و من خطبة له علیه السّلام
فی ذکر المکاییل و الموازین(2)
یکى از خطبههاى امام علیه السّلام است که درباره رعایت عدالت در پیمانه و وزن سخن مىگوید:
خطبه در یک نگاه
امام علیه السّلام در این خطبه به پند و اندرز مسلمانان پرداخته و نصایح شافى و کافى ذکر مىکند:
نخست: از کوتاهى عمر دنیا و این که مردم همچون مهمانى در آن هستند و به سرعت این مهمانى پایان مىگیرد، در حالى که اعمال انسان براى حساب و جزا محفوظ مىماند.
سپس در بخش دیگرى از این خطبه از گسترش فساد در آن عصر و زمان، شکوه مىکند.
و در بخش سوّم، به نیکان و پاکان و صالحان و آزاد مردان و سخاوتمندان و پرهیزگاران پیشین اشاره کرده و با مقایسه آن دو به یکدیگر، به مردم هشدار مىدهد که خویشتن را اصلاح کنند و فساد را از جامعه بر اندازند.
و در پایان خطبه به مذمّت و نکوهش ریا کارانى مىپردازد، که امر به معروف مىکنند و خود اهل آن نیستند و نهى از منکر مىکنند و خود عامل منکراتند.
بخش اوّل
عباد اللّه، إنّکم- و ما تأملون من هذه الدّنیا- أثویاء مؤجّلون، و مدینون مقتضون: أجل منقوص، و عمل محفوظ. فربّ دائب مضیّع، و ربّ کادح خاسر. و قد أصبحتم فی زمن لا یزداد الخیر فیه إلّا إدبارا، و لا الشّرّ فیه إلّا إقبالا، و لا الشّیطان فی هلاک النّاس إلّا طمعا. فهذا أوان قویت عدّته، و عمّت مکیدته، و أمکنت فریسته. اضرب بطرفک حیث شئت من النّاس، فهل تبصر إلّا فقیرا یکابد فقرا، أو غنیّا بدّل نعمة اللّه کفرا، أو بخیلا اتّخذ البخل بحقّ اللّه وفرا، أو متمرّدا کأنّ بأذنه عن سمع المواعظ وقرا!
ترجمه
این بندگان خدا! شما و آنچه از این دنیا امید دارید، مهمانانى هستید براى مدتى معین، و بدهکارانى مورد باز خواست، سر آمدى کوتاه دارید، و اعمالى که (نزد خدا) محفوظ است. چه بسیار کوشش کنندهاى که به جایى نرسید، و زحمت کشندهاى که جز زیان، چیزى نصیبش نشد، شما در زمانى زندگى مىکنید که خیر و نیکى پشت کرده و رو به کاستى گذارده، شر و بدى روى آورده و رو به فزونى است، و شیطان طمعش در گمراهى مردم بیشتر شده.
(آرى) زمانى است که وسایل پیشرفت شیطان قوى گشته، و نیرنگ و فریبش همه را فرا گرفته، و به چنگ آوردن شکار برایش آسان شده است!
به هر سو که مىخواهى نگاه کن! آیا جز فقیرى که با فقر دست به گریبان است، یا ثروتمندى که نعمت خدا را کفران کرده، یا بخیلى که بخل را در اداى حقوق الهى سبب فزونى ثروت شمرده، یا گردن کشى که گوش او از شنیدن
اندرزها، کر است، شخص دیگرى را مىبینى؟!
شرح و تفسیر
هشدار درباره فساد اجتماعى
همان گونه که در بحث سند خطبه آمد، بر خلاف آنچه در عنوان این خطبه آمده است چیزى در متن آن از مسأله رعایت عدالت در کیل و وزن مشاهده نمىکنیم و این امر ممکن است به یکى از دو علّت باشد: یا این که مرحوم سیّد رضى رحمه اللّه طبق روش گزینشى خود، بخشهایى از خطبه را حذف کرده که بحث کیل و وزن در آن بوده است و یا این که چیزى از خطبه حذف نشده ولى امام علیه السّلام این خطبه را در شرایطى ایراد کرده که مفاسد گستردهاى در امر کیل و وزن و کم فروشى و ظلم به مردم در سطح جامعه پدیدار شده بود و امام علیه السّلام با توجه به آن، این خطبه را ایراد کرده تا به متخلّفان هشدار دهد، به تعبیر دیگر شأن ورود خطبه مسأله کیل و وزن بوده هر چند در متن آن صریحا نیامده است ولى به دلالت التزامى دیده مىشود.
به هر حال امام علیه السّلام عموم مردم را در این خطبه مخاطب ساخته و هشدارهاى مهمى درباره ناپایدارى دنیا و فساد جامعه مىدهد، مىفرماید: «اى بندگان خدا! شما و آنچه از این دنیا مورد علاقه شماست مهمانانى هستید براى مدّتى معیّن و بدهکارانى هستید مورد بازخواست، سر آمدى کوتاه دارید، و اعمالى که (نزد خدا) محفوظ است» (عباد اللّه، إنّکم- و ما تأملون من هذه الدّنیا- أثویاء(3) مؤجّلون، و مدینون مقتضون: أجل منقوص، و عمل محفوظ).
امام علیه السّلام در این عبارت وضع مردم دنیا را به مهمانانى تشبیه فرموده است که براى مدّت محدودى در جایى به مهمانى دعوت شدهاند و به افراد بدهکارى که طلبکاران آنها را رها نمىکنند.
بدیهى است میهمان، خانه میزبان را سراى ابدى نمىبیند، هرگز دل به آن نمىبندد و بر آن تکیه نمىکند و به خاطر آن، دل نمىسوزاند.
شخص بدهکارى که از طرف طلبکاران پیوسته دنبال مىشود چارهاى جز این ندارد که هر چه پیدا مىکند تدریجا به آنها بدهد به امید روزى که تمام بدهى، پرداخته شود گویى عمرى را که خدا به ما داده است جزو بدهکاریهاى ماست که لحظه به لحظه از ما گرفته مىشود و مشکل مهم این جاست که در کنار این عمر ناپایدار و به سرعت گذرا، اعمالى که ما انجام مىدهیم به طور کامل حفظ مىشود و باید پاسخگوى آن باشیم.
بعضى از شارحان نهج البلاغه در این جا سخنى از بعضى از ارباب معنى نقل کردهاند که مىگوید: «ما ادری کیف أعجب من الدّنیا! أمن حسن منظرها و قبح مخبرها أم من ذمّ النّاس لها و تناحرهم علیها!؛ نمىدانم چگونه از این دنیا تعجّب کنم، ظاهرش چقدر زیباست اما باطنش چقدر زشت، مردم همه آن را نکوهش مىکنند ولى براى به چنگ آوردنش با یکدیگر مىجنگند!»(4)
امام علیه السّلام در ادامه این سخن مىافزاید: «چه بسیار کوشش کنندهاى که به جایى نرسید و زحمت کشندهاى که جز زیان چیزى نصیبش نشد» (فربّ دائب(5) مضیّع، و ربّ کادح(6) خاسر).
درست است که تلاش و کوشش، رمز پیروزى و موفقیّت است ولى این یک قانون کلّى نیست، کسانى را مىشناسیم که یک عمر تلاش و کوشش کردند و شب و روز زحمت کشیدند و به جایى نرسیدند و این یکى از بدبختیهاى انسان در زندگى دنیاست.
این تعبیر ممکن است، اشاره به تلاشهاى مربوط به امور مادى باشد یا معنوى زیرا بسیارند کسانى که براى رسیدن به مقامات معنوى و نجات اخروى تلاش مىکنند اما هواى نفس و شیطان در لحظات حسّاسى به سراغ آنها مىآید و آتشى در خرمن طاعات آنها مىافکند و همه را مىسوزاند.
سپس امام علیه السّلام به وضع ناهنجار زمان خود و اقبال مردم به بدیها و فرار از نیکیها اشاره کرده مىفرماید: «شما در زمانى هستید که خیر و نیکى پشت کرده، و رو به کاستى گذارده، و شر و بدى روى آورده، رو به فزونى است و شیطان طمعش در گمراهى مردم بیشتر مىشود اکنون زمانى است که وسایل پیشرفت شیطان قوى شده، نیرنگ و فریبش همه را فرا گرفته، و به چنگ آوردن شکار برایش آسان گشته است» (و قد أصبحتم فی زمن لا یزداد الخیر فیه إلّا إدبارا، و لا الشّر فیه إلّا إقبالا، و لا الشّیطان فی هلاک النّاس إلّا طمعا. فهذا أو ان قویت عدّته، و عمّت مکیدته، و أمکنت فریسته(7)).
این تعبیرات صریح و آشکار، نشان مىدهد که بر اثر حکومتهاى خودکامه تا چه حد وضع اخلاقى مسلمانان در آن عصر و زمان، سقوط کرده بود و امام علیه السّلام در دوران حکومتش با چه میراث شوم و صحنههاى دلخراشى رو به رو بود، آرى هنگامى که مدیران جامعه و کسانى که در رأس حکومت قرار دارند، فاسد شوند،
فساد همه جا را خواهد گرفت که «النّاس على دین ملوکهم».
هنگامى که خلیفه وقت بیت المال را در میان اطرافیان خود تقسیم کند، و اقوام و بستگان ناصالح خویش را در پستهاى حسّاس، بگمارد، فرماندار منسوب او علنا شراب بنوشد، و در حال مستى در محراب براى نماز جماعت حاضر شود، و افرادى دیگر مرتکب اعمال شنیع شوند، چه انتظارى از تودههاى مردم مىرود، مگر اسباب سلطه شیطان، دنیاپرستى و هوسرانى نیست؟
هنگامى که این امور گسترش یابد، سلطه شیطان سهل و آسان است. کار، به جایى رسیده بود که طبق روایتى فرزند «عمر بن الخطاب» به اتفاق بعضى از فرزندان «ابو بکر» و «سعد بن ابى وقّاص» خدمت على علیه السّلام در دوران حکومتش رسیدند و تقاضا کردند که آنها را بر دیگران برترى دهد، و سهمشان را از بیت المال فزونى بخشد، امام علیه السّلام بر فراز منبر قرار گرفت و مردم گرد او را گرفتند، سپس خطبه مشروحى خواند و همه را از این گونه تقاضاها بر حذر داشت و فرمود: «کار شما به جایى رسیده که اگر بخواهم جلوى این گونه تبعیضها را بگیرم، مىگویند فرزند «ابو طالب» ستم روا داشت و از دادن حق ما مضایقه کرد، من مىدانم شما چه مىخواهید و با چه وسیله مىتوانم شما را قانع کنم ولى هرگز اصلاح کار شما را به فساد خودم خریدار نیستم»(8)
سپس امام علیه السّلام در شرح آنچه درباره فساد مردم عصرش بیان فرمود چنین مىگوید: «به هر سو که مىخواهى نگاه کن! آیا جز فقیرى که با فقر، دست به گریبان است، یا به ثروتمندى که نعمت خدا را به کفران مبدّل ساخته، یا بخیلى که بخل را در اداى حقوق الهى سبب فزونى ثروت شمرده، یا گردنکشى که گویى
گوش او از شنیدن اندرزها کر است شخص دیگرى را مىبینى؟!» (اضرب بطرفک(9) حیث شئت من النّاس، فهل تبصر إلّا فقیرا یکابد(10) فقرا، أو غنیّا بدّل نعمة اللّه کفرا، أو بخیلا اتّخذ البخل بحقّ اللّه وفرا(11)، أو متمرّدا کأنّ بأذنه عن سمع المواعظ وقرا(12)).
امام علیه السّلام در این تعبیرهاى گویا و زیبا، انگشت روى چهار گروه محروم یا منحرف که اساس فساد و ویرانى جامعه را تشکیل مىدهند مىگذارد: نخست «فقیرانى» که در چنگال فقر گرفتارند، فقرى که «کاد أن یکون کفرا» (گاه انسان را به کفر مىکشاند) و «اغنیایى» که چنان در ناز و نعمت و لذّت و شهوت، فرو رفتهاند که همه چیز را به فراموشى سپرده و غرق کفران شدهاند و «بخیلانى» که چنین مىپندارند بخل سبب فزونى ثروت و سرمایه است و «گردنکشان» مست و مغرورى که گوششان بدهکار سخن حق نیست.
تعبیر زیباى امام علیه السّلام که مىگوید: به هر سو مىخواهى نگاه کن؛ غیر از این گروهها شخص دیگرى را نمىیابى، دلیل بر این است که فقر و فساد آن چنان فراگیر شده بود که در همه جا آثارش نمایان، و دلیل این فراگیرى همان است که در بالا به آن اشاره شد.
بخش دوّم
أین أخیارکم و صلحاؤکم! و أین أحرارکم و سمحاؤکم! و أین المتورّعون فی مکاسبهم، و المتنزّهون فی مذاهبهم! ألیس قد ظعنوا جمیعا عن هذه الدّنیا الدّنیّة، و العاجلة المنغّصة، و هل خلقتم إلّا فی حثالة لا تلتقی إلّا بذمّهم الشّفتان، استصغارا لقدرهم، و ذهابا عن ذکرهم! ف «ظَهَرَ الْفَسادُ»، فلا منکر مغیّر، و لا زاجر مزدجر. أفبهذا تریدون أن تجاوروا اللّه فی دار قدسه، و تکونوا أعزّ أولیائه عنده؟ هیهات! لا یخدع اللّه عن جنّته، و لا تنال مرضاته إلّا بطاعته. لعن اللّه الآمرین بالمعروف التّارکین له، و النّاهین عن المنکر العاملین به!
ترجمه
کجایند خوبان شما، صالحان، آزاد مردان و سخاوتمندان شما؟ کجا هستند آنها که در کسب و کارشان تقوا و ورع داشتند؟ و آنها که در عقیده و رفتار خود از بدیها دورى مىجستند؟ مگر همه آنها از این دنیاى پست و بىارزش و زندگى زودگذر و پر از درد و رنج کوچ نکردند؟ آیا جز این است که شما در میان گروهى بى ارزش- که لبها جز به نکوهش آنها حرکت نمىکند، تا قدر و مقام آنها را کوچک بشمرد، و براى همیشه آنها را به فراموشى بسپارد- آفریده شدهاید؟ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» (آرى!) فساد آشکار شده، (و همه جا را فراگرفته) نه انکار کنندهاى دیده مىشود که براى تغییر آن برخیزد، و نه نهى کنندهاى که خود نهى را پذیرفته باشد، آیا با این حال مىخواهید در سراى قدس پروردگار، و
جایگاه رحمتش منزل گزینید و عزیزترین اولیاى خدا نزد او باشید؟! هیهات! هرگز نمىتوان خدا را در مورد بهشت جاویدانش، فریب داد و رضاى او جز با اطاعتش به دست نمىآید. خدا لعنت کند، کسانى را که «امر به معروف» مىکنند و خود آن را ترک مىگویند، و «نهى از منکر» مىکنند و خود مرتکب آن مىشوند!
شرح و تفسیر
کجا رفتند آزاد مردان؟!
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه براى روشن ساختن وضع فساد زمان، و پشت کردن به نیکىها و روى آوردن به بدىها، تعبیرات زیبا و گویایى به کار مىبرد، مىفرماید: «کجایند خوبان شما؟ صالحان، آزاد مردان و سخاوتمندان شما؟ کجا هستند آنها که در کسب و کارشان تقوا و ورع داشتند و آنها که در عقیده و رفتار خود از بدىها دورى مىجستند؟» (أین أخیارکم و صلحاؤکم! و أین أحرارکم و سمحاؤکم(13)! و أین المتورّعون(14) فی مکاسبهم، و المتنزّهون فی مذاهبهم؟)
امام علیه السّلام در این بیان از شش گروه جستجو مىکند، و فقدان آنها را در جامعه آن روز، دلیل بر انحطاط و فساد مىشمرد: نیکان و صالحان، آزادگان و سخاوتمندان، تقوا پیشگان در کسب و پرهیزگاران در عقیده و عمل. به یقین هر زمان جوامع بشرى از این گروههاى ممتاز و برتر جامعه، خالى شود
چیزى جز فساد و تباهى نمایان نخواهد شد.
منظور از «تقوا پیشگان در کسب» کسانى هستند که نه کم فروشى مىکنند نه غش و تقلب، نه دروغ مىگویند نه قسم به ناحق مىخورند نه ربا و به عهد و پیمانشان پاى بندند.
کسى که جامعه نسبتا صالحى را مشاهده کرد که گروهى از اخیار و صالحان، آزادگان و سخاوتمندان به صورت الگوهایى پر ارزش، در جاى جاى جامعه مىزیستهاند، هنگامى که جاى آنها را خالى مىبیند، بلکه افراد ناصالح و اسیران هواى نفس و ناپرهیزگاران را مشاهده مىکند به شدت ناراحت مىشود و مىگوید: آن عزیزان کجا رفتند؟ و چرا جاى آنها خالى است؟
سپس در ادامه این سخن مىافزاید: «مگر همه آنها از این دنیاى پست بى ارزش و زندگى زودگذر و پر از درد و رنج، کوچ نکردند؟» (أ لیس قد ظعنوا(15) جمیعا عن هذه الدّنیا الدّنیّة، و العاجلة المنغّصة(16)).
«آیا جز این است که شما در میان گروهى بىارزش- که لبها جز به نکوهش آنها حرکت نمىکند تا قدر و مقام آنها را کوچک بشمرد و براى همیشه آنها را به فراموشى بسپارد- آفریده شدهاید؟ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» (و هل خلقتم(17) إلّا
فی حثالة(18) لا تلتقی إلّا بذمّهم الشّفتان، استصغارا لقدرهم، و ذهابا عن ذکرهم! «ف «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»
اشاره به این که شما در عصر و زمانى پا به عرصه وجود گذاردهاید، که نیکان و پاکان از جامعه رخت بر بستهاند، و افرادى بىارزش و بىشخصیت و سزاوار هر گونه مذمت و نکوهش، جاى آن انسانهاى پر ارزش را گرفتهاند و این مصیبتى است بزرگ که سزاوار است انسان به خاطر آن، شعار مصیبت زدگان «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» را تکرار کند.
این شرایط ناگوار، و ظهور انسانهاى بىمقدار، از زمانى آغاز شد که خلافت اسلامى از محور اصلى منحرف گشت، و در زمان «عثمان» به اوج خود رسید، پستهاى کلیدى حکومت اسلامى به دنیاپرستان هوس باز، و ناپرهیزگاران بىارزش سپرده شد، و به قدرى آنها در جامعه اسلامى نفوذ کردند که تغییر همه آنها در عصر حکومت على علیه السّلام کارى بس مشکل و دشوار بود، و تمام جنگهایى که بر ضد آن وجود مبارک به راه انداختند به واسطه این گروه رهبرى مىشد.
سپس امام علیه السّلام به وظیفه اصحاب و یاران خود، در برابر چنان شرایط و اوضاعى اشاره مىکند، مىفرماید: «فساد آشکار شده (و همه جا را فراگرفته) نه انکار کنندهاى دیده مىشود که براى تغییر آن برخیزد و نه نهى کنندهاى که خود نهى را پذیرفته باشد (سکوت در برابر این نامردمان شما را فراگرفته و بزرگترین وظیفه شرعى خود یعنى امر به معروف و نهى از منکر را به فراموشى سپردهاید) آیا با این حال مىخواهید در سراى قدس پروردگار و جایگاه
رحمتش منزل گزینید و عزیزترین اولیا خدا نزد او باشید؟!» («ظَهَرَ الْفَسادُ»، فلا منکر مغیّر، و لا زاجر مزدجر. أفبهذا تریدون أن تجاوروا اللّه فی دار قدسه، و تکونوا أعزّ أولیائه عنده؟)
بدیهى است این استفهام، استفهام انکارى است، و منظور این است: با این وضعى که شما در پیش گرفتهاید و در برابر فساد سکوت، یا همکارى دارید نه امر به معروفى در کار است و نه نهى از منکر، هرگز نمىتوانید به مقام قرّب خدا نایل شوید و در صف اولیاء اللّه قرار گیرید.
از این رو در تأکید آن مىافزاید: «هیهات! هرگز، نمىتوان خدا را در مورد بهشت جاویدانش فریب داد، و رضاى او جز با اطاعتش به دست نمىآید» (هیهات! لا یخدع اللّه عن جنّته، و لا تنال مرضاته إلّا بطاعته).
اشاره به این که، آنها که در ظاهر مسلمانند و در صفوف اهل ایمان جاى دارند ولى در باطن عملا با سکوت خود راضى به فسادند، آنها هرگز نمىتوانند خدایى را که از اسرار درون انسانها همچون اعمال و گفتار برونشان، آگاه است، فریب دهند. ممکن است چند صباحى دیگران و حتى خود را بفریبند، ولى آن گاه که در پیشگاه حق و یوم البروز، همه چیز ظاهر و آشکار مىشود غرق ندامت و شرمسارى خواهند شد.
در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «لیس الإیمان بالتّحلّی و لا بالتّمنّی و لکنّ الإیمان ما خلص فی القلب و صدّقه الأعمال؛ ایمان، تنها به آرزوها و آراستن ظاهر نیست، ایمان آن است که در قلب راسخ و خالص شود و رفتار انسان آن را تصدیق و تایید کند»(19)
و در آخرین جمله خطبه، براى تأکید بیشتر با صراحت مىفرماید: «خدا
لعنت کند کسانى را که امر به معروف مىکنند و خود، آن را ترک مىگویند و نهى از منکر مىکنند و خود مرتکب آن مىشوند!» (لعن اللّه الآمرین بالمعروف التّارکین له، و النّاهین عن المنکر العاملین به!)
درست است که از شرایط امر به معروف و نهى از منکر، عمل کردن خود انسان نیست و به تعبیر دیگر امر به معروف و نهى از منکر دو وظیفه مستقل است هر چند خود انسان تارک معروف و عامل به منکر باشد همان گونه که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىفرماید: «مروا بالمعروف و إن لم تفعلوه و انهوا عن المنکر و إن لم تجتنبوه کلّه؛ امر به معروف کنید هر چند خودتان آن را به جا نیاورده باشید و نهى از منکر کنید هر چند از همه منکرات اجتناب ننموده باشید»(20)
ولى این کار که انسان امر به معروف کند و خود تارک آن باشد و نهى از منکر کند و خود عامل آن باشد، نوعى نفاق آشکار است و منافق شایسته لعن و نفرین و سرزنش و مجازات است.
و به تعبیر دیگر دو گانگى ظاهر و باطن که سبب فریب مردم مىشود و روح نفاق است از بدترین صفاتى است که انسان را گرفتار حقیقت لعن که همان دورى و بعد از خداوند و رحمت اوست مىگرداند.
نکته
شکواى امام از اهل زمان
! از مسائل بسیار ناگوار تاریخ اسلام، این است که على علیه السّلام به جاى این که بعد از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله زمامدار اسلام شود، تا شرق و غرب را زیر پرچم اسلام قرار
دهد و اسلام را براى آینده نیز بیمه کند، در زمانى تکیه بر حکومت اسلامى فرمود که غالب مردم بر اثر نابسامانىهاى دوران خلفا- مخصوصا زمان «عثمان»، که ارزشهاى اسلامى به دست فراموشى سپرده شده بود و اموال بیت المال و مقامها در اختیار غارتگران آل امیه و آل مروان قرار داشت- از عدالت و زهد اسلامى منحرف شده بودند؛ غالبا به مال و ثروت مىاندیشیدند و به پست و مقام و صاحبان زر و زور صحنه جامعه اسلامى را تحت سیطره خود قرار داده بودند، و بسیارى از ارزشهاى جاهلى زنده شده بود.
امام علیه السّلام در چنین زمان نامساعدى دامن همّت به کمر زد و به مبارزه براى احیاى ارزشهاى اسلام و سنّتهاى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و خاموش کردن نعرههاى جاهلیّت نوین، به پا خاست.
گاه با تشویق و تبشیر، گاه با انذار و سرزنش، گاه با مرور بر تاریخ عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مقایسه آن با وضع موجود، و گاه با استمداد از تاریخ انبیاى پیشین و مجازاتهاى اقوام سرکش و گنهکار گذشته، به آنها هشدار مىداد.
کمکم جوانههاى فضایل انسانى و اسلامى در میان یاران مولا علیه السّلام آشکار مىگشت، و نهالهایى که با خون دل آن حضرت، آبیارى شده بود به ثمر مىنشست ولى افسوس که فتنههاى «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین» در این میان فضاى کشور اسلام را تیره و تار کرد و دست جنایتکارى بالا رفت و به هنگام فرود آمدن فرق مبارک مولا علیه السّلام را با شمشیر خود شکافت و جغدهاى شوم هوسها در فضاى جامعه اسلامى آشکار شدند و شیاطین، به وسوسهگرى پرداختند! و آن برنامهها ناتمام ماند.
1) «سند خطبه» در «مصادر نهج البلاغه» آمده است: «با این که عنوان خطبه تذکّراتى درباره رعایت عدالت در کیل و وزن است ولى در متن خطبه مطلبى در این زمینه دیده نمىشود جز یک اشاره که امام مىفرماید: «این المتورّعون فی مکاسبهم؛ کجایند آنها که در کسب و کارشان با تقوا بودند» و این نشان مىدهد که این خطبه بخشى از خطبه طولانىترى بوده است که در آن به این مسأله مهم اشاره شده، ولى مرحوم سیّد رضى طبق روشى که دارد، بخشهایى از یک خطبه را گزینش مىکند و بقیّه را ترک مىگوید. به هر حال «زمخشرى» بخشى از این خطبه را در «ربیع الابرار» آورده و در «غرر الحکم» نیز قسمتى از آن آمده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 290).
2) «مکاییل» جمع «مکیال» به معنى پیمانه است و «موازین» جمع «میزان» به معنى ترازو است.
3) «اثویاء» جمع «ثوى» (بر وزن قوى) به معنى میهمان است و در اصل از مادّه «ثواء» گرفته شده که به معنى اقامت در مکانى است.
4) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 8، صفحه 247.
5) «دائب» از مادّه «دؤوب» (بر وزن غروب) به معنى استمرار در انجام کارى است.
6) «کادح» از مادّه «کدح» (بر وزن مدح) به معنى سعى و کوشش توأم با رنج و تعب در انجام کارى است.
7) «فریسة» از مادّه «فرس» (بر وزن قرض) به معنى شکار کردن است و «فریسه» به معنى شکار است.
8) کافى، جلد 8، صفحه 360 حدیث 551 (آنچه در بالا آمد عصاره و خلاصهاى از حدیث است).
9) «طرف» گاه به معنى چشم آمده و گاه به معنى حرکت پلک چشمها و از آن جا که هنگام نگاه کردن، پلکها به حرکت در مىآید این واژه به معنى نگاه کردن نیز استعمال شده است.
10) «یکابد» از مادّه «کبد» (بر وزن کبک) به معنى تحمل رنج و مشقت است و به معنى مشقت افکندن نیز آمده است، و در خطبه بالا معنى اوّل مقصود است.
11) «وفر» به معنى فراوانى است.
12) «وقر» به معنى سنگینى است.
13) «سمحاء» جمع «سمیح» به معنى شخص بخشنده و صاحب کرم است و بعضى گفتهاند به معنى کسى است که هم در فراوانى نعمت و هم در تنگ دستى بذل و بخشش مىکند.
14) «متورع» از مادّه «ورع» در اصل به معنى پرهیز از گناه و شبهات است.
15) «ظعنوا» از مادّه «ظعن» (بر وزن طعن) به معنى کوچ کردن است.
16) «منغّصة» از مادّه «نغص» (بر وزن نقص) در اصل به معنى کدر کردن و ناصاف کردن آب آشامیدنى است سپس به معنى ناگوار کردن زندگى و ایجاد انواع ناراحتیها بکار رفته است و «عیش منغّص» به معنى زندگى ناگوار است.
17) در بسیارى از شرحهاى نهج البلاغه به جاى «خلقتم» «خلّفتم» آمده است که تفاوت چندانى با «خلقتم» ندارد.در بعضى از نسخ نیز «إلّا» در جمله «إلّا بذمهم» ذکر نشده است که مفهومش این است که این گروه به قدرى بىشخصیت هستند که حتى ارزش مذمت و نکوهش هم ندارند.
18) «حثاله» در اصل به معنى دردى (قسمت ته مانده و تفاله) روغن است سپس در مورد افراد اراذل و بىشخصیت جامعه بکار رفته است.
19) بحار الانوار، جلد 66، صفحه 72، حدیث 26.
20) «کنز العمال»، حدیث شماره 522 (جلد 3، صفحه 66).