جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 107(1)

زمان مطالعه: 5 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

فى بعض ایّام صفّین‏

یکى از سخنان امام علیه السّلام که در یکى از روزهاى جنگ صفّین ایراد فرموده است.

خطبه در یک نگاه‏

با توجّه به اینکه امام علیه السّلام این سخن را در یکى از ایّام صفّین بیان فرموده، و نشان مى‏دهد ناظر به حادثه‏اى است که در آغاز آن، اصحاب امام علیه السّلام عقب‏نشینى کردند و سپس باز گشتند و بر دشمن پیروز شدند؛ مقصود امام این بوده است که نخست عقب‏نشینى آنها را با الفاظى لطیف و ملایم نکوهش و مذمّت کند، سپس از ضدّ حمله آنها ستایش و تمجید به عمل آورد و آنها را تشویق به پایمردى و ایستادگى در برابر دشمن کند و به یقین گذاشتن انگشت روى نقطه ضعف و سپس پرداختن به نقاط قوّت و تشویق آنان، از نظر روانى تأثیر خاصّى دارد، که امام علیه السّلام در این کلام فصیح و بلیغ خود از این روش بهره گرفته است.

و قد رأیت جولتکم، و انحیازکم عن صفوفکم، تحوزکم الجفاة الطّغام، و أعراب أهل الشّام، و أنتم لهامیم العرب، و یآفیخ الشّریف، و الأنف المقدّم، و السّنام الأعظم. و لقد شفى و حاوح صدری أن رأیتکم بأخرة تحوزونهم کما حازوکم، و تزیلونهم عن مواقفهم کما أزالوکم؛ حسّا بالنّصال، و شجرا بالرّماح، ترکب أولاهم أخراهم کالإبل الهیم المطرودة؛ ترمى عن حیاضها؛ و تذاد عن مواردها!

ترجمه‏

من فرار و کناره‏گیرى شما را از صفوف خودتان مشاهده کردم (و با چشم خود دیدم) که فرومایگان خشن و اعراب بادیه‏نشین شام، شما را به عقب‏نشینى وادار کردند، در حالى که شما از بزرگان (و شجاعان) و پیشگامان عرب و از سران شرف و پیشروان و برجستگان آنها هستید (ولى خوشوقتم، طولى نکشید که) ناراحتى درون سینه مرا شفا بخشیدید (و بر زخم دلم مرهم نهادید؛) چون دیدم همان گونه که آنها شما را عقب راندند، شما صفوفشان را درهم شکستید و آنان را از لشکرگاه خود به عقب راندید؛ با رگبار تیر و نیزه به آنها حمله کردید، آنچنان که فراریان آنها همچون شتران تشنه عقب رانده شده از ورود به آبشخور، بر روى هم مى‏ریختند!

شرح و تفسیر

بر زخم دلم مرهم نهادید

بعضى از شارحان نهج البلاغه نقل کرده‏اند که امام علیه السّلام این خطبه را هنگامى بیان فرمود که میمنه (بخش راست لشکر) اهل عراق عقب‏نشینى کرد؛ سپس در یک ضدّ حمله، به جاى خود بازگشت و به «مالک اشتر» پیوست و «مالک» به اتّفاق آنها بر صفوف لشکر شام یورش برد و آنها را پراکنده ساخت.(2) هنگامى که امام این دو صحنه را مشاهده کرد، آنها را مخاطب ساخت و سخنان بالا را خطاب به آنها ایراد فرمود.

در جمله‏هاى کوتاه بالا امام علیه السّلام براى تشویق این گروه از یارانش نخست به نقطه ضعف آنها اشاره کرده و بعد به جبران آن ضعف از ناحیه خودشان اشاره مى‏کند و گفتار خود را با انواع تشبیهات عمیق و زیبا و کنایات پر معنا مى‏آمیزد، تا عمیق‏ترین اثر را در روح و جان آنها بگذارد و در آینده از آن پندگیرند و در برابر حملات دشمن پایمردى و استقامت بیشترى نشان دهند.

نخست مى‏فرماید: «من فرار و هزیمت و کناره‏گیرى و عقب‏نشینى شما را از صفوف خودتان مشاهده کردم (و با چشم خود دیدم) که فرومایگان خشن و اعراب بادیه‏نشین شام، شما را به عقب‏نشینى وادار کردند». (و قد رأیت جولتکم(3)، و

انحیازکم(4) عن صفوفکم، تحوزکم الجفاة(5) الطّغام(6)، و أعراب أهل الشّام).

«این در حالى است که شما از بزرگان و (شجاعان) پیشگامان عرب و از سران شرف، و پیشروان و برجستگان آنها هستید!». (و أنتم لهامیم(7) العرب، و یآفیخ(8) الشّرف، و الأنف(9) المقدّم، و السّنام الأعظم).

من از شما چنین عقب‏نشینى را انتظار نداشتم و برازنده و شایسته شما نبود؛ ولى خوشوقتم طولى نکشید که: «ناراحتى درون سینه مرا شفا بخشیدید (و بر زخم دلم مرهم نهادید؛) چون دیدم همان گونه که آنها شما را به عقب‏نشینى واداشتند، شما صفوفشان را درهم شکستید و آنان را از لشکرگاه خود به عقب راندید». (و لقد شفى و حاوح(10) صدری أن رأیتکم بأخرة تحوزونهم کما حازوکم، و تزیلونهم عن مواقفهم کما أزالوکم).

«آنها را به رگبار تیر و نیزه بستید، آنچنان که فراریان آنها، همچون شتران تشنه عقب رانده شده از ورود به آبشخور، بر روى هم مى‏ریختند!» (حسّا(11) بالنّصال(12)، و

شجرا(13) بالرّماح؛ ترکب أولاهم أخراهم کالإبل الهیم(14) المطرودة؛ ترمى عن حیاضها؛ و تذاد(15) عن مواردها!).

بى‏شکّ، جنگ صفّین مقابله دو لشکر بود که یکى از آنها بسیارى از شخصیّت‏هاى اسلامى را در خود جاى مى‏داد؛ بعضى از صحابه پیامبر و بعضى از فرزندان صحابه و از خاندان‏هاى با شخصیّت و از پیش گامان در اسلام بودند، که در خدمت على علیه السّلام در برابر گروهى قیام کردند که در واقع بازماندگان دوران جاهلیّت و فرومایگان و فرصت طلبان و دنیا دوستانى بودند که با جوایز و بخشش‏هاى بى‏حساب و کتاب معاویه، به میدان آمده بودند و در رأس آنها «عمرو بن عاص» بود که رشوه کلانش را که همان حکومت مصر بود، در برابر حضور در این میدان و فتنه‏انگیزى‏هاى شیطانى گرفت.

بنابر این، تعبیرات امام علیه السّلام درباره لشکر شام و لشکر کوفه هرگز جنبه تشویق و تعارف بى‏محتوا نداشته، بلکه عین واقعیّت بود.


1) سند خطبه: این کلام را «طبرى» در تاریخ خود در حوادث سنه 37 و «مرحوم کلینى» در کتاب جهاد از «فروغ کافى» و «نصر بن مزاحم» در کتاب «صفّین» (با تفاوتهایى) نقل کرده‏اند. «ابن اثیر» در کتاب «نهایه» لغات پیچیده این کلام را تفسیر کرده، که نشان مى‏دهد به دست او هم رسیده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 221).

2) «نصر بن مزاحم» در کتاب «صفّین» شأن ورود این خطبه را به خوبى بیان کرده است. او مى‏گوید: در روز هفتم ماه صفر بود که از روزهاى وحشتناک جنگ صفّین محسوب مى‏شد؛ در آن روز لشکر معاویه به بخشى از لشکر امیر مؤمنان على علیه السّلام حمله کردند و آنها را عقب راندند؛ على علیه السّلام ناراحت شد و آنها را ملامت نمود و سپس آنها را تشویق به حمله نمود و به اتّفاق «مالک اشتر» حمله سریع و مؤثّرى کردند و دشمن را درهم کوبیدند و به عقب راندند؛ و آنگاه امام علیه السّلام خطبه مورد بحث را ایراد فرمود. (کتاب وقعه صفین، صفحه 243 تا 256، چاپ بصیرتى قم).

3) «جوله» از مادّه «جولان» در اصل به معناى دور زدن در میدان و مانند آن است؛ و گاه به معناى عقب‏نشینى، سپس بازگشت به میدان و حمله به دشمن- که یک حرکت دورانى است- آمده و در کلام بالا به همین معنا است.

4) «انحیاز» به گفته «قاموس» به معناى ترک مواضع (و عقب‏نشینى) است.

5) «جفاة» جمع «جافى» به معناى افراد فرومایه و خشن است.

6) «طغام» جمع «طغامه» به معناى اوباش و افراد رذل و پست است.

7) «لهامیم» جمع «لهمیم» و «لهموم» به معناى اسب‏هاى چابک و پیش رو است؛ سپس به انسان‏هاى پیش رو نیز، اطلاق شده است؛ مانند چیزى که در کلام بالا آمده است. این واژه، گاه به معناى افراد با سخاوت آمده، که تناسبى با محلّ بحث ندارد.

8) «یآفیخ» جمع «یافوخ» به معناى محل اتّصال استخوان‏هاى پیش سر است. بعضى گفته‏اند: این واژه نام همان موضعى در پیش سر است، که در آغاز تولّد نرم است و با گذشت زمان سفت و محکم مى‏شود و در کلام بالا کنایه از سرکردگان است.

9) «أنف» معناى واضحى دارد و آن «بینى» است؛ ولى از آنجا که برجسته‏ترین نقطه صورت نوک بینى است، عرب این واژه را به افراد پیش رو اطلاق مى‏کند.

10) «و حاوح» جمع «وحوح» به معناى صدایى است که از سینه دردمند بر مى‏خیزد.

11) «حسّ» (به فتح حاء) به چند معنا آمده است: گاه به معناى ریشه‏کن کردن و قتل و کشتن، (مانند کلام بالا.) و گاه به معناى جستجو نمودن، یا دیدن و دریافتن آمده است.

12) «نصال» جمع «نصل» به معناى قطعه آهن تیزى است که در نوک تیرهاى چوبین قرار مى‏دهند تا کارگر شود و در فارسى آن را «پیکان» مى‏گویند.

13) «شجر» به معناى ضربه زدن با نیزه است.

14) «هیم» جمع «أهیم» یا «هائم» به معناى انسان یا حیوانى است که شدیدا تشنه باشد.

15) «تذاد» از مادّه «ذود» به معناى طرد کردن و عقب راندن است.