جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 102(1)

زمان مطالعه: 9 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

تجری هذا المجرى و فیها ذکر یوم القیامة و احوال النّاس المقبلة

این خطبه نیز همانند خطبه سابق، به حوادث آینده اشاره دارد و در ابتدا به حوادث سخت روز قیامت نیز اشاره‏اى مى‏کند.

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه از دو بخش تشکیل یافته: بخش اوّل که قسمت کوتاهى است، اشاره به حوادث سخت روز رستاخیز دارد، که خداوند اوّلین و آخرین را براى رسیدگى به حساب دقیق و دادن پاداش و کیفر اعمالشان جمع مى‏کند.

در بخش دوم اشاره به فتنه‏هاى وحشتناکى دارد که همچون پاره‏هاى شب تاریک روى مى‏آورند و مردم را در فشار شدید قرار مى‏دهند و سرانجام گروهى از مجاهدان راستین، در برابر آنها به پا مى‏خیزند. امام علیه السّلام در این بخش مخصوصا روى شهر بصره انگشت مى‏گذارد و به فتنه‏هایى که دامن این شهر را مى‏گیرد، اشاره مى‏کند.

بخش اوّل‏

و ذلک یوم یجمع اللّه فیه الأوّلین و الآخرین لنقاش الحساب، و جزاء الأعمال، خضوعا، قیاما، قد ألجمهم العرق، و رجفت بهم الأرض، فأحسنهم حالا من وجد لقدمیه موضعا، و لنفسه متّسعا.

ترجمه‏

آن روز روزى است که خداوند، اوّلین و آخرین را براى حساب‏رسى دقیق و دادن جزاى اعمال جمع مى‏کند، در حالى که همه با خضوع (و وحشت) به پا خاسته‏اند! این در حالى است که عرق (از سر و رویشان فرو مى‏ریزد، به گونه‏اى که) بر دهانشان لجام زده، و لرزش زمین، تمام اندامشان را به حرکت در مى‏آورند و بهترین حال براى کسانى که در عرصه محشر حاضرند حال کسى است که جاى پایى پیدا کند و یا محلّى براى خود به دست آورد!

شرح و تفسیر

وحشت عظیم محشر!

همان گونه که در بالا اشاره شد، امام علیه السّلام در بخش اوّل این خطبه، جهت آماده سازى دل‏ها، اشاره به وضع مردم در روز قیامت مى‏کند و در عباراتى کوتاه و تکان دهنده، ویژگى‏هاى وحشت‏انگیز آن روز را شرح مى‏دهد. مى‏فرماید: «آن روز روزى است که خداوند اوّلین و آخرین را براى رسیدگى به حساب دقیق و دادن‏

جزاى اعمال، جمع مى‏کند؛ در حالى که همه، با خضوع (و وحشت) به پا خاسته‏اند!».

(و ذلک یوم یجمع اللّه فیه الأوّلین و الآخرین لنقاش الحساب، و جزاء الأعمال، خضوعا، قیاما).

تعبیر به «اوّلین» و «آخرین» اشاره به این حقیقت است که قیامت و حساب اعمال، براى همه انسان‏ها در یک روز و یک زمان خواهد بود؛ همان گونه که قرآن مجید مى‏فرماید: «وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً»؛ و همگى روز رستاخیز، تک و تنها نزد او حاضر مى‏شوند.»(2) و در جاى دیگر مى‏فرماید: «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلى‏ مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ»؛ بگو اوّلین و آخرین همگى در روز معیّنى گردآورى مى‏شوند».(3)

تعبیر به «نقاش» که به معناى دقّت در محاسبه است، نشان مى‏دهد در آن روز کمترین و کوچک‏ترین اعمال مورد حساب قرار مى‏گیرد و به آن پاداش یا کیفر داده مى‏شود.

تعبیر به «خضوع» و «قیام» اشاره به این است که مردم در روز قیامت همچون کسانى هستند که در دادگاهها، در برابر قضات عدل، حاضر مى‏شوند و در حالى که ایستاده‏اند آثار وحشت در آنها نمایان است.

در آیات قرآن نیز به این معانى اشاره شده؛ در یک جا مى‏فرماید: «خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ»؛ در حالى که چشمانشان از شدت وحشت به زیر افتاده …»(4) و در جایى دیگر مى‏فرماید: «یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»؛ روزى که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان مى‏ایستند».(5)

سپس مى‏افزاید: آنها در حالى در دادگاه عدل الهى حاضر مى‏شوند که «عرق (از سرو رویشان فرو مى‏ریزد به گونه‏اى که) بر دهانشان لجام زده، و لرزش زمین تمام اندامشان را مى‏لرزاند». (قد ألجمهم العرق، و رجفت(6) بهم الأرض).

آیا این عرق ریزان شدید، به خاطر گرمى فضاى محشر است، یا از شدّت شرمندگى و خجالت، و یا هر دو؟! و نیز لرزش زمین آیا به خاطر اعمال آنهاست، یا طبیعت دادگاه عدل الهى این چنین است، تا همه به فکر خویش باشند و به آنچه انجام داده‏اند بى کم و کاست اعتراف کنند؟! هر چه باشد محیط رعب‏آور عجیبى است.

در آیات و روایات اسلامى نیز اشارات زیادى به عوامل و اسباب وحشت‏زاى روز محشر شده است. (خداوند همه ما را حفظ کند و در آن روز، مشمول الطاف کریمانه‏اش قرار دهد!).

بعضى از شارحان نهج البلاغه در اینجا- مانند بسیارى دیگر از موارد- اصرار دارند که الفاظ بالا را کنایه از امور باطنى و روحانى بدانند؛ در حالى که هیچ نیازى به این گونه تأویلها که شاهد و قرینه‏اى ندارد، نیست و اگر ما باب این گونه تأویلات را در آیات و روایات بگشاییم، باب «تفسیر به رأى» گشوده مى‏شود و هر کس آنچه را تمایل به آن دارد، از آیات و روایات مى‏فهمد و به شیوه بعضى از روشنفکر نمایان «قرائت‏هاى جدید در آیات و روایات» شروع مى‏شود، در این صورت مسلّم است که اصالت همه متون مذهبى مخدوش مى‏گردد و چیزى براى استدلال بر مسایل عقیدتى و عملى باقى نمى‏ماند.

امام علیه السّلام در پایان این بخش، به یکى دیگر از مشکلات عظیم صحنه قیامت اشاره کرده، مى‏فرماید: «بهترین حال براى کسانى که در عرصه محشر حاضرند، حال کسى‏

است که جاى پایى پیدا کند، یا محلّى براى خود به دست آورد». (فأحسنهم حالا من وجد لقدمیه موضعا، و لنفسه متّسعا).

این تعبیر اشاره به یکى از مشکلات عظیم صحنه محشر است که بر اثر کثرت جمعیّت و ضیق مکان حاصل مى‏شود و از تعبیرات روایات بر مى‏آید که هول محشر و وحشت حساب رسى اعمال، مسأله عامّى است که همه حاضران در محشر را فرا مى‏گیرد؛ چرا که حتّى نیکوکاران از حساب‏رسى دقیق پروردگار، بیم‏ناکند! هول محشر عوامل فراوانى دارد که یکى از آنها همان ضیق مکان است که در جمله بالا آمده است.

بخش دوّم‏

و منها: در قسمت دیگرى از این خطبه آمده است:

فتن کقطع اللّیل المظلم، لا تقوم لها قائمة، و لا تردّ لها رایة، تأتیکم مزمومة مرحولة: یحفزها قائدها، و یجهدها راکبها، أهلها قوم شدید کلبهم، قلیل سلبهم، یجاهدهم فی سبیل اللّه قوم أذلّة عند المتکبّرین، فی الأرض مجهولون، و فی السّماء معروفون. فویل لک یا بصرة عند ذلک، من جیش من نقم اللّه! لا رهج له، و لا حسّ، و سیبتلى أهلک بالموت الأحمر، و الجوع الأغبر).

ترجمه‏

(در آینده) فتنه‏هایى خواهد بود، همچون پاره‏هاى شب تاریک که هیچ کس نمى‏تواند در برابر آن بایستد، و هیچ پرچمى از پرچمهاى آن به عقب رانده نمى‏شود (و شکست دامان آنها را نمى‏گیرد؛) همچون شترى مهار شده، و جهاز نهاده- که زمام دارش آن را مى‏کشد، و سوارش به سرعت آن را مى‏راند- به سوى شما مى‏آید؛ این فتنه‏گران، جمعیّتى هستند که ضربه آنها بسیار شدید ولى تلفات خود آنها بسیار کم است. (سرانجام) گروهى (در برابر آنها به پا مى‏خیرند و) در راه خدا با آنها نبرد مى‏کنند (و فتنه‏گران را در هم مى‏شکنند). آنها جمعیّتى هستند که نزد متکبّران و گردنکشان خوارند. در زمین گم‏نامند، و در آسمان معروفند.

در آن هنگام، واى بر تو اى بصره! از لشکرى که به عنوان کیفر الهى بدون گرد و غبار و بى سر و صدا به تو حمله‏ور مى‏شوند و به زودى ساکنانت به مرگ سرخ، و گرسنگى شدیدى که رنگ چهره آنها را دگرگون مى‏سازد، مبتلا خواهند شد.

شرح و تفسیر

به هوش باشید، فتنه‏ها در پیش است!

در این بخش از خطبه، باز امام علیه السّلام به پیشگویى دقیق دیگرى پیرامون یکى دیگر از فتنه‏هایى که در انتظار مردم عراق است و کانون آن به خصوص بصره مى‏باشد، اشاره مى‏کند، شاید مردم با شنیدن آن، آمادگى دفاع بیشترى پیدا کنند و ضایعات و تلفاتشان در این فتنه کم شود و نیز از کیفر الهى که گاه به صورت فتنه‏ها ظاهر مى‏شود، بترسند و راه راست را در پیش گیرند. مى‏فرماید: «فتنه‏هایى است همچون پاره‏هاى شب تاریک، که هیچ کس نمى‏تواند در برابر آن بایستد و هیچ پرچمى از پرچم‏هاى آن به عقب رانده نمى‏شود (و شکست، دامن آنها را نمى‏گیرد)» (فتن کقطع(7) اللّیل المظلم، لا تقوم لها قائمة، و لا تردّ لها رایة).

اشاره به اینکه، گردانندگان این فتنه بسیار قوى و زورمندند و حساب شده وارد میدان مى‏شوند و فضاى جامعه را تیره و تار مى‏سازند.

در تکمیل این معنا مى‏افزاید: «این فتنه‏ها به سوى شما مى‏آید، همچون شترى مهار شده و جهاز بر پشت نهاده که زمام دارش آن را مى‏کشاند و سوارش به سرعت آن را مى‏راند». (تأتیکم مزمومة(8) مرحولة(9): یحفزها(10) قائدها، و یجهدها راکبها).

امام علیه السّلام براى نشان دادن آمادگى فتنه‏گران از هر نظر، فتنه آنان را به شترى تشبیه مى‏کند که افسار بر دهان و جهاز بر پشت دارد و کاملا تسلیم کسى است که سوار بر آن است و به تعبیر دیگر: همه چیز، براى پیشرفت فتنه‏گرى‏هاى آنها آماده است.

تا آن حد که «این فتنه‏گران، جمعیّتى هستند که ضربه آنها بسیار شدید و تلفات آنان کم است». (أهلها قوم شدید کلبهم(11)، قلیل سلبهم(12)).

این از ویژگى‏هاى کسانى است که حساب شده و با تدارکى کامل وارد میدان مى‏شوند، که در ادامه سخن با توجّه به تواریخ موجود، این گروه را خواهیم شناخت و خواهیم دید اوصافى که در بالا آمده، بر آنها به خوبى تطبیق مى‏کند.

سپس امام علیه السّلام به نکته مهمّى اشاره مى‏فرماید که این فتنه، زیاد دوام پیدا نمى‏کند، بلکه خداوند فتنه‏گران را به دست جمعى از اولیاى مجاهدش در هم مى‏پیچد، مى‏فرماید: «گروهى (در برابر آنها به پا مى‏خیزند و) در راه خدا با آنها نبرد مى‏کنند (و فتنه‏گران را در هم مى‏شکنند؛) آنها جمعیّتى هستند که نزد متکبّران و گردن‏کشان خوارند، در زمین گمنامند، و در آسمانها معروف!». (یجاهدهم فی سبیل اللّه قوم أذلّة عند المتکبّرین، فی الأرض مجهولون، و فی السّماء معروفون).

اشاره به اینکه گروهى از اولیاء اللّه که مقام والایى در پیشگاه خدا دارند و در زمینه جهاد فی سبیل اللّه، قوىّ و پیشتازند، آتش این فتنه را خاموش مى‏کنند. آنها کسانى هستند که به خاطر عدم تظاهر و یا ریاکارى و بى‏اعتنایى به دنیا، نزد گردنکشان، مقام و منزلتى ندارند و در میان مردم، گمنامند؛ امّا فرشتگان آسمان-

که از باطن این جهان باخبرند- آنها را به خوبى مى‏شناسند!

در اینکه آن قوم فتنه‏گر که امام علیه السّلام از ظهور و فجایع آن‏ها خبر مى‏دهد، کیستند و مجاهدانى که در برابر آنها برخاستند و بعد از مدّتى فتنه را خاموش کردند چه کسانى بودند؟ در میان مفسّران نهج البلاغه گفتگوى زیادى است.

جمعى آن قوم فتنه‏گر را طرفداران مردى به نام «صاحب الزنج» مى‏دانند که نام اصلى‏اش «علىّ بن محمّد» بود و خود را منتسب به خاندان پیامبر مى‏کرد (هر چند انتساب او کاملا مشکوک است) و گروهى از بردگان سیاه پوست را دور خود جمع کرد و به همین دلیل، لقب، «صاحب الزنج» به او دادند (صاحب بردگان سیاه پوست). وى در نیمه قرن سوم به پا خاست و در اطراف بصره، آشوب و فتنه عظیمى بر پا نمود و بعد از 12 سال، حکومت بر آن منطقه، به دست جمعى از مجاهدان کشته شد.

بعضى دیگر آن را اشاره به فتنه «مغول» مى‏دانند که نه تنها سرزمین عراق، بلکه بخش‏هاى عظیم جهان اسلام را زیر پوشش خود قرار دادند و بعد از مدّت طولانى، فتنه آنها به وسیله جنگجویان اسلام خاموش شد.

گروهى آن را به حوادث «آخر الزّمان» تفسیر کرده‏اند که فتنه‏گرانى به پا مى‏خیزند، نه تنها سرزمین عراق، که مناطق وسیعى را زیر ضربات شدیدترین فتنه‏ها قرار مى‏دهند و سرانجام به دست سپاهیان مهدى علیه السّلام که از مجاهدین فى سبیل اللّه‏اند، از میان مى‏روند.

با توجّه به اینکه بسیارى از مفسّران نهج البلاغه این خطبه را بخشى از خطبه 128 مى‏دانند، ترجیح مى‏دهیم که بحث بیشتر در این زمینه را به شرح آن خطبه واگذار کنیم و هر دو را یکجا بحث نماییم.

سپس در قسمت اخیر این خطبه، امام علیه السّلام شهر بصره را مخاطب قرار داده، پیشگویى خاصّى در خصوص این شهر مى‏کند. مى‏فرماید: «در آن هنگام واى بر تو

اى بصره! از لشکرى که به عنوان کیفر الهى بدون گرد و غبار و بى‏سر و صدا به تو حمله‏ور مى‏شود، و به زودى ساکنانت به مرگ سرخ و گرسنگى شدیدى که رنگ چهره آنها را دگرگون مى‏سازد، مبتلا خواهند شد!». (فویل لک یا بصرة عند ذلک، من جیش من نقم اللّه! لا رهج(13) له، و لا حسّ(14)، و سیبتلى أهلک بالموت الأحمر، و الجوع الأغبر(15)).

تعبیر به «عند ذلک؛ در آن زمان» نشان مى‏دهد که حادثه بصره، حادثه جداگانه‏اى نیست؛ بلکه بصره یکى از کانون‏هاى آن فتنه عظیم است که مردمش زیر ضربات آن فتنه، به شدیدترین وجهى مجازات مى‏شوند.

تعبیر به «نقم اللّه» نشان مى‏دهد که این فتنه وحشتناک، کیفر اعمال آنها است.

تعبیر به «لا رهج له و لا حسّ» اشاره به آمادگى کامل لشکر مهاجم است که با شیوه حساب شده، بى سر و صدا و به طور ناگهانى به شهر حمله‏ور مى‏شوند، تا کسى مجال مقاومت در برابر آنها نداشته باشد!.

تعبیر به «ألموت الأحمر» (مرگ سرخ) اشاره به کشتار وسیعى است که در بصره واقع مى‏شود. در تاریخ «صاحب زنج» نوشته‏اند: هنگامى که وارد بصره شد سیصد هزار نفر از مردم آنجا را از دم شمشیر گذراند(16)

و تعبیر به «ألجوع الأغبر» (گرسنگى غبار آلود) اشاره به قحطى شدیدى است که بر اثر جنگ‏ها و ناامنى، یا بر اثر خشکسالى دامان آنها را گرفت و رنگ چهره آنان را دگرگون ساخت.

به گفته بعضى از مورّخان آن قدر کار بر آنها سخت شد که حیواناتى همچون سگ و گربه و موش را کشتند و خوردند و گاهى مرده انسانها را مى‏خورند.(16)

بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» تفسیرهاى دیگرى براى «ألموت الأحمر» و «ألجوع الأغبر» مانند تفسیر به «طاعون» و «وبا» و «غرق شدن به خاطر سیلاب» و «هجوم امواج دریا» نموده‏اند که مناسب به نظر نمى‏رسد.


1) سند خطبه: این خطبه در منابعى که قبل از «سیّد رضى» نگاشته شده، به دست نیامده؛ ولى در هر حال، به نظر مى‏رسد که جزئى از خطبه 128- که به خواست خدا به زودى به شرح آن خواهیم پرداخت- مى‏باشد؛ ولى در کتاب‏هایى که بعد از «سیّد رضى» نوشته شده، دیده مى‏شود.

2) سوره مریم، آیه 95.

3) سوره واقعه، آیات 49- 50.

4) سوره قمر، آیه 7.

5) سوره مطففّین، آیه 6.

6) «رجف» از مادّه «رجف» (بر وزن ربط) به معناى اضطراب و لرزه شدید است و از آنجا که اخبار فتنه‏انگیز، مایه اضطراب جامعه مى‏شود، به آن «اراجیف» مى‏گویند.

7) «قطع» جمع «قطعه» است و این تعبیر در مورد شبهاى تاریک شاید به این معنا است که بعضى از بخش‏هاى شب مانند نیمه شب، یا زمانى که ماه در آسمان نیست، فضا تاریک‏تر است و بعضى آن را به معناى قسمت عمده شب تفسیر کرده‏اند.

8) «مزمومه» از مادّه «زمام» به معناى حیوانى است که به آن مهار زده باشند و تحت کنترل باشد.

9) «مرحوله» از مادّه «رحل» به معناى جهاز شتر یا وسائل سفر است و در اینجا «مرحوله» به معناى شتر آماده و مهیّا است و کنایه از این است که فتنه‏گران با تمام امکانات به پا مى‏خیزند.

10) «یحفز» از مادّه «حفز» (بر وزن حبس) به معناى تحریک کردن و برانگیختن و هول دادن است.

11) «کلب» (بر وزن طلب) به معناى اذیّت و آزار است.

12) «سلب» (بر وزن طلب) در این گونه موارد به معناى لباسى است که در میدان جنگ، قاتل از مقتول بر مى‏دارد و در عبارت بالا کنایه از این است که تلفات فتنه‏گران بسیار کم است.

13) «رهج» به معناى غبار است و در این جا کنایه از این است که لشکر مهاجم، بى سر و صدا و به طور غافلگیرانه وارد شهر مى‏شود.

14) «حسّ» به معناى صداهاى در هم آمیخته است.

15) «أغبر» به معناى غبار آلود است و «ألجوع الأغبر» کنایه از قحطى شدید است؛ چرا که در زمان قحطى مردم چنان گرسنه مى‏شوند که رنگ از صورت آنها مى‏پرد، که گویى چهره آنها را غبار گرفته است.

16) مروج الذهب، جلد 4، صفحه 119.