و من کلام له علیه السّلام
لمّا عوتب على التسویة فی العطا
این سخن را هنگامى ایراد فرمود، که رعایت مساوات را در عطایاى بیت المال، بر او ایراد گرفتند و جمعى از بى خبران توصیه به تبعیض نمودند.
خطبه در یک نگاه
همان گونه که از عنوان خطبه، پیداست، هدف از ایراد این خطبه پاسخ به کسانى بوده است که از سر دلسوزى، خدمت امام علیه السّلام عرض کردند: سزاوار است اموال بیت المال را در آغاز حکومت خود در میان رؤسا و اشراف و سران قبائل و افرادى که مىتوانند ضرباتى بر پایه حکومت وارد کنند، تقسیم کنى و آنها را
نسبت به دیگران سهم بیشترى دهى تا پایههاى حکومتت محکم شود، امام علیه السّلام در پاسخ آنها به دو نکته اشاره فرمود: نخست این که: من هرگز نمىتوانم از طریق ظلم و ستم و تبعیض و دادن حقّ کسى به دیگرى پایههاى حکومت خود را محکم کنم و از طریق گناه به حق و عدالت برسم. دیگر این که: آنها که دست به چنین کارى مىزنند در پایان گرفتار ناسپاسى همان کسانى مىشوند که به آنها خدمت کردهاند.
أتأمرونّی أن أطلب النّصر بالجور فیمن ولّیت علیه! و اللّه لا أطور به ما سمر سمیر، و ما أمّ نجم فی السّماء نجما! لو کان المال لی لسوّیت بینهم، فکیف و إنّما المال مال اللّه! ألا و إنّ إعطاء المال فی غیر حقّه تبذیر و إسراف، و هو یرفع صاحبه فی الدّنیا و یضعه فی الآخرة، و یکرمه فی النّاس و یهینه عند اللّه. و لم یضع امرؤ ماله فی غیر حقّه و لا عند غیر أهله إلّا حرمه اللّه شکرهم، و کان لغیره ودّهم. فإن زلّت به النّعل یوما فاحتاج إلى معونتهم فشرّ خلیل و ألأم خدین!
ترجمه
آیا به من پیشنهاد مىکنید که براى پیروزى خود، از جور و ستم در حق کسانى که بر آنها حکومت مىکنم، استمداد جویم؟ به خدا سوگند! هرگز گرد چنین کارى نمىگردم، مادام که شب و روز پشت سر هم مىآیند و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب دارند.
اگر این اموال، از خودم بود، به یقین در میان آنها به طور مساوى تقسیم مىکردم تا چه رسد به این که این اموال، اموال خداست (و متعلق به بیت المال مسلمین است).
آگاه باشید! بخشیدن مال، در غیر موردش، تبذیر و اسراف است، هر چند ممکن است این کار در دنیا سبب سر بلندى کسى که آن را انجام داده بشود، ولى در آخرت به زمینش مىزند، این کار او را (چند روزى) در میان مردم (دنیاپرست) گرامى مىدارد، ولى در پیشگاه خدا خوارش مىکند. و هیچ کس مال خویش را در غیر مورد استحقاق و نزد غیر اهلش قرار نداد، مگر این که:
سرانجام خداوند او را از سپاسگزارى آنان محروم ساخت و محبّتشان را متوجه دیگرى نمود، تا آن جا که اگر روزى پایش بلغزد و به کمک آنان نیاز داشته باشد بدترین دوست و پستترین رفیق خواهند بود!
شرح و تفسیر
عدالت را فداى مقام نمىکنم!
مرحوم «کلینى» در آغاز روایتى که از این خطبه آورده است از «ابى مخنف» چنین نقل مىکند: گروهى از شیعیان خدمت امیر مؤمنان علیه السّلام رسیدند، عرض کردند چه مانعى دارد که اموال بیت المال را بیرون آورى، و در میان رؤسا و اشراف تقسیم کنى، و آنها را بر ما برترى بخشى (و سهم ما را به آنها دهى) تا پایههاى حکومتت محکم شود سپس به برنامه تقسیم بالسّویه و عدالت در رعیت باز گردى؟! امام علیه السّلام (از این پیشنهاد ناراحت شد و) این خطبه را ایراد فرمود و با صراحت گفت: براى رسیدن به یک هدف مقدّس نباید از وسیله نامقدّس و گناه آلود استفاده کرد، که این کار با منطق اسلام سازگار نیست فرمود: «آیا به من پیشنهاد مىکنید که براى پیروزى خود، از جور و ستم در حق کسانى که بر آنها حکومت مىکنم، استمداد جویم؟!» (أتأمرونّی أن أطلب النّصر بالجور فیمن ولّیت علیه).
مگر هدف حکومت، اجراى عدالت نیست؟ چگونه شما پیشنهاد مىکنید که با ظلم و ستم، پایههاى حکومت را محکم کنم؟! این تناقضى است آشکار، و پیشنهادى است بر خلاف رضاى پروردگار!
سپس افزود: «به خدا سوگند! من گرد چنین کارى نمىگردم مادامى که شب و روز پشت سر هم در آیند، و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب دارند!»
(و اللّه لا أطور(2) به ما سمر سمیر(3)، و ما أمّ(4) نجم فی السّماء نجما).
امام علیه السّلام براى بیان عزم راسخ خود در این کار صریحترین و محکمترین جملهها را فرموده، از یکسو به نام خدا سوگند یاد مىکند از سوى دیگر جمله «لا اطور» را به کار مىبرد که مفهومش این است، نه تنها چنین کارى نمىکنم بلکه نزدیک و گرداگرد آن نیز نخواهم آمد، و از سوى سوّم به حرکت مستمر و جاودانى ستارگان در آسمان و شب و روز در پهنه زمین اشاره مىکند، کنایه از این که، اگر عمر جاودان هم داشته باشم هرگز آلوده چنین تبعیض و جور و ستمى نخواهم شد.
و براى تأکید بیشتر مىافزاید: «اگر این اموال از خودم بود به یقین در میان آنها به طور مساوى تقسیم مىکردم، تا چه رسد به این که این اموال، اموال خدا است» (و متعلق به بیت المال مسلمین است) (لو کان المال لی لسوّیت بینهم، فکیف و إنّما المال مال اللّه).
گر چه بیان این سخنان براى گروهى ظاهر بین و کوتاه نظر و آنها که حقیقت را در پاى مصلحت قربانى مىکنند ناخوشایند بود ولى در مقابل، سنّت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و تعلیمات قرآن مجید و ارزشهاى والاى اسلامى را با این سخن احیا
فرمود، که شرح آن در بحث نکات به خواست خدا خواهد آمد.
سپس امام علیه السّلام به بیان مفاسد این کار (تبعیض و جور و ستم و تقسیم ناعادلانه بیت المال) پرداخته چنین مىفرماید: «آگاه باشید! بخشیدن مال در غیر موردش، تبذیر و اسراف است هر چند ممکن است این کار در دنیا سبب سربلندى کسى که آن را انجام داده است شود، ولى در آخرت، موجب سرافکندگى وى خواهد گشت، این کار او را (چند روزى) در میان مردم (دنیاپرست) گرامى مىدارد ولى در پیشگاه خدا به زمینش مىافکند!» (ألا و إنّ إعطاء المال فی غیر حقّه تبذیر و إسراف، و هو یرفع صاحبه فی الدّنیا و یضعه فی الآخرة، و یکرمه فی النّاس و یهینه عند اللّه).
«تبذیر» و «اسراف» گاه به یک معنى و به صورت مترادف به کار مىرود و گاه به دو معنى زیرا «تبذیر» به معنى دقیق کلمه با اسراف متفاوت است «تبذیر» از مادّه «بذر» به معنى پاشیدن دانه است و در جایى بکار مىرود که انسان نعمت خدا را ضایع کند و به دور بریزد و به تعبیر دیگر «ریخت و پاش» کند و به تعبیر دیگر مال را در غیر موردش مصرف کند ولى «اسراف» زیادهروى در مصرف کردن نعمتهاست به طورى که از حدّ اعتدال بیرون باشد بى آن که ظاهرا چیزى ضایع گردد مثل این که غذاى بسیار زیاد و گران قیمتى براى چند نفر تهیه کنند که با قیمت آن بتوان دهها نفر را تغذیه کرد.
امام علیه السّلام در این بخش از سخنش، به آثار سوء معنوى و الهى صرف اموال در غیر مورد استحقاق، اشاره فرموده که ممکن است انسان در سایه آن چند صباحى در میان مردم صاحب نفوذ شود ولى در پیشگاه الهى به کلّى سقوط خواهد کرد و در قیامت مجازات سنگینى خواهد داشت.
و این که مىفرماید: بخشیدن چنین مالى «تبذیر» و «اسراف» است به
خاطر آن است که سبب تبذیر و اسراف در جامعه مىگردد زیرا آنها که بیش از حدّ گرفتهاند در غالب نه حاضرند به دیگرى ببخشند و نه خود امکان جذب آن را دارند ناچار به اسراف و تبذیر کشیده مىشوند.
سپس به آثار سوء دنیوى آن مىپردازد مىفرماید: «هیچ کس مال خویش را در غیر مورد استحقاق و نزد غیر اهلش قرار نداد مگر این که سرانجام خداوند او را از سپاسگزارى آنان محروم ساخت و محبّتشان را متوجه دیگرى نمود، تا آن جا که اگر روزى پایش بلغزد و به کمک آنان نیاز داشته باشد بدترین دوست و پستترین رفیق خواهند بود!» (و لم یضع امرؤ ماله فی غیر حقّه و لا عند غیر أهله إلّا حرمه اللّه شکرهم، و کان لغیره ودّهم. فإن زلّت به النّعل یوما فاحتاج إلى معونتهم فشرّ خلیل و ألأم خدین)(5)
تعبیر به «ألأم خدین» با توجه به این که «لؤم» به معنى پستى و «خدین» به معنى دوست است اشاره به این مىباشد که آنها در روز گرفتارى شخصى که به ایشان کمک کرده، نه تنها کمکى به او نمىکنند بلکه لئامت و پستى را به جایى مىرسانند که شاید جزء سرزنش کنندگان در آیند.
و این که جمعى از شارحان و یا مترجمان «نهج البلاغه» معنى سرزنش را از این عبارت فهمیدهاند شاید به خاطر این باشد که مصداق روشن پستى در هنگام گرفتارى دوست است.
تاریخ و تجربههاى شخصى ما نیز بارها نشان داده است که بسیارى از ستمگران و آنها که ثروتهاى هنگفت و بىحساب به دوستان خود مىدادند به هنگامى که در چنگال مکافات اعمال خود گرفتار شدند هیچ کس به یارى آنها
نشتافت بلکه دوستان قدیم آنها بیش از افراد بیگانه به آنها بىمهرى کردند و شعر معروف «حافظ» که در زبان توده مردم شهرت بسیار دارد ناظر به همین معناست:
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
—
نکته
بحث مهمى درباره طرز تقسیم بیت المال
از خطبه بالا به خوبى استفاده مىشود که امام امیر مؤمنان علیه السّلام اصرار داشتهاند بیت المال مسلمین همواره به طور مساوى در میان مسلمین تقسیم گردد و هیچ گونه امتیازى شریف بر وضیع و شخصیتهاى سیاسى و اجتماعى و حتى سابقین در اسلام و حتى نیازمندان بر غیر آنها نداشته باشند.
در عصر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نیز وضع به همین گونه بود و ظاهرا در عصر خلیفه اوّل همان روش ادامه یافت تا این که نوبت به «عمر» رسید او تفاوتها و تبعیضها را بنیان نهاد و ملاحظات سیاسى و اجتماعى را در تقسیم بیت المال دخالت داد.
به گفته «ابن ابى الحدید» «عمر» پس از رسیدن به خلافت، پیشگامان در اسلام را بر دیگران برترى داد و همچنین مهاجرین از قریش را، بر سایر مهاجرین و عموم مهاجران را، بر انصار، و عرب، را بر عجم، و افراد حرّ و آزاد را، بر بردگان آزاد شده، مقدّم داشت و عطاى آنها را افزون نمود حتى به «ابو بکر» در ایّام خلافتش گفته بود: مصلحت این است که تفاوت قایل شوى ولى «ابو بکر» نپذیرفت و گفت این خلاف کتاب اللّه است.
هنگامى که نوبت «عثمان» شد تبعیضها به اوج خود رسید در آن زمان اقوام
و خویشاوندان «عثمان» بر همه برترى داشتند و قسمت عمده بیت المال در میان آنها تقسیم مىشد(6)
مرحوم علامه امینى رحمه اللّه در جلد هشتم الغدیر صفحه 286 تحت عنوان «الفوضى فى مال اللّه» ارقام و اعداد دقیق بخششهاى بىحساب «عثمان» را به دوستان و بستگان و اطرافیانش از منابع مختلف اهل سنت جمع آورى کرده، اعداد و ارقامى که انسان را در وحشت و حیرت فرو مىبرد و همین امر یکى از عوامل مهم شورش مسلمین بر ضدّ عثمان بود.
و نیز یکى از علل مخالفت سران قبایل و بازىگران سیاسى عصر على بن ابى طالب علیه السّلام به آن حضرت حذف این امتیازات و رعایت مساوات بین همه مسلمین بود (آن گونه که از خطبه بالا و خطب دیگر نهج البلاغه و تواریخ استفاده مىشود)(7)
جالب این که سردمداران سیاسى آن زمان نیز این مسأله را کتمان نمىکردند همان گونه که «طبرى» در کتاب خود آورده است که مردى به «ابو عبد الرحمن سلمى» (که از معاریف آن زمان بود(8)) گفت: «تو را به خدا سوگند مىدهم! از چه زمانى على علیه السّلام را دشمن داشتى؟ آیا از آن زمان نبود که اموال بیت المال را تقسیم کرد و به تو و خاندان تو (که استفاده زیادى از بیت المال کرده بودید) چیزى نداد؟ «ابو عبد الرحمن» در پاسخ گفت: حال که مرا به خدا سوگند مىدهى باید بگویم آرى همین گونه است»(9)
به هر حال باید دید مسأله مساوات که در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام بر آن تأکید مىشده از کجا سرچشمه مىگیرد؟ به یقین این امر به خاطر ماهیّت اموالى بوده است که به بیت المال وارد مىشده است.
توضیح این که: اموالى که در بیت المال وارد مىشده عمدتا از سه ناحیه بوده است:
اوّل: «غنایم جنگى» و مىدانیم که در مورد غنایم جنگى هیچ تفاوتى بین جنگ جویان نبوده است جز این که لشکر پیاده را یک سهم و لشکر سواره را دو سهم مىدادند (به خاطر سرمایه گذارى مربوط به مرکب و هزینههاى آن زیرا مرکب از سوى خود آنها تهیه مىشد به علاوه سواران نقش بیشترى در جنگ داشتند تا پیادهها).
دوّم: «اموال خراجیه» یعنى مال الاجارههایى که از زمینهاى فتح شده متعلق به مسلمین به خزانه دولت اسلام ریخته مىشد و در زمان خلفا بیشترین رقم بیت المال را تشکیل مىداد.
این اموال تعلق به همه مسلمین داشت و مىبایست به طور مساوى بین همه آنها تقسیم شود زیرا «اراضى خراجیّه» ملک عموم مسلمین است که حکومت اسلامى بر آنها نظارت دارد و قاعدتا باید بین همه مسلمانان به طور مساوى تقسیم شود زیرا در آمد ملک مشاع در میان همه مالکان مساوى تقسیم مىگردد چون سهم مالکیت همه یکسان است.
سوّم: «جزیهها» و مالیاتهایى که از غیر مسلمین گرفته مىشد و در برابر آن از حمایت حکومت اسلامى برخوردار بودند و جان و مال و ناموسشان محفوظ بود و به عقیده جمعى از بزرگان فقها مصرف جزیه همان مصرف مال الخراج بود و تعلّق به همه مسلمین داشت.
چهارم: «زکات» که از اجناس معیّنى به مقدار معینى گرفته مىشد و
مصارف هشتگانه آن در قرآن مجید بیان شده است و عمدتا در مورد فقرا و مساکین بر حسب نیازهایشان و در مورد مصارف جهاد بر حسب احتیاجات، تقسیم مىشد.
بنابر این معیار در تقسیم آن، مقدار نیاز بود نه مساوات.
پنجم: «خمس» کلیّه درآمدها که بعد از کسر هزینهها و مخارج سال باید پرداخته شود و به طورى که از قرآن مجید و روایات استفاده مىشود نیمى از آن تعلّق به نیازمندان «بنى هاشم» دارد و نیم دیگر متعلّق به امام المسلمین است که صرف نیازهاى حکومت اسلامى مىشود.
ششم: «انفال» است که شامل تمام اموالى مىشود که مالک خاصى ندارد مانند اراضى موات، جنگلها، بخشى از معادن، سواحل دریاها و زمینهاى بایرى که صاحبان آن کوچ کرده و از آن صرف نظر نمودهاند که آن هم جزء اموال حکومت است و تعلّق به امام المسلمین دارد.
هر یک از منابع ششگانه مالى فوق، بحثهاى مفصّلى دارد که در کتب فقهى مثل کتاب الخمس و کتاب الزکاة و کتاب الجهاد آمده است.
حال این سؤال پیش مىآید، اموالى که مىبایست به طور مساوى در میان مسلمین تقسیم شود و پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به آن عمل نمود و حتى در زمان خلیفه اوّل نیز همین سنّت ادامه داشت و على علیه السّلام در مقام احیاى این سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بعد از متروک ماندن در زمان خلیفه دوّم و سوّم بود، کدام یک از اموال ششگانه فوق مىباشد؟
ظاهر این است که این اموال همان مال الخراج (و احتمالا به ضمیمه جزیه) بوده است که قسمت عمده بیت المال را در آن زمان تشکیل مىداد و به قدرى زیاد بوده است که درآمدهاى دیگر بیت المال در مقابل آن، چندان اهمیّتى نداشت لذا یکى از برنامههاى اصلى فرمانداران که به نقاط مختلف
فرستاده مىشدند همان جمعآورى خراج بود.
از نامههاى متعددى از «نهج البلاغه» نیز این معنا استفاده مىشود مانند عهدنامه مالک اشتر (نامه 53) و همچنین نامه 43 که امیر مؤمنان على علیه السّلام به «مصقلة بن هبیره» نوشته.
بنابر این اگر بخش دیگرى از بیت المال طبق مدارک فقهى موجود، به طور غیر مساوى بر اساس مصالح مسلمین و حکومت اسلامى تقسیم شود منافاتى با آنچه در خطبه بالا و مانند آن آمده است، ندارد.
اضافه بر این تفاوتى که گاه در تقسیم بعضى از ارقام اموال بیت المال که در بالا اشاره شد اعمال شود بر اساس مصالح مسلمین و خدماتى است که اشخاص انجام مىدهند، نه بر اساس مصالح شخصى آن گونه که «معاویه» انجام مىداد که سران قبایل را با اموال هنگفتى خریدارى مىکرد و حتّى بعضى از افراد ضعیف الایمان لشکر على علیه السّلام را هم با مبالغ زیادى فریب داد(10) که این جنایتى است بزرگ و غیر قابل بخشش و همان گونه که در خطبه بالا آمده است على علیه السّلام از این کار بیزار بود و در برابر کسانى که چنین پیشنهادى به آن حضرت کردند سخت خروشید.
البتّه این مکتب آزادگان و پرهیزگاران و ایثارگران است و با مکتب سیاستبازان مقام پرست و اسیران هوا و هوس همواره در تضادّ بوده و خواهد بود.
1) «سند خطبه» این خطبه بخشى از خطبه طولانىترى بوده است که امام علیه السّلام در مورد تقسیم بیت المال و ایرادهایى که بر او گرفتند بیان فرموده، و به نظر مىرسد که با خطبه 142 مرتبط است و هر دو جزءهایى از یک خطبه مىباشد.این خطبه را عده زیادى از کسانى که قبل از سیّد رضى یا بعد از او مىزیستهاند در کتابهاى خود آوردهاند از جمله: «ابن قتیبه» در «الامامه و السیاسه» «ابن شعبه» در «تحف العقول» «کلینى» در «فروع کافى» شیخ «مفید» در کتاب «المجالس» و مرحوم «شیخ طوسى» در کتاب «امالى» (مصادر جلد 2، صفحه 282).
2) «اطور» از مادّه «طور» (بر وزن غور) به معنى گردش در اطراف چیزى است و واژه «طور» که جمع آن «اطوار» است به معنى نوع و حالت و هیأت نیز آمده است.
3) «سمیر» از مادّه «سمر» (بر وزن تمر) به معنى گفتگوهاى شبانه است. بعضى گفتهاند که معنى اصلى این مادّه که نور و تاریکى در آن آمیخته شده و از آن جا که گفتگوهاى شبانهگاه در سایه ماهتاب انجام مىشود این واژه در مورد گفتگوهاى شبانه به کار رفته و اگر به افراد گندمگون «سمراء» مىگویند به این خاطر است که سفیدى آنها با تیرگى به هم آمیخته.
4) «امّ» از مادّه «امّ» (بر وزن غم) به معنى قصد کردن است و جمله (ما أمّ نجم فى السماء نجما) کنایه از طلوع و غروب ستارگان پشت سر یکدیگر است گویى هر کدام قصد کرده به دنبال دیگرى برود.
5) «خدین» از مادّه «خدن» به معنى دوستى است و «خدن» (بر وزن اذن) و «خدین» به معنى دوست است که جمع آن «اخدان» است.
6) شرح بیشتر درباره این ماجراى غمانگیز را در شرح خطبه شقشقیه خطبه سوّم گذشت.
7) به خطبه 232 مراجعه شود.
8) «ابو عبد الرحمن سلمى» از معاریف تابعین است و جزء صحابه نبود و بعضى گفتهاند: در آغاز از خواص امیر مؤمنان علیه السّلام بود (الکنى و الالقاب).
9) کتاب منتخب ذیل المذیّل صفحه 147 بنا به نقل علامه شوشترى در شرح نهج البلاغهاش جلد 6، صفحه 491.
10) در عبارتى از معاویه نقل شده است که گفت: «و اللّه لأستمیلنّ بالأموال أهل ثقات علیّ و لا قسمنّ فیهم المال حتّى تغلب دنیای على آخرته؛ به خدا سوگند افراد مورد اعتماد على را به وسیله اموال، متمایل به خویش مىکنم تا آن جا که دنیاى من بر آخرت او غلبه خواهد کرد». (شرح نهج البلاغه علّامه شوشترى، جلد 6، صفحه 491).