و من کلام له علیه السّلام
فى بعض ایّام صفّین
یکى از سخنان امام علیه السّلام که در یکى از روزهاى جنگ صفّین ایراد فرموده است.
خطبه در یک نگاه
با توجّه به اینکه امام علیه السّلام این سخن را در یکى از ایّام صفّین بیان فرموده، و نشان مىدهد ناظر به حادثهاى است که در آغاز آن، اصحاب امام علیه السّلام عقبنشینى کردند و سپس باز گشتند و بر دشمن پیروز شدند؛ مقصود امام این بوده است که نخست عقبنشینى آنها را با الفاظى لطیف و ملایم نکوهش و مذمّت کند، سپس از ضدّ حمله آنها ستایش و تمجید به عمل آورد و آنها را تشویق به پایمردى و ایستادگى در برابر دشمن کند و به یقین گذاشتن انگشت روى نقطه ضعف و سپس پرداختن به نقاط قوّت و تشویق آنان، از نظر روانى تأثیر خاصّى دارد، که امام علیه السّلام در این کلام فصیح و بلیغ خود از این روش بهره گرفته است.
و قد رأیت جولتکم، و انحیازکم عن صفوفکم، تحوزکم الجفاة الطّغام، و أعراب أهل الشّام، و أنتم لهامیم العرب، و یآفیخ الشّریف، و الأنف المقدّم، و السّنام الأعظم. و لقد شفى و حاوح صدری أن رأیتکم بأخرة تحوزونهم کما حازوکم، و تزیلونهم عن مواقفهم کما أزالوکم؛ حسّا بالنّصال، و شجرا بالرّماح، ترکب أولاهم أخراهم کالإبل الهیم المطرودة؛ ترمى عن حیاضها؛ و تذاد عن مواردها!
ترجمه
من فرار و کنارهگیرى شما را از صفوف خودتان مشاهده کردم (و با چشم خود دیدم) که فرومایگان خشن و اعراب بادیهنشین شام، شما را به عقبنشینى وادار کردند، در حالى که شما از بزرگان (و شجاعان) و پیشگامان عرب و از سران شرف و پیشروان و برجستگان آنها هستید (ولى خوشوقتم، طولى نکشید که) ناراحتى درون سینه مرا شفا بخشیدید (و بر زخم دلم مرهم نهادید؛) چون دیدم همان گونه که آنها شما را عقب راندند، شما صفوفشان را درهم شکستید و آنان را از لشکرگاه خود به عقب راندید؛ با رگبار تیر و نیزه به آنها حمله کردید، آنچنان که فراریان آنها همچون شتران تشنه عقب رانده شده از ورود به آبشخور، بر روى هم مىریختند!
شرح و تفسیر
بر زخم دلم مرهم نهادید
بعضى از شارحان نهج البلاغه نقل کردهاند که امام علیه السّلام این خطبه را هنگامى بیان فرمود که میمنه (بخش راست لشکر) اهل عراق عقبنشینى کرد؛ سپس در یک ضدّ حمله، به جاى خود بازگشت و به «مالک اشتر» پیوست و «مالک» به اتّفاق آنها بر صفوف لشکر شام یورش برد و آنها را پراکنده ساخت.(2) هنگامى که امام این دو صحنه را مشاهده کرد، آنها را مخاطب ساخت و سخنان بالا را خطاب به آنها ایراد فرمود.
در جملههاى کوتاه بالا امام علیه السّلام براى تشویق این گروه از یارانش نخست به نقطه ضعف آنها اشاره کرده و بعد به جبران آن ضعف از ناحیه خودشان اشاره مىکند و گفتار خود را با انواع تشبیهات عمیق و زیبا و کنایات پر معنا مىآمیزد، تا عمیقترین اثر را در روح و جان آنها بگذارد و در آینده از آن پندگیرند و در برابر حملات دشمن پایمردى و استقامت بیشترى نشان دهند.
نخست مىفرماید: «من فرار و هزیمت و کنارهگیرى و عقبنشینى شما را از صفوف خودتان مشاهده کردم (و با چشم خود دیدم) که فرومایگان خشن و اعراب بادیهنشین شام، شما را به عقبنشینى وادار کردند». (و قد رأیت جولتکم(3)، و
انحیازکم(4) عن صفوفکم، تحوزکم الجفاة(5) الطّغام(6)، و أعراب أهل الشّام).
«این در حالى است که شما از بزرگان و (شجاعان) پیشگامان عرب و از سران شرف، و پیشروان و برجستگان آنها هستید!». (و أنتم لهامیم(7) العرب، و یآفیخ(8) الشّرف، و الأنف(9) المقدّم، و السّنام الأعظم).
من از شما چنین عقبنشینى را انتظار نداشتم و برازنده و شایسته شما نبود؛ ولى خوشوقتم طولى نکشید که: «ناراحتى درون سینه مرا شفا بخشیدید (و بر زخم دلم مرهم نهادید؛) چون دیدم همان گونه که آنها شما را به عقبنشینى واداشتند، شما صفوفشان را درهم شکستید و آنان را از لشکرگاه خود به عقب راندید». (و لقد شفى و حاوح(10) صدری أن رأیتکم بأخرة تحوزونهم کما حازوکم، و تزیلونهم عن مواقفهم کما أزالوکم).
«آنها را به رگبار تیر و نیزه بستید، آنچنان که فراریان آنها، همچون شتران تشنه عقب رانده شده از ورود به آبشخور، بر روى هم مىریختند!» (حسّا(11) بالنّصال(12)، و
شجرا(13) بالرّماح؛ ترکب أولاهم أخراهم کالإبل الهیم(14) المطرودة؛ ترمى عن حیاضها؛ و تذاد(15) عن مواردها!).
بىشکّ، جنگ صفّین مقابله دو لشکر بود که یکى از آنها بسیارى از شخصیّتهاى اسلامى را در خود جاى مىداد؛ بعضى از صحابه پیامبر و بعضى از فرزندان صحابه و از خاندانهاى با شخصیّت و از پیش گامان در اسلام بودند، که در خدمت على علیه السّلام در برابر گروهى قیام کردند که در واقع بازماندگان دوران جاهلیّت و فرومایگان و فرصت طلبان و دنیا دوستانى بودند که با جوایز و بخششهاى بىحساب و کتاب معاویه، به میدان آمده بودند و در رأس آنها «عمرو بن عاص» بود که رشوه کلانش را که همان حکومت مصر بود، در برابر حضور در این میدان و فتنهانگیزىهاى شیطانى گرفت.
بنابر این، تعبیرات امام علیه السّلام درباره لشکر شام و لشکر کوفه هرگز جنبه تشویق و تعارف بىمحتوا نداشته، بلکه عین واقعیّت بود.
1) سند خطبه: این کلام را «طبرى» در تاریخ خود در حوادث سنه 37 و «مرحوم کلینى» در کتاب جهاد از «فروغ کافى» و «نصر بن مزاحم» در کتاب «صفّین» (با تفاوتهایى) نقل کردهاند. «ابن اثیر» در کتاب «نهایه» لغات پیچیده این کلام را تفسیر کرده، که نشان مىدهد به دست او هم رسیده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 221).
2) «نصر بن مزاحم» در کتاب «صفّین» شأن ورود این خطبه را به خوبى بیان کرده است. او مىگوید: در روز هفتم ماه صفر بود که از روزهاى وحشتناک جنگ صفّین محسوب مىشد؛ در آن روز لشکر معاویه به بخشى از لشکر امیر مؤمنان على علیه السّلام حمله کردند و آنها را عقب راندند؛ على علیه السّلام ناراحت شد و آنها را ملامت نمود و سپس آنها را تشویق به حمله نمود و به اتّفاق «مالک اشتر» حمله سریع و مؤثّرى کردند و دشمن را درهم کوبیدند و به عقب راندند؛ و آنگاه امام علیه السّلام خطبه مورد بحث را ایراد فرمود. (کتاب وقعه صفین، صفحه 243 تا 256، چاپ بصیرتى قم).
3) «جوله» از مادّه «جولان» در اصل به معناى دور زدن در میدان و مانند آن است؛ و گاه به معناى عقبنشینى، سپس بازگشت به میدان و حمله به دشمن- که یک حرکت دورانى است- آمده و در کلام بالا به همین معنا است.
4) «انحیاز» به گفته «قاموس» به معناى ترک مواضع (و عقبنشینى) است.
5) «جفاة» جمع «جافى» به معناى افراد فرومایه و خشن است.
6) «طغام» جمع «طغامه» به معناى اوباش و افراد رذل و پست است.
7) «لهامیم» جمع «لهمیم» و «لهموم» به معناى اسبهاى چابک و پیش رو است؛ سپس به انسانهاى پیش رو نیز، اطلاق شده است؛ مانند چیزى که در کلام بالا آمده است. این واژه، گاه به معناى افراد با سخاوت آمده، که تناسبى با محلّ بحث ندارد.
8) «یآفیخ» جمع «یافوخ» به معناى محل اتّصال استخوانهاى پیش سر است. بعضى گفتهاند: این واژه نام همان موضعى در پیش سر است، که در آغاز تولّد نرم است و با گذشت زمان سفت و محکم مىشود و در کلام بالا کنایه از سرکردگان است.
9) «أنف» معناى واضحى دارد و آن «بینى» است؛ ولى از آنجا که برجستهترین نقطه صورت نوک بینى است، عرب این واژه را به افراد پیش رو اطلاق مىکند.
10) «و حاوح» جمع «وحوح» به معناى صدایى است که از سینه دردمند بر مىخیزد.
11) «حسّ» (به فتح حاء) به چند معنا آمده است: گاه به معناى ریشهکن کردن و قتل و کشتن، (مانند کلام بالا.) و گاه به معناى جستجو نمودن، یا دیدن و دریافتن آمده است.
12) «نصال» جمع «نصل» به معناى قطعه آهن تیزى است که در نوک تیرهاى چوبین قرار مىدهند تا کارگر شود و در فارسى آن را «پیکان» مىگویند.
13) «شجر» به معناى ضربه زدن با نیزه است.
14) «هیم» جمع «أهیم» یا «هائم» به معناى انسان یا حیوانى است که شدیدا تشنه باشد.
15) «تذاد» از مادّه «ذود» به معناى طرد کردن و عقب راندن است.