و من کلام له علیه السّلام
فی النهی عن غیبة الناس
از سخنان امام علیه السّلام است که در آن مردم را از غیبت کردن نهى فرموده.
خطبه در یک نگاه
امام علیه السّلام در این خطبه، مردم را از غیبت و عیبجویى یکدیگر نهى کرده است، و دلایل مختلفى براى آن ذکر مىفرماید: نخست این که: آنها که از عیب و گناه پاکند باید شکر این نعمت را در پرهیز از غیبت و عیبجویى دیگران قرار دهند.
دیگر این که: اگر عیبجویان درست در خویش بنگرند، عیوبى همانند آنچه
بر دیگران خرده مىگیرند در خود مىیابند، با این حال چگونه مىتوانند دیگران را بر آن عیوب ملامت کنند، در حالى که خود به آن گرفتارند.
سوّم این که: گاه ممکن است، انسان گناه کوچکى مرتکب شده باشد، و به گمان این که آلوده گناه بزرگى نیست به غیبت و عیبجویى دیگران پردازد، که خود بزرگترین گناه است افزون بر این، شخص عیبجو چه مىداند، شاید خداوند گناه کسى را که غیبتش مىکند بخشیده باشد، ولى گناه عیبجو بخشوده نشده باشد.
کوتاه سخن این که: امام علیه السّلام از طرق مختلف، راه را بر غیبت کنندگان و عیبجویان مىبندد، تا جامعه اسلامى را از این گناه بزرگ پاک سازد.
بخش اوّل
و إنّما ینبغی لأهل العصمة و المصنوع إلیهم فی السّلامة أن یرحموا أهل الذّنوب و المعصیة، و یکون الشّکر هو الغالب علیهم، و الحاجز لهم عنهم، فکیف بالعائب الّذی عاب أخاه و عیّره ببلواه! أما ذکر موضع ستر اللّه علیه من ذنوبه ممّا هو أعظم من الذّنب الّذی عابه به! و کیف یذمّه بذنب قد رکب مثله! فإن لم یکن رکب ذلک الذّنب بعینه فقد عصى اللّه فیما سواه، ممّا هو أعظم منه. وایم اللّه لئن لم یکن عصاه فی الکبیر، و عصاه فی الصّغیر، لجراءته على عیب النّاس أکبر.
ترجمه
سزاوار است، آنها که از عیوبى پاکند و از گناه، سالم نگه داشته شدهاند، به گنهکاران و اهل معصیت ترحم کنند، و شکر و سپاس خدا، چنان بر وجود آنان غلبه کند که آنها را از عیبجویى و غیبت دیگران باز دارد. چگونه آن عیبجو بر برادر خود عیب مىگیرد، و او را به خاطر بلایى که گرفتار شده است سرزنش مىکند، (در حالى که خودش نیز خالى از عیب نیست و خداوند به لطفش، بر آن پرده افکنده است)، آیا به خاطر نمىآورد که آنچه را خدا از گناهان او مستور داشته، (گاه) بزرگتر از گناهى است که بر دیگران عیب مىگیرد، (راستى) چگونه دیگرى را مذمّت مىکند بر گناهى، که خود مثل آن را مرتکب شده است، و اگر به آن گناه آلوده نشده، (شاید) معصیت دیگرى کرده که از آن بزرگتر است، (پس چرا به اصلاح خویش نمىپردازد؟!) به خدا سوگند حتى اگر خدا را در گناهان کبیره عصیان نکرده، و تنها صغیرهاى انجام داده، همین جرأتش بر
عیبجویى مردم گناه بزرگترى است!
شرح و تفسیر
با آن همه عیب، عیبجویى دیگران چرا؟
از آن جا که یکى از مشکلات بزرگ اجتماعى، غیبت و عیبجویى مردم از یکدیگر است، که روح بدبینى و نفاق را گسترش مىدهد، و پایههاى اعتماد را لرزان مىسازد، و روح همکارى و اتحاد را از میان مىبرد، اسلام به این موضوع اهمیّت فوقالعاده داده، و غیبت را یکى از بزرگترین گناهان شمرده است.
امام علیه السّلام در خطبه بالا، به شدّت از این کار نهى مىکند، و دلایل مختلف و نکتههاى بسیار جالب در این باره بیان مىفرماید.
در واقع امام علیه السّلام مردم را به پنج گروه تقسیم مىکند. نخست گروهى که لطف الهى شامل آنها شده و آلوده گناه نگشتند، درباره این گروه مىفرماید: «سزاوار است آنها که از عیوبى پاکند، و از گناه سالم نگه داشته شدهاند، به گناهکاران و اهل معصیت ترحم کنند، و شکر و سپاس خدا چنان بر وجود آنان غلبه کند، که آنها را از عیبجویى و غیبت دیگران باز دارد». (و إنّما ینبغی لأهل العصمة و المصنوع إلیهم فی السّلامة أن یرحموا أهل الذّنوب و المعصیة، و یکون الشّکر هو الغالب علیهم، و الحاجز لهم عنهم).
چه نعمتى از این بالاتر که، لطف الهى شامل حال انسانى گردد، و او را از آلودگى به گناه حفظ کند، و چه شکر و سپاسى از این بهتر که، انسان به شکرانه این نعمت بزرگ الهى، زبان از غیبت و عیبجویى دیگران بربندد.
گروه دوّم کسانى هستند که، خودشان داراى همان عیوبى مىباشند، که دیگران را نسبت به آن ملامت و غیبت مىکنند، یعنى حبّ ذات به آنها اجازه نمىدهد که عیوب خویش را ببینند، ولى نسبت به عیوب دیگران دقیق و
کنجکاوند، امام علیه السّلام درباره آنها مىفرماید: «چگونه آن عیبجو بر برادر خود عیب مىگیرد، و او را به خاطر بلایى که گرفتار شده است سرزنش مىکند، (در حالى که خودش کانون آن عیبهاست، و خدا به لطفش بر آن پرده افکنده است) آیا به خاطر نمىآورد که آنچه را خدا از گناهان او مستور داشته، (شاید) بزرگتر از گناهى است که بر دیگران عیب مىگیرد». (فکیف بالعائب الّذی عاب أخاه و عیّره ببلواه! أما ذکر موضع ستر اللّه علیه من ذنوبه ممّا هو أعظم من الذّنب الّذی عابه به!).
اشاره به این که انسان مؤمن باید پرتوى از صفات الهى در وجودش باشد، خداوند ستّار العیوب است، او نیز باید عیوب دیگران را بپوشاند و سرمایه معنوى و اجتماعى آنها را که بر محور آبروى آنها دور مىزند بر باد ندهد.
گروه سوّم کسانى هستند که خودشان مرتکب گناهى مىشوند، و دیگران را نسبت به آن عیبجویى مىکنند، در حالى که انسان به طور طبیعى نسبت به خویش دل سوزتر است، چگونه این انسان دلسوز و واقع بین، پیش از آن که به اصلاح عیوب خویش بپردازد، در فکر عیوب دیگران است، کدام عقل چنین اجازهاى را مىدهد که، انسان خویش را به کلّى رها سازد و در گرداب بدبختى گرفتار کند، و به دیگران بپردازد آن هم نه به قصد اصلاح، بلکه به قصد افساد، امام علیه السّلام درباره آنها مىفرماید:
«چگونه دیگرى را مذّمت مىکند بر گناهى که خود مثل آن را مرتکب شده است؟» (و کیف یذمّه بذنب قد رکب مثله!).
گروه چهارم کسانى هستند که مرتکب گناهى که دیگران نسبت به آن سرزنش و غیبت مىکنند، نشدهاند، ولى اى بسا گناهان دیگرى دارند که از آن بزرگتر است، و نسبت به آن غافل و بىخبر، و یا بىتفاوتند، امام علیه السّلام درباره این گروه مىفرماید: «اگر به آن گناه آلوده نشده، (اى بسا) معصیت دیگرى کرده که
از آن بزرگتر است (پس چرا به اصلاح خویش نمىپردازد)» (فإن لم یکن رکب ذلک الذّنب بعینه فقد عصى اللّه فیما سواه، ممّا هو أعظم منه).
گروه پنجم کسانى هستند که شاید گناه کبیرهاى همچون کسانى که مورد غیبت آنها قرار مىگیرند مرتکب نشده باشند، تنها گناهان کوچکترى از آنها صادر شده، ولى آن گناه را کوچک مىشمرند و با جرأت و جسارت به غیبت دیگران مىپردازند. امام علیه السّلام درباره آنها مىفرماید: «به خدا سوگند حتى اگر خدا را در گناهان کبیره عصیان نکرده، و تنها صغیرهاى انجام داده، همین جرأتش بر عیبجویى مردم گناه بزرگترى است!» (و ایم اللّه لئن لم یکن عصاه فی الکبیر، و عصاه فی الصّغیر، لجراءته على عیب النّاس أکبر).
به این ترتیب، امام علیه السّلام تمام راهها را بر عیب جویان و غیبت کنندگان مىبندد، و هر گونه بهانهاى را از دست آنها مىگیرد، و عواقب شوم عمل زشتشان را به آنها گوشزد مىکند، تا از وسوسههاى شیاطین بر کنار بمانند و هواى نفس اعمال زشت آنها را در نظرشان تزیین نکند.
بخش دوّم
یا عبد اللّه، لا تعجل فی عیب أحد بذنبه، فلعلّه مغفور له، و لا تأمن على نفسک صغیر معصیة، فلعلّک معذّب علیه. فلیکفف من علم منکم عیب غیره لما یعلم من عیب نفسه، و لیکن الشّکر شاغلا له على معافاته ممّا ابتلى به غیره.
ترجمه
اى بنده خدا! در عیبجویى هیچ کس نسبت به گناهى که انجام داده است شتاب مکن، شاید او آمرزیده شده باشد، و بر گناه کوچکى که خود انجام دادهاى ایمن مباش، شاید به خاطر آن مجازات شوى، بنابر این، هر کدام از شما از عیب دیگرى آگاه شود، به سبب آنچه از عیب خود مىداند، از عیبجویى او خوددارى کند، و اگر کسى از عیب و گناهى پاک است، باید شکر و سپاس بر این نعمت، او را از عیبجویى کسى که به آن عیب و گناه مبتلا شده است، باز دارد.
شرح و تفسیر
عیبجویى ناسپاسى بزرگى است!
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه بر همان اصولى که در بخش نخست بیان فرمود، پافشارى مىکند، و همه بندگان خدا را از عیبجویى و غیبت بر حذر مىدارد، و با دلایل منطقى این بحث را تعقیب مىکند، مىفرماید: «اى بنده خدا! در عیبجویى هیچ کس نسبت به گناهى که انجام داده است شتاب مکن، شاید او آمرزیده شده باشد، و بر گناه کوچکى که خود انجام دادهاى ایمن مباش،
شاید به خاطر آن مجازات شوى». (یا عبد اللّه، لا تعجل فی عیب أحد بذنبه، فلعلّه مغفور له، و لا تأمن على نفسک صغیر معصیة، فلعلّک معذّب علیه).
اشاره به این که گناه دیگرى، هر قدر بزرگ باشد ممکن است به خاطر توبه یا شفاعت معصومین علیهم السّلام یا انجام کارهاى خیر جبران کننده، بخشوده شده باشد، و گناه خود انسان هر قدر کوچک باشد، ممکن است بر اثر غرور و غفلت و اصرار، مشمول عفو الهى نشده باشد، بنابر این چگونه شخص گنهکار مىتواند به خود اجازه دهد، که دیگران را بر گناهانشان سرزنش و ملامت، و یا عیبجویى و غیبت کند.
در ادامه این سخن به بیان دیگرى مىپردازد، مىفرماید: «هر کدام از شما از عیب دیگرى آگاه شود، به سبب آنچه از عیب خود مىداند، از عیبجویى او خوددارى کند». (فلیکفف من علم منکم عیب غیره لما یعلم من عیب نفسه).
اشاره به این که بىعیب خداست، و پاکدامن از هر گونه گناه تنها معصومانند، و هیچ کس را نزیبد که دعواى بىگناهى کند، بنابر این عقل اجازه نمىدهد دیگرى را با تیرهاى غیبت و ملامت هدف قرار دهیم، در حالى که خودمان عیوب بسیارى داریم.
و در پایان خطبه به همان مطلبى اشاره مىفرماید که در بخش نخست خطبه نیز آمده بود، ولى با تعبیر دیگر؛ مىفرماید: «اگر کسى از عیب و گناهى پاک است، باید شکر و سپاس بر این نعمت، او را از عیبجویى کسى که به آن عیب و گناه مبتلا شده است، باز دارد». (و لیکن الشّکر شاغلا له على معافاته ممّا ابتلی به غیره).
اشاره به این که فرض مىکنیم کسى از هر عیب، و یا از عیوب خاصّى، پاک و منزّه باشد، این نعمتى است بسیار بزرگ که باید خدا را بر آن شکر گذارد، و لطف الهى را در مورد خود احساس کند، به یقین این شکرگزارى چنان او را به خود مشغول مىدارد که فرصتى براى عیبجویى دیگران نخواهد داشت.
آرى، این معلّم بزرگ آسمانى براى از میان بردن صفت رذیله غیبت و عیبجویى، به انواع دلایل منطقى که هر انسان حق طلبى را قانع مىسازد متوسّل مىشود، و راه را بر بهانهجویان مىبندد.
—
نکته
غیبت و عیبجویى بلاى بزرگ جوامع انسانى
«غیبت» یعنى افشاى عیوب و گناهان پنهانى افراد، که متأسفانه در اکثر جوامع متداول است، بىشک آثار زیانبار و بسیار منفى، هم از نظر اخلاقى و هم از نظر اجتماعى دارد؛ چرا که سرمایه اصلى هر کس در اجتماع، آبروى اوست و غیبت، آبروها را بر باد مىدهد، و افراد جامعه را نسبت به یکدیگر بدبین مىسازد، و پایههاى اعتماد را که خمیر مایه همکارى و تعاون اجتماعى است، سست مىکند، به همین دلیل در اسلام به عنوان یکى از زشتترین و بزرگترین گناهان محسوب شده است، که قرآن مجید آن را تشبیه به خوردن گوشت برادر مرده خود مىنماید.
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در خطبه «حجّة الوداع» که خطبه بسیار حساسى است، فرمود: «أیّها النّاس إنّ دماءکم و أموالکم و اعراضکم علیکم حرام کحرمة یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هذا إنّ اللّه حرّم الغیبة کما حرّم المال و الدّم؛ اى مردم! خون شما و اموال شما و آبروى شما بر شما محترم
است، مانند احترام این روز و این ماه و این شهر (مکّه)، خداوند غیبت (و ضایع کردن آبروى مردم) را حرام کرده، همان گونه که مال و خون شما را بر یکدیگر حرام نموده است»(2)
در زشتى غیبت همین بس که در حدیث قدّسى مىخوانیم، خداوند به «موسى بن عمران» علیه السّلام خطاب کرد و فرمود: «من مات تائبا من الغیبة فهو آخر من یدخل الجنّة و من مات مصرّا علیها فهو أوّل من یدخل النّار؛ کسى که بمیرد در حالى که از غیبت توبه کرده باشد، آخرین کسى است که وارد بهشت مىشود، و کسى که بمیرد و از غیبت توبه نکند و بر آن اصرار ورزد، نخستین کسى است که وارد دوزخ مىشود»(3)
در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «من مشى فی غیبة أخیه و کشف عورته کان أوّل خطوة خطاها وضعها فی جهنّم؛ کسى که در طریق غیبت برادر مسلمانش و کشف عیوب پنهانى او گام بردارد، نخستین گامى را که بر مىدارد در جهنم مىگذارد»(4)
در حدیث دیگرى از همان بزرگوار مىخوانیم: «ما عمّر مجلس بالغیبة إلّا خرّب بالدّین؛ هیچ مجلسى با غیبت آباد نمىشود، مگر این که از نظر دین ویران مىگردد»(5)
احادیث در این باره بسیار زیاد و تکان دهنده است، که در این مختصر نمىگنجد. به ذکر حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام اکتفا مىکنیم، و خوانندگان
محترم را به جلد سوّم کتاب «اخلاق در قرآن» بحث غیبت و کتاب «جامع السعادات» جلد دوّم و «وسایل الشیعه» جلد هشتم ارجاع مىدهیم. امام صادق علیه السّلام فرمود: «الغیبة حرام على کلّ مسلم و أنّها تأکل الحسنات کما تأکل النّار الحطب؛ غیبت بر هر مسلمانانى حرام است، و حسنات را از میان مىبرد همان گونه که آتش، هیزم را مىخورد و نابود مىکند»(6)
حقیقت این است که اسلام براى آبروى مسلمان احترامى به اندازه خون او قائل است، و عرض و دم، (آبرو و خون) در روایات اسلامى در کنار هم قرار مىگیرد، بنابر این کسى که شخصیت اجتماعى دیگرى را با ریختن آبروى او از طریق غیبت مىکشد، گویى شخص او را کشته است، و به همین دلیل در روایات به طور مکرّر آمده است که شخص غیبت کننده، باید بهاى سنگینى در قیامت در برابر غیبتهایى که کرده است بپردازد، و براى جبران آن از حسنات او بر مىدارند و بر حسنات غیبت شونده مىافزایند، و اگر حسناتى نداشته باشد از سیئات غیبت شونده بر مىدارند و بر سیئات غیبت کننده اضافه مىکنند.
آرى غیبت حق الناس است، همان گونه که قتل نفس و مجروح ساختن افراد از حق الناس محسوب مىشود. به همین دلیل، اگر افراد با ایمان از تبعات و آثار سوء این گناه مطابق آنچه در روایات اسلامى وارد شده آگاه شوند، کمتر کسى جرأت مىکند به سراغ آن برود.
از این رو امام علیه السّلام در خطبه بالا با دلایل منطقى متعدد، اثرات سوء این گناه را بیان فرموده و همه مردم را از آن بر حذر داشته است.
بحث درباره غیبت، آن گونه که علماى اخلاق نوشتهاند بسیار گسترده است، ما در این مختصر به ذکر چند نکته بسنده مىکنیم:
1- قبل از هر چیز باید به سراغ انگیزههاى غیبت برویم، زیرا از زشتى انگیزهها به زشتى نتیجهها مىتوان پى برد؛ انگیزه غیبت عمدتا حسد، خودخواهى، غرور و کبر، کینهتوزى، دنیاپرستى، ریاکارى، انتقام جویى، سخریّه و استهزاى دیگران و امور مانند آن است، و افراد آلوده به این امور تلاش مىکنند از طریق غیبت، به این مقاصد شوم برسند، و با توجه به این که انگیزههاى مزبور همه از گناهان کبیره است، مىتوان به زشتى غیبت پى برد.
—
2- مهمترین سرمایه یک جامعه که مردم را با یکدیگر متّحد مىسازد، و در مسیر اهداف بزرگ به راه مىاندازد، همان اعتماد عمومى است و نخستین پیامد شوم غیبت از میان بردن این سرمایه است؛ چرا که هر کسى غالبا عیب یا عیوبى دارد که اگر پنهان بماند به دیگران لطمه نمىزند، و خوش بینى و اعتماد مردم به یکدیگر باقى مىماند، ولى کشف این عیوب از طریق عیبجویى و غیبت و نکوهش یکدیگر، جامعه را به جهنم سوزانى از بدبینىها مبدّل مىسازد، که همگى نسبت به یکدیگر بدبین هستند و نفرت دارند و در نتیجه غیبت، نظم و انسجام عمومى جامعه را متزلزل مىسازد.
به تعبیر دیگر، همان گونه که غارت اموال و ریختن خون بىگناهان امنیّت عمومى را از میان مىبرد، غارت و دزدى آبروها از طریق غیبت همین ناامنى را به بار مىآورد، زیرا همان طور که در روایت بالا از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله خواندیم، تعریض نسبت به آبروى مردم همچون تعرض نسبت به جان و مال آنهاست.
غیبتها غالبا مکتوم نمىماند، و بر صاحبان آنها فاش مىشود، و آتش کینهها را در آنها شعلهور مىسازد، کینههایى که مىتواند اسباب خونریزى و مشکلات عظیم دیگر گردد.
غیبت یکى از اسباب اشاعه فحشاست، و عامل مهمّى جهت سوءظنّ به
علاوه گنهکاران را در گناهانشان جسور مىسازد، زیرا هنگامى که گناه مستور باشد گنهکار جانب احتیاط را از دست نمىدهد، اما هنگامى که پردهها کنار برود شرم و حیا نیز از میان خواهد رفت.
—
3- غیبت، «حق الناس» است؛ مسأله مهم در مورد غیبت این است که، تنها گناهى نیست که میان انسان و پروردگارش صورت گرفته باشد، و با آب ندامت و توبه شستشو شود، بلکه همان گونه که ریختن خون مردم و غصب اموال آنها بدون قصاص یا دیه و پرداختن خسارت مالى جبران نمىشود، ضایع کردن آبروى مردم نیز بدون جبران بخشوده نخواهد شد، مخصوصا اگر غیبت شونده از دنیا برود و دست انسان از دامان او کوتاه گردد، و کار او به قیامت بیفتد، یعنى در جایى که راهى براى جبران نیست جز این که حسناتش را به او دهد یا سیّئات او را بپذیرد، و این مصیبت بسیار بزرگى است.
—
4- بهترین راه درمان غیبت همان است که مولاى موّحدان امیر مؤمنان علیه السّلام در کلام بالا بیان فرموده است، که انسان به این حقیقت توجه کند که اگر عیب و گناهى را که به دیگرى نسبت مىدهد در خودش وجود ندارد، به شکرگزارى خدا پردازد، شکرى که او را از عیبجویى دیگران باز دارد و اگر گناهى همانند او کرده سزاوار نیست عیب خود را نادیده بگیرد و به دیگران پردازد، و اگر گناه کوچکترى انجام داده به این معنا بیندیشد که شاید گناه بزرگتر آن شخص بخشوده شده و گناه کوچکتر او مشمول عفو نگردیده است، بلکه جرأت او بر عیبجویى مردم از گناه او- هر چه باشد- بزرگتر است.
افزون بر این، همان گونه که بیمارىهاى جسمانى تا ریشههاى آن از بین نرود درمان کامل نخواهد شد، در بیماریهاى روحانى همچون غیبت نیز باید به سراغ
ریشهها رفت، و با از بین بردن آنها تمایل به غیبت را در دل نابود کرد.
—
5- استماع غیبت نیز یکى از گناهان است- همان گونه که در خطبه بعد شرح آن خواهد آمد- چرا که شنونده در تضییع آبروى مسلمانى شرکت جسته و معاون جرم است، مخصوصا اگر با روى گشاده و باز استماع کند، که سبب جرأت و جسارت غیبت کننده شود.
—
6- راه توبه از غیبت، تنها استغفار نیست، بلکه علاوه بر ندامت و پشیمانى و تقاضاى عفو و بخشش از درگاه خداوند باید به نوعى، آبروى از دست رفته غیبت شونده را جبران کند، اگر ممکن است از او و لو به صورت سربسته حلّیت بطلبد، و اگر این کار مفسدهاى دارد یا غیبت شونده از دست رفته است، آن قدر کار خوب براى او انجام دهد که او راضى شود.
تمام این امور نشان مىدهد که گناه غیبت تا چه حد سنگین و مشکل آفرین است.
براى توضیح بیشتر درباره مسائل مربوط به غیبت، از جمله مستثنیات آن به جلد سوّم کتاب «اخلاق در قرآن» صفحه 107 تا 133 مراجعه فرمایید.
1) «سند خطبه» «آمدى» در کتاب «غرر الحکم» بخشهایى از این خطبه را آورده که با آنچه در نهج البلاغه است تفاوتهاى قابل ملاحظهاى دارد و این، نشان مىدهد که مدرک او غیر از نهج البلاغه بوده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 314).در بعضى از منابع، خطبه فوق به عنوان جزئى از خطبه معروف به دیباج نقل شده است. (کتاب تمام نهج البلاغه، صفحه).
2) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 9، صفحه 162.
3) جامع السعادات، جلد 3، صفحه 302 و بحار الانوار، جلد 72، صفحه 257.
4) همان مدرک، صفحه 303.
5) بحار الانوار، جلد 75، صفحه 259.
6) جامع السعادت، جلد 3، صفحه 305.