و من خطبة له علیه السّلام
تجری هذا المجرى و فیها ذکر یوم القیامة و احوال النّاس المقبلة
این خطبه نیز همانند خطبه سابق، به حوادث آینده اشاره دارد و در ابتدا به حوادث سخت روز قیامت نیز اشارهاى مىکند.
خطبه در یک نگاه
این خطبه از دو بخش تشکیل یافته: بخش اوّل که قسمت کوتاهى است، اشاره به حوادث سخت روز رستاخیز دارد، که خداوند اوّلین و آخرین را براى رسیدگى به حساب دقیق و دادن پاداش و کیفر اعمالشان جمع مىکند.
در بخش دوم اشاره به فتنههاى وحشتناکى دارد که همچون پارههاى شب تاریک روى مىآورند و مردم را در فشار شدید قرار مىدهند و سرانجام گروهى از مجاهدان راستین، در برابر آنها به پا مىخیزند. امام علیه السّلام در این بخش مخصوصا روى شهر بصره انگشت مىگذارد و به فتنههایى که دامن این شهر را مىگیرد، اشاره مىکند.
بخش اوّل
و ذلک یوم یجمع اللّه فیه الأوّلین و الآخرین لنقاش الحساب، و جزاء الأعمال، خضوعا، قیاما، قد ألجمهم العرق، و رجفت بهم الأرض، فأحسنهم حالا من وجد لقدمیه موضعا، و لنفسه متّسعا.
ترجمه
آن روز روزى است که خداوند، اوّلین و آخرین را براى حسابرسى دقیق و دادن جزاى اعمال جمع مىکند، در حالى که همه با خضوع (و وحشت) به پا خاستهاند! این در حالى است که عرق (از سر و رویشان فرو مىریزد، به گونهاى که) بر دهانشان لجام زده، و لرزش زمین، تمام اندامشان را به حرکت در مىآورند و بهترین حال براى کسانى که در عرصه محشر حاضرند حال کسى است که جاى پایى پیدا کند و یا محلّى براى خود به دست آورد!
شرح و تفسیر
وحشت عظیم محشر!
همان گونه که در بالا اشاره شد، امام علیه السّلام در بخش اوّل این خطبه، جهت آماده سازى دلها، اشاره به وضع مردم در روز قیامت مىکند و در عباراتى کوتاه و تکان دهنده، ویژگىهاى وحشتانگیز آن روز را شرح مىدهد. مىفرماید: «آن روز روزى است که خداوند اوّلین و آخرین را براى رسیدگى به حساب دقیق و دادن
جزاى اعمال، جمع مىکند؛ در حالى که همه، با خضوع (و وحشت) به پا خاستهاند!».
(و ذلک یوم یجمع اللّه فیه الأوّلین و الآخرین لنقاش الحساب، و جزاء الأعمال، خضوعا، قیاما).
تعبیر به «اوّلین» و «آخرین» اشاره به این حقیقت است که قیامت و حساب اعمال، براى همه انسانها در یک روز و یک زمان خواهد بود؛ همان گونه که قرآن مجید مىفرماید: «وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً»؛ و همگى روز رستاخیز، تک و تنها نزد او حاضر مىشوند.»(2) و در جاى دیگر مىفرماید: «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ»؛ بگو اوّلین و آخرین همگى در روز معیّنى گردآورى مىشوند».(3)
تعبیر به «نقاش» که به معناى دقّت در محاسبه است، نشان مىدهد در آن روز کمترین و کوچکترین اعمال مورد حساب قرار مىگیرد و به آن پاداش یا کیفر داده مىشود.
تعبیر به «خضوع» و «قیام» اشاره به این است که مردم در روز قیامت همچون کسانى هستند که در دادگاهها، در برابر قضات عدل، حاضر مىشوند و در حالى که ایستادهاند آثار وحشت در آنها نمایان است.
در آیات قرآن نیز به این معانى اشاره شده؛ در یک جا مىفرماید: «خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ»؛ در حالى که چشمانشان از شدت وحشت به زیر افتاده …»(4) و در جایى دیگر مىفرماید: «یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»؛ روزى که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان مىایستند».(5)
سپس مىافزاید: آنها در حالى در دادگاه عدل الهى حاضر مىشوند که «عرق (از سرو رویشان فرو مىریزد به گونهاى که) بر دهانشان لجام زده، و لرزش زمین تمام اندامشان را مىلرزاند». (قد ألجمهم العرق، و رجفت(6) بهم الأرض).
آیا این عرق ریزان شدید، به خاطر گرمى فضاى محشر است، یا از شدّت شرمندگى و خجالت، و یا هر دو؟! و نیز لرزش زمین آیا به خاطر اعمال آنهاست، یا طبیعت دادگاه عدل الهى این چنین است، تا همه به فکر خویش باشند و به آنچه انجام دادهاند بى کم و کاست اعتراف کنند؟! هر چه باشد محیط رعبآور عجیبى است.
در آیات و روایات اسلامى نیز اشارات زیادى به عوامل و اسباب وحشتزاى روز محشر شده است. (خداوند همه ما را حفظ کند و در آن روز، مشمول الطاف کریمانهاش قرار دهد!).
بعضى از شارحان نهج البلاغه در اینجا- مانند بسیارى دیگر از موارد- اصرار دارند که الفاظ بالا را کنایه از امور باطنى و روحانى بدانند؛ در حالى که هیچ نیازى به این گونه تأویلها که شاهد و قرینهاى ندارد، نیست و اگر ما باب این گونه تأویلات را در آیات و روایات بگشاییم، باب «تفسیر به رأى» گشوده مىشود و هر کس آنچه را تمایل به آن دارد، از آیات و روایات مىفهمد و به شیوه بعضى از روشنفکر نمایان «قرائتهاى جدید در آیات و روایات» شروع مىشود، در این صورت مسلّم است که اصالت همه متون مذهبى مخدوش مىگردد و چیزى براى استدلال بر مسایل عقیدتى و عملى باقى نمىماند.
امام علیه السّلام در پایان این بخش، به یکى دیگر از مشکلات عظیم صحنه قیامت اشاره کرده، مىفرماید: «بهترین حال براى کسانى که در عرصه محشر حاضرند، حال کسى
است که جاى پایى پیدا کند، یا محلّى براى خود به دست آورد». (فأحسنهم حالا من وجد لقدمیه موضعا، و لنفسه متّسعا).
این تعبیر اشاره به یکى از مشکلات عظیم صحنه محشر است که بر اثر کثرت جمعیّت و ضیق مکان حاصل مىشود و از تعبیرات روایات بر مىآید که هول محشر و وحشت حساب رسى اعمال، مسأله عامّى است که همه حاضران در محشر را فرا مىگیرد؛ چرا که حتّى نیکوکاران از حسابرسى دقیق پروردگار، بیمناکند! هول محشر عوامل فراوانى دارد که یکى از آنها همان ضیق مکان است که در جمله بالا آمده است.
بخش دوّم
و منها: در قسمت دیگرى از این خطبه آمده است:
فتن کقطع اللّیل المظلم، لا تقوم لها قائمة، و لا تردّ لها رایة، تأتیکم مزمومة مرحولة: یحفزها قائدها، و یجهدها راکبها، أهلها قوم شدید کلبهم، قلیل سلبهم، یجاهدهم فی سبیل اللّه قوم أذلّة عند المتکبّرین، فی الأرض مجهولون، و فی السّماء معروفون. فویل لک یا بصرة عند ذلک، من جیش من نقم اللّه! لا رهج له، و لا حسّ، و سیبتلى أهلک بالموت الأحمر، و الجوع الأغبر).
ترجمه
(در آینده) فتنههایى خواهد بود، همچون پارههاى شب تاریک که هیچ کس نمىتواند در برابر آن بایستد، و هیچ پرچمى از پرچمهاى آن به عقب رانده نمىشود (و شکست دامان آنها را نمىگیرد؛) همچون شترى مهار شده، و جهاز نهاده- که زمام دارش آن را مىکشد، و سوارش به سرعت آن را مىراند- به سوى شما مىآید؛ این فتنهگران، جمعیّتى هستند که ضربه آنها بسیار شدید ولى تلفات خود آنها بسیار کم است. (سرانجام) گروهى (در برابر آنها به پا مىخیرند و) در راه خدا با آنها نبرد مىکنند (و فتنهگران را در هم مىشکنند). آنها جمعیّتى هستند که نزد متکبّران و گردنکشان خوارند. در زمین گمنامند، و در آسمان معروفند.
در آن هنگام، واى بر تو اى بصره! از لشکرى که به عنوان کیفر الهى بدون گرد و غبار و بى سر و صدا به تو حملهور مىشوند و به زودى ساکنانت به مرگ سرخ، و گرسنگى شدیدى که رنگ چهره آنها را دگرگون مىسازد، مبتلا خواهند شد.
شرح و تفسیر
به هوش باشید، فتنهها در پیش است!
در این بخش از خطبه، باز امام علیه السّلام به پیشگویى دقیق دیگرى پیرامون یکى دیگر از فتنههایى که در انتظار مردم عراق است و کانون آن به خصوص بصره مىباشد، اشاره مىکند، شاید مردم با شنیدن آن، آمادگى دفاع بیشترى پیدا کنند و ضایعات و تلفاتشان در این فتنه کم شود و نیز از کیفر الهى که گاه به صورت فتنهها ظاهر مىشود، بترسند و راه راست را در پیش گیرند. مىفرماید: «فتنههایى است همچون پارههاى شب تاریک، که هیچ کس نمىتواند در برابر آن بایستد و هیچ پرچمى از پرچمهاى آن به عقب رانده نمىشود (و شکست، دامن آنها را نمىگیرد)» (فتن کقطع(7) اللّیل المظلم، لا تقوم لها قائمة، و لا تردّ لها رایة).
اشاره به اینکه، گردانندگان این فتنه بسیار قوى و زورمندند و حساب شده وارد میدان مىشوند و فضاى جامعه را تیره و تار مىسازند.
در تکمیل این معنا مىافزاید: «این فتنهها به سوى شما مىآید، همچون شترى مهار شده و جهاز بر پشت نهاده که زمام دارش آن را مىکشاند و سوارش به سرعت آن را مىراند». (تأتیکم مزمومة(8) مرحولة(9): یحفزها(10) قائدها، و یجهدها راکبها).
امام علیه السّلام براى نشان دادن آمادگى فتنهگران از هر نظر، فتنه آنان را به شترى تشبیه مىکند که افسار بر دهان و جهاز بر پشت دارد و کاملا تسلیم کسى است که سوار بر آن است و به تعبیر دیگر: همه چیز، براى پیشرفت فتنهگرىهاى آنها آماده است.
تا آن حد که «این فتنهگران، جمعیّتى هستند که ضربه آنها بسیار شدید و تلفات آنان کم است». (أهلها قوم شدید کلبهم(11)، قلیل سلبهم(12)).
این از ویژگىهاى کسانى است که حساب شده و با تدارکى کامل وارد میدان مىشوند، که در ادامه سخن با توجّه به تواریخ موجود، این گروه را خواهیم شناخت و خواهیم دید اوصافى که در بالا آمده، بر آنها به خوبى تطبیق مىکند.
سپس امام علیه السّلام به نکته مهمّى اشاره مىفرماید که این فتنه، زیاد دوام پیدا نمىکند، بلکه خداوند فتنهگران را به دست جمعى از اولیاى مجاهدش در هم مىپیچد، مىفرماید: «گروهى (در برابر آنها به پا مىخیزند و) در راه خدا با آنها نبرد مىکنند (و فتنهگران را در هم مىشکنند؛) آنها جمعیّتى هستند که نزد متکبّران و گردنکشان خوارند، در زمین گمنامند، و در آسمانها معروف!». (یجاهدهم فی سبیل اللّه قوم أذلّة عند المتکبّرین، فی الأرض مجهولون، و فی السّماء معروفون).
اشاره به اینکه گروهى از اولیاء اللّه که مقام والایى در پیشگاه خدا دارند و در زمینه جهاد فی سبیل اللّه، قوىّ و پیشتازند، آتش این فتنه را خاموش مىکنند. آنها کسانى هستند که به خاطر عدم تظاهر و یا ریاکارى و بىاعتنایى به دنیا، نزد گردنکشان، مقام و منزلتى ندارند و در میان مردم، گمنامند؛ امّا فرشتگان آسمان-
که از باطن این جهان باخبرند- آنها را به خوبى مىشناسند!
در اینکه آن قوم فتنهگر که امام علیه السّلام از ظهور و فجایع آنها خبر مىدهد، کیستند و مجاهدانى که در برابر آنها برخاستند و بعد از مدّتى فتنه را خاموش کردند چه کسانى بودند؟ در میان مفسّران نهج البلاغه گفتگوى زیادى است.
جمعى آن قوم فتنهگر را طرفداران مردى به نام «صاحب الزنج» مىدانند که نام اصلىاش «علىّ بن محمّد» بود و خود را منتسب به خاندان پیامبر مىکرد (هر چند انتساب او کاملا مشکوک است) و گروهى از بردگان سیاه پوست را دور خود جمع کرد و به همین دلیل، لقب، «صاحب الزنج» به او دادند (صاحب بردگان سیاه پوست). وى در نیمه قرن سوم به پا خاست و در اطراف بصره، آشوب و فتنه عظیمى بر پا نمود و بعد از 12 سال، حکومت بر آن منطقه، به دست جمعى از مجاهدان کشته شد.
بعضى دیگر آن را اشاره به فتنه «مغول» مىدانند که نه تنها سرزمین عراق، بلکه بخشهاى عظیم جهان اسلام را زیر پوشش خود قرار دادند و بعد از مدّت طولانى، فتنه آنها به وسیله جنگجویان اسلام خاموش شد.
گروهى آن را به حوادث «آخر الزّمان» تفسیر کردهاند که فتنهگرانى به پا مىخیزند، نه تنها سرزمین عراق، که مناطق وسیعى را زیر ضربات شدیدترین فتنهها قرار مىدهند و سرانجام به دست سپاهیان مهدى علیه السّلام که از مجاهدین فى سبیل اللّهاند، از میان مىروند.
با توجّه به اینکه بسیارى از مفسّران نهج البلاغه این خطبه را بخشى از خطبه 128 مىدانند، ترجیح مىدهیم که بحث بیشتر در این زمینه را به شرح آن خطبه واگذار کنیم و هر دو را یکجا بحث نماییم.
سپس در قسمت اخیر این خطبه، امام علیه السّلام شهر بصره را مخاطب قرار داده، پیشگویى خاصّى در خصوص این شهر مىکند. مىفرماید: «در آن هنگام واى بر تو
اى بصره! از لشکرى که به عنوان کیفر الهى بدون گرد و غبار و بىسر و صدا به تو حملهور مىشود، و به زودى ساکنانت به مرگ سرخ و گرسنگى شدیدى که رنگ چهره آنها را دگرگون مىسازد، مبتلا خواهند شد!». (فویل لک یا بصرة عند ذلک، من جیش من نقم اللّه! لا رهج(13) له، و لا حسّ(14)، و سیبتلى أهلک بالموت الأحمر، و الجوع الأغبر(15)).
تعبیر به «عند ذلک؛ در آن زمان» نشان مىدهد که حادثه بصره، حادثه جداگانهاى نیست؛ بلکه بصره یکى از کانونهاى آن فتنه عظیم است که مردمش زیر ضربات آن فتنه، به شدیدترین وجهى مجازات مىشوند.
تعبیر به «نقم اللّه» نشان مىدهد که این فتنه وحشتناک، کیفر اعمال آنها است.
تعبیر به «لا رهج له و لا حسّ» اشاره به آمادگى کامل لشکر مهاجم است که با شیوه حساب شده، بى سر و صدا و به طور ناگهانى به شهر حملهور مىشوند، تا کسى مجال مقاومت در برابر آنها نداشته باشد!.
تعبیر به «ألموت الأحمر» (مرگ سرخ) اشاره به کشتار وسیعى است که در بصره واقع مىشود. در تاریخ «صاحب زنج» نوشتهاند: هنگامى که وارد بصره شد سیصد هزار نفر از مردم آنجا را از دم شمشیر گذراند(16)
و تعبیر به «ألجوع الأغبر» (گرسنگى غبار آلود) اشاره به قحطى شدیدى است که بر اثر جنگها و ناامنى، یا بر اثر خشکسالى دامان آنها را گرفت و رنگ چهره آنان را دگرگون ساخت.
به گفته بعضى از مورّخان آن قدر کار بر آنها سخت شد که حیواناتى همچون سگ و گربه و موش را کشتند و خوردند و گاهى مرده انسانها را مىخورند.(16)
بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» تفسیرهاى دیگرى براى «ألموت الأحمر» و «ألجوع الأغبر» مانند تفسیر به «طاعون» و «وبا» و «غرق شدن به خاطر سیلاب» و «هجوم امواج دریا» نمودهاند که مناسب به نظر نمىرسد.
1) سند خطبه: این خطبه در منابعى که قبل از «سیّد رضى» نگاشته شده، به دست نیامده؛ ولى در هر حال، به نظر مىرسد که جزئى از خطبه 128- که به خواست خدا به زودى به شرح آن خواهیم پرداخت- مىباشد؛ ولى در کتابهایى که بعد از «سیّد رضى» نوشته شده، دیده مىشود.
2) سوره مریم، آیه 95.
3) سوره واقعه، آیات 49- 50.
4) سوره قمر، آیه 7.
5) سوره مطففّین، آیه 6.
6) «رجف» از مادّه «رجف» (بر وزن ربط) به معناى اضطراب و لرزه شدید است و از آنجا که اخبار فتنهانگیز، مایه اضطراب جامعه مىشود، به آن «اراجیف» مىگویند.
7) «قطع» جمع «قطعه» است و این تعبیر در مورد شبهاى تاریک شاید به این معنا است که بعضى از بخشهاى شب مانند نیمه شب، یا زمانى که ماه در آسمان نیست، فضا تاریکتر است و بعضى آن را به معناى قسمت عمده شب تفسیر کردهاند.
8) «مزمومه» از مادّه «زمام» به معناى حیوانى است که به آن مهار زده باشند و تحت کنترل باشد.
9) «مرحوله» از مادّه «رحل» به معناى جهاز شتر یا وسائل سفر است و در اینجا «مرحوله» به معناى شتر آماده و مهیّا است و کنایه از این است که فتنهگران با تمام امکانات به پا مىخیزند.
10) «یحفز» از مادّه «حفز» (بر وزن حبس) به معناى تحریک کردن و برانگیختن و هول دادن است.
11) «کلب» (بر وزن طلب) به معناى اذیّت و آزار است.
12) «سلب» (بر وزن طلب) در این گونه موارد به معناى لباسى است که در میدان جنگ، قاتل از مقتول بر مىدارد و در عبارت بالا کنایه از این است که تلفات فتنهگران بسیار کم است.
13) «رهج» به معناى غبار است و در این جا کنایه از این است که لشکر مهاجم، بى سر و صدا و به طور غافلگیرانه وارد شهر مىشود.
14) «حسّ» به معناى صداهاى در هم آمیخته است.
15) «أغبر» به معناى غبار آلود است و «ألجوع الأغبر» کنایه از قحطى شدید است؛ چرا که در زمان قحطى مردم چنان گرسنه مىشوند که رنگ از صورت آنها مىپرد، که گویى چهره آنها را غبار گرفته است.
16) مروج الذهب، جلد 4، صفحه 119.