و من کلام له علیه السّلام
یوبّخ البخلاء بالمال و النفس
از سخنان امام علیه السّلام است که در آن بخیلان را سرزنش مىکند.
خطبه در یک نگاه
این خطبه کوتاه، ظاهرا بخشى از خطبه مفصّل و طولانىترى بوده است که مرحوم «سیّد رضى» آن را جدا کرده، به همین دلیل نه شأن ورود آن روشن است و نه پیوندهایى که با بخشهاى نخستین و آخرین خطبه داشته است، در عین حال مفاهیمى تکان دهنده و عبرتآموز دارد.
از بعضى از منابع(2)، چنین استفاده مىشود که امام علیه السّلام این جملهها را در ضمن خطبهاى در پایان جنگ «صفّین» بیان فرموده و تناسب قابل
ملاحظهاى هم با چنین حال و هوایى دارد.
به هر حال امام علیه السّلام در این خطبه، مخاطبین خود را که در بذل مال و جان در راه خدا کوتاهى مىکردند شدیدا سرزنش مىکند و به آنها مىفرماید: به تاریخ گذشتگان بنگرید و از زندگى آنها عبرت بگیرید که چگونه همه چیز را گذاشتند و گذشتند.
فلا أموال بذلتموها للّذی رزقها، و لا أنفس خاطرتم بها للّذی خلقها تکرمون باللّه على عباده، و لا تکرمون اللّه فی عباده! فاعتبروا بنزولکم منازل من کان قبلکم، و انقطاعکم عن أوصل إخوانکم!
ترجمه
نه اموال خود را در راه آن کس که به شما داده، بذل کردید، و نه جانها را در راه کسى که آنها را آفریده به خطر افکندید، انتظار دارید، مردم به خاطر خدا شما را گرامى دارند، در حالى که خودتان خدا را در مورد بندگانش گرامى نمىدارید (و به آنها کمک نمىکنید) از قرار گرفتن در منازل پیشینیان عبرت گیرید (زیرا همین حکم درباره شما نیز خواهد شد) و نیز از جدا شدن از نزدیکترین برادرانتان پند بیاموزید (چرا که با چشم خود دیدید گروهى از این عزیزان پیش از شما رفتند، شما هم به دنبال آنها خواهید رفت).
شرح و تفسیر
بیندیشید و عبرت بگیرید!
در نخستین جملههاى این خطبه امام علیه السّلام گروهى از یاران خود را مخاطب ساخته و با لحنى عتابآمیز و سرزنش خیز، مىفرماید: «نه اموال خود را در راه آن کس که به شما داده، بذل کردید و نه جانها را در راه کسى که آنها را آفریده، به خطر افکندید» (فلا أموال بذلتموها للّذی رزقها، و لا أنفس خاطرتم بها للّذی خلقها).
در حقیقت مالک اصلى این اموال خداست و آفریننده جانها اوست، چند
روزى هر دو را به عنوان امانت به شما سپردهاند، ولى شما چنان سخت به آن چسبیدهاید که گویى خالق و مالک اصلى، شما هستید و این دلیل بر نهایت بىخبرى از واقعیتهاست.
تعبیرات فوق، تناسب زیادى با ایراد این سخنان بعد از جنگ «صفّین» دارد که گروهى از مردم تحت ولایت، آن حضرت، نه حاضر بودند جان خود را براى دفاع از حق به خطر بیفکنند و نه چیزى از اموال خود براى تجهیز لشکر اسلام مىپرداختند.
و در ادامه این سخن مىافزاید: «انتظار دارید مردم به خاطر خدا، شما را گرامى دارند، در حالى که خودتان، خدا را در مورد بندگانش، گرامى نمىدارید!» (و به آنها کمک مالى و جانى نمىکنید) (تکرمون(3) باللّه على عباده، و لا تکرمون اللّه فی عباده).
این دوگانگى در قضاوت، راستى عجیب است که انسان انتظار داشته باشد مردم او را گرامى دارند، چون بندهاى از بندگان خداست، ولى خودش هیچ یک از بندگان خدا را گرامى ندارد، و براى کوتاه کردن دست ظالمان از گریبان مظلومان نه صرف هزینهاى کند و نه جان خود را به مخاطره افکند.
در آخرین جمله، به آنها هشدار مىدهد، مىفرماید: «از قرار گرفتن در منازل پیشینیان، عبرت گیرید (زیرا همین حکم درباره شما نیز خواهد شد، آنها رفتند، شما هم مىروید و دیگران در خانهها و قصرهاى شما جایگزین مىشوند) و نیز از جدا شدن از نزدیکترین برادانتان، پند بیاموزید» (چرا که با چشم خود دیدید گروهى از این عزیزان پیش از شما رفتند شما هم به دنبال
آنها خواهید رفت) (فاعتبروا بنزولکم منازل من کان قبلکم، و انقطاعکم عن أوصل إخوانکم).
این خود دلیل دیگرى است بر این که، اموال و جانها همه عاریتى است آفریدگار همه آنها خداست و هر چند روزى اموال و مساکن و قدرتها و منصبها را به دست گروهى مىسپارد و تاریخ گواه زنده این امر است.
نه ما نخستین کسانى هستیم، که بر صفحه این جهان گام نهادهایم و نه آخرین کسان هستیم، حلقه کوچکى هستیم، از این زنجیر طولانى، که از آغاز خلقت تا پایان جهان کشیده شده است، زهى بىخبرى و غفلت که حلقههاى قبل و بعد را نبینیم! و جایگاه خود را در این جهان، تشخیص ندهیم و این دنیا را براى خود جاودانى پنداریم.
کوتاه سخن این که: امام علیه السّلام در این سخن کوتاه، گفتنىها را گفته و خفتگان را بیدار و مستان مال و مقام و جاه و جلال هوشیار ساخته است.
1) سند خطبه:در «مصادر نهج البلاغه» مصدر دیگرى براى این خطبه، غیر از نهج البلاغه نقل نشده، تنها به کلامى از «ابن ابى الحدید» اشاره مىکند که در آخر این خطبه، آمده و مىگوید: در بعضى از روایات به جاى «اوصل إخوانکم» «اصل إخوانکم» آمده است و از این تعبیر، اجمالا استفاده مىشود که احتمالا مدرک دیگرى براى این خطبه نزد «ابن ابن الحدید» وجود داشته است.
2) تمام نهج البلاغه، صفحه 659.
3) «تکرمون» صورت فعل معلوم ثلاثى مجرد، ذکر شده است که به معنى گرامى داشتن مىباشد، و در این جا به معنى انتظار گرامى داشتن است.