جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 148(1)

زمان مطالعه: 8 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

فی ذکر أهل البصرة

از سخنان امام علیه السّلام است که در مورد اهل بصره و طلحه و زبیر ایراد فرموده.

خطبه در یک نگاه‏

امام علیه السّلام در بخش اوّل این خطبه درباره «طلحه و زبیر» سخن مى‏گوید، که به ظاهر دست اتحاد به هم دادند و بر ضدّ مولا على علیه السّلام آهنگ جنگ «جمل» کردند، امام علیه السّلام پرده از اسرار درون آن دو بر مى‏دارد مى‏فرماید: گر چه اینها ظاهرا متّحد شده‏اند ولى این موقّتى و مقطعى است و هر یک از آنها، اگر به قدرت رسد دیگرى را از پاى در مى‏آورد.

در بخش دیگرى از این خطبه اشاره به «فتنه بصره» و شورش «اصحاب جمل» مى‏کند و مردم را براى خاموش کردن آتش این فتنه فرا مى‏خواند و در پایان به مردم هشدار مى‏دهد که مراقب حرکات مرموز پیمان شکنان (طلحه و زبیر و یارانشان) بوده باشند.

کلّ واحد منهما یرجو الأمر له، و یعطفه علیه دون صاحبه، لا یمتّان إلى اللّه بحبل، و لا یمدّان إلیه بسبب. کلّ واحد منهما حامل ضبّ لصاحبه، و عمّا قلیل یکشف قناعه به! و اللّه لئن أصابوا الّذی یریدون لینتزعنّ هذا نفس هذا، و لیأتینّ هذا على هذا. قد قامت الفئة الباغیة، فأین المحتسبون! فقد سنّت لهم السّنن، و قدّم لهم الخبر. و لکلّ ضلّة علّة، و لکلّ ناکث شبهة. و اللّه لا أکون کمستمع اللّدم، یسمع النّاعی، و یحضر الباکی، ثمّ لا یعتبر!

ترجمه‏

هر یک از آن دو نفر (طلحه و زبیر)، امیدوار است که حکومت به دست او بیفتد و آن را به سوى خود مى‏کشد، نه به سوى رفیقش، آنها نه به رشته‏اى (از رشته‏هاى محکم الهى) چنگ زده‏اند، و نه به وسیله‏اى به او نزدیک شده‏اند، بلکه هر یک، بار کینه رفیقش را بر دوش مى‏کشد، و به زودى پرده از روى آن بر داشته خواهد شد!

به خدا سوگند! اگر این دو به آنچه مى‏خواهند برسند (و حکومت را در دست گیرند)، این یکى جان دیگرى را مى‏گیرد، و آن دیگر مى‏خواهد این را از میان بردارد.

(هم اکنون)، گروه طغیانگر و فتنه‏انگیز، به پا خاسته‏اند، کجا هستند پاداش طلبان از خدا؟ (و مجاهدان مخلص) که در برابر آنها بایستند و آتش فتنه را خاموش کنند؟ در حالى که سنتها براى آنها بیان شده، و از پیش به آنها خبر داده‏اند.

(به یقین) براى هر ضلالتى، علتى است و براى هر پیمان شکنى، دستاویز و بهانه‏اى (هرگز فریب این بهانه‏ها را نخورید).

به خدا سوگند! من همچون کسى نخواهم بود که صداى بر سر و سینه کوبیدن سوگواران و نداى خبر گزار مرگ را بشنود، و نزد گریه کنندگان حضور یابد، اما عبرت نگیرد (هرگز در برابر تحرکات دشمن غافلگیر نخواهم شد).

شرح و تفسیر

در ظاهر متحدند و در باطن دشمن یکدیگر!

امام در بخش اوّل این خطبه، این حقیقت را براى مردم فاش مى‏کند که «طلحه و زبیر»- آتش افروزان جنگ «جمل»- انگیزه الهى ندارند، و جز دنیا طلبى و رسیدن به حکومت و قدرت، چیزى در سر نمى‏پرورانند و به همین دلیل اگر آنها به پیروزى رسند، هر یک کوشش مى‏کند، دیگرى را از میان بردارد، تا به تنهایى حکومت کند، مى‏فرماید:

«هر یک از آن دو (طلحه و زبیر) امیدوار است که حکومت به دست او بیفتد و آن را به سوى خود مى‏کشد، نه به سوى رفیقش» (کلّ واحد منهما یرجو الأمر له، و یعطفه علیه دون صاحبه).

سپس به ذکر دلیل آن پرداخته، مى‏افزاید: «آنها، نه به رشته‏اى (از رشته‏هاى محکم الهى) چنگ زده‏اند و نه به وسیله‏اى به او نزدیک شده‏اند، بلکه هر یک بار کینه رفیقش را بر دوش مى‏کشد، و به زودى پرده از روى آن برداشته خواهد شد!» (لا یمتّان(2) إلى اللّه بحبل، و لا یمدّان إلیه بسبب. کلّ واحد

منهما حامل ضبّ(3) لصاحبه، و عمّا قلیل یکشف قناعه به).

«ضب» در اصل به معنى سوسمار است، و عرب معتقد است: این حیوان، علاوه بر حماقت، بسیار بى‏عاطفه است تا آن جا که فرزندان خود را مى‏خورد، و به همین دلیل ضرب المثلى است در بى‏عاطفه بودن، امام علیه السّلام در جمله بالا (حامل ضبّ لصاحبه) از این ضرب المثل استفاده فرموده و مى‏گوید: گویى هر کدام از این دو، سوسمارى را براى دیگرى به ارمغان مى‏برد و این تعبیر بسیار لطیفى از کینه و عداوت پنهانى آن دو نسبت به یکدیگر است.

در ادامه این سخن مطلب را بى پرده‏تر بیان کرده، مى‏افزاید: «به خدا سوگند! اگر این دو به آنچه مى‏خواهند برسند (و حکومت را در دست گیرند) این یکى جان دیگرى را مى‏گیرد و آن دیگر مى‏خواهد این را از میان بردارد» (و اللّه لئن أصابوا الّذی یریدون لینتزعنّ هذا نفس هذا، و لیأتینّ هذا على هذا).

جالب این که آنچه را امام علیه السّلام در جمله بالا درباره «طلحه و زبیر» بیان فرموده، در مورد تمام کسانى که براى رسیدن به حکومت، دست به دست هم مى‏دهند و ائتلاف مى‏کنند، ولى انگیزه الهى ندارند، صادق است. آنها تا زمانى با هم متّحدند و مؤتلف، که به پیروزى نرسیدند؛ به مجرّد این که پیروز شوند، هر کدام سعى در نابودى دیگرى و به دست گرفتن قدرت بلا منازع دارد، شواهد این معنا در طول تاریخ بشر در هر زمان و هر مکان دیده مى‏شود، در حالى که اگر انگیزه‏ها الهى باشد، همکارى و ائتلاف پایدار مى‏ماند و اى بسا هر یک تصدّى حکومت را به دیگرى پیشنهاد کند.

گواه صدق این گفتار امام علیه السّلام درباره «طلحه و زبیر» امورى است که در تاریخ «جنگ جمل» حتى پیش از آغاز جنگ و رسیدن به قدرت در میان آن دو تن آشکار شد، که در نکته‏ها به آن اشاره خواهیم کرد إن شاء اللّه تعالى.

سپس از آن جا که این خطبه قبل از «جنگ جمل» ایراد شده است، امام علیه السّلام مردم را دعوت به قیام بر ضدّ پیمان شکنان و آتش افروزان جنگ مى‏کند مى‏فرماید: (هم اکنون) «گروه طغیانگر و فتنه‏انگیز، به پا خاسته‏اند، کجا هستند پاداش طلبان از خدا (و مجاهدان مخلص؟) که در برابر آنها بایستند و آتش فتنه را خاموش کنند در حالى که سنّت‏ها براى آنها بیان شده و از پیش به آنها خبر داده‏اند» (قد قامت الفئة الباغیة، فأین المحتسبون(4)! فقد سنّت لهم السّنن، و قدّم لهم الخبر).

«فئه باغیه» اشاره به هر گروهى است که در برابر حق و پیشواى عادل، قیام کند این سخن هم درباره «اصحاب جمل» صادق است و هم درباره دار و دسته «معاویه»، چرا که همه در مقابل حق قیام کردند و لذا درباره «عمّار» که در جنگ «صفّین» به وسیله لشکر «معاویه» شهید شد، در کلمات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از قبل آمده است: «یا عمّار تقتلک الفئة الباغیة؛ اى عمار! گروه یاغى و طاغى تو را به قتل خواهند رساند»(5)

واژه «محتسبون»، اشاره به کسانى است که خالصانه و براى خدا کار

مى‏کنند، به جهاد مى‏روند زیرا زحمات خود را به حساب خدا مى‏گذارند و چشم امید به ثواب و پاداش او دارند.

جمله «قد سنّت لهم السّنن»، اشاره به این است که در سنتهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله راه روشهاى لازم براى قیام در برابر یاغیان و باغیان ارائه شده است و جمله «و قدّم لهم الخبر» (از پیش به آنها خبر داده شده است) اشاره به حدیث پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است که به یاران خود فرمود: «با گروه «ناکثین» (پیمان شکنان) و «قاسطین» (ظالمان) و «مارقین» (از دین برگشته‏ها) پیکار کنید»(6)

بنابر این با توجه به آشکار بودن گمراهى گروه فتنه‏انگیز، و روشن بودن سنتهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر این گونه افراد، و پیش‏بینى سریعى که در کلام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله درباره آنها شده، جاى ابهامى باقى نمى‏ماند و هر مؤمن مخلصى باید در برابر آنها بایستد.

و در ادامه این سخن مى‏افزاید: (به یقین) «براى هر ضلالتى، علّتى است و براى هر پیمان شکنى، دست آویز و بهانه‏اى!» (و لکلّ ضلّة علّة، و لکلّ ناکث شبهة).

به یقین امام علیه السّلام نمى‏خواهد در این سخنان، خطاهاى آشکار و اعمال زشت و نادرست «طلحه و زبیر» را توجیه کند، بلکه مى‏خواهد به این حقیقت اشاره فرماید، که گمراهیها بى‏علّت نیست و علّت آنها غالبا اختیارى است، هواى نفس، دنیاپرستى، جاه طلبى، خودکامگى و کبر و غرور و حسد، عامل اصلى بسیارى از گمراهیهاست و این معنا درباره «طلحه و زبیر» کاملا آشکار است.

و جمله «لکلّ ناکث شبهة»، اشاره به این است که هر پیمان شکنى معمولا دستاویز و بهانه‏اى براى خود درست مى‏کند، تا عوام را بفریبد، و به دنبال خود بکشاند، همان گونه که «طلحه و زبیر» خون «عثمان» را بهانه و دستاویز خود

قرار داده بودند تا به این بهانه که خلیفه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله مظلوم کشته شده، گروهى از عوام را بر ضدّ على علیه السّلام بشورانند و به خواسته‏هاى هوس آلود، و جاه طلبانه خویش دست پیدا کنند، در حالى که خودشان از عوامل قتل «عثمان» بوده‏اند، همان گونه که در خطبه 137 خواندیم که امام علیه السّلام درباره «طلحه و زبیر و معاویه» فرمود: «و إنّهم لیطلبون حقّا هم ترکوه و دما هم سفکوه؛ آنها حقى را مطالبه مى‏کنند، که خود آن را ترک گفتند، و خونى را که خود ریختند».

تعبیر به «ناکث» (پیمان شکن) اشاره به «طلحه و زبیر» که آنها نخست با على علیه السّلام بیعت کردند و پیمان وفادارى بستند و سپس آن را شکستند.

و در پایان این کلام اشاره به این نکته مهم مى‏کند که، باید مراقب باشیم از سوى دشمن غافلگیر نشویم، مى‏فرماید: «به خدا سوگند! من همچون کسى نخواهم بود که صداى بر سر و سینه کوبیدن (عزاداران)، و نداى خبر گزار مرگ را بشنود، و نزد گریه کنندگان حضور یابد، اما عبرت نگیرد» (و اللّه لا أکون کمستمع اللّدم(7)، یسمع النّاعی، و یحضر الباکی، ثمّ لا یعتبر).

اشاره به این که: یک رهبر بیدار و هوشیار، نمى‏تواند از تحرکاتى که در گوشه و کنار کشور مى‏گذرد غافل بماند، صداى ناله مظلومان را نشنود و بسیج نیروهاى شیطانى را نبیند.

شبیه همین معنا در خطبه ششم گذشت که امام علیه السّلام مى‏فرمود: «من چنان نیستم که در خواب بمانم تا دشمن فرا رسد و ضربه‏هاى خود را فرود آورد، من تا زنده‏ام سعى دارم با هوشیارى تمام مراقب مخالفان باشم، و ابتکار عمل را از دست ندهم و با شمشیر برنده هواداران حق، با کسانى که به حق پشت کرده‏اند نبرد مى‏کنم».

نکته

دوستان دیروز و دشمنان امروز

گفتار بالا، بیانگر این حقیقت بود که اهل باطل گرچه براى رسیدن به مقصود در آغاز دست یکدیگر را مى‏فشارند و با هم متحد مى‏شوند ولى هنگامى که به پیروزى رسیدند هر کدام سعى مى‏کند، دیگرى را از میان بر دارد و میوه‏هاى درخت پیروزى را به تنهایى بچیند.

نمونه روشن آن اتحاد «طلحه و زبیر» در جنگ «جمل» است که موضوع اصلى خطبه را تشکیل مى‏دهد و جالب این که: نشانه‏هاى این رقابت ویرانگر، حتى قبل از آغاز جنگ جمل، در میان آن دو دیده مى‏شد. «ابن ابى الحدید» از مورخان نقل مى‏کند که: «آن دو قبل از وقوع جنگ جمل، در مسأله امام جماعت لشکر، با هم اختلاف کردند و هنگامى که کار اختلاف بالا گرفت «عایشه» براى خاموش کردن آن دو، دستور داد فرزند «طلحه» به نام «محمّد» یک روز امامت جماعت را بر عهده بگیرد و فرزند «زبیر» به نام «عبد اللّه» روز دیگر، تا جنگ پایان یابد»(8)

از سوى دیگر «طلحه» از «عایشه» تقاضا کرد به مردم بگوید: بر او به عنوان امیر المؤمنین سلام بگویند، «زبیر» نیز چنین تقاضایى را داشت، «عایشه» به ناچار سفارش کرد به هر دو به عنوان امیر سلام کنند.

و نیز در مسأله فرماندهى لشکر، با یکدیگر اختلاف کردند، «طلحه» اصرار

داشت او فرمانده لشکر باشد، و «زبیر» خود را شایسته فرماندهى لشکر مى‏دانست(9)

اینها همه شاهد گویایى است که امام علیه السّلام در این خطبه پیش‏بینى نموده و مى‏فرماید: هر کدام از آنها فرصتى پیدا کند، دیگرى را از میان بر مى‏دارد چرا که انگیزه الهى ندارند و انگیزه‏هاى نفسانى، همیشه به انحصار طلبى منتهى مى‏شود.


1) «سند خطبه» این خطبه را قبل از سیّد رضى «ابو مخنف» در کتاب «جمل»- بنا به گفته «ابن ابى الحدید» در شرح نهج البلاغه- آورده است. مرحوم شیخ «مفید» نیز آن را با تفاوتهایى (باید توجه داشت این تفاوتها کم نیست) در کتاب «ارشاد» آورده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2 صفحه 332).

2) «یمتّان» از مادّه «متّ» (بر وزن «خط») در اصل به معنى کشیدن طناب و مانند آن است و از آن جا که این امر سبب نزدیک شدن دلو یا مانند آن مى‏شود این واژه به معنى نزدیک شدن و تقرّب جستن نیز آمده است و در خطبه بالا به همین معناست.

3) «ضبّ» معانى متعددى دارد از جمله به معنى «کشیدن آب» و «کینه» و «سوسمار» آمده است.

4) «محتسب» از مادّه «حسبه» به معنى کار براى خدا انجام دادن و اجر و پاداش تنها از او خواستن است. واژه «محتسب» گاه به معنى مأمورى که از طرف حکومت، نظارت بر اجراى احکام دین مى‏کرد آمده است شاید از این جهت که این کار را با انگیزه الهى انجام مى‏داد، یا هدفش رسیدگى به حساب کار مردم بود.

5) این روایت در بسیارى از منابع اهل سنت آمده است از جمله «مسند احمد حنبل» و «صحیح مسلم» و «طبقات ابن سعد» و منابع فراوان دیگر. (به احقاق الحق، جلد 8 صفحه 422 مراجعه فرمایید).

6) تاریخ بغداد، جلد 13 صفحه 187 طبع دار الفکر.

7) «لدم» در اصل به معنى کوبیدن چیزى بر چیزى است با صدایى که شدید نباشد.

8) همین معنا در «مروج الذهب مسعودى» در شرح جنگ جمل آمده است و «مسعودى» مى‏افزاید: تقسیم امامت نماز به این صورت نیز به سادگى انجام نشد، بلکه بعد از گفتگو و درگیرى طولانى بین «طلحه و زبیر» انجام گرفت. (مروج الذهب، جلد 2 صفحه 367 چاپ دار المعرفة بیروت).

9) شرح «نهج البلاغه» «ابن ابى الحدید» جلد 9 صفحه 110.