جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه چهل و ششم(1)

زمان مطالعه: 10 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

عند عزمه على المسیر الى الشام و هو دعاء دعا به ربّه عند وضع رجله فی الرکاب‏

امام علیه السّلام این دعا را هنگامى که پا را در رکاب گذاشت تا به سوى شام (براى خاموش کردن فتنه معاویه و شامیان گردنکش) برود تلاوت فرمود.

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه یا صحیح‏تر این دعا، در عین کوتاهى نکته‏هاى جالب و عمیقى در بر دارد، اولا تمام مشکلاتى را که در این سفر محتمل بوده، امام علیه السّلام تحت سه عنوان بیان کرده، و از آنها به خدا پناه مى‏برد، سپس خداوند را به عنوان یار همسفر، و جانشین در میان بازماندگان و خانواده، توصیف مى‏کند که بمنزله دلیلى است بر

بخش اوّل دعا توصیفى که براى غیر خدا متصور نیست، و تنها احاطه ذات پاکش بر همه کائنات این معنى را محقّق مى‏کند.

أللّهمّ إنّی أعوذ بک من وعثاء السّفر و کآبة المنقلب و سوء المنظر فی الأهل و المال و الولد، أللّهمّ أنت الصّاحب فی السّفر، و أنت الخلیفة فی الأهل، و لا یجمعهما غیرک، لأنّ المستخلف لا یکون مستصحبا، و المستصحب لا یکون مستصحبا، و المستصحب لا یکون مستخلفا!

ترجمه‏

بار الها من از رنج و مشقّت این سفر، و بازگشت پر اندوه از آن، و مواجه شدن با منظره ناخوشایند در خانواده و مال و فرزند، به تو پناه مى‏برم، خداوندا! تو در سفر همراه مایى، و نسبت به بازماندگان ما در وطن سرپرست و نگاهبانى، و جمع میان این دو را هیچ کس جز تو نمى‏تواند، زیرا آن کس که سرپرست بازماندگان است، همسفر نتواند بود، و آن کس که همسفر است جانشینى انسان را (در خانه و خانواده‏اش) نمى‏تواند بر عهده گیرد (آرى تنها تویى که قادر بر هر دو هستى)!

شرح و تفسیر

خداوندا از رنج سفر به تو پناه مى‏برم‏

! بى‏شک مردان خدا و اولیاء اللّه در همه حال متوجه خدا بوده‏اند، ولى در مشکلات و حوادث مهم و پیچیده توجّه بیشترى به ذات پاک او داشته‏اند، و کار خود را در این گونه موارد با دعا و توسل به ذات پاکش شروع مى‏کردند که هم راهگشا بود، و هم مایه قوّت قلب و آرامش روح و اعتماد به نفس!

امام علیه السّلام که پیشواى این خیل عظیم بود به هنگامى که پا در رکاب گذاشت تا عازم میدان صفّین شود، به پیشگاه خداوند چنین عرضه داشت:

«بار الها من از رنج و مشقّت این سفر، و بازگشت پر اندوه از آن، و مواجه شدن با منظره ناخوشایند در خانواده و مال و فرزند، به تو پناه مى‏برم».

«أللّهمّ إنّی أعوذ بک من وعثاء(2) السّفر و کآبة(3) المنقلب(4) و سوء المنظر فی الأهل و المال و الولد».

در واقع آنچه فکر یک مسافر را به خود مشغول مى‏دارد سه چیز است که امام علیه السّلام در اینجا به هر سه اشاره فرموده است:

نخست مشکلات سفر است که با تعبیر به «وعثاء السّفر» به آن اشاره شده است. دوم چگونگى بازگشت است که آیا انسان پیروزمند و با دست پر باز مى‏گردد و یا شکسته حال و با دست خالى که با تعبیر «و کآبة المنقلب» به آن اشاره شده است، و سوم نگرانیهاى مربوط به خانواده و خانه و اموال که با تعبیر «سوء المنظر فی الأهل و المال و الولد» ذکر شده است.

امام از تمام این مشکلات و امور نگران کننده به خدا پناه مى‏برد، و حلّ همه آنها را از خدا مى‏خواهد.

سپس به نکته‏اى اشاره مى‏فرماید که مایه دلگرمى دعا کنندگان و متوسّلان به درگاه خداست، عرض مى‏کند: «خداوندا! تو در سفر همراه مایى، و نسبت به بازماندگان ما در وطن، سرپرست و نگاهبانى، و جمع میان این دو را هیچ کس جز تو نمى‏تواند داشته باشد» (أللّهمّ أنت الصّاحب فی السّفر، و أنت الخلیفة فی‏

الأهل، و لا یجمعهما غیرک).

آرى تنها خداست که ذات پاکش از زمان و مکان منزّه است، و در عین حال احاطه به تمام مکانها و زمانها دارد، جایى به او نزدیکتر از جاى دیگرى نیست، و به همین دلیل هم در سفر با ماست و هم در حضر با زن و فرزندان و بستگان و دوستان ما و چه جالب است که زمام زندگى خود را به دست کسى بسپاریم که بر تمام شئون زندگى ما احاطه دارد، همه جا با ماست و همه جا با افراد مورد علاقه ما.

و در آخرین جمله‏هاى این دعا، دلیل این موضوع را که هیچ کس جز خدا نمى‏تواند میان این دو حالت را جمع کند، چنین بیان مى‏فرماید: «زیرا آن کس که سرپرست بازماندگان است همسفر نتواند بود، و آن کس که همسفر است جانشینى انسان را (در خانه و خانواده‏اش) نمى‏تواند بر عهده گیرد» (لأنّ المستخلف لا یکون مستصحبا، و المستصحب لا یکون مستخلفا!).

آرى تمام مخلوقات مادى مکان دارند، و به همین دلیل بودن آنها در یک جا مانع از بودن در جاى دیگر است، این به خاطر محدودیت وجودى آنهاست، تنها وجود نامحدود پروردگار متعال است که نه مکان دارد و نه جهت، نه گذشته و حال و آینده، زمین و آسمان، و دور و نزدیک و درون و برون نزد او برابر است، همان گونه که خودش فرموده «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ».(5)

«او با شماست هر جا باشد» و «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»(6) «به هر طرف رو کنید رو به سوى او مى‏کنید».

مرحوم سید رضى در پایان این سخن مى‏گوید: «قسمت نخستین این کلام از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده، و امیر مؤمنان على علیه السّلام آن را با جمله‏هایى فصیح و بلیغ تکمیل فرموده است و آن جمله‏ها از «لا یجمعهما غیرک» تا پایان این کلام مى‏باشد.

نکته

فلسفه دعا

کسانى که با منابع اسلامى سر و کار دارند به این نکته واقفند که دعا و نیایش در تعلیمات اسلام جایگاه ویژه‏اى دارد، تا آنجا که قسمت عمده عبادات اسلامى را دعا و نیایش تشکیل مى‏دهد، به گونه‏اى که روح عبادت دعا شمرده شده است همان گونه که در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى‏خوانیم: «افزعوا الى اللّه عزّ و جلّ فی حوائجکم، و الجئوا الیه فی ملمّاتکم، و تضرّعوا الیه، فانّ الدّعاء مخّ العبادة!»، «در حوائج خود و به هنگام بروز مشکلات از خداوند مدد بطلبید، و در سختیها به او پناه ببرید، و در پیشگاه او تضرع و دعا کنید، چرا که دعا روح و مغز عبادت است».(7)

در حدیث دیگرى دعا به عنوان اسلحه مؤمن، و ستون خیمه دین، و نور آسمانها و زمین، معرفى شده است، (قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: الدّعاء سلاح المؤمن، و عمود الدّین، و نور السّموات و الارض).(8)

و امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏فرماید: «الدّعاء مفاتیح النّجاح، و مقالید الفلاح»، «دعا کلید پیروزى و وسیله رستگارى است».(9)

این مسأله به قدرى مهم است که قرآن مجید با صراحت مى‏گوید: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ»(10)، «بگو پروردگارم به شما اعتنایى نمى‏کند اگر دعاى شما نباشد». ولى با این حال بعضى از ناآشنایان به فلسفه دعا خرده‏گیریهایى در این زمینه دارند.

1- گاه مى‏گویند: دعا با روح رضا و تسلیم در برابر اراده خداوند نمى‏سازد، ما باید تسلیم اراده او باشیم و هر چه او مى‏پسندد همان را بپسندیم!

2- دعا یکى از عوامل تخدیر و کند شدن چرخهاى فعالیت و تلاش و کوشش‏

است، چرا که مردم این امور را رها مى‏کنند و به سراغ دعا مى‏روند!

3- اضافه بر همه اینها، ما چگونه مى‏توانیم با دعا مقدّرات الهى را تغییر دهیم، اگر در علم خدا مقدّر شده حادثه‏اى رخ دهد، با دعاى ما تغییر نمى‏کند، و اگر مقدّر شده واقع نشود با دعاى ما واقع نمى‏شود، و به تعبیر ساده، دعا نوعى فضولى در کار خداست، او هر چه مصلحت است انجام مى‏دهد و نیازى به دعاى ما نیست؟! ولى اگر مفهوم واقعى دعا و فلسفه نیایش روشن شود جایى براى این گفتگوها باقى نمى‏ماند.

مفهوم صحیح دعا این است که ما منتهاى تلاش و کوشش خود را انجام دهیم، و آنچه را از توان ما بیرون است به لطف خدا بسپاریم، و با دعا حلّ مشکل را از او بخواهیم، و به مضمون «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ»(11)، به هنگام اضطرار و عقیم ماندن تلاشها و کوششها به در خانه خدا برویم و دست به دعا برداریم، به همین دلیل در روایات اسلامى تصریح شده است. آنهایى که بر اثر تنبلى و کوتاهى و ندانم کارى گرفتار محرومیت مى‏شوند، دعایشان مستجاب نخواهد شد. جوان تنبلى که تن به کار نمى‏دهد دعایش در باره وسعت روزى به اجابت نمى‏رسد، و همچنین طلبکارى که مقدار قابل توجّهى از مال و ثروت خود را به کسى داده و شاهد و سندى نگرفته و شخص بدهکار انکار کرده است دعاى او در این زمینه مستجاب نیست! خلاصه این که ندانم کارى‏ها و تنبلى‏ها با دعا حل نخواهد شد.

با توجه به این نکته دعا نه تنها عامل تخدیر نیست، بلکه عامل حرکت و تلاش تا آخرین حدّ توان است (دقّت کنید).

اما این که گفته مى‏شود دعا مقدّرات الهى را تغییر نمى‏دهد، پاسخش روشن است، دعا سبب افزایش قابلیت و شایستگى انسان مى‏شود زیرا به در خانه خدا مى‏رود، دل و جان خود را به نور معرفت او صفا مى‏بخشد، از گناه خود توبه مى‏کند، چرا که توبه یکى از شرایط قبولى دعا است، و با این امور قابلیت بیشترى‏

براى لطف پروردگار مى‏یابد، و مشمول عنایت تازه‏اى مى‏شود، زیرا خداوند مقدر کرده آنها که شایسته‏ترند بهره بیشترى از لطف و عنایت او داشته باشند.

به تعبیر دیگر، خداوند نعمتها و برکاتى دارد که شامل حال بندگانش مى‏شود اما مشروط به شرایطى است یکى از شرایط آن است که به در خانه او بروند و دست به دعا بردارند روح خود را پاک کنند و به او نزدیک شوند، بنا بر این در پرتو دعا شرایط رحمت الهى حاصل مى‏شود و باران لطف او ریزش مى‏کند.

از آنچه در بالا گفته شد پاسخ این ایراد که دعا با روح تسلیم و رضا سازگار نیست، نیز روشن مى‏شود، چرا که دعا تأکیدى است بر تسلیم و رضا چون خدا مى‏خواهد از طریق دعا بندگانش به او نزدیک شوند، و در پرتو قرب به ذات پاک او مشمول برکات و رحمت و عنایت بیشترى گردند، و به همین دلیل بارها و بارها در آیات و روایات دعوت به دعا شده است.

کوتاه سخن این که دعا آثار تربیتى فراوانى در انسان دارد، روح و جان او را مى‏سازد، و زنگار جهان ماده را از او دور مى‏کند، او را به ذات پاک خدا، به نیکى‏ها و پاکى‏ها و صفات برجسته انسانى نزدیک مى‏سازد، و راهى است براى کسب قابلیت بیشتر براى تحصیل سهم افزونترى از فیض بى‏پایان پروردگار!

تأثیر دعا و نیایش در پرورش روح آدمى در عصر ما وارد مرحله تازه‏اى شده است، و حتى پزشکان و روانشناسان جدید، با اهمیت زیادى از آن یاد مى‏کنند و آن را دریچه‏اى براى حل مشکلات مى‏دانند که با ذکر یک نمونه از آن، این سخن را پایان مى‏دهیم.

طبیب و روانشناس مشهور فرانسوى «آلکسیس کارل» در کتاب مشهورش به نام «نیایش» چنین مى‏نویسد:

«نیایش در همان حال که آرامش را پدید آورده است در فعالیتهاى مغزى انسان یک نوع شکفتگى و انبساط باطنى پدید مى‏آورد و گاهى روح قهرمانى و دلاورى را تحریک مى‏کند، نیایش خصائل خویش را با علامات بسیار مشخص و منحصر به فرد نشان مى‏دهد. صفاى نگاه، متانت رفتار، انبساط و شادى درونى، چهره پر از

یقین، استعداد هدایت، و نیز استقبال از حوادث، اینها است که از وجود یک گنجینه پنهان در عمق روح ما حکایت مى‏کند، و تحت این قدرت حتى مردم عقب مانده و کم استعداد نیز مى‏توانند نیروى عقلى و اخلاقى خویش را بهتر به کار بندند و از آن بیشتر بهره گیرند، امّا متأسفانه در دنیاى ما کسانى که نیایش را در چهره حقیقیش بشناسند بسیار کمند»!(12)

به هر حال دعا و نیایش در هر زمان خوب و سازنده است، ولى به هنگام انجام کارهاى مهم که انسان نیاز به نیرو و توان بیشترى دارد از اهمیت ویژه‏اى برخودار است.

به همین دلیل اولیاء اللّه همواره در کارهاى مهم دست به درگاه پروردگار بر مى‏داشتند، و با دعا و یاد او توان و نیرو مى‏گرفتند، و با توکل بر ذات پاکش آرام مى‏یافتند، و بدون ترس و واهمه از عظمت مشکلات به جنگ آنها مى‏رفتند، چرا که مى‏دانستند هر مشکلى در برابر اراده حق سهل و آسان است.

مخصوصا به هنگام مسافرتها به ویژه سفرهاى خوفناک، دعاى خود و دوستانشان بدرقه راهشان بود، و اگر مى‏بینیم امام امیر مؤمنان على علیه السّلام نیز به هنگام حرکت به صفّین طبق گفتار بالا به خدا پناه مى‏برد، و دعا مى‏کند در واقع به سنت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و انبیاء پیشین عمل فرموده است.

هنگامى که نوح در آن طوفان هولناک سوار بر کشتى شد، مأموریت پیدا کرد که رو به درگاه خدا آورد و براى نجات خود از او کمک بگیرد: ««فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ»، هنگامى که تو و همه کسانى که با تو هستند سوار کشتى شدید بگو ستایش براى خدایى است که ما را از قوم ستمگر رهایى بخشید، و بگو: پروردگارا! ما را در منزلگاهى پر برکت فرود آر، و تو بهترین فرود آورندگانى».(13)

و هنگامى که موسى علیه السّلام از ترس مأموران خونخوار فرعون از مصر بیرون آمد و به سوى مدین حرکت کرد گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند» «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى‏ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ».(14)

و هنگامى که بر دروازه مدین به یارى دختران شعیب برخاست و گوسفندان آنها را آب داد، در سایه‏اى قرار گرفت و عرض کرد: «پروردگارا! هر خیر و نیکى بر من فرستى به آن نیازمندم» «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ»(15)

پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نیز به هنگام ترک مکه در سفر تاریخى هجرت به مدینه، سفرى که بسیار مخاطره آمیز و هولناک بود، در حالى که از مفارقت مکه و خانه خدا سخت ناراحت بود، و در دل آرزو مى‏کرد که به آن باز گردد بشارت بازگشت به آن سرزمین را از وحى آسمانى دریافت داشت و آیه زیر بر او نازل شد: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى‏ مَعادٍ»، همان کسى که قرآن را بر تو فرض کرده، تو را به جایگاه و زادگاهت باز مى‏گرداند.(16) این تعبیر نشان مى‏دهد که او در این حال دست به دعا برداشته بود، و یا حالت دعا داشت که اجابت آن از سوى حق رسید. در روایات اسلامى نیز دستور به دعاهایى به هنگام سفر داده شده است.(17)

این سخن را با جمله‏اى از دعاى على علیه السّلام به هنگام حرکت از کوفه به شام پایان مى‏دهیم: در بعضى از روایات آمده است هنگامى که پاى مبارکش را در رکاب نهاد «بسم اللّه» گفت، و هنگامى که بر پشت مرکب سوار شد فرمود: «سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ»، پاک و منزّه است خداوندى که این مرکب را مسخّر ما فرمود و گرنه ما توانایى تسخیر آن را نداشتیم و ما به سوى پروردگارمان باز مى‏گردیم(18)، سپس دعایى را که در خطبه مورد بحث آمده تلاوت فرمود.


1) سند خطبه: این سخن را بعضى از کسانى که قبل از سید رضى مى‏زیسته‏اند از آن حضرت علیه السّلام نقل کرده‏اند، از جمله «نصر بن مزاحم» در کتاب صفین، و بعضى از مورخان نوشته‏اند هنگامى که امام علیه السّلام مى‏خواست پا را در رکاب بگذارد و براى جنگ با معاویه از کوفه به سوى شام برود این دعا را خواند.همان گونه که سید رضى در ذیل این کلام آورده است قسمت آغاز آن از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده، و امیر مؤمنان على علیه السّلام آن را با جمله‏هاى پر معناى دیگرى تکمیل نموده است. «اعثم» کوفى نیز در کتاب امیر مؤمنان على علیه السّلام آن را با جمله‏هاى پر معناى دیگرى تکمیل نموده است. «اعثم» کوفى نیز در کتاب الفتوح آن را ذکر کرده، «قاضى نعمان مصرى» این دعا را با اضافات و تفاوتهایى در کتاب دعائم الاسلام آورده و مى‏گوید امام علیه السّلام به هر سفرى مى‏رفت این دعا را تلاوت مى‏فرمود. (مصادر نهج البلاغة، جلد 2، صفحه 12).

2) «وعثاء» از ماده «وعث» (بر وزن درس) به معنى شنهاى نرمى است که پاى انسان در آن فرو مى‏رود و انسان را از راه باز مى‏دارد و او را به زحمت مى‏افکند و از همین رو به زن چاق و فربه «وعثه» گفته مى‏شود چرا که بر اثر سنگینى به راحتى قادر به حرکت نیست!.

3) «کابة» به معنى ناراحتى و بد حالى و شکسته بالى است، و لذا به افراد شکسته بال و ناراحت کئیب گفته مى‏شود.

4) «منقلب» از ماده «قلب» در اینجا به معنى بازگشت است، این واژه هم مى‏تواند اسم مصدر باشد و هم اسم مکان و زمان، و در اینجا معنى اسم مصدر مناسب‏تر است.

5) سوره حدید، آیه 4.

6) سوره بقره، آیه 115.

7) بحار الانوار، جلد 90، صفحه 302.

8) اصول کافى، جلد 2، صفحه 468، حدیث 1.

9) بحار الانوار، جلد 90، صفحه 341 و اصول کافى، جلد 2، صفحه 468.

10) سوره فرقان، آیه 77.

11) سوره نمل، آیه 62.

12) کتاب نیایش.

13) سوره مؤمنون، آیه 28- 29.

14) سوره قصص، آیه 22.

15) سوره قصص، آیه 24.

16) سوره قصص، آیه 85.

17) به کتاب وسائل جلد 8، صفحه 275 و 281 مراجعه فرمایید.

18) سوره زخرف، آیات 12- 13- 14.