و من خطبة له علیه السّلام
از خطبههاى آن حضرت است
خطبه در یک نگاه
امام علیه السّلام در بخش اوّل این خطبه، به مسأله قیام پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در محیط جاهلى عرب و زحمات طاقتفرساى آن حضرت، براى هدایت مردم اشاره مىفرماید.
در بخش دیگرى از این خطبه، ضمن اشاره به احیاى ارزشهاى جاهلى از سوى منحرفان، مىفرماید: من همان راه پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله را دنبال مىکنم و باطل را مىشکافم و حق را از درون آن خارج مىسازم، تا مردم تکلیف خود را با امام علیه السّلام بدانند، و براى مبارزه با ارزشهاى جاهلى آماده شوند.
بخش اوّل
أمّا بعد، فإنّ اللّه سبحانه بعث محمّدا صلّى اللّه علیه و آله و لیس أحد من العرب یقرأ کتابا، و لا یدّعی نبوّة و لا وحیا، فقاتل بمن أطاعه من عصاه، یسوقهم إلى منجاتهم؛ و یبادر بهم السّاعة أن تنزل بهم، یحسر الحسیر، و یقف الکسیر، فیقیم علیه حتّى یلحقه غایته، إلّا هالکا لا خیر فیه، حتّى أراهم منجاتهم و بوّأهم محلّتهم، فاستدارت رحاهم، و استقامت قناتهم.
ترجمه
امّا بعد، خداوند سبحان، محمّد صلّى اللّه علیه و آله را مبعوث کرد، در حالى که هیچ کس از عرب، کتاب آسمانى نداشت و ادّعاى نبوّت و وحى نمىکرد. او به کمک کسانى که وى را اطاعت کردند، به مبارزه با عصیانگران برخاست، آنها را به سوى سر منزل نجات سوق مىداد و پیش از آنکه مرگشان فرا رسد، آنها را در مسیر هدایت پیش مىبرد. در این میان گروهى ناتوان و خسته بازماندند و شکسته حالان متوقّف شدند؛ ولى او در کنار آنان مىایستاد (و به هدایتشان مىپرداخت). تا آنها را به مقصد برساند؛ به جز گمراهانى که هیچ امیدى به هدایتشان نبود! و این کار همچنان ادامه یافت، تا محلّ نجاتشان را به آنان نشان داد، و در جایگاه مناسبشان جاى داد. در نتیجه، آسیاى (زندگى پر برکت) آنها به گردش در آمد، و حکومت آنها قوى و استوار گشت.
شرح و تفسیر
تحوّلى که بر اثر بعثت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به وجود آمد
امام علیه السّلام در آغاز این خطبه- بعد از حمد و ثناى الهى که در عبارت بالا ذکر نشده- اشاره به مسأله بعثت پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله در آن محیط جاهلى کرده، مىفرماید: «امّا بعد، خداوند سبحان محمّد صلى اللّه علیه و آله را مبعوث کرد در حالى که هیچ کس از عرب، کتاب آسمانى نداشت و ادّعاى نبوّت و وحى نمىکرد». (أمّا بعد، فإنّ اللّه سبحانه بعث محمّدا صلّى اللّه علیه و آله، و لیس أحد من العرب یقرأ کتابا، و لا یدّعی نبوّة و لا وحیا).
این تعبیر اشاره به اکثریّت قاطع عرب در آن زمان است که آیین بتپرستى را پیشه نموده بودند و دعوت انبیاى پیشین را بر طاق نسیان زده بودند. بنابر این، وجود اقلیّتهاى ضعیف یهود و نصارا در میان آنها، منافاتى با حکم عام که ناظر به اکثریّت قاطع است، ندارد. اضافه بر این، اقلیّت یهود، مهاجر بودند و از «شامات» به «حجاز» نقل مکان کردند، و اقلیّت مسیحیان نیز از «یمن» آمده بودند، که هیچکدام، از عرب محسوب نمىشدند.
این احتمال نیز وجود دارد که مراد از کتاب، کتب آسمانى تحریف نیافته است که در آن زمان وجود نداشت و اینکه بعضى احتمال دادهاند که کتاب در اینجا اشاره به خواندن و نوشتن معمولى است، بسیار بعید به نظر مىرسد و جمله بعد بر خلاف آن گواهى مىدهد.
به علاوه، کسانى که خواندن و نوشتن بلد باشند در آن زمان وجود داشتند.
امام علیه السّلام در ادامه این سخن، مردم را در برابر دعوت به اسلام به سه گروه تقسیم مىکند: گروهى که با آغوش باز اسلام را پذیرا شدند و گروهى که با زحمت اسلام را پذیرفتند و گروه کمى که با لجاجت و تعصّب، در برابر آن ایستادند و هرگز آن را پذیرا نشدند و از میان رفتند.
درباره گروه اوّل مىفرماید: «پیامبر صلى اللّه علیه و آله به کمک کسانى که وى را اطاعت کردند به مبارزه با عصیانگران برخاست! آنها را به سوى سر منزل نجات سوق مىداد و پیش از آن که مرگشان فرا رسد، به سرعت (در مسیر هدایت) پیش مىبرد!» (فقاتل بمن أطاعه من عصاه، یسوقهم إلى منجاتهم، و یبادر بهم السّاعة أن تنزل بهم).
تعبیر به «ألسّاعة» در جمله بالا، اشاره به قیامت صغرى، یعنى: مرگ است، نه قیامت کبرى که بعد از پایان جهان فرا مىرسد.
درباره گروه دوم مىفرماید: «گروهى ناتوان و خسته (در این میان) بازماندند، و شکسته حالان واماندند، ولى او در کنار آنان مىایستاد (و به هدایتشان اهتمام مىورزید،) تا آنها را به مقصد برساند!». (یحسر الحسیر(2)، و یقف الکسیر، فیقیم علیه حتّى یلحقه غایته).
و سرانجام به گروه سوم اشاره مىکند و مىفرماید: «جز گمراهانى که هیچ امیدى به هدایتشان نبود». (إلّا هالکا لا خیر فیه).
در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که فرمود: «آنچه خداوند مرا به آن مبعوث کرده از هدایت و علم، همچون باران فراوانى است که از آسمان به زمین فرو مىریزد، بعضى از زمینها پاکیزه و آماده رویش گیاه است، آب را به خود جذب مىکند و گیاهان فراوانى از آن مىروید؛ بعضى دیگر توان رویش گیاه را ندارد، ولى آب را در خود حفظ مىکند و مردم (از طریق قناتها و چشمهها) از آن آب بهره مىگیرند، مىنوشند و کشت و زرع خود را آبیارى مىکنند، ولى بعضى دیگر نه آمادگى براى پرورش گیاه دارند، نه نگهدارى آب (و چیزى از آن عاید هیچ کس نمىشود).
کسانى که از دانش بهره مىگیرند یا به دیگران تعلیم مىدهند و کسانى که اصلا
بهره نمىگیرند و هدایت را نمىپذیرند همانند همین مثال هستند».(3)
آنچه در این حدیث شریف آمده است، همان چیزى است که در تعبیر زیباى دیگرى در کلام مولا على علیه السّلام آمده است.
سپس به اصل مطلب باز مىگردد و مىفرماید: «این کار همچنان ادامه یافت تا محل نجاتشان را به آنان نشان داد و در جایگاه مناسبشان جایگزین نمود، در نتیجه آسیاى (زندگى پر برکت) آنها به گردش در آمد، و حکومت آنها قوى و استوار گشت (و در یک کلمه دنیا و آخرتشان تأمین شد)» (حتّى أراهم منجاتهم و بوّأهم محلّتهم، فاستدارت رحاهم(4)، و استقامت قناتهم(5)).
نکتهها
1- آیا پیامبرى از عرب بر نخاسته بود؟
در آغاز این خطبه اشاره به عدم قیام انبیا از میان مردم عرب شد؛ و این، در واقع اقتباسى است از آیه شریفه «لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ»؛ قرآن را بر تو نازل کردیم، تا قومى را که پدرانشان انذار نشدند، انذار کنى».(6)
ممکن است این سؤال در اینجا مطرح شود که قرآن مجید، در جاى دیگر مىفرماید: «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ»؛ هیچ امّتى نبود مگر اینکه بیم دهندهاى در میان آنها وجود داشت».(7)
به علاوه قاعده لطف ایجاب مىکند، که هر امّتى رسول و فرستاده الهى داشته باشد.
در پاسخ مىگوییم، منظور از آیه و خطبه بالا، انذار کنندگان آشکار و پیامبران بزرگ است، که آوازه آنها همه جا بپیچد، و گر نه در هر زمانى حجّت الهى، براى طالبان حقّ در میان امّتها وجود دارد؛ به همین دلیل، زمان میان بعثت حضرت مسیح و بعثت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را زمان «فترت» مىگویند؛ حال آنکه به یقین اوصیاى مسیح بعد از او، وجود داشتند.
اضافه بر این، در زمان قیام پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله- که خطبه بالا ناظر به آن است- احدى از عرب، ادّعاى نبوّت وحى و کتاب آسمانى نداشت.
2- قدرت در سایه دین
از تعبیرات امام علیه السّلام در این فراز از خطبه بالا به خوبى استفاده مىشود که ظهور اسلام، نه تنها سبب اصلاح امر دین مردم شد، بلکه مشکلات دنیاى آنها نیز بر طرف گشت. ملّتى نیرومند و حکومتى قوى در سایه این آیین به وجود آمد، که سالیان دراز، سایه خود را بر سر مردم افکنده بود؛ و اگر این حکومت از مسیر اسلام منحرف نمىگشت، اى بسا جاودانه باقى مىماند.
اضافه بر این، در سایه تعلیمات اسلام، تمدّنى قوى و نیرومند با فرهنگى غنى و گسترده به وجود آمد، که فصل نوینى در تاریخ بشریّت گشود.
اینها همه دلیل بر آن است که پیروى از برنامههاى اسلام، هم ضامن سلامت دین انسان و هم آبادى دنیاى انسان است.
تعبیرهاى چهارگانهاى که در پایان فراز بالا آمده، گواه بر این مدّعاست. امام علیه السّلام
مىفرماید: «محلّ نجات آنها را به آنان ارائه نمود و در جایگاه مناسبشان جایگزین ساخت، آسیاى آنها به گردش در آمد، و حکومت آنها قوى شد» که مجموعهاى از پیروزىهاى معنوى و مادّى است.
بخش دوّم
و ایم اللّه، لقد کنت من ساقتها حتّى تولّت بحذافیرها، و استوسقت فی قیادها؛ ما ضعفت، و لا جبنت، و لا خنت، و لا وهنت و ایم اللّه، لأبقرنّ الباطل حتّى أخرج الحقّ من خاصرته!
ترجمه
به خدا سوگند! من در عقب این لشکر (لشکر اسلام) حرکت مىکردم، و آنها را به پیش مىبردم، تا گروه طرفداران باطل به طور کامل پشت کردند و تحت رهبرى اسلام در آمدند. من (در انجام این مهم) هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم، خیانت ننمودم و سست نگردیدم! (هم اکنون نیز همان راه را مىپیمایم) و به خدا سوگند! شکم باطل را مىشکافم، تا حق را از پهلوى آن خارج کنم.
شرح و تفسیر
شکم باطل را مىشکافم و حق را بیرون مىآورم!
امام علیه السّلام در ادامه این سخن، به نقش خود در پیش روى اسلام و شکست لشکر جاهلى اشاره کرده، مىفرماید: «به خدا سوگند! من دنبال این لشکر [لشکر اسلام] بودم و آنها را به پیش روى وامىداشتم، تا گروه طرفداران باطل به طور کامل پشت کردند (و متلاشى شدند) و تحت رهبرى اسلام در آمدند». (و ایم اللّه، لقد کنت من
ساقتها حتّى تولّت بحذافیرها(8)، و استوسقت فی قیادها).(9)
«ساقه» جمع «سائق» به معناى راننده است؛ در گذشته چنین بوده است که براى حرکت مرکب، یا قافله کسى در جلو بوده، به نام «قائد» و کسى در پشت سر به نام «سائق». در مورد لشکرها نیز چنین بوده است، رهبرانى در جلو، و فرماندهانى در قسمت عقبه لشکر بودند و در واقع، امام علیه السّلام، پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را به عنوان «قائد» لشکر معرّفى مىکند و خود را به منزله «سائق»، ولى «سائق» گاه به معناى «قائد» هم آمده. اضافه بر این، ساقه لشکر به معناى قسمت عقبه لشکر نیز ذکر شده است، که در این صورت جمع «سائق» نمىباشد.
به هر حال، این تعبیر نشان مىدهد که على علیه السّلام نقش مهمّى در رهبرى و هدایت لشکر اسلام و عقب راندن و شکست لشکر کفر داشته است.
در ادامه این سخن مىفرماید: «من (در انجام این مهم) هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم، خیانت ننمودم و سست نگردیدم». (ما ضعفت، و لا جبنت، و لا خنت، و لا وهنت).
در واقع، شکست به سبب یکى از این چهار عامل است: ضعف، ترس، خیانت و سستى نشان دادن.
تفاوت «ضعف» و «وهن» این است که «ضعف» به معناى ناتوانى است، ولى در «وهن»، توانایى وجود دارد، امّا در بکار گرفتن آن سستى مىشود. بنابر این، هیچ یک از عوامل شکست در وجود مبارک آن حضرت یافت نمىشد. به همین دلیل در همه صحنهها پیروز بود.
در پایان مىفرماید: «(هم اکنون نیز همان راه را مىپیمایم) و به خدا سوگند! شکم باطل را مىشکافم تا حق را از پهلوى آن خارج سازم!». (و ایم اللّه، لأبقرنّ الباطل حتّى أخرج الحقّ من خاصرته(10)).
این تعبیر نشان مىدهد که حق همواره در دنیا وجود دارد، هر چند باطل روى آن پرده بیفکند، بنابر این، با شکافتن پرده باطل، حق که در پشت آن پنهان شده، آشکار مىگردد و این نکته لطیفى است که امام علیه السّلام با تعبیرات خود آن را بیان فرموده است.
کلام سیّد رضى
قال السیّد الشّریف الرّضى: و قد تقدّم مختار هذه الخطبة، إلّا أنّنی وجدتها فی هذه الرّوایة على خلاف ما سبق من زیادة و نقصان، فأوجبت الحال إثباتها ثانیة.
شریف رضى مىگوید: جملههاى برگزیده این خطبه را قبلا (در خطبه 33) آوردیم؛ ولى چون من همان معنا را در این روایت (در خطبه بالا) با کمى اختلاف یافتم، لازم بود بار دیگر در اینجا بیاورم. (و این نشان مىدهد که مرحوم سیّد رضى تا چه حد در ذکر خطبهها دقّت به خرج مىداده، که حتّى تفاوت روایات را از نظر دور نمىداشته است).
1) سند خطبه: این خطبه، شباهت زیادى با خطبه سى و سوم دارد؛ لذا مرحوم «سیّد رضى» در پایان این خطبه مىفرماید:«قسمتى از این خطبه قبلا گذشت ولى چون آن را در این روایت با کمى اختلاف یافتم، بار دیگر طبق این روایت ذکر کردم.» این تعبیر نشان مىدهد که هر دو خطبه مربوط به یک واقعه است، هر چند راویان اخبار آن را با کمى تفاوت نقل کردهاند؛ ولى از آنجا که تفاوتهاى آشکارى میان این دو خطبه نیز وجود دارد، احتمال تعدّد قوىتر است.براى توضیح بیشتر به آنچه ذیل خطبه سى و سوم نگاشتهایم مراجعه فرمایید.
2) «حسیر»، از مادّه «حسر» (بر وزن حبس) به معناى برهنه کردن و برداشتن پوشش از چیزى است. سپس به معناى خستگى و واماندگى به کار رفته؛ گویى انسان توان خود را از دست مىدهد و برهنه مىشود.
3) صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 1787، حدیث 2282.
4) «رحى»، به معناى سنگ آسیاب است، و به گردش در آمدن سنگ آسیاب کنایه از جریان امور بر وفق مراد است.
5) «قناة» از مادّه «قنو» (بر وزن صنف) در اصل به معناى شاخه درخت است. این واژه، به نیزه به خاطر شباهتش به شاخه درخت اطلاق شده است. و «استقامت قنات» به معناى برافراشته بودن پرچم، و آن هم کنایه از قدرت و قوّت حکومت است.
6) سوره یس، آیه 6.
7) سوره فاطر، آیه 24.
8) «حذافیر» جمع «حذفور» (بر وزن مزدور) به معناى گروه زیاد است و به معناى جانب نیز آمده است اشاره به اینکه همه گروههاى باطل پشت کردند و متلاشى شدند.
9) طبق تفسیرى که در بالا کردیم ضمیر در «ساقتها» و «قیادها» به لشکر اسلام بر مىگردد و در «حذافیرها» به قرینه مقام، به لشکر کفر باز مىگردد.
10) «خاصره» به معناى پهلو است.