جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 150(1)

زمان مطالعه: 18 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

یومى فیها إلى الملاحم و یصف فئة من أهل الضلال‏

از خطبه‏هاى امام علیه السّلام است که در آن به حوادث آینده، اشاره مى‏کند و اوصاف گروهى از گمراهان را بیان مى‏دارد.

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه در واقع از سه بخش تشکیل مى‏شود. در بخش اوّل از گروهى سخن مى‏گوید، که راه راست را رها کرده و به انحراف کشیده شده‏اند، سپس درباره رهبرى از اهل بیت علیهم السّلام سخن مى‏گوید که با چراغى روشن در فتنه‏ها وارد مى‏شود و هدایت مردم را بر عهده مى‏گیرد، رهبرى که گره‏ها را مى‏گشاید و ملت‏ها را آزاد مى‏سازد، کسى که مدت‏ها از دیده مردم پنهان خواهد گشت و

کسى به او دست نمى‏یابد.

در بخش دوّم این خطبه، سخن از افراد ضعیف الایمانى به میان مى‏آورد که به خاطر پیروى از هواى نفس در گمراهى و فتنه‏ها غوطه‏ورند و گروه دیگرى که داراى ایمانى راسخ بوده‏اند و با کفر و شرک و آلودگى پیکار کرده و به قرب الهى رسیده‏اند.

در بخش سوّم به افرادى اشاره مى‏کند، که بعد از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به قهقرا برگشتند و رشته‏هاى ایمان را گسستند، از دوستان خدا بریدند و به دشمنان پیوستند، بناى ولایت را از اساس برداشتند و به جایى که کانون خطا بود، منتقل ساختند.

بخش اوّل‏

و أخذوا یمینا و شمالا ظعنا فی مسالک الغیّ، و ترکا لمذاهب الرّشد. فلا تستعجلوا ما هو کائن مرصد، و لا تستبطئوا ما یجی‏ء به الغد. فکم من مستعجل بما إن أدرکه ودّ أنّه لم یدرکه. و ما أقرب الیوم من تباشیر غد! یا قوم، هذا إبّان ورود کلّ موعود، و دنوّ من طلعة ما لا تعرفون. ألا و إنّ من أدرکها منّا یسری فیها بسراج منیر، و یحذو فیها على مثال الصّالحین، لیحلّ فیها ربقا، و یعتق فیها رقّا، و یصدع شعبا، و یشعب صدعا، فی سترة عن النّاس لا یبصر القائف أثره و لو تابع نظره. ثمّ لیشحذنّ فیها قوم شحذ القین النّصل. تجلى بالتّنزیل أبصارهم، و یرمى بالتّفسیر فی مسامعهم، و یغبقون کأس الحکمة بعد الصّبوح!

ترجمه‏

آنها (مردم آن زمان) به چپ و راست متمایل شده، در مسیر ضلالت و گمراهى گام نهاده و راههاى مستقیم را رها کرده‏اند، درباره آنچه باید رخ دهد و مورد انتظار است، عجله مکنید و آنچه را فردا با خود مى‏آورد، دور مشمرید. چه بسیارند کسانى که براى چیزى عجله مى‏کنند که اگر آن را به دست آورند، (پشیمان مى‏شوند و) دوست دارند که به آن نمى‏رسیدند و چه نزدیک است امروز به آغاز فردا.

اى جماعت! اکنون هنگام فرا رسیدن تمام آنچه (به شما) وعده داده شده است، مى‏باشد، و نیز هنگام نزدیک شدن طلوع چیزى است که از آن آگاهى ندارید. بدانید! آن کس از ما (اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) که آن فتنه‏ها را دریابد، با

چراغ روشنى بخش، در آن گام مى‏نهد و به سیره و روش صالحان (پیامبر و ائمه اهل بیت) رفتار مى‏کند. او مى‏آید تا در آن میان گره‏ها را بگشاید، بردگان را آزاد سازد، گمراهان و ستمگران متحد را پراکنده کند، و حق جویان متفرّق را گرد هم آورد، او مدتى در پنهانى از مردم به سر مى‏برد آن گونه که پى جویان اثر قدمش را نبینند، هر چند براى یافتن او بسیار جستجو کنند. سپس گروهى (براى یارى او) آماده مى‏شوند همچون آماده شدن شمشیر به دست آهنگر تیزگر. چشم آنان با قرآن روشنى مى‏گیرد و تفسیر آیاتش به گوش آنها افکنده مى‏شود و هر صبح و شام از جام حکمت سیراب مى‏شوند!

شرح و تفسیر

نابسامانى‏ها در پرتو وجودش سامان مى‏یابد

همان گونه که در بالا آمد این خطبه در مجموع پیش‏گویى از حوادث آینده، مى‏کند و قرائن و تعبیرات موجود در خطبه، به خوبى نشان مى‏دهد که سخنان امام علیه السّلام در این خطبه اشاره به حوادث پیش از قیام مهدى علیه السّلام و سپس قیام مبارک اوست.

نخست مى‏فرماید: «مردم به چپ و راست متمایل شده در مسیر ضلالت و گمراهى گام نهاده، و راه‏هاى مستقیم را رها کرده‏اند» (و أخذوا یمینا و شمالا ظعنا فی مسالک الغیّ، و ترکا لمذاهب الرّشد).

سپس مى‏افزاید: «درباره آنچه باید رخ دهد و مورد انتظار است عجله مکنید و آنچه را فردا با خود مى‏آورد، دور مشمرید» (فلا تستعجلوا ما هو کائن مرصد(2)، و لا تستبطئوا ما یجی‏ء به الغد).

آن گاه به ذکر دلیل براى ترک شتاب پرداخته مى‏افزاید: «چه بسیارند کسانى که براى چیزى عجله مى‏کنند که اگر آن را به دست آورند (پشیمان مى‏شوند و) دوست دارند که به آن نمى‏رسیدند. و چه نزدیک است امروز به آغاز فردا». (فکم من مستعجل بما إن أدرکه ودّ أنّه لم یدرکه. و ما أقرب الیوم من تباشیر(3) غد).

اشاره به این که، براى پیروزیهایى که بعد از فتنه‏ها وعده داده شده (به خصوص ظهور مهدى که در عصر خود پیامبر وعده‏هاى صریح درباره اقامه عدل و داد در سراسر جهان به وسیله او داده شده است) عجله مکنید چرا که هر چیز، زمانى دارد و شرایطى، و تا شرایط آن حاصل نشود، همچون میوه خامى است که آن را از درخت بچینند که موجب پشیمانى و ندامت خواهد شد.

آن گاه، مردم را مخاطب قرار داده مى‏فرماید: «اى جماعت! اکنون، هنگام فرا رسیدن تمام آنچه (به شما) وعده داده شده است، مى‏باشد (از ظهور فتنه‏ها و آشوبها و سلطه ظالمان و تحت فشار قرار گرفتن مظلومان) و نیز هنگام نزدیک شدن طلوع چیزى است که از آن آگاهى ندارید (از حکومت عدل و داد و برچیده شدن ظلم و فساد)» (یا قوم، هذا إبّان(4) ورود کلّ موعود، و دنوّ من طلعة ما لا تعرفون).

سپس با بیان روشن‏ترى از این ظهور بزرگ، سخن مى‏گوید و مى‏فرماید: «آگاه باشید! آن کس از ما (اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) که آن فتنه‏ها را دریابد با چراغ روشنى بخش، در آن گام مى‏نهد و به سیره و روش صالحان (پیامبر و ائمه‏

اهل بیت) رفتار مى‏کند» (ألا و إنّ من أدرکها منّا یسری فیها بسراج منیر، و یحذو(5) فیها على مثال الصّالحین).

و در ادامه این سخن برنامه‏هاى آن مصلح بزرگ را در چند جمله کوتاه و پر معنى بیان مى‏کند، مى‏گوید: «او مى‏آید تا در آن میان گره‏ها را بگشاید، بردگان (ملّتها و افراد اسیر) را آزاد سازد، گمراهان و ستمگران متحد را پراکنده کند و حق جویان متفرق را گرد هم آورد، او (مدّتى) در پنهانى از مردم به سر مى‏برد آن گونه که پى جویان اثر قدمش را نبینند، هر چند براى یافتن او بسیار جستجو کنند» (لیحلّ فیها ربقا(6)، و یعتق فیها رقّا، و یصدع(7) شعبا(8)، و یشعب صدعا، فی سترة عن النّاس لا یبصر القائف(9) أثره و لو تابع نظره).

این تعبیرات کاملا بر مسأله ظهور مهدى علیه السّلام تطبیق مى‏کند زیرا او زنجیرهاى اسارت را پاره مى‏کند و مظلومان در بند را آزاد مى‏سازد، شوکت ظالمان را در هم مى‏شکند و جمع آنها را پراکنده مى‏سازد، سال‏ها در خفا

زندگى مى‏کند بى آن که تیزبین‏ترین جستجوگران بتوانند جاى او را پیدا کنند.

بعضى از شارحان در تفسیر جمله‏هاى بالا احتمالات دیگرى داده‏اند، که چون شایان توجه نبود از ذکر آن صرف نظر شد.

جالب توجه این که «ابن ابى الحدید» با تعصب خاصى که در بسیارى از مسائل مربوط به امامت دارد در شرح عبارات فوق تصریح مى‏کند که منظور از جمله «و إنّ من أدرکها منّا یسری فیها بسراج منیر …» مهدى آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله است و اوصاف بعد را نیز منطبق بر او مى‏داند هر چند طبق عقیده‏اى که اهل سنّت درباره مهدى علیه السّلام دارند مى‏گوید او در آخر الزمان متولد مى‏شود(10)

و در پایان این بخش به اصحاب و یاران آن حضرت و اوصاف آنها اشاره کرده چنین مى‏فرماید: «سپس گروهى (براى یارى او) مهیّا مى‏شوند همچون مهیّا شدن شمشیر به دست آهنگر تیزگر، چشم آنان با قرآن روشنى مى‏گیرد و تفسیر آیاتش به گوش آنها افکنده مى‏شود، و هر صبح و شام از جام حکمت سیراب مى‏شوند» (ثمّ لیشحذنّ(11) فیها قوم شحذ القین(12) النّصل. تجلى بالتّنزیل أبصارهم، و یرمى بالتّفسیر فی مسامعهم، و یغبقون(13) کأس الحکمة بعد الصّبوح).

از این تعبیرات پر معنا به خوبى استفاده مى‏شود که یاران آن پیشواى بزرگ‏

و دادگر، مردانى شجاع و بیدار و آگاهند که از قبل ساخته شده‏اند و سازندگى درباره آنها همچنان ادامه دارد، قلبشان با آیات قرآن و تفسیر کلمات الهى، روشن شده و صبح و شام آموزشهاى تازه‏اى مى‏بینند و هر زمان بر آمادگى آنها افزوده مى‏شود.

اما چه کسى اینها را از قبل ساخته است؟ آیا خودشان یا معلّمان و استادانى که مأموریت شکوفا کردن این استعدادها را دارند؟ و یا ارتباط معنوى آنها با امام علیه السّلام و رهبر غایبشان؟ درست بر ما روشن نیست ولى به هر حال آنها افرادى هستند که لباس همکارى در این انقلاب بزرگ، بر قامتشان دوخته شده است و شایستگى آن را دارند و به گفته «ابن ابى الحدید» «این گروه عارفانى هستند که زهد و حکمت و شجاعت را در وجود خود جمع کرده‏اند و امثال آنها باید یاران ولى اللهى باشند که خدا او را برگزیده است»(14)

از مجموع آنچه در این بخش از خطبه گذشت، به خوبى برمى‏آید که امام آینده بسیار روشنى را بعد از بروز تاریکى‏ها و آشکار شدن ظلمتها به مسلمین نوید مى‏دهد، آینده‏اى که به دست تواناى فرزند رشیدش مهدى (عج) رقم مى‏خورد، و با طلوع خورشید جمالش، تاریکها و ظلمتها رخت بر مى‏بندد.

نکته

قیام مهدى موعود علیه السّلام قطعى است‏

در این خطبه شریفه در فصلى که گذشت- مانند چندین خطبه دیگر از نهج البلاغه- بشارات ظهور مهدى (عج) دیده مى‏شود. بشارتى که در روایات متواتر

از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به ما رسیده است و به همین دلیل هم علماى اسلام اعم از شیعه و اهل سنّت بر آن اتفاق نظر دارند و جز افراد بسیار معدودى که گرفتار نوعى انحراف فکرى هستند آن را انکار نکرده‏اند و حتى بعضى از علماى معروف اهل سنّت کتاب و یا کتابهایى تحت عنوان تواتر روایات مهدى علیه السّلام نگاشته‏اند(15)

از خطبه مورد بحث مانند بسیارى از روایاتى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و ائمه اهل بیت نقل شده دو امر مهم استفاده مى‏شود.

نخست این که: این ظهور مقدّس که براى برچیدن بساط ظلم و گسترش توحید و عدل، صورت مى‏گیرد. زمانى خواهد بود که فساد صحنه جهان را گرفته باشد، یعنى انسانها از ظلم و جور و ستم خسته مى‏شوند و راههاى اصلاح بسته مى‏شود و تمام مکتبها و قانونهاى بشرى ناکار آمدى خود را عملا ثابت مى‏کنند و همین امر آمادگى براى پذیرش آن حکومت الهى را افزایش مى‏دهد.

دیگر این که: یاران مهدى علیه السّلام و اصحاب او براى پیاده کردن این طرح عظیم جهان انسانى افرادى هستند آگاه و دانشمند، شجاع با شهامت و دلسوز و مهربان و همواره گوش به فرمان.

این بحث کوتاه با حدیثى از صحابى معروف «ابو سعید خدرى» که در کتاب «مسند احمد حنبل» آمده است پایان مى‏دهیم او مى‏گوید: پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «لا تقوم السّاعة حتّى تمتلأ الارض ظلما و عدوانا قال: ثمّ یخرج رجل من عترتی أو من أهل بیتی یملأها قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و عدوانا؛ قیامت بر پا نمى‏شود تا آن زمانى که زمین پر از ظلم و ستم گردد،

سپس مردى از عترت من- یا از اهل بیت من- خروج مى‏کند و زمین را پر از عدل و داد مى‏کند آن گونه که از ظلم و ستم پر شده است»(16)

همین معنا در «سنن ابى داود» نیز با مختصر تفاوتى نقل شده است(17)

بخش دوّم‏

منها: وطال الأمد بهم لیستکملوا الخزی، و یستوجبوا الغیر؛ حتّى إذا اخلولق الأجل، و استراح قوم إلى الفتن، و أشالوا عن لقاح حربهم، لم یمنّوا على اللّه بالصّبر، و لم یستعظموا بذل أنفسهم فی الحقّ؛ حتّى إذا وافق وارد القضاء انقطاع مدّة البلاء، حملوا بصائرهم على أسیافهم، و دانوا لربّهم بأمر و اعظهم.

ترجمه‏

مدتى طولانى به آنان مهلت داده شد، تا رسوایى را به حدّ نهایى برسانند و مستحق دگرگونى (نعمتهاى الهى و مجازات او) گردند و هنگامى که اجل آنها به سر رسد، گروه دیگرى با فتنه‏ها مماشات کردند و دست از مبارزه با آن کشیدند (ولى گروه دیگرى از مسلمانان راستین به پا خاستند که) به خاطر صبر و استقامتشان منّتى بر خدا نمى‏نهادند و بذل جان در راه حق را بزرگ نمى‏شمردند، تا آن که به فرمان خدا دوران آزمایش به پایان رسد و (این گروه مبارز) آگاهى و بینایى خود را بر شمشیرها حمل کردند (و آگاهانه با دشمن به مبارزه برخاستند) و به فرمان واعظ خویش (قیام مى‏کنند و) به پرستش پروردگارشان پرداختند.

شرح و تفسیر

ویژگیهاى یاران مخلص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله‏

در این بخش از خطبه شارحان «نهج البلاغه» راههاى مختلفى را پیموده‏اند زیرا اوصافى که در این بخش آمده و ضمایرى که در آن وجود دارد، هماهنگ به نظر نمى‏رسد، به همین جهت بعضى از شارحان، جمله‏هایى را در تقدیر گرفته‏اند و این ناهماهنگى را مربوط به جداسازى و گزینش‏هاى مختلف «سیّد رضى» دانسته‏اند که اگر آن مرحوم تمام خطبه را نقل کرده بود، چه بسا این ناهماهنگى دیده نمى‏شد.

به هر حال آنچه مناسب‏تر در تفسیر این بخش به نظر مى‏رسد این است که امام علیه السّلام نظر به مردم عصر جاهلیّت و سپس دوران ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دارد و در این رابطه اهل آن زمان را به سه گروه تقسیم فرموده است: گمراهان، افراد ضعیف الایمان و مؤمنان شجاع و قوى الایمان.

درباره گروه اوّل مى‏فرماید: «مدتى طولانى به آنها مهلت داده شد تا رسوایى را به سر حد نهایى برسانند و مستحق دگرگونى (نعمت‏هاى الهى و مجازات او) گردند» (و طال الأمد بهم لیستکملوا الخزی، و یستوجبوا الغیر(18)).

آرى گاه مى‏شود که خداوند کسانى را که در راه عصیان و طغیان اصرار دارند به حال خود وامى‏گذارد تا رسوایى را به حد اعلا برسانند و مستوجب کیفر الهى شوند. آیات قرآن نیز در موارد مختلفى به آنها اشاره کرده و مجازات آنها را «استدراجى» مى‏شمرد.

سپس به گروه دوّم و سوّم اشاره کرده مى‏فرماید: «هنگامى که اجل آنها (گروه‏

اوّل) به سر رسد گروهى با فتنه‏ها مماشات کردند و دست از مبارزه با آن کشیدند (ولى گروه دیگرى از مومنان راستین به پا خاستند) آنها به خاطر صبر و استقامتشان منّتى بر خدا نمى‏نهادند و بذل جان را در راه حق بزرگ نمى‏شمردند تا آن که به فرمان خدا دوران آزمایش به پایان رسد (این گروه مبارز) آگاهى و بینایى خود را بر شمشیرها حمل کردند (و آگاهانه با دشمن به مبارزه برخاستند) و به فرمان واعظ خویش (پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله) به پرستش پروردگارشان (خداوند یکتا) پرداختند». (حتّى إذا اخلولق(19) الأجل، و استراح قوم إلى الفتن، و أشالوا(20) عن لقاح(21) حربهم، لم یمنّوا على اللّه بالصّبر، و لم یستعظموا بذل أنفسهم فی الحقّ؛ حتّى إذا وافق وارد القضاء انقطاع مدّة البلاء، حملوا بصائرهم على أسیافهم، و دانوا لربّهم بأمر واعظهم).

به این ترتیب صفوف این سه گروه که در هر جامعه‏اى نظیر آنها پیدا مى‏شود از یکدیگر جدا مى‏گردد و هر یک به راه خود مى‏روند.

جمعى از شارحان نهج البلاغه آنها را به دو گروه تقسیم کرده‏اند و جمله «استراح قوم إلى الفتن …» را اشاره به صالحانى دانسته‏اند که در مقطع خاصى در برابر فتنه‏ها خاموش مى‏نشینند و تقیّه مى‏کنند تا زمان لازم براى قیام فرا رسد و جمله «لم یمنّوا …» را معطوف بر آن مى‏دانند.

در این که این قوم و گروه چه کسانى هستند و کى قیام مى‏کنند و رهبر آنها

در چه زمانى ظهور مى‏کند همان گونه که اشاره شد شارحان «نهج البلاغه» تفسیرهاى مختلفى دارند. بعضى آن را ناظر به زمان «بنى امیه» مى‏دانند که نخست، آنها بر تمام کشور اسلامى سلطه پیدا مى‏کنند و نیکان و پاکان را از صحنه اجتماع دور مى‏سازند و صداى مظلومان را خاموش مى‏کنند ولى چیزى نمى‏گذرد که گروهى بر ضد آنها قیام مى‏کنند و سلطه آنها را در هم مى‏پیچنند و آنها را به زباله‏دان تاریخ مى‏فرستند.

و بعضى دیگر معتقدند که آنها یاران حضرت مهدى (ارواحنا فداه) هستند که بعد از یک دوران ظلم و فساد و تباهى و بیگانگى از خدا، به فرمان پیشوایشان قیام مى‏کنند و آن را پر از عدل و داد مى‏سازد پس از آن که ظلم و جور همه جا را فراگرفته است.

ولى با توجه به آنچه در بخش بعد مى‏آید چنین به نظر مى‏رسد که این گروهها اشاره به مردمى هستند که در عصر جاهلیّت مى‏زیستند گروهى راه فساد را پیمودند و گروهى بى‏تفاوت بودند و سرانجام گروهى از صالحان مخلص به پا خاستند و به حمایت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرداختند و جان و مال خویش را نثار او کردند و اسلام در همه جا حاکم شد.

جمله «حملوا بصائرهم على أسیافهم؛ آگاهى خود را بر شمشیرها حمل مى‏کنند» تعبیر بسیار زیبایى است که نشان مى‏دهد مبارزات اسلامى باید بر اساس آگاهى‏ها باشد و مبارزه فرهنگى بر مبارزه نظامى مقدّم است.

بخش سوّم‏

حتّى إذا قبض اللّه رسوله صلّى اللّه علیه و آله، رجع قوم على الأعقاب، و غالتهم السّبل، و اتّکلوا على الولائج، و وصلوا غیر الرّحم، و هجروا السّبب الّذی أمروا بمودّته، و نقلوا البناء عن رصّ أساسه، فبنوه فی غیر موضعه. معادن کلّ خطیئة، و أبواب کلّ ضارب فی غمرة. قد ماروا فی الحیرة، و ذهلوا فی السّکرة، على سنّة من آل فرعون: من منقطع إلى الدّنیا راکن، أو مفارق للدّین مباین.

ترجمه‏

هنگامى که خداوند پیامبرش را بر گرفت و قبض روح کرد، گروهى به قهقرا برگشتند و اختلاف و پراکندگى، آنها را هلاک ساخت، تکیه بر غیر خدا کردند، و با غیر خویشاوندان (یعنى عترت رسول اللّه) پیوند بر قرار ساختند، و از وسیله‏اى که مأمور به مودّت آن بودند دورى گزیدند. آنها بنا (ى خلافت و ولایت) را از اساس و محل اصلى آن برداشته در غیر جایگاهش نصب کردند. آنها معدن تمام خطاها، و درهاى هر گونه گمراهى بودند. در حیرت و سرگردانى غوطه‏ور شدند و در مستى و غرور از حق بیگانه گشتند و بر روش آل فرعون حرکت کردند. گروهى به دنیا پرداختند و بر آن تکیه نمودند و گروهى از دین جدا گشتند.

شرح و تفسیر

بازگشت به ارزشهاى جاهلى‏

در ادامه بحث قبل، که سخن از عصر جاهلیّت و سپس زمان قیام پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و ظهور اسلام بود، امام علیه السّلام در این بخش به دوران بعد از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله اشاره کرده و ترسیم دقیق و گویایى از آن را ارائه مى‏دهد، پرده‏ها را کنار مى‏زند و واقعیت‏ها را روشن مى‏سازد، مى‏فرماید: «این وضع (قیام صالحان به پیشوایى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله) همچنان ادامه داشت تا خداوند پیامبرش را برگرفت (و به سوى خویش فراخواند) در آن هنگام گروهى به قهقرا برگشتند و اختلاف و پراکندگى آنها را هلاک ساخت، تکیه بر غیر خدا کردند و با غیر خویشاوندان (و اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) پیوند برقرار ساختند، و از وسیله‏اى که مأمور به مودّت آن بودند، دورى گزیدند» (حتّى إذا قبض اللّه رسوله صلّى اللّه علیه و آله، رجع قوم على الأعقاب، و غالتهم(22) السّبل، و اتّکلوا على الولائج(23)، و وصلوا غیر الرّحم، و هجروا السّبب الّذی أمروا بمودّته).

منظور از جمله «رجع قوم على الأعقاب» بازگشت به عصر جاهلیّت، و زنده کردن ارزشهاى آن زمان است که با نهایت تأسف، پس از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در جامعه اسلامى ظاهر شد، ناصالحان پستهاى مختلف جامعه را در اختیار گرفتند و صالحان کنار گذارده شدند، و دنیاپرستى آشکار گشت، و بیت المال‏

اسلامى که به همه تعلق داشت تدریجا در اختیار قشر خاصى قرار گرفت.

جمله «غالتهم السّبل» اشاره به اختلاف آرایى است که پس از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به وجود آمد و بسیارى از افراد، محکمات اسلام را مطابق سلیقه شخصى خود و منافع خویش تفسیر کردند، و این کار موجب گمراهى بسیارى از مردم شد، همان گمراهى که امام علیه السّلام از آن، به هلاکت تعبیر فرموده است.

منظور از «اتّکلوا على الولائج» این است که جمعى از مسلمانان، محرم اسرار خود را از بیگانگان و منافقان انتخاب کردند.

جمله «و صلوا غیر الرّحم» اشاره به آیه شریفه «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏»؛ بگو من در برابر رسالتم پاداشى جز مودت خاندانم را از شما نمى‏طلبم(24)» مى‏باشد، که گروهى آن را رها کردند و به غیر آنها پیوستند.

و جمله «هجروا …» تأکید دیگرى بر همین معناست که آنها مأمور به مودّت اهل بیت علیهم السّلام و پیمودن راه ایشان شده بودند، ولى آن را رها ساختند و پیرو دیگران شدند.

سپس امام علیه السّلام پرده را بالاتر زده و با صراحت بیشترى در مسأله خلافت و تغییر اساس آن، سخن مى‏گویند، مى‏فرماید: «آنها بنا (ى خلافت و ولایت) را از اساس و محل اصلى آن، برداشته در غیر جایگاهش، نصب کردند» (و نقلوا البناء عن رصّ(25) أساسه، فبنوه فی غیر موضعه).

با این که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بارها گاه با صراحت و گاه با کنایه، جانشین خود را تعیین کرده بود و فرموده بود بعد از من دست از دامان «قرآن و عترتم» بر ندارید، ولى با نهایت تأسف این بناى محکم را ویران کردند و در جایى دیگر بناهاى لرزانى ساختند.

سرانجام امام علیه السّلام در قسمت‏هاى پایانى این خطبه به اوصاف گروهى که عامل اصلى این تغییر و دگرگونى بوده، پرداخته چنین مى‏فرماید: «آنها معدن تمام خطاها، و درهاى هر گونه گمراهى بودند. در حیرت و سرگردانى غوطه‏ور شدند و در مستى و غرور از حق بیگانه گشتند و بر روش آل فرعون حرکت کردند، گروهى به دنیا پرداختند و بر آن تکیه نمودند و گروهى از دین خدا، جدا گشتند» (معادن کلّ خطیئة، و أبواب کلّ ضارب فی غمرة(26) قد ماروا(27) فی الحیرة، و ذهلوا فی السّکرة، على سنّة من آل فرعون: من منقطع إلى الدّنیا راکن، أو مفارق للدّین مباین).

این اوصاف پنج‏گانه براى آنها بیان مى‏فرماید تا نشان دهد که افکار و اعمال آنها از ریشه خراب بوده است؛ افرادى فاسد و مفسد، مست و مغرور و دنیاپرست و بیگانه از آیین حق.

در توصیف بالا امام علیه السّلام آنها را به «آل فرعون» تشبیه مى‏کند؛ یکى از ویژگیهاى آل فرعون این بود که مردم را به دو گروه تقسیم کردند: گروهى «قبطیان» بودند و گروهى «سبطیان»، یا به تعبیرى دیگر: «آل فرعون» و «بنى اسرائیل».

گروه اوّل همه امتیازات را در کشور «مصر» مخصوص خود ساختند و گروه دوّم را به خاک سیاه نشاندند؛ مردانشان را مى‏کشتند و زنانشان را به اسارت مى‏گرفتند. و فساد در زمین را به حدّ اعلا رساندند إنّ فرعون علا فی الأرض و جعل أهلها شیعا یستضعف طائفة منهم یذبّح ابناءهم و یستحی نساءهم إنّه کان من المفسدین(28)

ادامه خط نفاق جاهلیّت بعد از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، نیز همین سنّت فرعونى را به کار بست، در عصر «بنى امیّه» همه امتیازات کشور اسلامى، مخصوص آنها بود و شیعیان على علیه السّلام و مخلصان اهل بیت را هر جا مى‏یافتند «تحت کلّ حجر و مدر» آنها را مى‏کشتند یا به سیاه چالهاى زندان مى‏افکندند و صحنه جهانى اسلامى را پر از فساد کردند.

جمله «منقطع إلى الدّنیا» اشاره به این است که گروهى از آنان رسما به دنیاپرستى روى آوردند، کاخهاى پر زرق و برق آنها سر به آسمان کشید و زندگى اشرافى آنها یادآور زندگى «کسرا و قیصر» بود، ولى در میان اطرافیان آنها زهد فروشانى بودند که ظاهرا علاقه به دنیا نداشتند ولى دین خود را به دنیاى دگران فروخته بودند، به نفع آنها حدیث جعل مى‏کردند و به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نسبت مى‏دادند، و توجیه‏گر اعمال زشت و ننگین آنها بودند که مصداقهاى آن بر همه روشن است.

نکته

سرنوشت منحرفان از ولایت‏

این خطبه در زمره قوى‏ترین خطبه‏هایى است که از مسأله ولایت‏

اهل بیت دفاع مى‏کند، هر چند بعضى از شارحان «نهج البلاغه» به سادگى از کنار آن گذشته‏اند.

امام علیه السّلام صریحا در این خطبه بیان مى‏کند که بعد از رحلت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله یک حرکت ارتجاعى بوجود آمد و اساس آن جدا کردن ولایت از اهل بیت و پشت کردن به توصیه‏هاى مؤکّد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این زمینه بود، که خوش بینانه‏ترین قضاوت، این است که آنها «اجتهاد در مقابل نص» کردند و انجام وصایاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به مصلحت مسلمین ندانستند.

ولى، به هر حال آتش بیاران این معرکه، مهره‏هاى شناخته شده عصر جاهلیّت و دشمنان قسم خورده‏اى همچون «ابو سفیان» و دار و دسته او بودند که به تدریج در خلافت اسلامى نفوذ کردند، در آغاز پشت صحنه بودند و سرانجام روى صحنه آمدند و همه چیز را در اختیار خود گرفتند، و فجایعى به بار آوردند که در تاریخ بشریّت بى‏سابقه یا کم سابقه بود.

اما در خطبه بالا خط سیر آنها را دقیقا ترسیم مى‏کند و سرانجام کارشان را بیان مى‏فرماید.

جالب این که: «ابن ابى الحدید» که تعصّب خاصى در مسأله خلافت بعد از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و خلفاى نخستین دارد، با صراحت اعتراف مى‏کند که نظر امام علیه السّلام در این خطبه، به مسأله خلافت و ولایت است، منتها با تکلّف زیاد سعى دارد آن را مخصوص زمان «بنى امیه» بداند و جمله «حتّى إذا قبض اللّه رسوله» را از «رجع قوم على الأعقاب» جدا سازد و به چهل سال بعد از آن پرتاب کند(29)؛ همان توجیهى که سستى آن بر هر کس نمایان است؛ چرا که‏.

ظاهر یا صریح کلام امام علیه السّلام این است که حرکت به قهقرا بعد از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بلافاصله شروع شد، و تاریخ هم نشان مى‏دهد که جنایات «بنى امیه» ریشه‏هایى در عصر خلفا داشت.

قابل توجه این که: در «صحیح بخارى» که معتبرترین کتاب روایى اهل سنّت است به همین نکته اشاره شده که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از حوادث دردناک بعد از خود خبر داد؛ در حدیثى مى‏خوانیم که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «یرد علىّ الحوض رجال من أصحابی فیحلّون عنه فأقول: یا ربّ أصحابی، فیقول إنّک لا علم لک بما أحدثوا بعدک إنّهم ارتدّوا على أدبارهم القهقرى؛ گروهى از یاران من روز قیامت در کنار «حوض کوثر» مى‏خواهند بر من وارد شوند ولى جلوى آنها را مى‏گیرند، مى‏گویم: پروردگارا اینها اصحاب منند! مى‏فرماید: تو نمى‏دانى بعد از تو چه‏ها کردند! آنها به عقب برگشتند (و به سنن جاهلیّت روى آوردند(30)) (جمله «ارتدوا» قابل دقّت است).

قابل توجه این که در «صحیح بخارى» چندین روایت در همین زمینه و در همین باب نقل شده است. که همه نشان مى‏دهد پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از اعمال گروهى از اصحاب خود بعد از رحلتش نگران بود و این تایید روشنى است بر آنچه در خطبه بالا پیرامون حوادث دردناک بعد از رحلت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده است.

در واقع پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله با این بیان مى‏خواهد به یاران خود هشدار دهد که مراقب باشند هر گونه تخلفى، در قیامت مجازات دارد و سعى کنند جزء آن گروه متخلف نباشند.

حسن ختام:

جلد پنجم این کتاب با خطبه صد و پنجاهم پایان مى‏یابد، پایانى جالب و

زیبا چرا که در ایّام ولایت از مسأله ولایت اهل بیت علیهم السّلام سخن مى‏گوید همان ولایتى که صراط مستقیم و طریق نجات و باز دارنده از هر گونه انحراف و خطاست.

خداوند! ما را بر ولایت آنها پایدار بدار! و با ولایت آنها محشور بگردان! و ما را از رهروان راستین راه آنها قرار ده! إنک حمید مجید و بالاجابة جدیر و على کلّ شی‏ء قدیر!

پایان جلد پنجم

محرم 1424

اسفند ماه 1381


1) «سند خطبه» تنها سندى که در کتاب مصادر نهج البلاغه براى این خطبه آمده است کتاب المسترشد طبرى است که بخش‏هایى از آخر این خطبه را با تفاوت‏هایى نقل کرده و از روایت طبرى چنین بر مى‏آید که این خطبه طولانى‏تر از آنچه مرحوم سیّد رضى نقل کرده، بوده است و مرحوم سیّد طبق برنامه‏اى که دارد تنها به ذکر بخش‏هایى بسنده کرده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2 صفحه 337).

2) «مرصد» از مادّه «رصد» (بر وزن صمد) در اصل به معنى مراقبت از چیزى است و «مرصد» به چیزى گفته مى‏شود که مورد مراقبت و انتظار قرار گرفته است.

3) «تباشیر» به معنى بشارت و آغاز هر چیزى است (که در واقع بشارت ورود آن را مى‏دهد) و «تباشیر صبح» به معنى اوایل آن است. بعضى تباشیر را جمع تبشیر مى‏دانند ولى از تعبرات عده‏اى استفاده مى‏شود که مفرد است یا جمعى است که مفرد ندارد.

4) «ابّان» به معنى آغاز و ابتدا و وقت هر چیزى است.

5) «یحذو» از مادّه «حذو» (بروزن حذف) به معنى پیروى و همانند ساختن گرفته شده است.

6) «ریق» به معنى طنابى است که در آن گره‏هاى متعددى باشد و هر گرهى را «ربقه» مى‏گویند و در جمله بالا به معنى گره‏هاى مشکلات است.

7) «یصدع» از مادّه «صدع» در لغت به معنى شکافتن به طور مطلق و یا شکافتن اجسام محکم است و از آن جا که با شکافتن چیزى درونش آشکار مى‏شود این کلمه به معنى «اظهار و افشا و آشکار کردن» نیز آمده است.

8) «شعب» به معنى گروه عظیمى از مردم است و در ادبیات امروز به معنى ملت به کار مى‏رود.

9) «قائف» از مادّه «قوف» (بر وزن خوف) به معنى جستجوى آثار چیزى است و «قائف» به کسى مى‏گویند که جستجوگرى در آثار اشیا یا افراد مى‏کند. قیافه‏شناسى هم در اصل به همین معناست.

10) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 9 صفحه 128.

11) «لیشحذنّ» از مادّه «شحذ» در اصل به معنى تیز کردن چاقوست ولى این واژه به معنى تیز کردن هوش و آماده ساختن نیز به کار مى‏رود.

12) «قین» به معنى آهنگر است. این واژه معنى مصدرى هم دارد یعنى آهنگرى و آماده کردن و مرتب ساختن.

13) «یغبقون» از «غبوق» گرفته شده که به معنى نوشابه‏اى است که در عصر مى‏نوشند در مقابل «صبوح» که به معنى نوشابه صبح است و مصدر آن «غبق» (بر وزن غبن) مى‏باشد.

14) شرح ابن ابى الحدید، جلد 9 صفحه 129.

15) از جمله کتابى است که دانشمند معروف «شوکانى» به عنوان «التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظر …» نگاشته است (براى توضیح بیشتر به کتاب «پیام قرآن» جلد 10 صفحه 423 مراجعه کنید).

16) مسند احمد، جلد 3 صفحه 36.

17) سنن ابى داود، جلد 4 صفحه 152.

18) «غیر» جمع «غیره» (مثل سیر جمع سیره) به معنى دگرگونى‏ها و حوادث روزگار است که موجب تغییراتى در نعمتها مى‏شود و بعضى گفته‏اند: «غیر» مفرد است نه جمع.

19) «اخلولق» از ریشه «خلق» که یکى از معانى آن کهنگى است گرفته شده، و در این جا به معنى پایان یافتن و به انتها رسیدن است زیرا لازمه کهنگى پایان یافتن عمر چیزى است.

20) «اشالوا» از ریشه «شول» (بر وزن قول) گرفته شده و در اصل به معنى بالا بردن چیزى است مانند بالا بردن حیوان دم خود را، و در این جا به معنى دست برداشتن از مبارزه است.

21) «لقاح» در اصل به معنى باردار ساختن است و در این جا به معنى آغاز کردن جنگ است.

22) «غالتهم» از مادّه «غول» (بر وزن قول) در اصل به معنى فسادى است که به طور پنهانى در چیزى نفوذ مى‏کند و لذا به قتل‏هاى مخفى و ترور «غیلة» گفته مى‏شود. این واژه به معنى هلاک کردن و نابود ساختن با عوامل پنهانى مى‏آید و از آن جا که گمراهى، هلاکت معنوى است به این معنى نیز آمده است و در خطبه بالا به همین معنا مى‏باشد.

23) «ولائج» جمع «ولیجة» به معنى محرم اسرار و نیز به معنى نظیر و مثل و مانند آمده است.

24) شورى، آیه 23.

25) «رصّ» به معنى چسباندن چیزى به چیز دیگر است و «مرصوص» به هر بناى محکمى اطلاق مى‏شود. در جمله بالا «رصّ» به معنى مرصوص است و تعبیر امام علیه السّلام به «رص اساسه» از قبیل اضافه صفت به موصوف مى‏باشد یعنى اساس محکم ولایت.

26) «غمرة» از ریشه «غمر» (بر وزن امر) به معنى از بین بردن آثار چیزى گرفته شده سپس به آب فراوانى که چیزى را بپوشاند و آثار آن را از بین ببرد اطلاق شده است و در خطبه بالا اشاره به کسانى است که در غفلت و گمراهى فرو رفته‏اند.

27) «ماروا» از مادّه «مور» (بر وزن فور) به معنى جریان سریع و موّاج شدن است.

28) قصص، آیه 4.

29) شرح کلام «ابن ابى الحدید» و اعترافات و توجیهات ضعیف او را مى‏توانید در جلد 9 شرح نهج البلاغه او صفحه 134 به بعد مطالعه فرمایید.

30) صحیح بخارى، جلد 8 صفحه 217 حدیث 165 (باب ما جاء فی حوض النبیّ صلّى اللّه علیه و آله).