جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 118(1)

زمان مطالعه: 5 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

فی الصالحین من أصحابه‏

از سخنان امام علیه السّلام است که درباره یاران صالح خود مى‏گوید:

خطبه در یک نگاه‏

همان گونه در سند این خطبه ذکر شده، بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته‏اند که امام علیه السّلام این سخن را بعد از پایان جنگ جمل فرمود در این میدان یاران امام یکدست و یکپارچه مطیع فرمان امام بودند و پیروزى چشم‏گیرى به سرعت نصیبشان شد و با شجاعت و فداکارى و همدلى و وحدت صفوف دشمن را در هم شکستند و آتش فتنه را خاموش ساختند.

امام علیه السّلام در این عبارات کوتاه با تعبیرات رسا از آنها قدردانى کرده و آنها را

ستایش مى‏کند و در ضمن به ادامه این خط در آینده توصیه مى‏نماید و در پایان آن به مقام ولایت خویش اشاره‏اى کوتاه و گویایى دارد.

بخش اوّل‏

أنتم الأنصار على الحقّ، و الإخوان فی الدّین، و الجنن یوم البأس، و البطانة دون النّاس. بکم أضرب المدبر، و أرجو طاعة المقبل. فأعینونی بمناصحة خلیّة من الغشّ، سلیمة من الرّیب؛ فو اللّه إنّی لأولى النّاس بالنّاس!

ترجمه‏

شما یاوران حق، برادران دینى، سپرهاى روز جنگ، و رازداران در برابر مردم، هستید، با کمک شما کسانى را که به حق پشت مى‏کنند مى‏زنم، و با یارى شما به اطاعت روى آورندگان به حق، امیدوارم، حال که چنین است، مرا با خیرخواهى خالى از هر گونه خیانت و سالم از هر گونه شک و تردید، یارى کنید، به خدا سوگند! من نسبت به مردم از خودشان سزاوارترم! (چرا که آگاهتر و دلسوزترم).

شرح و تفسیر

یاران وفادار

در بسیارى از خطبه‏هاى «نهج البلاغه» نکوهش شدیدى نسبت به گروهى از یاران امام مخصوصا بعد از جنگ «صفین» و سستى‏ها و پراکندگى‏ها و بى‏وفایى‏هایى که در آن میدان نشان دادند، دیده مى‏شود.

ولى، در این خطبه، که بعد از جنگ «جمل» ایراد شده، امام علیه السّلام مدح و ستایش بلیغى از یاران شایسته خود دارد، و این به خوبى نشان مى‏دهد که‏

امام علیه السّلام همواره نیکان را تشویق و ترغیب مى‏کرد، و بدان را سرزنش، تا گروه اوّل نسبت به کار خود، دلگرمتر شوند و گروه دوّم، به اصلاح خویش پردازند.

امام علیه السّلام در این سخن، یاران صالح خود را نخست با چهار جمله، مخاطب ساخته مى‏فرماید: «شما یاوران حق، و برادران دینى، و سپرهاى روز جنگ، و رازداران در برابر مردم هستید» (أنتم الأنصار على الحقّ، و الإخوان فی الدّین، و الجنن(2) یوم البأس، و البطانة(3) دون النّاس).

شما برادر دینى من هستید و در عمل نشان دادید که در یارى حق کوتاهى نمى‏کنید، در برابر دشمنان همچون سپرى محکم و قوى مى‏ایستید، و در حفظ اسرار و مشورتها، در زمینه جنگ و صلح، افرادى مطمئن مى‏باشید.

آن گاه مى‏افزاید: «با کمک شما کسانى را که به حق پشت مى‏کنند، مى‏کوبم و با یارى شما به اطاعت روى آورندگان به حق، امیدوارم» (بکم أضرب المدبر، و أرجو طاعة المقبل)، اشاره به این که: مردم دو گروهند: گروهى به حق پشت کرده‏اند و به دشمنى با آن برخاسته‏اند، و چاره‏اى جز مبارزه با آنها نیست، شما یاوران من در این مبارزه سرنوشت‏ساز هستید.

گروه دیگرى به حق روى مى‏آورند، امّا آگاهى و اطاعت کافى ندارند من با کمک شما، آنها را تربیت مى‏کنم، تا مطیع فرمانهاى الهى شوند، خلاصه این که: هم در مبارزه با دشمن و هم در کارهاى فرهنگى با دوست، شما یاران با وفاى من هستید سپس، امام علیه السّلام این گروه از یاران با وفایش را با دو جمله پر معنى نصیحت مى‏کند، و مى‏فرماید: «حال که چنین است، مرا با خیرخواهى خالى از هر گونه خیانت، و سالم از هر گونه شک و تردید، یارى کنید» (فأعینونی‏

بمناصحة خلیّة من الغشّ، سلیمة من الرّیب).

این سخن، اشاره به نکته مهمى دارد و آن این که اطرافیان و مشاوران امرا و حاکمان، در بسیارى از موارد منافع خویش، یا قوم و جمعیّت مورد علاقه خود را در نظر مى‏گیرند و آن را در لباس خیرخواهى، به حاکمان ارائه مى‏دهند و گاه پیشنهادهایى را مطرح مى‏کنند که خودشان آن را درست باور نکرده‏اند، و همین امر سبب شکست برنامه‏ها مى‏شود، امام علیه السّلام در این جمله‏ها تأکید مى‏کند که نصایح و پیشنهادها و طرحهاى خود را از این امور، پیراسته کنید و جز خیر و صلاح آیین حق و بندگان خدا را در نظر نگیرید.

و سرانجام با این جمله، سخن خود را به پایان مى‏برد، مى‏فرماید: «به خدا سوگند! من نسبت به مردم، از خودشان سزاوارترم! (چرا که آگاهتر و دلسوزترم)» (فو اللّه إنّی لأولى النّاس بالنّاس).

این جمله، ممکن است دلیلى بر جمله‏هاى سابق باشد یعنى اگر من از شما انتظار هر گونه یارى و کمک دارم به خاطر آن است که به فرمان خدا به عنوان ولىّ مردم برگزیده شده‏ام حتّى به آنها از خودشان سزاوارترم، و شما نیز باید خشنود و راضى باشید که در اطاعت و خدمت چنین پیشوایى گام برمى‏دارید.

نکته

اینها در خور ستایشند!

امام علیه السّلام در این سخن مدح و ثناى بلیغى درباره یارانش بعد از جنگ «جمل» نموده است که با اتّحاد صفوف و ایمان و استقامت، دشمن را در مدت کوتاهى درهم شکستند و آتش فتنه را در آن منطقه حساس اسلامى (بصره) خاموش ساختند.

ولى در خطبه‏هاى متعدّدى گروه دیگرى از یارانش را زیر ضربات سرزنش و ملامت قرار مى‏دهد و این بعد از جنگ «صفّین» بود که اختلاف کلمه، و نافرمانى و ضعف و سستى در عقیده و اراده، سبب شکست گردید، آن هم در آخرین لحظاتى که نزدیک بود پیروزى به ثمر رسد.

آن تشویق و این سرزنش نشان مى‏دهد که همه اینها روى حساب بوده است، نه تناقضى در میان بوده و نه سخنى بر خلاف حکمت و مصلحت گفته شده است، امّا آنها که از شأن ورود این سخنان آگاه نیستند ممکن است گرفتار اشتباه شوند.

نکته دیگر این که: در این سخن کوتاه، امام علیه السّلام وظیفه مردم را در مقابل حکومت، مشخص ساخته است. از یکسو باید براى جذب مشتاقان و طرد کینه‏توزان به امام و رهبر، کمک کنند و از سوى دیگر همه کارهاى سیاسى و اجتماعى و نظامى را مورد دقّت قرار دهند و هر پیشنهاد مفید و انتقاد سازنده‏اى دارند بیان کنند.

و در آخرین جمله این خطبه به نکته مهمى اشاره مى‏کند و آن مسأله ولایت الهیه است.

همان چیزى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در خطبه «غدیر» بیان فرمود گفت: «الست أولى بکم من أنفسکم؟؛ آیا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟» مردم گفتند: آرى تو سزاوارترى!

سپس فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه؛ هر کس من مولاى اویم، على مولاى اوست» و به این وسیله بهانه تمام بهانه‏جویان را قطع فرمود، تا هیچ کس نگوید که مولا در این جا به معناى دوست است.

جالب این که: «علامه امینى»- رضوان اللّه علیه- جمله الست أولى بکم‏

من أنفسکم را از 64 (شصت و چهار) محدّث و مورخ اسلامى نقل کرده است، که نشان مى‏دهد این جمله قولى است که جملگى برآنانند(4)

امام علیه السّلام نیز در خطبه بالا همین نکته را یادآورى کرده و قسم یاد مى‏کند (و اللّه إنّی لأولى النّاس بالنّاس).

روشن است که منظور از این جمله، این است که فرمان امام معصوم، همانند فرمان خدا بر همه خواسته‏هاى مردم مقدّم است، هر چند فرمان او جز در طریق مصالح جامعه نیست.


1) سند خطبه:از کسانى که این خطبه را در کتب خود نقل آورده‏اند «طبرى» مورخ معروف در کتاب «تاریخ الامم و الملوک» و «ابن قتیبه دینورى» در کتاب «الامامة و السیاسة» مى‏باشد «ابن ابى الحدید» در شرح این خطبه مى‏گوید: «این سخن را على علیه السّلام در پایان جنگ «جمل» فرموده و «مدائنى» و «واقدى» آن را در کتاب خود آورده‏اند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 261).

2) «جنن» جمع «جنه» (بر وزن قوه) به معناى سپر است.

3) «بطانه» از مادّه «بطن» به معناى شخص رازدار و صاحب سر است.

4) الغدیر، جلد 1، صفحه 371.