جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 103(1)

زمان مطالعه: 21 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

فى التزهید فى الدنیا

امام علیه السّلام این خطبه را درباره زهد در دنیا ایراد فرموده است.

خطبه در یک نگاه‏

همان گونه که از تعبیرات مرحوم «سیّد رضى» (منها و منها) استفاده مى‏شود؛ آن بزرگوار تمام این خطبه را در اینجا نیاورده؛ بلکه گزیده‏هایى از آن را که درخشش بیشترى داشته، در اینجا آورده است، و در مجموع چنین به نظر مى‏رسد که این خطبه اهداف متعدّدى را دنبال مى‏کند: نخست، تشویق به زهد و پارسایى و ترک دنیا پرستى، و سپس، مسأله تفکّر و عبرت گرفتن و بینایى در امور؛ و بعد از آن، عالم واقعى را معرّفى مى‏کند و رهروان راه حقّ را از منحرفان- از طریق بیان اوصاف- جدا مى‏سازد؛ و در بخش آخر این خطبه، مشکلات عظیم مؤمنان را در آخر الزّمان و

سرنوشت اسلام را در آن شرایط، بیان مى‏فرماید؛ تا افراد با ایمان، با کم کردن ضایعات از نظر ایمانى و اخلاقى، آمادگى پیدا کنند.

از مجموع این خطبه، معجونى به دست مى‏آید که مى‏تواند انسان را در جهات مختلف زندگى معنوى و مادّى کمک کند، تا بر مشکلات چیره شود.

بخش اوّل‏

أیّها النّاس! انظروا إلى الدّنیا نظر الزّاهدین فیها، الصّادفین عنها؛ فإنّها و اللّه عمّا قلیل تزیل الثّاوی السّاکن، و تفجع المترف الآمن؛ لا یرجع ما تولّى منها فأدبر، و لا یدرى ما هو آت منها فینتظر. سرورها مشوب بالحزن، و جلد الرّجال فیها إلى الضّعف و الوهن، فلا یغرّنکم کثرة ما یعجبکم فیها لقلّة مآ یصحبکم منها.

ترجمه‏

اى مردم! به دنیا همچون پارسایان و بى‏اعتنایان نگاه کنید؛ زیرا به خدا سوگند! دنیا به زودى مقیمان و ساکنان خود را از میان بر مى‏دارد، و هوس‏بازان غرق نعمت را- که بر آن تکیه کرده‏اند- ناگهان به مصیبت مى‏کشاند. آنچه از دنیا، از دست رفته و پشت کرده، هیچ‏گاه بر نمى‏گردد، و آینده معلوم نیست چگونه خواهد بود تا در انتظارش باشیم. شادى آن، آمیخته با اندوه است و توان و استقامت مردان نیرومند، در آن به ضعف و سستى مى‏گراید، زیبایى‏ها و زرق و برق‏هاى فراوان دنیا شما را نفریبد؛ چرا که تنها مدّت کمى با شما خواهد بود.

شرح و تفسیر

دنیاى بى‏اعتبار!

امام علیه السّلام در بخش اوّل این خطبه- همانگونه که در بالا اشاره شد- به مسأله‏

زهد در دنیا که سرچشمه همه نیکى‏ها و فضایل است، اشاره کرده، مى‏فرماید: «اى مردم! به دنیا همچون زاهدان و بى‏اعتنایان نگاه کنید!». (أیّها النّاس! انظروا إلى الدّنیا نظر الزّاهدین فیها، الصّادفین(2) عنها).

مفهوم این سخن آن نیست که انسان ترک دنیا کند و به رهبانیّت رو آورد؛ بلکه هدف، عدم دلباختگى و ترک دنیا پرستى است؛ چرا که به روشنى ثابت شده است، دلدادگى و دلباختگى در برابر مال و مقام و لذّات دنیا، چشم و گوش انسان را کور و کر مى‏کند و به تمام گناهان آلوده مى‏سازد. همانگونه در حدیث معروفى که از پیامبر اکرم و ائمه هدى نقل شده، آمده است: «حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة؛ محبّت و دلباختگى به دنیا، سرچشمه هر گناهى است».(3)

یک گناه به وضع دنیایى که در آن زندگى مى‏کنیم، به روشنى نشان مى‏دهد، سرچشمه جنگ‏ها و جنایت‏ها و خون‏ریزى‏ها و آلودگى‏ها، عموما دنیاپرستى است.

سپس امام علیه السّلام در عباراتى کوتاه، دلایل شش گانه‏اى براى اثبات این حقیقت بیان مى‏نماید.

نخست مى‏گوید: «زیرا به خدا سوگند! دنیا به زودى مقیمان و ساکنان خود را از میان بر مى‏دارد». (فإنّها و اللّه عمّا قلیل تزیل الثّاوی(4) السّاکن).

آرى! هر کس- بدون استثنا- روزى باید جهان را وداع گوید؛ گروهى زودتر و

گروهى کمى دیرتر! امّا به هر حال، همه طعم تلخ مرگ را مى‏چشند: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ».(5)

فرق میان «ثاوى» و «ساکن» این است که «ثاوى» به کسى مى‏گویند که اقامت مستمرّ توأم با استقرار در جایى داشته باشد؛ در حالى که «ساکن» ممکن است چنین باشد و ممکن است نباشد.

بنابر این، هم جوانانى که تصوّر مى‏شود براى مدّت زیاد در این دنیا مستقرّ خواهند بود، در معرض زوالند و هم پیرانى که به حسب ظاهر سکونت آنها موقّتى و محدود است، همه راهیان دیار فنا و سیر کنندگان به سوى عالم بقا هستند.

در دومین دلیل مى‏فرماید: «دنیا، هوسبازان غرق نعمت را که بر آن تکیه کرده‏اند، ناگهان به مصیبت مى‏کشاند». (و تفجع المترف(6) الآمن).

آرى! در آن هنگام که سفره عیش و نوش را گسترده‏اند و فریاد شادى آنها گوش فلک را کر کرده، ناگهان «بانگى بر مى‏آید که خواجه مرد» و چه عبرت‏انگیز است این مرگ و میرهاى ناگهانى، که در هر عصر و زمان بوده و در این زمان فزونى یافته است! و چه عبرت‏انگیز است حال کسانى که شب، در ناز و نعمت مى‏خوابند و صبحگاهان در حالى بیدار مى‏شوند که همه امکانات خود را از دست داده‏اند!!

سوم و چهارم اینکه: «آنچه از دنیا از دست رفته و پشت کرده، هیچگاه بر نمى‏گردد و آینده معلوم نیست چگونه خواهد بود، تا در انتظارش باشیم!». (لا یرجع ما تولّى منها فأدبر، و لا یدرى ما هو آت منها فینتظر).

و چه دردناک است که انسان گم شده‏هاى خویش را هرگز نتواند پیدا کند و به آینده نیز امیدوار نباشد! در حسرتى جبران ناپذیر بماند و امیدهاى خود را بر باد

رفته ببیند! نه جوانى باز مى‏گردد و نه توان‏ها و نیروهاى از میان رفته بر اثر گذشت عمر. نه دوستان و مونسانى که در چهره در نقاب خاک کشیدند، خود را نشان مى‏دهند و نه عزیزان از دست رفته. اینها همه یک طرف، از سوى دیگر، وحشت از آینده آمیخته با ابهام و جهل نیز، براى انسان دردناک است!

در پنجمین و ششمین استدلال براى بى‏اعتبارى دنیا مى‏فرماید: «شادى آن آمیخته با اندوه است، و توانایى و استقامت مردان نیرومند در آن به ضعف و سستى مى‏گراید». (سرورها مشوب بالحزن، و جلد(7) الرّجال فیها إلى الضّعف و الوهن).

مشکل بزرگ مواهب مادّى دنیاى همان است که امام علیه السّلام در جاى دیگر به آن اشاره کرده: «لا تنالون منها نعمة إلّا بفراق أخرى؛ به هر نعمتى از آن مى‏رسید به فراق نعمت دیگرى مبتلا مى‏شوید».(8) مثلا کسى که فرزند ندارد، غم بى‏فرزندى قلب او را مى‏فشارد؛ ولى همین که صاحب فرزند، یا فرزندان شد، مشکلات فرزند از هر سو هجوم مى‏آورد! ثروت ندارد، غم فقر او را آزار مى‏دهد؛ ثروتمند مى‏شود، مشکل حسادت حسودان، خیانت خائنان، و طمع ورزى دزدان و سارقان، ظاهر و آشکار مى‏شود و آرامش او را به کلّى بر هم مى‏زند. آرى! شادى‏هاى دنیا، همیشه آمیخته با غم و اندوه‏هاست و قوّت‏ها به زودى جاى خود را به ضعف و سستى مى‏دهد.

سپس امام علیه السّلام در یک نتیجه‏گیرى قاطع و بیدارگر از تمام این استدلالات، مى‏فرماید: «حال که چنین است زرق و برق‏ها و زیبایى‏هاى فراوان دنیا شما را نفریبد! چرا که مدّت کمى با شما خواهد بود!». (فلا یغرّنّکم کثرة ما یعجبکم فیها لقلّة مآ یصحبکم منها).

درست است که در دنیا زیبائى‏هاى فراوان و زرق و برق‏هاى خیره کننده بسیار دیده مى‏شود، ولى همانها علاوه بر تمام مشکلاتى که در درونشان نهفته است،

ناپایدار و زودگذر و بى‏اعتبار است. بنابر این، چیزى نیست که انسان عاقل را بفریبد و به خود مشغول کند.

به هر حال، کمى دقّت و تأمّل در جهات شش‏گانه بالا- و حتّى در یکى از آنها- کافى است که غافلان را از خواب غفلت بیدار کند، امّا افسوس که بسیارى از مردم نسبت به همان یک لحظه، دقّت و تأمّل بخل مى‏ورزند.

نکته

زهد در دنیا چیست؟

گاه تصوّر مى‏شود مفهوم زهد آن است که انسان به کلّى ترک دنیا گوید، و همچون راهبان در گوشه‏اى بخزد و از جامعه دورى گزیند؛ در حالى که این معنا با روح اجتماعى اسلام هرگز نمى‏سازد و در روایات اسلامى، شدیدا از آن نهى شده است. بنابر این، زهد مفهوم دیگرى دارد و آن ترک دلباختگى و دلدادگى و عشق بى‏قرار نسبت به دنیا، و عدم اسارت در چنگال زرق و برق آن است و این همان سرمایه عظیمى است که اگر انسان فاقد آن باشد، آلوده انواع گناهان مى‏گردد و گاه دین و ایمان خود را بر سر متاع دنیا مى‏نهد.

این همان چیزى است که امیر مؤمنان علیه السّلام درباره آن مى‏فرماید: «إنّ من أعون الأخلاق على الدّین، الزّهد فی الدّنیا؛ از مهم‏ترین اخلاقى که انسان را بر حفظ دینش یارى مى‏دهد، زهد در دنیاست».(9)

امام صادق علیه السّلام درباره آن مى‏فرماید: «إذا تخلّى المومن من الدّنیا سما، و وجد حلاوة حبّ اللّه؛ هنگامى که مؤمن از دنیا پرستى کناره‏گیرى کند، ترقّى و تکامل مى‏یابد و شیرینى محبّت خدا را مى‏چشد».(10)

در حدیث دیگرى مى‏خوانیم که على علیه السّلام «جابر بن عبد اللّه» را دید که آه مى‏کشد! فرمود: «یا جابر! على م تنفسّک؟! أعلى الدّنیا؟؛ براى چه آه کشیدى؟ بر دنیا؟» جابر عرض کرد: «آرى!»

در اینجا امام علیه السّلام تحلیل جالبى درباره لذّت‏هاى دنیا بیان فرموده که لذّاتش یا در خوردنى است، یا نوشیدنى، یا لباس فاخر، یا لذّت جنسى، یا مرکب، یا بوى خوش، یا نغمه‏ها.

سپس در تشریح آنها فرمود: «بهترین غذاها عسل است و آن چیزى جز (شیره گل‏هاى آمیخته با) آب دهان مگسى نیست و شیرین‏ترین نوشیدنى‏ها آب است که چیزى است کم ارزش که بر سطح زمین جارى است و برترین لباس‏ها حریر است که از لعاب کرمى تهیّه مى‏شود و بهترین لذّات جنسى در زنان است و آن هم در محلّى از بدن او که آلوده‏ترین محل‏هاست و بهترین مرکب‏ها اسب است که در بسیارى از موارد قاتل انسان است و بهترین بوى خوش، مشک است که از خون ناف حیوانى (آهوى ختن) گرفته مى‏شود جالب‏ترین نغمه‏ها، نغمه غناست که انسان را به گناه مى‏کشاند.

اى جابر! چیزى که بهترین لذّاتش چنین است، از دست رفتنش جاى تأسف نیست.»

جابر مى‏گوید: «بعد از شنیدن این سخن، هرگز زرق و برق دنیا به فکر من خطور نکرد!»(11)

بخش دوّم‏

رحم اللّه امرأ تفکّر فاعتبر، و اعتبر فأبصر، فکأنّ ما هو کائن من الدّنیا عن قلیل لم یکن، و کأنّ ما هو کائن من الآخرة عمّا قلیل لم یزل، و کلّ معدود منقض، و کلّ متوقّع آت، و کلّ آت قریب دان.

ترجمه‏

رحمت خدا بر آن کس باد که اندیشه کند، عبرت گیرد، و بینا شود، آنچه هم اکنون از دنیا موجود است پس از مدّت کوتاهى فکر مى‏کنید گوئى هرگز وجود نداشته، و آنچه از آخرت به زودى فرا مى‏رسد گوئى همواره بوده است. هر چیز که به شمارش آید (مانند ساعات عمر،) سرانجام پایان مى‏گیرد، و هر چیز انتظارش را دارید، خواهد آمد و هر آینده‏اى قریب و نزدیک است.

شرح و تفسیر

ساعات عمر به سرعت مى‏گذرد!

امام علیه السّلام در این فراز از خطبه- که در واقع نتیجه‏گیرى از فراز سابق است- مى‏فرماید: «رحمت خدا بر آن کس باد که اندیشه کند و عبرت گیرد و بینا شود!» .. (رحم اللّه امرأ تفکّر فاعتبر، و اعتبر فأبصر).

به یقین، منظور امام علیه السّلام تفکّر در مسائلى است که درباره سرنوشت دنیا، در فراز قبل بیان فرموده است و به یقین تفکّر در آن ویژگى‏هاى شش‏گانه دنیا، مایه عبرت‏

است و سبب بیدارى و هشیارى انسانها. و واضح است کسى که عبرت گیرد و پند بیاموزد، بینا مى‏شود و به جاى ظواهر اشیا و حوادث، باطن آنها را مى‏نگرد و به ریشه‏ها و نتیجه‏ها فکر مى‏کند و راه نجات را در سایه این تفکّر و عبرت و بینایى پیدا مى‏کند و به تعبیر دیگر: انسان با تفکّر و اندیشه در حوادث امروز و دیروز، با یک سلسله حقایق آشنا مى‏شود و با منطبق ساختن آنها بر امورى که در پیش دارد، راه صحیح را پیدا مى‏کند.

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که شخصى سؤال کرد: «آیا این روایت صحیح است که «إنّ تفکّر ساعة خیر من قیام لیلة؛ ساعتى اندیشیدن بهتر است از یک شب بیدار بودن و عبادت کردن؟» فرمود: آرى! پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «تفکّر ساعة، خیر من قیام لیلة» راوى سؤال مى‏کند: «کیف یتفکّر؛ چگونه فکر کند؟» حضرت فرمود: «یمرّ بالدّور الخربة، فیقول: أین بانوک؟ أین ساکنوک؟ مالک لا تتکلّمین؟؛ از کنار خانه‏هاى ویران شده مى‏گذرد (رو به آنها کرده) مى‏گوید: سازندگان شما کجا رفتند، ساکنان شما چه شدند، چرا سخن نمى‏گویید؟!»(12)

و اگر گوش شنوایى در کار باشد پیام‏ها و گفتگوهاى این ویرانه‏ها را به خوبى مى‏شنود:

هر شکاف خرابه‏اى دهنى است

که به معموره جهان خندد!

در ادامه این سخن مى‏فرماید: «آنچه هم اکنون از دنیا موجود است پس از مدّت کوتاهى فکر مى‏کنید اصلا وجود نداشته و آنچه از آخرت به زودى فرا مى‏رسد، همواره بوده است!» (فکأنّ ما هو کائن من الدّنیا عن قلیل لم یکن، و کأنّ ما هو کائن من الآخرة عمّا قلیل لم یزل).

اشاره به اینکه دنیا به قدرى سریع مى‏گذرد، و آخرت به قدرى سریع مى‏آید، که‏

انسان این چنین تصوّر مى‏کند هرگز دنیایى وجود نداشته و همیشه آخرت وجود داشته است.

ما این مسأله را در بسیارى از حوادث دنیا آزموده‏ایم؛ گاه از کنار خانه بعضى از بزرگان پیشین، که روزى مرکزى پر غوغا و پر رفت و آمد بود مى‏گذریم، آنچنان سکوت و خاموشى بر آن حاکم است که گویى هرگز در اینجا خبرى نبود.

در پایان فراز به سه نکته مهمّ دیگر در سه عبارت کوتاه اشاره مى‏فرماید و مى‏گوید: «هر چیز به شمارش آید (مانند ساعات عمر) سرانجام پایان مى‏گیرد، و هر چیز انتظارش را دارید خواهد آمد، و هر آینده‏اى قریب و نزدیک است!» (و کلّ معدود منقض، و کلّ متوقّع آت، و کلّ آت قریب دان).

جمله اوّل اشاره به قاعده کلّى فلسفى است که هر چیزى تحت عدد در آید محدود است و هر چه محدود است پایان پذیر است و از آنجا که عمر انسانها و عمر تمام دنیا تحت اعداد و ارقام در مى‏آید، باید همه در انتظار پایان گرفتن آن باشیم و جمله‏هاى بعد مکمّل آن است؛ چرا که آنچه در انتظارش هستیم روزى به سراغ ما مى‏آید و آنچه روزى به سراغ ما مى‏آید؛ از ما دور نیست! بنابر این، مرگ و پایان زندگى را نباید مطلبى دور دست تصوّر کرد و عمر را نمى‏توان جاودانى شمرد و در واقع، این جمله‏هاى سه‏گانه به منزله دلیلى است براى آنچه در عبارات قبل آمد.

نکته

چشم عبرت بین!

زندگى انسانها در هر عصر و مکان، مملوّ از درس‏هاى عبرت است؛ درسهایى که دل را بیدار مى‏کند و حجابها را کنار مى‏زند و ماهیّت زندگى دنیا را برملا مى‏سازد؛ ولى افسوس که دیده عبرت بین کم است!!

مردم غالبا از کنار حوادث آموزنده مى‏گذرند و مخصوصا تکرار آنها سبب بى‏اعتنایى است.

مسئله «فرا افکنى» عامل دیگرى براى عبرت نگرفتن از حوادث است. گویى ناکامى‏ها، شکست‏ها، زوال قدرت‏ها، همه براى دیگران است و ما جاودانه، جوان و تندرست و پر قدرت، خواهیم ماند و دنیا به کام ما مى‏گردد!

اگر واقعا دیده عبرت بین باشد، در و دیوار و زمین و زمان، با زبان بى‏زبانى به ما درس مى‏آموزند و هشدار مى‏دهند.

در حدیث جالبى که از امام موسى بن جعفر علیه السّلام نقل شده به این نکته اشاره گردیده است. روزى «هارون الرشید» نامه‏اى خدمت آن حضرت نوشت با این مضمون کوتاه: «عظنی و أوجز؛ مرا موعظه کن و اندرز ده، امّا مختصر کن!». (البتّه بسیار بعید است که این گونه افراد در گفته‏ها و نوشته‏هایشان صادق باشند و خواهان پند و اندرز؛ زیرا معمولا این مسائل نیز جزیى از برنامه‏هاى سیاسى آنهاست، تا به مردم نشان دهند، ما هم اهل موعظه‏ایم و از فرزند پیامبر، اندرز و رهنمودى خواستیم).

امام علیه السّلام در پاسخ او این جمله کوتاه و پر معنا را رقم زد: «ما من شی‏ء تراه عینک إلّا و فیه موعظة؛ هر چه را مى‏بینى موعظه و پیامى دارد».(13)

آرى! زمین و آسمان، برگ‏هاى درختان و تمام جان داران، حوادث زندگى بشر، ناله بیماران، موى سپید پیران، قامت خمیده بزرگسالان، قبرستان‏هاى خاموش و کاخ‏هاى ویران شده شاهان، به هر کدام بنگرى مجموعه‏اى از عبرت‏ها و اندرزها را در دل خود نهفته است.

در واقع، امام علیه السّلام با کنایه به هارون مى‏گوید: دیده عبرت بین پیدا کن! عبرت‏

فراوان است؛ گوش شنوا پیدا کن! همه جا پر از آواز و اندرز است. کمبود در عبرت‏ها و اندرزها نیست، کمبود در گوش‏هاى شنوا و چشم‏هاى بیناست.

کاخ کسرى، اندرزهاى مؤثّر خود را به همه مى‏دهد، تنها خاقانى‏ها که گوش شنوا دارند آن را مى‏شنوند.

ویرانه‏هاى کاخ جمشید در فارس، به همه گردشگران اندرز مى‏دهد، ولى آنها که به هنگام تماشاى این آثار گوش شنوا دارند، کمند! امّا مرد عالم و دانشمند و روحانى گرانقدرى همچون «شیخ على ابى وردى شیرازى»(14) پیام آن را با گوش جان مى‏شنود و از زبان فاخته‏اى (پرنده‏اى است با آواز حزن‏انگیز) که در کنار این کاخ ویران نشسته بود، گفتنى‏ها را مى‏گوید و چنین مى‏سراید:

در بارگه جمشید دى فاخته‏اى خوش خوان

با نغمه چنین مى‏گفت: اى طرفه کهن ایوان‏

بر تخت در و ریزت، در پایه دهلیزت

کو جم که دهد فرمان؟ کو درگه و کو دربان؟

جمشید که بر خورشید بر سود کلاه زر

آن تارک و آن افسر، با خاک شده یکسان‏

جم عبرت مردم شد، افسر ز سرش گم شد

سر خشت سر خم شد، هان اى سر باهش، هان!

این پند خموشان است، گر پند زبان خواهى

رو آیه «أورثنا» از سوره قرآن خوان‏

گوید که نشد یکدم، بر مرگ تبهکاران

نى خاطر خود پژمان، نى چشم فلک گریان(15)

بخش سوم‏

و منها: العالم من عرف قدره، و کفى بالمرء جهلا ألّا یعرف قدره؛ و إنّ من أبغض الرّجال إلى اللّه تعالى لعبدا و کله اللّه إلى نفسه، جائرا عن قصد السّبیل، سائرا بغیر دلیل؛ إن دعی إلى حرث الدّنیا عمل، و إن دعی إلى حرث الآخرة کسل! کأنّ ما عمل له واجب علیه؛ و کأنّ ما ونى فیه ساقط عنه!

ترجمه‏

عالم کسى است که قدر و منزلت خویش را بشناسد؛ و براى نادانى انسان همین بس که قدر و منزلت خود را نشناسد! از مبغوض‏ترین افراد نزد خدا، بنده‏اى است که خداوند او را به خودش واگذاشته؛ از راه راست منحرف گشته و بدون راهنما گام بر مى‏دارد. او (چنان فریفته دنیاست که) اگر به تحصیل دنیا خوانده شود، اجابت مى‏کند و براى آن مى‏کوشد و اگر به تحصیل آخرت دعوت شود، سستى مى‏ورزد؛ گویا آنچه را براى آن کار مى‏کند بر او واجب است و آنچه در آن سستى نشان مى‏دهد، از او ساقط مى‏باشد!.

شرح و تفسیر

عالمان و عالم نمایان‏

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه- که بخش جداگانه‏اى به نظر مى‏رسد، هر چند

بى‏ارتباط به بخش‏هاى گذشته نیست- به سراغ معرّفى عالمان حقیقى و عالم نمایان مى‏رود و با اوصاف دقیقى، وضع آنها را مشخّص مى‏سازد. نخست مى‏فرماید: «عالم کسى است که قدر و منزلت خویش را بشناسد!». (العالم من عرف قدره).

و براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «و براى نادانى انسان همین بس که قدر و منزلت خود را نشناسد!». (و کفى بالمرء جهلا ألّا یعرف قدره).

در تفسیر این دو جمله، احتمالاتى وجود دارد که همه، مناسب است و مى‏تواند در مفهوم کلام مولا جمع باشد:

نخست اینکه، عالم واقعى کسى است که جایگاه و ارزش خود را در این جهان هستى در برابر عظمت پروردگار بشناسد: بداند ذرّه‏اى ناچیز است که وابسته به وجودى است بى‏پایان؛ و همین وابستگى او را به خدا آشنا مى‏سازد و در مسیر قرب الى اللّه حرکت مى‏دهد؛ شبیه آنچه در تفسیر حدیث مشهور «من عرف نفسه، فقد عرف ربّه»(16) آمده است.

دیگر اینکه، منظور شناخت ارزش و جایگاه واقعى در اجتماع است و به تعبیر دیگر: عالم واقعى کسى است که از بلند پروازى‏هاى دور از منطق، بپرهیزد و پایش را از گلیم خویش بیرون نکشد و در جایگاهى که براى آن آمادگى ندارد، خود را قرار ندهد و آبروى خویش را نبرد.

شبیه آنچه در بعضى از تعبیرات آمده که «رحم اللّه من عرف قدره، و لم یتجاوز حدّه؛ رحمت خدا بر آن کس که قدر و منزلت خویش را بشناسد و از حدّ خود تجاوز نکند».(17)

سوم اینکه، منظور آن است که انسان موجودى است با ارزش، داراى استعدادهاى والاست؛ نباید گوهر گرانبهاى وجود خود را ارزان بفروشد و

سرمایه‏هاى بزرگ خداداد را از دست دهد؛ شبیه آنچه در شعر معروف منسوب به مولا امیر مؤمنان علیه السّلام آمده است:

أتزعم أنّک جرم صغیر

و فیک انطوى العالم الأکبر

«آیا گمان مى‏کنى موجود کوچکى هستى حال آنکه عالم کبیر در تو خلاصه شده است».

البتّه با توجّه به اینکه استعمال لفظ در اکثر از معنا هیچ مشکلى ندارد، بلکه از زیبایى‏ها و بدایع کلام است، جمع بودن هر سه تفسیر در کلام بالا بعید به نظر نمى‏رسد؛ هر چند جمله‏هاى بعد در این خطبه، با معناى دوم و سوم متناسب‏تر است.

و در ادامه این سخن و به عنوان شرح بیشتر، عالم نمایان بى‏خبر و دور از حق را چنین معرّفى مى‏کند: «از مبغوض‏ترین افراد نزد خدا بنده‏اى است که خدا او را به خودش واگذاشته، از راه راست منحرف گشته، و بدون راهنما گام بر مى‏دارد!» (و إنّ من أبغض الرّجال إلى اللّه تعالى لعبدا و کله اللّه إلى نفسه، جائرا عن قصد السّبیل، سائرا بغیر دلیل).

بدیهى است تنها کسى از میان انبوه موانع و خطرها و پرتگاه‏ها مى‏تواند بگذرد و به مقصد برسد که مشمول عنایت الهى و تحت رعایت او باشد و اگر کسى- به خاطر اعمالش- به خود رها شود، به یقین هلاک خواهد شد؛ از راه راست منحرف مى‏گردد و بدون راهنما در بیابان زندگى سرگردان مى‏شود!

براى توضیح بیشتر مى‏افزاید: «او (چنان فریفته دنیاست که) اگر به کشت دنیا خوانده شود، اجابت مى‏کند و براى آن مى‏کوشد، و اگر به کشت آخرت (و سعادت جاویدان) دعوت شود، سستى مى‏ورزد!» (إن دعی إلى حرث الدّنیا عمل، و إن دعی إلى حرث الآخرة کسل!).

آن جدیّت در امر دنیا و این سستى و کسالت در امر آخرت، به خاطر آن است که باورهایش نسبت به آخرت ضعیف و اعتقادش به وعده‏هاى الهى سست و بى‏پایه است. دنیا را نقد پنداشته و آخرت را نسیه!

از همین رو در آخرین جمله مى‏فرماید: «گویى آنچه را براى آن کار مى‏کند (از امور دنیا) و لذّات زود گذرش بر او واجب است، و آنچه در آن سستى نشان مى‏دهد از او ساقط مى‏باشد!». (کأنّ ما عمل له واجب علیه؛ و کأنّ ما ونى فیه ساقط عنه).(18)

تعبیر به کشت و کشتزار درباره دنیا و آخرت اقتباس از این آیه شریفه است: «مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ»؛ کسى که زراعت آخرت را بخواهد بر محصولش مى‏افزاییم و کسى که کشت دنیا را بطلبد مقدارى از آن را به او مى‏دهیم، امّا در آخرت هیچ بهره‏اى نخواهد داشت».(19)

دنیا مى‏تواند مزرعه پر برکت آخرت باشد و مى‏تواند کشتزار کم درآمد این دنیا. اعمال خوب و بد، بذرهایى است که در آن افشانده مى‏شود؛ اعمال نیک، مانند بذرى است که هفت خوشه و از هر خوشه‏اى یک صد دانه و بیشتر ثمر مى‏دهد؛ و اعمال بد، همچون بذرى است که در شوره‏زار افشانده مى‏شود که «لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً»(20) «جز بهره‏اى اندک از آن حاصل نمى‏شود».

ضمنا جمله اخیر به خوبى نشان مى‏دهد که اعمال نیک و بد از اعتقادات قوى و سست سرچشمه مى‏گیرد.

نکته

عالمان واقعى کیانند؟

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه، اوصاف عالمان واقعى و عالم نمایان را به خوبى روشن ساخته و نخستین وصف آنها را نشناختن قدر خویش بیان فرموده. نه قدر خود را در برابر عظمت خدا مى‏دانند و نه قدرت خود را در برابر اجتماع و نه در برابر خودش. و آن کس که قدر و پایه خویش را نشناسد. در میان امواج جهل و بدبختى سرگردان خواهد شد و سرانجام خدا او را به حال خودش وامى‏گذارد و در بیابان زندگى حیران مى‏گردد؛ جز مواهب مادّى را به رسمیّت نمى‏شناسد؛ دنیا را آب و آخرت را سراب مى‏پندارد؛ حلال و حرام، و حق و باطل براى او یکسان است؛ ضدّ ارزش‏ها در نظرش ارزش، و ارزش‏ها در نظرش رنگ باخته و بى‏ارزش مى‏شوند. چنان به دنبال مال و مقام مى‏دود که گویى اوجب واجبات است و چنان در برابر وظایف واجب خود سستى مى‏ورزد، که گویى از محرّمات است.

در خطبه «هفدهم» امام علیه السّلام بحث‏هاى بیشترى در این زمینه بیان فرموده و داد سخن داده است، به شرح و تفسیر ما از آن خطبه، در جلد اوّل، صفحه 583 مراجعه فرمایید.

بخش چهارم‏

و منها: و ذلک زمان لا ینجو فیه إلّا کلّ مؤمن نومة، «إن شهد لم یعرف، و إن غاب لم یفتقد، أولئک مصابیح الهدى،» و أعلام السّرى، لیسوا بالمساییح، و لا المذاییع البذر، أولئک یفتح اللّه لهم أبواب رحمته و یکشف عنهم ضرّاء نقمته.

أیّها النّاس، سیأتی علیکم زمان یکفأ فیه الإسلام، کما یکفأ الإناء بما فیه، أیّها النّاس، إنّ اللّه قد أعاذکم من أن یجور علیکم، و لم یعذکم من أن یبتلیکم، و قد قال جلّ من قائل: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ».

ترجمه‏

(آخر الزّمان) زمانى است که هیچ کس از فتنه‏ها نجات نمى‏یابد، مگر مؤمنى که بى نام و نشان است! اگر حاضر باشد، شناخته نمى‏شود و اگر غایب شود کسى سراغ او را نمى‏گیرد. آنها چراغ‏هاى هدایت و نشانه‏ها براى حرکت در شب‏هاى تاریک رهروان راه حقّ‏اند. آنها در میان مردم اظهار وجود نمى‏کنند، و احمقانه و ناآگاهانه به افشاى اسرار نمى‏پردازند. آنها کسانى هستند که خداوند درهاى رحمتش را به رویشان مى‏گشاید، و سختى‏ها و مشکلات را از آنان برطرف مى‏سازد. اى مردم! به زودى زمانى بر شما فرا مى‏رسد که اسلام واژگون مى‏شود، همچون ظرفى واژگون که آنچه در آن است بریزد. اى مردم! خداوند به شما امان داده که هرگز بر شما ظلم روا ندارد؛ ولى هرگز امان نداده است که شما را آزمایش نکند، حال آنکه خداوند متعال‏

(در قرآن) فرموده: «در این ماجرا نشانه‏هایى است (از حق) و ما به یقین همگان را مى‏آزماییم!».

شرح و تفسیر

نشانه‏هاى آخر الزّمان‏

در این بخش- که آخرین بخش این خطبه است- امام علیه السّلام به وضع آخر الزّمان و به تعبیر دیگر: زمان پر شور و شرّى که قبل از قیام حضرت مهدى علیه السّلام فرا مى‏رسد اشاره کرده، گاه ویژگى‏هاى مؤمنان را در آن زمان شرح مى‏دهد، و گاه وضع اسلام و احکام و قوانین اسلامى را.(21)

مى‏فرماید: «آن (زمان) زمانى است که هیچ کس از فتنه نجات نمى‏یابد، مگر مؤمنى که بى نام و نشان است! اگر در حضور است، شناخته نمى‏شود و اگر غایب شود، کسى سراغ او را نمى‏گیرد!» (و ذلک زمان لا ینجو فیه إلّا کلّ مؤمن نومة، إن شهد لم یعرف، و إن غاب لم یفتقد).

درست است که «نومه» از مادّه «نوم» به معناى شخص پر خواب است؛ ولى روشن است که در اینجا کنایه از افراد گمنام و ناشناخته است؛ به خصوص اینکه امام علیه السّلام در جمله‏هاى بعد همین توضیح را درباره آنها بیان فرموده است.

بدیهى است در زمان‏هایى که فساد جامعه را فرا مى‏گیرد و مدیران و سردمداران اجتماع، افراد فاسد و آلوده هستند. افراد مؤمن و با شخصیّت، اگر چهره‏هاى شناخته شده‏اى باشند جبّاران آنها را رها نمى‏کنند؛ یا باید تسلیمشان شوند و در ردیف کارگزاران آنها قرار گیرند و یا در صورت مقاومت و امتناع، آنها را از میان‏

بر مى‏دارند. بنابر این، صلاح کار افراد مؤمن و با شخصیّت در این است که گمنام و دور از شهرت زندگى کنند، تا کسى به سراغ آنها نیاید.

در عین حال این گمنامى ظاهرى، چیزى از مقام آنها نمى‏کاهد و نقش معنوى خود را در جامعه خواهند داشت؛ از این رو امام علیه السّلام در ادامه سخن مى‏افزاید: «آنها چراغ‏هاى هدایت و نشانه‏هایى براى حرکت در شب‏هاى تاریک رهروان راه حقّ‏اند». (أولئک مصابیح الهدى، و أعلام السّرى).(22)

گرچه خاموشند، ولى راه و رسم آنها براى افراد آگاه و بیدار سرمشق بزرگى است و به چراغ‏ها و نشانه‏هایى مى‏مانند که در مسیر مسافران نصب مى‏شود، تا در شب تاریک راه را گم نکنند و بى‏راهه نروند.

سپس در توصیف این گروه از مؤمنان مى‏افزاید: «آنها در میان مردم اظهار وجود نمى‏کنند، و احمقانه و ناآگاهانه به افشاى اسرار نمى‏پردازند». (لیسوا بالمساییح، و لا المذاییع البذر).

مرحوم «سیّد رضى» در ذیل این خطبه- چنانکه خواهد آمد- «مساییح» را به معناى افرادى که در میان مردم به فساد و سخن چینى مشغولند، تفسیر مى‏کند و «مذاییع» را به کسانى که شایعات زشت و گناه آلود را پخش مى‏کنند. و «بذر» را به معناى افراد نادان و بى‏منطق ذکر کرده؛ بنابر این، معناى جمله این مى‏شود که این گروه از مؤمنان نه مفسده جو و فتنه‏انگیزند و نه مانند سفیهان در پى اشاعه فحشا.

ولى آنچه در بالا ذکر کردیم که منظور از این جمله سیاحت‏گرانى هستند که در میان مردم سیر مى‏کنند و اظهار وجود مى‏نمایند و ناآگاهانه به افشاى اسرار مى‏پردازند، با معناى لغوى و جمله‏هاى دیگر خطبه سازگارتر است؛ چرا که امام علیه السّلام آنها را به عنوان افراد ناشناخته در جامعه معرّفى مى‏کنند.

در پایان این توصیف چنین مى‏فرماید: «آنها کسانى هستند که خداوند درهاى رحمتش را به رویشان مى‏گشاید، و سختى‏ها و مشکلات را از آنان برطرف مى‏سازد!». (أولئک یفتح اللّه لهم أبواب رحمته، و یکشف عنهم ضرّاء نقمته).

این تعبیر نشان مى‏دهد که در آن زمان سخت و طوفانى، خداوند عنایتش را از مؤمنان راستین، که هدایتگر دیگرانند بر نمى‏گیرد و آنان را از شرّ ظالمان، حوادث دوران و مشکلات زمان حفظ مى‏کند.

سپس در ادامه این بحث، امام علیه السّلام به پیشگویى صریح‏تر و توضیح بیشترى درباره آن زمان پرداخته، چنین مى‏افزاید: «اى مردم! به زودى زمانى بر شما فرا مى‏رسد که اسلام واژگون مى‏شود، همچون ظرفى که واژگون شود و آنچه در آن است بریزد». (أیّها النّاس! سیأتی علیکم زمان یکفأ(23) فیه الإسلام، کما یکفأ الإناء بما فیه).

تعبیر به «یکفأ فیه الإسلام» کنایه لطیفى است از دگرگون شدن همه مفاهیم اسلام و از دست رفتن حقیقت آن؛ زیرا اسلام تشبیه به ظرفى شده که معارف و قوانین و احکام و اخلاق اسلامى در آن جاى گرفته است و همانگونه که ظرف آب را اگر وارونه کنند، هر چه در آن است مى‏ریزد، اسلام هم در آن زمان وارونه مى‏شود و محتواى خود را از دست مى‏دهد و تنها نامى از آن باقى مى‏ماند.

نشانه‏هاى چنین زمانى در عصر ما ظاهر شده؛ بسیارى از مسلمانان تنها به نام آن قناعت کرده‏اند؛ نه اثرى از اخلاق اسلامى در آن دیده مى‏شود، نه تقواى الهى، نه توکّل بر پروردگار! نه آشنا به معارف قرآنند و نه آگاه از حقایق سنّت؛ در میان شهوات غوطه‏ورند و جز مال و مقام و لذّات مادّى و شهوات حیوانى چیزى را به رسمیّت نمى‏شناسند.

یکى از عوامل مهمّ این بدبختى «تفسیر رأى» و قرائت‏هاى دروغین و انحرافى از

اسلام است؛ کسانى براى فریب خود، یا دیگران، با تفسیرهاى نادرست از حقایق مسلّم اسلام، آنها را با هوا و هوس‏هاى خویش تطبیق مى‏دهند و در نتیجه، اسلام به شکل قطعه مومى مى‏شود در دست آنها، که به هر شکل بخواهند آن را در مى‏آورند! و سرانجام، اسلام از دیدگاه آنها مجموعه‏اى از هوا و هوس‏هاى سرکش مى‏شود.

در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله خطاب به امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏خوانیم: «یستحلّون حرامه بالشّبهات الکاذبة، و الأهواء السّاهیّة؛ زمانى فرا مى‏رسد که مردم حرام خدا را با شبهات دروغین و هوا و هوس‏هاى فراموشى‏آور، حلال مى‏شمردند!».(24)

در پایان این سخن، به پاسخ سؤال مقدّرى مى‏پردازد و آن سؤال این است که چرا خداوند مردم مسلمان را گرفتار این گونه زمان‏ها و حوادث ناهنجار آن مى‏کند؟ مى‏فرماید: «اى مردم! خداوند به شما تأمین داده که هرگز بر شما ظلم روا ندارد، ولى هرگز تأمین نداده است که شما را آزمایش نکند، حال آن که خداوند متعال (در قرآن) فرموده: «در این ماجرا (ماجراى حضرت نوح) نشانه‏هایى است (از حق) و ما به یقین، همگان را مى‏آزماییم!». أیّها النّاس! إنّ اللّه قد أعاذکم من أن یجور علیکم، و لم یعذکم من أن یبتلیکم، و قد قال جلّ من قائل: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ».(25)

اشاره به اینکه این گونه زمان‏ها، دوران آزمایش و امتحان مردم است و همه بدون استثنا- از انبیاى بزرگ الهى گرفته تا افراد عادى- باید در آزمون بزرگ الهى شرکت کنند! آزمون‏هایى که گاهى جنبه فردى و گاه جنبه جمعى دارد؛ مانند آنچه در جمله‏هاى بالا که خداوند همگان را در یک آزمون سراسرى شرکت مى‏دهد، تا صادقان از کاذبان و مؤمنان از منافقان شناخته شوند.

کلام سیّد رضى‏

قال السیّد الشرّیف الرّضى: أمّا قوله علیه السّلام: «کلّ مؤمن نومة» فإنّما أراد به الخامل الذّکر، القلیل الشرّ.

و «المساییح» جمع «مسیاح» و هو الّذی یسیح بین النّاس بالفساد و النّمائم. و «المذاییع» جمع «مذیاع» و هو الّذی إذا سمع لغیره بفاحشة أذاعها، و نوّه بها. و «البذر» جمع «بذور» و هو الّذی یکثر سفهه و یلغو منطقه؛ سیّد شریف رضى مى‏فرماید: «امّا تعبیر آن حضرت «کلّ مؤمن نومة» (هر مؤمن پر خواب) اشاره به افراد گمنام و بى‏آزار است و «ألمساییح» جمع «مسیاح» به معناى کسى است که در بین مردم به نمّامى و شرّ و فساد رفت و آمد دارد. و «ألمذاییع» جمع «مذیاع» کسى است که چون کار زشتى را بشنود، اشاعه دهد. و «بذر» (بر وزن دهل) جمع «بذور» (بر وزن قبول) به کسى گفته مى‏شود که بسیار سفیه و بیهوده‏گو است».

نکته

سرچشمه‏هاى فساد در آخر الزّمان‏

در بسیارى از روایات نکوهش‏هایى از وضع آخر الزّمان مى‏بینیم که معمولا آخر الزّمان را به زمان‏هاى نزدیک قیام حضرت مهدى علیه السّلام تفسیر کرده‏اند؛ و در واقع، مفاسدى است که به مضمون «کما ملئت ظلما و جورا» صحنه جهان را فرا مى‏گیرد و دل‏هاى مشتاقان را براى پذیرش وجود مهدى علیه السّلام که مظهر عدل و صلاح است، آماده مى‏سازد.

عواملى که سبب بروز و گسترش فساد در آخر زمان است، بسیار است؛ از جمله امور زیر است:

1- دور ماندن از تعلیمات انبیا و اوصیا علیهم السّلام.

2- فزونى وسایل فساد و هوسرانى و هوا پرستى.

3- گسترش وسایل تبلیغاتى، که اجازه مى‏دهد هر فسادى در گوشه‏اى از دنیا باشد، به وسیله آنها به همه جاى دنیا کشیده شود.

4- فزونى شبهات در مبانى دین و اخلاق، از طریق تفسیر به رأى و قرائات مختلف از معارف دینى و برنامه‏هاى عملى و اخلاقى.

5- سلطه حاکمان جبّار و فاسد و مفسد، که هیچ چیز جز منافع مادّى خویش را به رسمیّت نمى‏شناسد و با سرگرم ساختن مردم- مخصوصا جوانان- به انواع فساد، راه را براى نیل به مقاصد خود هموار مى‏سازند.

به راستى، دیندارى و دین باورى در چنین عصر و زمانهایى بسیار مشکل و طاقت فرساست و در واقع، این دوران، سخت‏ترین دوران آزمون‏هاى الهى براى بندگان است. و هیچ کس جز پاکان و نیکانى که دست توسّل به دامان لطف الهى مى‏زنند، از عهده چنین امتحان طاقت فرسایى بر نمى‏آیند!


1) سند خطبه: آنچه مرحوم «سیّد رضى» در این خطبه آورده، بخش‏هایى است که از یک خطبه مشروح‏تر گرفته شده است؛ لذا تعبیر به «منها» و «منها» مى‏کند و به گفته محقّقان، قسمت‏هاى مختلف این خطبه، در کتب زیادى که قبل از نهج البلاغه نگاشته شده به طور پراکنده دیده مى‏شود؛ مانند: «روضه کافى»، «تحف العقول»، «اصول کافى» «عیون الاخبار ابن قتبه» و «کتاب الفتن نعیم بن حمّاد خزاعى» متوفّاى سال 228. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 206).

2) «صادف» از مادّه «صدف» (بر وزن حرف) به معناى اعراض و روى گردانى از چیزى است.

3) این حدیث با تعبیرات مختلف از پیامبر اکرم، امیر مؤمنان، امام صادق و حتّى انبیاى پیشین علیهم السّلام نقل شده است. (میزان الحکمه، جلد 2، حدیث 5813- 5823) در حدیثى که مرحوم کلینى در کافى از امام سجّاد علیه السّلام نقل کرده، بعد از شرح سرچشمه‏هاى گناه، مى‏فرماید: «فاجتمعن کلّهنّ فى حبّ الدّنیا. فقال الأنبیاء و العلماء- بعد معرفة ذلک-: حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة؛ تمام ریشه‏هاى گناه در حب دنیا جمع است و به همین دلیل انبیا و دانشمندان بعد از آگاهى بر این موضوع گفته‏اند: دنیا پرستى سرچشمه هر گناهى است!» (اصول کافى، جلد 2، صفحه 131).

4) «ثاوى» از مادّه «ثواء» به معناى اقامت توأم با استقرار است.

5) سوره آل عمران، آیه 185.

6) «مترف» از مادّه «ترف» (بر وزن تلف) به معناى تنعّم است و «مترف» به کسى مى‏گویند که فزونى نعمت او را غافل و مغرور ساخته و به طغیان واداشته است.

7) «جلد» به معناى قوّت و قدرت و صلابت است.

8) نهج البلاغه، خطبه 145.

9) منهاج البراعه (شرح نهج البلاغه خویى)، جلد 7، صفحه 182.

10) همان مدرک.

11) بحار الانوار، جلد 75، صفحه 11.

12) بحار الانوار، جلد 68، صفحه 324، حدیث 16.

13) سفینة البحار، ماده «وعظ».

14) این مرد از بزرگانى است که قریب به عصر ما مى‏زیسته، از شاگردان مرحوم آیت اللّه خراسانى و شرحى بر فرائد شیخ انصارى (ره) دارد.

15) اشاره به این آیات شریفه است: «کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ وَ نَعْمَةٍ کانُوا فِیها فاکِهِینَ کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ»؛ چه بسیار باغ‏ها و چشمه‏ها که از خود به جاى گذاشتند. و زراعت‏ها و قصرهاى زیبا و گران قیمت و نعمت‏هاى فراوان دیگر که در آن (غرق) بودند. این چنین بود ماجراى آنان و با اینها را میراث براى اقوام دیگرى قرار دادیم. نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین و نه به آنها مهلتى داده شد» (سوره دخان، آیات 25 تا 29).

16) بحار الانوار جلد 2، صفحه 32، حدیث 22.

17) این جمله معروفى است که در افواه دانشمندان، با استفاده از احادیث شهرت یافته است.

18) «ونى» از مادّه «ونى» (بر وزن رمى) به معناى سستى ورزیدن و اظهار ضعف و خستگى است.

19) سوره شورى، آیه 20.

20) سوره اعراف، آیه 58.

21) عدم پیوند معنوى این بخش، با بخش قبل، به خوبى نشان مى‏دهد که مرحوم «سیّد رضى» قسمت‏هایى از این خطبه را که در میان این دو بخش بوده، حذف کرده است و تعبیر به «منها» نیز شاهد صدق این مدّعاست.

22) «سرى» (بر وزن شما) به معناى راه رفتن در شب است.

23) «یکفأ» از مادّه «کفأ» (بر وزن نفع) به معناى واژگون کردن است.

24) نهج البلاغه، خطبه 156.

25) سوره مؤمنون، آیه 30.