذروا بوائق(6) النّقمة).

امام علیه السّلام در این عبارت به دو عامل مهم از عوامل فتنه‏ها اشاره فرموده است که: یکى از آن‏ها مستى حاصل از نعمت است و دیگرى مجازات اعمال؛ که نتیجه آن فتنه‏هایى است که دامان مردم را مى‏گیرد و آن‏ها را هدف بلاها قرار مى‏دهد.

سپس براى کم کردن ضایعات فتنه چنین دستور مى‏دهد: «هنگامى که گرد و غبار حوادث ناشناخته بر مى‏خیزد، و پیچیدگى‏هاى فتنه به هنگام تولّد نوزاد آن آشکار

مى‏شود و باطن آن ظاهر مى‏گردد، قطب و محور آن بر جاى خود قرار مى‏گیرد و آسیاى آن به حرکت در مى‏آید، (به هوش باشید و) با احتیاط گام بردارید» (و تثبّتوا فی قتام(7) العشوة(8)، و اعوجاج الفتنة عند طلوع جنینها، و ظهور کمینها، و انتصاب قطبها، و مدار رحاها).

امام علیه السّلام در این عبارت گاه، فتنه را به جنینى تشبیه مى‏کند که به طور پنهانى پرورش پیدا مى‏کند و ناگهان متولّد مى‏شود و گاه همانند آسیایى مى‏شمرد که نخست قطب و محور آن را بر پا مى‏سازند و سپس سنگ آسیا به چرخش در مى‏آید. تجربیات تاریخى نیز نشان مى‏دهد که واقعا فتنه‏ها چنین‏اند؛ مراحل کمونى دارند که بر اثر عوامل مختلف اجتماعى شکل مى‏گیرد؛ ناگهان انفجارى رخ مى‏دهد و آن چه در درون جامعه است، ظاهر مى‏شود.

در ادامه این سخن، امام علیه السّلام نشانه‏هاى دیگرى از شکل گیرى فتنه‏ها بیان مى‏کند و مى‏فرماید: (آرى) «فتنه‏ها کم کم از مراحل ناپیدا شروع به حرکت مى‏کنند و سرانجام به صورت خطرناک آشکار مى‏شوند. رشد آن‏ها همچون رشد جوانان (سریع است) و آثارشان (بر پیکر جامعه) همچون آثار سنگ‏هاى سخت و محکم است (که بر پیکر انسان وارد شود)» (تبدأ فی مدارج خفیّة، و تؤول إلى فظاعة جلیّة. شبابها کشباب(9) الغلام، و آثارها کآثار السّلام(10)).

در این که این فتنه‏هایى که امام علیه السّلام در این بخش از خطبه به آن اشاره فرموده و درباره آن هشدار مى‏دهد کدام فتنه است؟ در میان شارحان «نهج البلاغه» گفتگوست؛

ولى ظاهر این است که اشاره به فتنه «بنى امیّه» باشد که از زمان عثمان شروع شد و دوران کمون خود را طى کرد و با قتل «عثمان»، ظهور و بروز پیدا کرد و با حکومت «معاویه و یزید و عبد الملک مروان» و مانند آن‏ها به اوج خود رسید و به قدرى این فتنه آشکار گشت و به رسوایى کشیده شد که علنا بر منابر، على علیه السّلام را سبّ مى‏کردند و دشنام مى‏دادند و ضرباتى که از این ناحیه بر پیکر اسلام وارد شد مانند ضرباتى بود که در یک زلزله وحشتناک از متلاشى شدن کوه‏ها و سقوط سنگ‏ها بر آبادى‏ها رخ مى‏دهد.

و در ادامه این بحث به ویژگى‏هاى دیگرى از این فتنه اشاره مى‏کند و مى‏فرماید، سردمداران فتنه چنان با هم متحد و متفقند که: «آن را بر طبق پیمان‏ها از یکدیگر به ارث مى‏برند، نخستین آنها رهبر آخرینشان هستند و آخرینشان پیرو نخستین آن‏ها» (یتوارثها الظّلمة بالعهود! أوّلهم قائد لآخرهم، و آخرهم مقتد بأوّلهم).

آرى! فتنه انگیزان خطرناک این گونه‏اند که اسباب فتنه را از یکدیگر به ارث مى‏برند و همه در خط واحدى سیر مى‏کنند و در مسیر واحدى گام بر مى‏دارند و این هماهنگى و توارث از یکدیگر خطر آن‏ها را افزایش مى‏دهد و آثار شوم فتنه‏هاشان را مضاعف مى‏سازد.

آن گاه به انگیزه‏هاى اصلى فتنه جویان و ستمگران خود کامه اشاره کرده، مى‏فرماید:«آن‏ها براى به دست آوردن دنیاى پست بر یکدیگر سبقت مى‏جویند و همچون سگانى که بر سر مردار گندیده‏اى ریخته‏اند با یکدیگر به نزاع بر مى‏خیزند» (گر چه در ظاهر متحدند و مسیر واحدى را طى مى‏کنند، ولى در باطن با یکدیگر در ستیزند و هر یک مى‏خواهد در رأس فتنه باشد و دیگران پیرو او باشند). (یتنافسون فی دنیا دنیّة، و یتکالبون على جیفة مریحة(11)).

سپس در عبارتى کوتاه و گویا به عاقبت کار آن‏ها اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «ولى به زودى پیروان، از پیشوایان خود بیزارى مى‏جویند و رهبران از پیروانشان؛ و سرانجام با

بغض و کینه از هم جدا مى‏شوند و به هنگام ملاقات (در این جهان یا در آخرت) یکدیگر را لعن و نفرین مى‏کنند! (و عن قلیل یتبرّأ التّابع من المتبوع، و القائد من المقود، فیتزایلون بالبغضاء، و یتلاعنون عند اللّقاء).

این قسمت ممکن است اشاره به فتنه جویان «بنى عباس» باشد؛ گر چه آن‏ها همان خط نفاق و تکالب بر دنیا و ضربه زدن بر پیکر اهل بیت علیهم السّلام- که رهبران الهى امت بودند- همان خط بنى امیه را ادامه مى‏دادند، ولى در ظاهر به آن‏ها لعن و نفرین مى‏فرستادند و از اعمال آن‏ها بیزارى مى‏جستند و شعار قیامشان که براى فریب مردم بود «الرضا لآل محمّد» بود، آن‏ها کشتار عجیبى از بقایاى بنى امیه کردند و سیل خون جارى ساختند و آثارشان را محو و نابود کردند و اموالشان را بر باد دادند.

بعضى از شارحان نهج البلاغه جمله «و یتلاعنون عند اللقاء» را اشاره به «لقاء الله» و روز قیامت مى‏دانند، همان گونه که در قرآن مى‏فرماید: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ»؛ در آن هنگام رهبران (گمراه و گمراه کننده) از پیروان بیزارى مى‏جویند و کیفر خدا را مشاهده مى‏کنند و دستشان از همه جا کوتاه مى‏شود».(12)

همان گونه که تابعین نیز از پیشوایان خود بیزارى مى‏جویند؛ چنان که در قرآن مجید مى‏خوانیم: «وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ»؛ آن روز که همه آن‏ها را محشور مى‏کنیم؛ سپس به مشرکان مى‏گوییم معبودهایتان که همتاى خدا مى‏پنداشتید کجایند؟

سپس پاسخ و عذر آن‏ها چیزى جز این نیست که مى‏گویند: سوگند به خداوندى که پروردگار ماست که ما مشرک نبودیم».(13)

جمله «یتکالبون على جیفه»، این گروه ستمگر و دنیا پرست را به سگ‏هایى تشبیه مى‏کند که به مردار گندیده‏اى حمله‏ور شده‏اند و از دست و دهان یکدیگر مى‏ربایند. چه تشبیه دقیق گویایى!

نکته

ویژگى‏هاى حاکمان دنیا پرست!

از عبارت یاد شده از کلام امام علیه السّلام به خوبى استفاده مى‏شود که ستمگران خود کامه ویژگى‏هایى دارند که تاریخ بشر نیز گواه و شاهد آن است؛ از جمله:

1- استفاده از بهانه‏ها و فتنه‏ها براى پیش بردن اهداف خود، همان گونه که «بنى امیّه» از ماجراى خون خواهى عثمان، حدّاکثر بهره گیرى را کردند.

2- هماهنگى نقشه‏ها در آغاز کار و انسجام در برنامه‏هاى مخرب و فتنه خیز.

3- رقابت شدید به هنگام پیروزى به گونه‏اى که گویى سگانى‏اند که بر جیفه‏اى افتاده‏اند و هر یک سعى دارند آن را از دیگرى برباید.

4- سرانجام، هر فردى دیگرى را لعن و نفرین مى‏کند و گناهان را به گردن دیگرى مى‏اندازد.

تاریخ گذشته و معاصر، شاهد و گویاى این گفتار پر بار امام علیه السّلام است.

بخش سوّم‏

ثمّ یأتی بعد ذلک طالع الفتنة الرّجوف، و القاصمة الزّحوف، فتزیغ قلوب بعد استقامة، و تضلّ رجال بعد سلامة؛ و تختلف الأهواء عند هجومها، و تلتبس الآراء عند نجومها. من أشرف لها قصمته، و من سعى فیها حطمته؛ یتکادمون فیها تکادم الحمر فی العانة! قد اضطرب معقود الحبل، و عمی وجه الأمر. تغیض فیها الحکمة، و تنطق فیها الظّلمة، و تدقّ أهل البدو بمسحلها، و ترضّهم بکلکلها یضیع فی غبارها الوحدان، و یهلک فی طریقها الرّکبان؛ ترد بمرّ القضاء، و تحلب عبیط الدّماء، و تثلم منار الدّین، و تنقض عقد الیقین. یهرب منها الأکیاس، و یدبّرها الأرجاس. مرعاد مبراق، کاشفة عن ساق! تقطع فیها الأرحام، و یفارق علیها الإسلام! بریّها سقیم، و ظاعنها مقیم!

ترجمه‏:

سپس فتنه‏اى اضطراب‏آور، در هم شکننده و نابود کننده آغاز خواهد شد؛ در آن هنگام قلب‏ها پس از استوارى مى‏لغزد و گروهى از شخصیت‏ها پس از سلامت فکر و اندیشه گمراه مى‏شوند، آرا به هنگام هجوم این فتنه، پراکنده و مختلف مى‏گردد، و عقاید با آشکار شدن آن به خطا و اشتباه آلوده مى‏شود. آن کس که به مقابله با آن برخیزد پشتش را مى‏شکند و کسى که براى فرونشاندنش تلاش مى‏کند او را در هم مى‏کوبد و فتنه جویان در این میان همچون گور خران وحشى‏اند که یکدیگر را گاز مى‏گیرند؛

رشته‏هاى سعادت و آیین الهى که محکم بود سست و لرزان مى‏شود و چهره واقعى امور پنهان مى‏گردد؛ حکمت و دانش فروکش مى‏کند و ستمگران به سخن در مى‏آیند، این فتنه (از شهرها به روستاها کشیده مى‏شود و) بادیه نشینان را با ابزار خود درهم مى‏کوبد و با سینه خود آن‏ها را له مى‏کند؛ افراد پیاده و تنها در غبار آن گم مى‏شوند و افراد سواره در مسیر آن نابود مى‏گردند، این فتنه با تلخى‏ها و با شدت وارد مى‏شود و خون‏هاى تازه‏اى مى‏دوشد، علایم دین را خراب مى‏کند و رشته‏هاى یقین را از هم مى‏گسلد، (به گونه‏اى که) عاقلان از آن مى‏گریزند و پلیدان تدبیر آن را به دست مى‏گیرند، بسیار پر رعد و برق است و هر انسانى را به مشقت مى‏اندازد، پیوندهاى خویشاوندى در آن قطع مى‏گردد و از اسلام جدایى حاصل مى‏شود، سالم‏هایش بیمار و کوچ کنندگانش مقیمند!

شرح و تفسیر

ویژگى‏هاى این فتنه بزرگ!

امام علیه السّلام در این خطبه به فتنه مهم دیگرى اشاره مى‏کند که مسلمانان در پیش دارند؛ فتنه‏اى وحشتناک و کوبنده که ویژگى‏هاى آن در تعبیرات امام علیه السّلام در این بخش از خطبه آمده است؛ به این امید که مؤمنان آن را بشناسند و از آن دورى گزینند و ضایعات آن به حدّاقل برسد. مى‏فرماید: «سپس فتنه‏اى اضطراب‏آور، در هم شکننده و نابود کننده آغاز خواهد شد؛ در آن هنگام، قلب‏ها پس از استوارى مى‏لغزند، و گروهى از شخصیت‏ها پس از سلامت فکر و اندیشه گمراه مى‏شوند؛ آرا به هنگام هجوم این فتنه، پراکنده و مختلف مى‏گردد و عقاید با آشکار شدن آن به خطا و اشتباه آلوده مى‏شود» (ثمّ یأتی بعد ذلک طالع الفتنة الرّجوف(14)، و القاصمة(15) الزّحوف(16)، فتزیغ قلوب بعد استقامة،

و تضلّ رجال بعد سلامة؛ و تختلف الأهواء عند هجومها، و تلتبس الآراء عند نجومها(17)).

در این که این فتنه مربوط به کدام فتنه است، بسیارى از شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به فتنه «مغول» و «تاتار» دانسته‏اند و تقریبا احتمالى غیر از این ذکر نکرده‏اند؛ ولى این احتمال بسیار بعید به نظر مى‏رسد؛ زیرا مغول‏ها جز غارت اموال و تخریب شهرها و سلطه بر حکومت کشورهاى اسلامى هدفى نداشتند؛ در حالى که امام علیه السّلام در این عبارت از خطبه از فتنه‏اى خبر مى‏دهد که افکار و اعتقادات مردم را هدف گیرى مى‏کند و آن‏ها را به گمراهى و اختلافات فکرى و مذهبى مى‏کشاند.

از این رو ممکن است این فتنه اشاره به فتنه «بنى عباس» باشد که بعد از فتنه «بنى امیّه»- که در عبارات قبل به آن اشاره شده بود- به وجود آمد.

مى‏دانیم «بنى امیّه و بنى عباس» گر چه هر دو یک هدف شیطانى را تعقیب مى‏کردند، ولى «بنى امیّه» همان گونه که سردمدار آن‏ها معاویه گفت کار به نماز و روزه و برنامه‏هاى دینى مردم نداشتند، مگر در جایى که با حکومت خود کامه آن‏ها مزاحمت داشت؛ در حالى که «بنى عباس» پنجه در عقاید مردم افکندند و مى‏دانیم بسیارى از مکتب‏هاى انحرافى و مذاهب فاسد در عصر آن‏ها به وجود آمد و اختلاف در مسائلى مانند «حدوث و قدم قرآن» و «جبر و تفویض» و اختلافات «اشاعره و معتزله» در زمان آن‏ها بالا گرفت و به یقین بنى عباس به دنبال آن بودند تا مردم و حتى دانشمندان و علما و متفکران را به این مباحث سرگرم کنند و خودشان به حکومت ادامه دهند.

نمى‏گوییم «بنى امیّه» مطلقا دنبال این مسائل نمى‏رفتند، بلکه مى‏گوئیم این گونه مباحث در آن زمان ظهور و بروزى همچون عصر «بنى عباس» نداشت.

بعضى از شارحان نیز احتمال داده‏اند که این بخش اشاره به فتنه «دجال» در آخر الزمان است که سبب گمراهى گروهى از مردم مى‏شود؛ ولى با تعبیراتى که در کلام امام علیه السّلام آمده است این احتمال بعید به نظر مى‏رسد.

در ادامه بیان ویژگى‏هاى این فتنه، امام علیه السّلام به شدت و فشار آن اشاره کرده، مى‏فرماید: «آن کس که به مقابله با این فتنه برخیزد، پشتش را مى‏شکند و کسى که براى فرو نشاندنش تلاش کند، او را درهم مى‏کوبد، و فتنه جویان در این میان همچون گور خران وحشى‏اند که یکدیگر را گاز مى‏گیرند» (من أشرف لها قصمته، و من سعى فیها حطمته؛ یتکادمون(18) فیها تکادم الحمر(19) فی العانة!).

این تعبیر، تأکیدى است بر آن چه در بخش پیشین خطبه درباره فتنه اوّل ذکر شد که سردمداران فتنه‏ها در آغاز متحدند؛ ولى هنگامى که پیروز شدند براى حذف یکدیگر تلاش مى‏کنند.

و درباره وضع دینى و اخلاقى مردم در آن زمان مى‏فرماید: «رشته‏هاى سعادت و آیین الهى که محکم بود، سست و لرزان مى‏شود و چهره واقعى امور ناپیدا مى‏گردد، حکمت و دانش فروکش مى‏کند و ستمگران به سخن در مى‏آیند (و زمام کارها را به دست مى‏گیرند) این فتنه (از شهرها به روستاها کشیده مى‏شود و) بادیه نشینان را با ابزار خود مى‏کوبد و با سینه خود آن‏ها را له مى‏کند!» (قد اضطرب معقود الحبل، و عمی وجه الأمر. تغیض فیها الحکمة، و تنطق فیها الظّلمة، و تدقّ أهل البدو بمسحلها(20)، و ترضّهم(21) بکلکلها(22)).

آرى! هنگامى که صحنه اجتماع از دانشمندان خالى شود، رشته سخن به دست ظالمان بى منطق مى‏افتد و هر چه مى‏خواهند مى‏گویند و مردم مجبورند عملى کنند.فتنه به اندازه‏اى فراگیر مى‏شود که آبادى‏هاى کوچک و دورترین نقاط را تسخیر مى‏کند.

و در ادامه این سخن درباره خطرهاى فوق العاده این فتنه مى‏فرماید: (وضع به گونه‏اى خواهد بود که) «افراد پیاده و تنها در غبار آن گم مى‏شوند و گروه سواران در مسیر آن نابود مى‏گردند!» (یضیع فی غبارها الوحدان، و یهلک فی طریقها الرّکبان).

اشاره به این که فتنه به اندازه‏اى عظیم و سنگین است که غبار آن براى نابود کردن مخالفان محدود کافى است و مخالفان کثیر و متشکل نیز هنگامى که در مسیر آن قرار گرفتند در هم کوبیده مى‏شوند و هیچ کس را یاراى مقابله با آن نیست.

بعضى از شارحان در تفسیر این جمله گفته‏اند: منظور از «وحدان» فضلا و دانشمندانند که به غبار شبهه‏ها گرفتار مى‏شوند و حق را از دست مى‏دهند و «رکبان» کنایه از گروه‏هاى نیرومند است که آن‏ها هم تاب مقاومت در برابر فتنه گران ندارند و از میان برداشته مى‏شوند؛ ولى تفسیر اوّل صحیح‏تر به نظر مى‏رسد؛ چرا که «وحدان» اشاره به افراد تنها یا پیاده نظام است و «رکبان» به افراد قوى یا سواره نظام گفته مى‏شود.

و در ادامه مى‏فرماید: «این فتنه با تلخى‏ها و با شدت وارد مى‏شود و خون‏هاى تازه مى‏دوشد، علایم دین را خراب مى‏کند و رشته‏هاى یقین را از هم مى‏گسلد، (به گونه‏اى که) عاقلان از آن مى‏گریزند و پلیدان، تدبیر آن را به دست مى‏گیرند!» (ترد بمرّ القضاء، و تحلب عبیط(23) الدّماء، و تثلم منار الدّین، و تنقض عقد الیقین، یهرب منها الأکیاس، و یدبّرها الأرجاس).

آرى! هنگامى که هوشمندان و دانشمندان از صحنه اجتماع کنار زده شوند و ناپاکان،

زمام امور را به دست گیرند، رشته‏هاى ایمان و یقین گسسته مى‏شود و جان و مال و نوامیس مردم به خطر مى‏افتد.

سرانجام، امام علیه السّلام در بیان آخرین ویژگى‏هاى این فتنه عظیم چنین مى‏فرماید:«فتنه‏اى است بسیار پر رعد و برق و هر انسانى را به مشقت مى‏اندازد؛ پیوندهاى خویشاوندى در آن قطع مى‏گردد و به خاطر آن از اسلام جدایى حاصل مى‏شود (آن فتنه چنان شدید است که) سالم‏هاى آن بیمار و کوچ کنندگانش مقیمند» (مرعاد مبراق(24)، کاشفة عن ساق! تقطع فیها الأرحام، و یفارق علیها الإسلام! بریّها سقیم، و ظاعنها مقیم!).

توصیف به «پر رعد و برق» کنایه از شدت وحشتناک بودن این فتنه است؛ چرا که این تعبیر، غالبا به همین معنا به کار مى‏رود؛ ولى بعضى از شارحان آن را اشاره به صداى ضربات شمشیرها و برق آن‏ها دانسته‏اند؛ اما معناى اول مناسب‏تر است.

تعبیر به «کاشفة عن ساق» (ساق پا را برهنه مى‏کنند) کنایه از شدت مشقت آن است، زیرا هنگامى که انسان مى‏خواهد کار پر مشقتى را انجام دهد آستین‏ها و پاچه‏ها را بالا مى‏زند و دامن‏ها را به کمر مى‏بندد.

تعبیر به «قطع رحم» اشاره به این است که سردمداران فتنه نه برادر مى‏شناسند، نه پدر و نه مادر؛ هر کس بر خلاف خواسته‏هاى نامشروع آن‏ها گام بردارد از دم شمشیر مى‏گذرانند و طبیعى است که در چنین شرایطى تعلیمات اسلام به کلى کنار مى‏رود.

تعبیر «بریها سقیم و ظاعنها مقیم» که اشاره به این است که حتى کسانى که فکر مى‏کنند از آسیب‏هاى این فتنه بر کنارند باز هم گوشه‏اى از دامانشان را مى‏گیرد و آن‏ها که گمان مى‏کنند مى‏توانند از آن فرار کنند باز در آن مى‏افتند، فتنه‏اى است فراگیر که کمتر کسى از آن رهایى مى‏یابد.

بخش چهارم‏

بین قتیل مطلول، و خائف مستجیر، یختلون بعقد الأیمان و بغرور الإیمان؛ فلا تکونوا أنصاب الفتن، و أعلام البدع؛ و الزموا ما عقد علیه حبل الجماعة، و بنیت علیه أرکان الطّاعة؛ و اقدموا على اللّه مظلومین، و لا تقدموا علیه ظالمین؛ و اتّقوا مدارج الشّیطان و مهابط العدوان؛ و لا تدخلوا بطونکم لعق الحرام، فإنّکم بعین من حرّم علیکم المعصیة، و سهّل لکم سبل الطّاعة.

ترجمه‏:

مردم (در آن زمان) یا کشته مى‏شوند و خونشان به هدر مى‏رود، و یا ترسان هستند (و به گوشه‏اى پناه مى‏برند) و طالب امانند. فتنه‏گران با سوگندها و تظاهر به ایمان مردم را فریب مى‏دهند. در چنین شرایطى سعى کنید شما پرچم‏هاى فتنه و نشانه‏هاى بدعت نباشید، و از آن چه پیوند جماعت به آن گره خورده و ارکان اطاعت بر آن نباشد، جدا نشوید. مظلوم بر خداوند وارد شوید و ظالم وارد نشوید. از گام نهادن در راه‏هاى شیطان و سراشیبى‏هاى ظلم و عدوان بپرهیزید. لقمه‏هاى حرام هر چند اندک باشد، وارد شکم خود نسازید؛ چرا که شما زیر نظر کسى هستید که گناه را بر شما حرام کرده و راه‏هاى اطاعت را براى شما آسان ساخته است.

شرح و تفسیر

وظیفه شما در این فتنه‏

بعضى از شارحان نهج البلاغه چنین پنداشته‏اند که این بخش از خطبه، ارتباط خاصى با بخش‏هاى سابق خطبه ندارد و مرحوم سیّد رضى طبق روش گزینشى خود آن را انتخاب کرده و قسمت‏هایى را که قبل از آن بوده ذکر نکرده است؛ در حالى که رابطه نزدیکى میان این بخش و بخش‏هاى گذشته دیده مى‏شود، زیرا در بخش‏هاى پیشین ویژگى‏هاى فتنه‏هایى که در برابر مردم در آینده وجود داشته است، بیان شده و در این بخش، نتیجه آن فتنه‏ها و سپس وظیفه مردم در برابر آن بیان مى‏شود.

نخست مى‏گوید: «مردم (در آن زمان) یا کشته مى‏شوند و خونشان به هدر مى‏رود و یا ترسان هستند (و به گوشه‏اى پناه مى‏برند) و طالب امانند» (بین قتیل مطلول(25)، و خائف مستجیر).

و در ادامه این سخن مى‏افزاید: «فتنه‏گران مردم را با سوگندها و تظاهر به ایمان فریب مى‏دهند» (یختلون(26) بعقد الأیمان و بغرور الإیمان).

آرى! فتنه‏گر براى پیشبرد اهداف شیطانى خود از هر وسیله‏اى استفاده مى‏کند، کشتن و در هم کوبیدن و در صورت لزوم، تظاهر به ایمان کردن و امان نامه براى افراد نوشتن و بعد همه را به دست فراموشى سپردن.

سپس امام علیه السّلام به بخشى از وظایف مردم در این فتنه‏ها و آشوب‏هاى سخت اشاره کرده و دستورات پنجگانه‏اى براى پیروان حق بیان مى‏کنند. نخست مى‏فرماید: «سعى کنید شما پرچم‏هاى فتنه‏ها و نشانه‏هاى بدعت نباشید» (فلا تکونوا أنصاب الفتن، و

أعلام البدع).

اشاره به این که با سردمداران فتنه‏ها و بدعت‏ها همکارى نکنید و خود را از این معرکه‏هاى خطرناک کنار بکشید. و در دوّمین دستور مى‏افزاید: «از آن چه پیوند جماعت (و جامعه اسلامى) به آن گره خورده و ارکان اطاعت بر آن نباشد، جدا مشوید» (و الزموا ما عقد علیه حبل الجماعة، و بنیت علیه أرکان الطّاعة).

اشاره به این که تا مى‏توانید قوانین و دستورات الهى را که ضامن بقاى جامعه اسلامى و اطاعت پروردگار است، حتى درگیر و دار فتنه‏ها تا آن جا که مى‏توانید محترم بشمرید؛ چرا که اگر راه نجاتى از فتنه باشد پیروى از این دستورات است. این سخن مخصوصا برنامه‏هایى همچون جمعه و جماعت و حج و کمک به محرومان و ستمدیدگان را شامل مى‏شود؛ چرا که حفظ آن‏ها سبب نجات از فتنه‏هاست.

در سوّمین دستور مى‏فرماید: «مظلوم بر خداوند وارد شوید و ظالم وارد نشوید» (و اقدموا على اللّه مظلومین، و لا تقدموا علیه ظالمین).

مفهوم این سخن آن نیست که تن به ظلم بدهید و تسلیم ظالم شوید؛ زیرا این کار از نظر اسلام ممنوع و نوعى کمک به ظالم و اعانت بر اثم است؛ بلکه منظور آن است که اگر بر سر دو راهى قرار گرفتید که یا حقوق مردم را ببرید یا حق شما را ببرند، ترجیح دهید که از حق خود بگذرید تا به ظلم بر دیگران آلوده نشوید. با توجه به قاعده تقدیم اهم بر مهم این کار یک برنامه عادلانه و خدا پسندانه است.

و در چهارمین دستور مى‏افزاید: «از گام نهادن در راه‏هاى شیطان و سراشیبى‏هاى ظلم و عدوان بپرهیزید!» (و اتّقوا مدارج الشّیطان و مهابط العدوان).

اشاره به این که به منطقه خطر (ظلم و فساد) نزدیک نشوید؛ چرا که لغزشگاه انسان است. تعبیر به «مدارج» (پله‏ها) و «مهابط» (سراشیبى‏ها) اشاره به نکته لطیفى است؛ یعنى شیطان، انسان را از پله‏هاى طغیان بالا مى‏برد و هنگامى که به اوج رسید او را به پایین پرتاب مى‏کند و گاه به کنار دره‏هاى گناه مى‏کشاند تا پایشان بلغزد و در اعماق کبایر

سقوط کنند.

در پنجمین و آخرین دستور مى‏افزاید: «لقمه‏هاى حرام را هر چند اندک باشد وارد شکم خود نسازید؛ چرا که شما در معرض نگاه کسى هستید که گناه را بر شما حرام کرده و راه‏هاى اطاعت را براى شما آسان ساخته است» (و لا تدخلوا بطونکم لعق(27) الحرام، فإنّکم بعین من حرّم علیکم المعصیة، و سهّل لکم سبل الطّاعة).

بى شک، به هنگام سلطه ظالمان و بروز فتنه‏ها اموال حرام در دست مردم زیاد مى‏شود و استفاده از آن آثار بسیار شومى در وجود انسان دارد؛ قلب را تاریک و انسان را از خدا دور مى‏سازد و در مسیر شیطان قرار مى‏دهد. امام علیه السّلام در این زمینه هشدار مى‏دهد و در ضمن مى‏فرماید: هیچ گاه راه طاعت و کسب حلال به روى شما بسته نمى‏شود؛ زیرا در هر شرایطى خداوند طرقى براى نجات از معاصى و روى آوردن به طاعت الهى به روى مردم گشوده است.

به گفته نویسنده معروف «مغنیه» بهترین تفسیر براى این جمله و ما بعد آن، همان سخنى است که در خطبه 114 گذشت که مى‏فرمود: إنّ الّذی أمرتم به أوسع من الّذی نهیتم عنه. و ما أحلّ لکم أکثر ممّا حرّم علیکم. فذروا ما قلّ لما کثر، و ما ضاق لما اتّسع؛ آن چه به آن مأمور شده‏اید گسترده‏تر است از آن چه نهى شده‏اید و آن چه بر شما حلال شده بیش از آن است که حرام گردیده؛ بنابر این کم را به سبب زیاد ترک گویید و محدودتر را به خاطر گسترده‏تر رها سازید».


1) سند خطبه:این خطبه در منابع دیگر دیده نشده؛ تنها چیزى که نویسنده «مصادر نهج البلاغه» بر آن تکیه مى‏کند، مطلبى است که سیّد یمانى در کتاب «الطراز» آورده و به چند جمله از این خطبه استشهاد کرده است. گرچه او بعد از «سیّد رضى» مى‏زیسته، ولى تفاوتى که در بعضى از تعبیرات او با نهج البلاغه دیده مى‏شود، نشان مى‏دهد آن را از منبع دیگرى غیر از نهج البلاغه گرفته است. (به مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 341، مراجعه شود).

2) «مداحر» جمع «مدحر» به معناى امرى است که سبب طرد و دورى چیزى مى‏شود و از ماده «دحور» به معناى راندن و دور ساختن آمده است.

3) «مزاجر» جمع «مزجر» به معناى باز دارنده از چیزى است و از ماده «زجر» به معناى بازداشتن است.

4) «مخاتل» جمع «مختل» به معناى کارى است که به وسیله آن فریب مى‏دهند، از ماده «ختل» (بر وزن قتل)، به معناى خدعه و نیرنگ است.

5) «جفوه» به معناى قساوت است.

6) «بوائق» جمع «بائقه» به معناى حادثه مهم و مرگبار است و از ماده «بوق» (بر وزن فوق) به معناى فاسد شدن مى‏باشد.

7) «قتام» به معناى غبار است.

8) «عشوه» به معناى پرداختن به کارى بدون آگاهى است.

9) «شباب» (به کسر شین) به معناى سر حال بودن اسب و بلند شدن بر روى پاها و «شباب» (به فتح شین) به معناى جوانى و آغاز هر چیزى است؛ این واژه در بعضى نسخه‏هاى نهج البلاغه با کسر و در برخى دیگر با فتح آمده است.

10) «السّلام» (به کسر سین) جمع «سلمه» (بر وزن کلمه) به معناى سنگ سخت است.

11) «مریح» به معناى بدبو و گندیده است که از ماده ریح به معناى بو گرفته شده است.

12) بقره، آیه 166.

13) انعام، آیات 23- 22.

14) «رجوف» از ماده «رجف» (بر وزن حذف) به معناى شدت اضطراب گرفته شده و به شایعاتى که جامعه را به شدت مضطرب مى‏کند «اراجیف» مى‏گویند.

15) «قاصمه» از ماده «قصم» (بر وزن خصم) به معناى شکستن توأم با شدت است.

16) «زحوف» از ماده «زحف» (بر وزن حرف) به معناى سنگین راه رفتن گرفته شده و به حرکت لشکر انبوه نیز گفته مى‏شود و «زحوف» در جمله بالا اشاره شده به فتنه گرانى است که به صورت انبوه به مردم حمله مى‏کنند.

17) «نجوم» در این جا معناى مصدرى دارد و به معناى آشکار شدن است.

18) «یتکادمون» از ماده «کدم» (بر وزن شرم) به معناى گاز گرفتن است و «تکادم» آن است که دو حیوان به جان هم بیفتند و یکدیگر را گاز بگیرند.

19) «حمر» جمع «حمار» در این جا به معناى گور خر است؛ به قرینه «عانه» که به معناى گله گور خران مى‏باشد.

20) «مسحل» از ماده «سحول» به معناى تیشه و «سوهان» و مانند آن است که چیزى را با آن مى‏تراشند.

21) «ترض» از «رضّ» به معناى کوبیدن و نرم کردن است.

22) «کلکل» به معناى سینه است.

23) «عبیط» از ماده «عبط» (بر وزن خبط) به معناى سر بریدن حیوان است و دم عبیط به خون تازه مى‏گویند که از بدن انسان یا حیوان جارى مى‏شود.

24) «مرعاد» از ماده «رعد» به معناى شى‏ء پر سر و صدا است و «مبراق» از ماده «برق» به معناى شى‏ء «برّاق» و خیره کننده است.

25) «مطلول» کسى است که خون او به هدر رفته است و از ماده «طل» (بر وزن حل) به معناى به هدر رفتن خون است.

26) «یختلون» یعنى خدعه و نیرنگ مى‏زنند و از ماده «ختل» (بر وزن قتل) به معناى نیرنگ زدن است.

27) «لعق» جمع در «لعقه» به معناى چیز کم است، به اندازه‏اى که قاشق یا انگشت مى‏تواند از یک ماده غذایى بردارد.