«و فیها یصف اصحابه بصفّین حین طال منعهم له من قتال اهل الشام»
«در این خطبه امام علیه السّلام حال یاران خود را، در آن هنگام که آنها براى مدتى طولانى امام علیه السّلام را از جنگ با شامیان نهى مىکردند، توضیح مىدهد».
خطبه در یک نگاه
در مورد این که امام علیه السّلام در چه زمانى این خطبه را ایراد فرمود و ناظر به کدام حادثه است در میان مفسّران نهج البلاغه گفتگوى زیادى است.
نویسنده «مصادر نهج البلاغه» مىنویسد: هنگامى که «عمرو بن عاص» بر مصر غلبه یافت و نماینده امام علیه السّلام «محمد بن ابى بکر» را به شهادت رسانید گروهى از آن حضرت خواستند که نظر خود را در مورد خلفاى پیشین بیان دارد، امام در جواب آنها فرمود: آیا از فتنهگرىهاى «عمرو عاص» فارغ شدهاید که چنین سؤالى را طرح مىکنید در حالى که مصر را از شما گرفتهاند و شیعیان مرا به شهادت رساندهاند، سپس فرمود: به زودى نامهاى خواهم نوشت و پاسخ سؤال شما را در آن خواهم
داد و نامه همانست که در بالا اشاره شد».
صاحب مصادر مىافزاید: بعید نیست که امام بعضى از بخشهاى این خطبه را بیش از یک بار (و در موارد مختلف) ایراد فرموده باشد.
بعضى نیز احتمال دادهاند که آغاز خطبه مربوط به زمان بیعت با آن امام بوده باشد و ذیل آن مربوط به داستان صفّین.
این احتمال نیز داده شده که تمام آن مربوط به زمان بیعت بوده و منظور از جنگ همان جنگ جمل و مانند آن است که مقدماتش در همان زمان فراهم مىشد.
ولى همه این احتمالات بعید به نظر مىرسد ظاهر این است که کلّ خطبه مربوط به یک داستان است و آن داستان جنگ صفّین است و ناظر به زمانى است که اصحاب و یاران او با بىصبرى از امام علیه السّلام مىخواستند که اقدام به جنگ کند و کار را یکسره نماید شاهد این سخن گفتارى است که مرحوم «بحرانى» و شارح «خوئى» در شأن ورود این خطبه نوشته و مىگویند: «اشاره به حال اصحاب امام در صفّین است زمانى که ایشان را از جنگ با شامیان منع مىفرمود، به این منظور که شوقشان به جهاد بیشتر گردد (یا به خاطر این که تا ممکن است کار بدون خونریزى فیصله یابد و دشمن از راه انحرافى باز گردد(2))».
البته این سخن با عنوانى که در نسخه نهج البلاغه «صبحى صالح» آمده، متفاوت است چرا که او مىگوید: «اصحاب حضرت، طرفدار عدم پیکار بودهاند». ولى این سخن بسیار بعید به نظر مىرسد، همچنین با چیزى که در خطبه آینده مىآید که مىگوید: «در صفین یاران حضرت از تأخیر جنگ ناراحت بودند» سازگار نیست.
کوتاه سخن این که هنگامى که فشار زیادى از سوى اصحاب و یاران بر امام وارد شد که کار جنگ صفین را یکسره کند، امام فرمود: «من پس از بررسى زیاد در باره این جنگ و مطالعه در تمام جوانب آن به اینجا رسیدم که پیشنهاد شما را بپذیرم نه به خاطر فشارهایى که از سوى شما بر من وارد مىشود، بلکه به خاطر این که بر سر
دو راهى قرار گرفتهام: یا تمام باورهاى اسلامى خود را انکار کنم و یا براى حفظ آنها دست به شمشیر ببرم و بىشک من دومى را ترجیح مىدهم هر چند جان من به خطر بیفتد».
به هر حال: خطبه در یک نگاه اشاره به فشار زیادى دارد که در امر بیعت یا در امر جنگ با شامیان بر امام وارد شده و سرانجام امام تصمیم نهایى خود را بر جنگ بیان مىدارد، تصمیمى آمیخته با دوراندیشى و اعتماد به نفس و دور از هر گونه شتابزدگى و یکسونگرى.
بخش اول
فتداکّوا علیّ تداکّ الإبل الهیم یوم وردها و قد أرسلها راعیها، و خلعت مثانیها، حتّى ظننت أنّهم قاتلیّ أو بعضهم قاتل بعض لدیّ. و قد قلّبت هذا الأمر بطنه و ظهره حتّى منعنی النّوم، فما وجدتنی یسعنی إلّا قتالهم أو الجحود بما جاء به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فکانت معالجة القتال أهون علیّ من معالجة العقاب و موتات الدّنیا أهون علیّ من موتات الآخرة.
ترجمه
«مردم (هنگام بیعت یا هنگام اصرار بر شروع جنگ صفّین) همچون شتران تشنه کامى که به آب برسند و ساربان آنها را رها کند و پاى بند و عقال از آنها بر گیرد، بر من هجوم آورند، تا آنجا که من گمان کردم مرا بر اثر فشار خواهند کشت! یا بعضى به وسیله بعضى دیگر در برابر من از میان خواهند رفت! من در باره این موضوع (جنگ با شامیان یا دشمنان دیگر در آغاز خلافت) بررسى کافى کردهام و آن را کاملا زیر و رو نموده، تمام جهاتش را سنجیدهام، به گونهاى که خواب را از چشمم ربود! سرانجام به این نتیجه رسیدم که چارهاى جز این نیست که یکى از دو راه را برگزینم یا (با کسانى که در برابر حق قیام کردهاند) به نبرد برخیزم، و یا آنچه را محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آورده است انکار کنم، دیدم تن دادن به جنگ (و مرارت دنیا) از تن دادن به کیفر پروردگار در قیامت آسانتر است، و از دست رفتن دنیا در برابر از دست دادن آخرت برایم سهلتر است. (به همین دلیل اوّلى را برگزیدم)».
شرح و تفسیر
راهى جز پیکار با این گروه ستمگر نیست!
این خطبه خواه ناظر به جریان آغاز بیعت با امام بوده باشد یا به مسائلى که در صفّین مىگذشت مربوط شود، نخست به این حقیقت اشاره مىکند که من به سراغ مردم نرفتم بلکه این مردم بودند که با اصرار عجیب و بىنظیرى به سراغ من آمدند، مىفرماید: «مردم همانند شتران تشنه کامى که به آب برسند و ساربان آنها را رها کند و پایبند و عقال، از آنها برگیرد، بر من هجوم آوردند» فتداکّوا(3) علیّ تداکّ الإبل الهیم(4) یوم وردها(5) و قد أرسلها راعیها، و خلعت مثانیها(6)).
سپس مىافزاید: فشار مردم به قدرى شدید و وحشتناک بود که «من گمان کردم مرا بر اثر فشار خواهند کشت یا بعضى به وسیله برخى دیگر در برابر من از میان خواهند رفت»! «حتّى ظننت أنّهم قاتلیّ أو بعضهم قاتل بعض لدیّ). در این تعبیرات چند نکته شایان دقّت است:
1- تعبیرى که امام در باره چگونگى هجوم مردم به هنگام بیعت یا هنگام اصرار بر مسأله شروع جنگ صفّین فرموده است، تعبیر تکان دهندهاى است که نشانهاى از دگرگونى فوق العاده حال مردم در آن هنگام مىباشد.
توجه داشته باشید که «تداکّوا» از ماده «دکّ» به معنى کوبیدن و خرد کردن و مسطّح ساختن است و در خطبه بالا اشاره به وضع شترانى است که فوق العاده تشنهاند و وارد آبگاه مىشوند و هر کدام دیگرى را مىکوبد و کنار مىزند تا زودتر به آب برسد («هیم» جمع «اهیم» به معنى حیوان یا انسانى است که از شدّت تشنگى یا عارضه دیگر متحیّر شده و پیوسته این طرف و آن طرف مىرود).
حال اگر چنین شتران تشنهاى به حال خود رها شوند و هر گونه نظارت ساربان و قید و بند را از دست بدهند چه منظرهاى پیدا مىکنند. آرى این چنین بود حال مردم در آن لحظات حسّاس، و به قدرى فشار زیاد بود که نه تنها براى افراد خودشان ایجاد خطر مىکرد بلکه ممکن بود براى امام نیز تولید خطر کند.
آرى این گونه است حال مردم هنگامى که به چیزى عشق و علاقه مىورزند و نسبت به آن احساسات نشان مىدهند ولى افسوس که گاهى همانها، هنگامى که به پارهاى از مشکلات برخورد مىکنند چنان تغییر حالت مىدهند که گویى هرگز در آن صف حاضر نبودند.
2- تعبیر «هیجان و بىتابى شتران تشنه بدون افسار» ممکن است اشاره ضمنى به عدم عمق احساسات و ضعف معرفت و شناخت آنها نیز باشد!
3- این تعبیرات، در واقع نوعى سرزنش را با عبارات کنایى در بر دارد و به آنها گوشزد مىکند که گاهى آن چنان داغ مىشوید که هیچ کس نمىتواند شما را کنترل کند و گاهى آن چنان سرد و افسرده و بىرمق، که کسى نمىتواند شما را به حرکت در آورد.
سپس در ادامه خطبه مىفرماید: «من در باره این موضوع (جنگ با شامیان یا دشمنان دیگر در آغاز خلافت) مطالعه و بررسى کافى کردهام و آن را کاملا زیر و رو
نموده، تمام جهاتش را سنجیدهام بگونهاى که خواب را از چشمم ربود، سرانجام به این نتیجه رسیدم که چارهاى جز این نیست که یکى از دو راه را برگزینم یا با (کسانى که در برابر حق قیام کردهاند) به نبرد برخیزم و یا آنچه را محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آورده است انکار کنم، دیدم تن دادن به جنگ (و مرارت دنیا) از تن دادن به کیفر پروردگار (در قیامت) آسانتر است و از دست رفتن دنیا در برابر از دست دادن آخرت برایم سهلتر است» (و قد قلّبت هذا الأمر بطنه و ظهره حتّى منعنی النّوم فما وجدتنی یسعنی إلّا قتالهم أو الجحود بما جاء به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فکانت معالجة القتال أهون علیّ من معالجة العقاب و موتات الدّنیا أهون علیّ من موتات(7) الآخرة).
این تعبیرات پر معنى به خوبى نشان مىدهد که اوّلا: امام هرگز تسلیم فشارهاى مردم نمىشد و تا چیزى را دقیقا مورد بررسى قرار نمىداد در باره آن تصمیم نمىگرفت و این چنین است حال رهبران الهى که باید دور از احساسات داغ و فشارهاى زودگذر مردم، در مورد مصالح کارها دقّت و بررسى کنند، آنچه مصلحت است برگزینند، نه آنچه مایه خوشایند این و آن مىباشد.
ثانیا: بسیار مىشود که انسان در زندگى شخصى و رهبران، در زندگى اجتماعى بر سر دو راهى قرار مىگیرند در این گونه موارد باید شجاعت انتخاب اصلح را داشته باشند و اگر اصلح جنگ و پیکار و توسّل به زور است نباید عافیت طلبى آنها را از انجام وظیفه خود باز دارد و به بهانه حفظ خون مسلمین مقدّرات آنها را نادیده بگیرند و مصالحشان را زیر پا بگذارند.
ثالثا: آنچه براى امام اهمیت داشت مسأله جلب رضا و خشنودى پروردگار و انجام وظیفه بود به همین دلیل راهى را برگزید که رضاى خدا در آن باشد، خواه رضاى مردم در آن باشد یا نباشد.
رابعا: معلوم مىشود پیکارهاى امام پیکار کفر و ایمان و اسلام و جاهلیت بود، به همین دلیل با تمام توان به مقابله برخاست و مصلحت اندیشىهاى راحت طلبان و دنیا پرستان را کنار گذاشت.
بنا بر این، او در بند جلب خوشنودى خدا بود نه در بند تمایلات مردم و تمایلات خویش، مگر این که فشار مردم به قدرى زیاد باشد که راه به کلّى بسته شود و تکلیف ساقط گردد.
البتّه نمىتوان انکار کرد که اگر انسان بتواند در میان خواست خدا و خواست مردم جمع کند- یعنى هر دو در یکسو جمع شوند یا به تعبیر دیگر اگر خواست مردم در مسیر خواست الهى واقع شود- کار آسانتر و پیشرفت سریعتر خواهد بود.
نکتهها
1- هجوم بىسابقه و مشتاقانه به امام علیه السّلام
در خطبههاى نهج البلاغه مکرّر به این مضمون برخورد مىکنیم که مسلمانان در آغاز بیعت با امام علیه السّلام یا در بعضى از حوادث بعد از آن، هجوم مشتاقانه و عجیبى به سوى امام علیه السّلام کردند تا آنجا که وضع، غیر عادى و از کنترل خارج شد و بیم آن مىرفت که عدهاى زیر دست و پا از میان بروند این هجوم عجیب از کجا سرچشمه گرفت؟ ظاهرا دلیلى جز این نداشت که مردم از شرایط زمان خلفا، مخصوصا عثمان و زیر پا ماندن ارزشهاى اسلامى و تقسیم ناعادلانه بیت المال در میان منسوبین خلیفه و دادن پستهاى کلیدى کشور اسلامى به دست نااهلان، چنان ناراحت و نگران بودند که براى نجات خود راهى جز پناه بردن به کسى که تمام ارزشهاى اسلامى را در وجود او جمع مىدیدند، نداشتند.
آرى آنها تشنه عدالت بودند. تشنه اسلام راستین و ناب، تشنه معارف قرآنى و خالى از هر گونه آمیختگى با خرافات و پیشداورىهاى نادرست، و همه این امور را در امام امیر المؤمنین علیه السّلام مشاهده مىکردند و تشنهکامان، به هنگام مشاهده آب
هرگز به سراغ سراب نمىروند و عاشقانه به آب زلال و گوارا روى مىآورند.
این هجوم عظیم و بىسابقه از یک سو دلیل بر عظمت مقام امام علیه السّلام و از سوى دیگر دلیل بر ناراحتى شدید مردم از وضع سابق بود و این هر دو در خور بحثهاى گسترده تاریخى است.(8)
2- بر سر دو راهى جنگ و صلح، و ایمان و کفر!
در بخش اخیر خطبه مشاهده کردیم که امام علیه السّلام خود را بر سر دو راهى مىبیند یا جنگ یا انکار آنچه پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آورده است.
این به خاطر آن است که جنگ با تام زشتىها و عواقب شوم و مرگبارش، گاه تنها راه مبارزه با ظلم و فساد و بىعدالتى و تنها وسیله ریشه کن کردن فساد در زمین است.
به همین دلیل یکى از اهداف متعدّد جنگ در قرآن مجید خاموش کردن آتش فتنه و بازگشتن طاغیان و گردنکشان به سوى عدل الهى شمرده شده است: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ» «با آنها پیکار کنید تا فتنه خاموش گردد»(9) «فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ»، «با گروه تجاوزگر و ظالم پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردند»(10) و در چنین مواردى رهبران الهى، عافیت طلبى را رها کرده و به استقبال شداید جنگ و ناملایمات آن مىشتافتند، چرا که از دست دادن آرامش دنیا در برابر از دست دادن سعادت آخرت براى آنها دشوار نبود!
1) سند خطبه: نویسنده «مصادر نهج البلاغه» عقیده دارد که این خطبه بخشى از خطبه 26 مىباشد و آن را با خطبه 30 و 54 و 78 مجموعا یک خطبه مىداند که امام علیه السّلام آن را در خانه خویش در حضور جماعتى ایراد فرمود سپس دستور داد تا آن را بنویسند و براى سایر مسلمانان نیز نقل کنند. نامبرده در ذیل خطبه 26 ضمن اشاره به این مطالب مىنویسد: از جمله کسانى که قبل از سید رضى آن را نقل کردهاند «ثقفى» در «الغارات» و طبرى در «المسترشد» است و همچنین مرحوم «کلینى» در «الرسائل» به نقل از «کشف المحجّة» «سید بن طاوس» و نیز «ابن قتیبه» در «الامامة و السیاسة». (مصادر نهج البلاغه ج 1- ص 390).
2) منهاج البراعة، جلد 4، صفحه 326 و شرح نهج البلاغه، ابن میثم بحرانى، جلد 2، صفحه 144.
3) همان گونه که در بالا اشاره شد «تداکّوا» از ماده «دکّ» (بر وزن فکّ) مىباشد و به گفته راغب در مفردات این واژه در اصل به معنى زمین صاف و نرم است و از آنجا که براى صاف کردن یک زمین ناهموار باید آنرا بکوبند در بسیارى از موارد این واژه به معنى کوبیدن شدید به کار رفته است ولى از بعضى از منابع لغت عکس این استفاده مىشود، گفتهاند: اصل معنى «دکّ» همان کوبیدن است و چون لازمه کوبیدن و ویران کردن، صاف و هموار کردن است این واژه بر زمین مسطّح اطلاق مىشود. و نیز «ارض دکّاء» به زمین صاف گسترده و «ناقه دکّاء» به شتر بدون کوهان اطلاق مىگردد.
4) «هیم» جمع «اهیم» و «هیماء» صفت مشبهه است به معنى حیوان یا انسانى که از شدّت تشنگى یا عارضهاى دیگر چنان منقلب شده که پیوسته به سویى مىرود و باز مىگردد و در اصل از ماده «هیم» (بر وزن حتم) به معنى تشنگى و عطش یا بیمارى عطش گرفته شده و به عاشقان بىقرار «هیمان» گفته مىشود.
5) «ورد» اسم مصدر است به معنى ورود و گاه آن را مصدر ذکر کردهاند که به عنوان تأکید معنى فاعلى مىدهد، این واژه معنى جمعى نیز دارد و به گروهى که در کنار نهر براى بر گرفتن آب مىآیند اطلاق مىشود. واژه «ورود» که در اصل همین معنى را داشته، با گذشت زمان گسترش یافته و به قرار گرفتن در کنار هر چیزى اطلاق شده است.
6) «مثانى» جمع «مثناة» و «مثناة» به معنى ریسمانى است که از پشم یا موى حیوانات درست مىکنند و پاى حیوان را به آن مىبندند و به آن «عقال» نیز گفته مىشود سپس به هر چیز پیچیدهاى اطلاق شده است. این واژه در اصل از ماده «ثنى» (بر وزن سنگ) به معنى تکرار کردن و پیچیدن و برگرداندن قسمتهاى چیزى بر روى قسمتهاى دیگر است و به عدد «دو» به همین جهت «اثنان» گفته مىشود چرا که بازگشت و تکرارى در آن هست.
7) «موتات» جمع «موت» به معنى مرگ است، ولى به معنى از دست دادن چیزى نیز به کار مىرود و در خطبه بالا در همین معنى استعمال شده است. این واژه به معنى شدائد و حوادث سخت که موجب از دست رفتن آرامش انسان مىشود نیز به کار رفته است.
8) براى توضیح بیشتر مىتوانید به شرح خطبه شقشقیه (خطبه سوم در جلد اول) مراجعه فرمایید.
9) سوره انفال، آیه 39.
10) سوره حجرات، آیه 9.