کلم به الخوارج حین اعتزلوا الحکومة و تنادوا: ان «لا حکم الّا للّه».
این یکى از سخنانى است که امام علیه السّلام به خوارج فرمود، در آن هنگام که از مسأله حکمیّت کناره گیرى کردند و شعار «لا حکم الّا للّه» را سر دادند.
خطبه در یک نگاه
تعبیرات این خطبه به خوبى نشان مىدهد که بعد از تحمیل مسأله «حکمیّت» در «صفّین» بر على علیه السّلام و سپس برگشت خوارج از مسأله حکمیت، آنها معتقد بودند که حکمیت مخصوص خدا است و هر کس آن را انکار کند و به غیر او بسپارد از دین خدا خارج شده است، این سبک مغزان قشرى و بى منطق تا آنجا پیش رفتند که گفتند: على علیه السّلام نیز با قبول مسأله حکمیت از اسلام بیرون رفته و باید به این امر اعتراف کند و سپس توبه نماید، در حالى که پیشنهاد حکمیت از سوى امام نبود، بلکه بر آن حضرت تحمیل شد و به فرض که چنین پیشنهادى از سوى امام بوده اصل مسأله حکمیت چیزى بر خلاف اسلام نیست، هر چند در صفّین آن را تحریف کرده و از آن سوء استفاده نمودند.
امام علیه السّلام در این خطبه به آنها نفرین مىکند و زشتى این پیشنهادشان را یاد آور مىشود، پس از آینده تاریک خوارج و ذلّت و نابودى آنها خبر مىدهد.
بخش اول
أصابکم حاصب، و لا بقی منکم آثر، أبعد إیمانی باللّه و جهادی مع رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، أشهد على نفسی بالکفر! لقد «ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ» فأوبوا شرّ مآب و ارجعوا على أثر الأعقاب، أما إنّکم ستلقون بعدی ذلّا شاملا و سیفا قاطعا و أثرة یتّخذها الظّالمون فیکم سنّة.
ترجمه
طوفانى (از بلاها) بر شما مسلّط شود و همه شما نابود شوید، این چه پیشنهادى است که به من مىکنید؟ آیا بعد از ایمانم به خدا و جهادم با رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به کفر خویش اعتراف کنم؟! اگر چنین کنم گمراه شدهام و از هدایت یافتگان نخواهم بود، (امیدوارم) به بدترین جایگاه رهسپار شوید و به راه گذشتگان خود (مشرکان عصر جاهلیت) باز گردید. بدانید که به زودى بعد از من خوارى و ذلّت تمام وجود شما را فرا خواهد گرفت و گرفتار شمشیر برّندهاى خواهید شد، مستبدّان زورگو بر شما حکومت خواهند کرد و این امر به صورت سنّتى از سوى ستمگران در میان شما باقى خواهد ماند.
شرح و تفسیر
نهایت مظلومیت امام علیه السّلام
همان گونه که در بحث «خطبه در یک نگاه» آمد این سخن را هنگامى امام علیه السّلام
ایراد فرمود که گروهى از خوارج که خود پیشنهاد «حکمیت» را در «صفّین» کرده بودند، از آن بازگشتند، و شعار «لا حکم الّا للّه» (حکمیت مخصوص خداست!) را سر دادند، و به طور بىشرمانهاى به امام علیه السّلام پیشنهاد کردند که او هم اعتراف به کفر کند و سپس توبه نماید (تا به او بپیوندند و براى جنگ با شامیان آماده شوند).
امام علیه السّلام در پاسخ آنها فرمود: «طوفانى (از بلاها) بر شما مسلّط شود و همه شما نابود شوید! این چه پیشنهادى است که به من مىکنید؟! آیا بعد از ایمانم به خدا و جهادم با رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به کفر خویش گواهى دهم؟! اگر چنین کنم گمراه شدهام و از هدایت یافتگان نخواهم بود» (أصابکم حاصب، و لا بقی منکم آثر، أبعد إیمانی باللّه و جهادی مع رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، أشهد على نفسی بالکفر! لقد «ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ»).
چه دردناک است انسانى همچون على علیه السّلام که اولین مرد مؤمن به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم است و در تمام غزوات- جز در مواقع استثنایى آن هم به فرمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- شرکت داشته و بالاترین ایثار و فداکارى را در راه اسلام نموده، و درخت برومند اسلام و شجره توحید با زبان و شمشیر او آبیارى شده است، در چنگال گروهى احمق و نادان گرفتار شود که به او پیشنهاد اعتراف به کفر کنند، سپس کفاره نادانیها و حماقتهاى خود را از او بطلبند؟! شاید در طول تاریخ اسلام چنین صحنه دردناکى وجود نداشته است، و هرگز انسانى با این فضیلت و شرافت در چنگال قومى نادان با این فضیحت و رذیلت گرفتار نشده. اینجاست که باید اعتراف کرد که على علیه السّلام از همه مظلومتر بوده و هست!
آرى همان گونه که در ذیل خطبه گذشته، نیز در شرح جمله «فانّی ولدت على الفطرة و سبقت إلى الإیمان و الهجرة، من بر فطرت توحید تولّد یافتم و به ایمان و هجرت سبقت جستم» آمد، شواهد و مدارک زیادى از دانشمندان شیعه و اهل سنّت گواهى مىدهد که على علیه السّلام پیشگام در ایمان و از پیشگامان در هجرت بود، در آغوش پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم پرورش یافت و لحظهاى به خدا شرک نورزید و
گرد و غبار بت پرستى عصر جاهلیت بر دامانش ننشست و در تمام میدانهاى جهاد حضور داشت جز در تبوک که به فرمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم براى حفظ مدینه در آنجا ماند.
جمله «اصابکم حاصب» با توجه به معنى «حاصب» (طوفان شدیدى که سنگریزهها را به حرکت در مىآورد و گاه قافلهها در زیر آن دفن مىشوند) نوعى نفرین شدید در باره این گروه از خوارج است که خداوند آنها را با بلاهاى آسمانى نابود کند، و مىتواند کنایه از طوفانها و بلاهاى اجتماعى باشد که سرانجام دامان آنها را خواهد گرفت.
در جمله «و لا بقى منکم آثر» با توجه به این که «آثر» به معنى کسى است که اخبارى را نقل مىکند، اشاره به این است که همه شما نابود شوید و حتى یک نفر باقى نماند که اخبار شما را براى دیگران نقل کند. (البته این واژه به صورتهاى دیگرى نیز نقل شده که معانى متفاوتى دارد و ما در شرح کلام مرحوم سید رضى که در ذیل این سخن آمده است از آن بحث خواهیم کرد).
سپس امام علیه السّلام مىفرماید: چگونه چنین پیشنهاد نامعقول و زشتى را به من مىکنید، با این که مىدانید شجره طیّبه ایمان با جهاد و فداکارى من در رکاب رسول خدا آبیارى شده و اگر در زیر این آسمان مؤمنانى وجود داشته باشند نخستین آنها منم، اگر با این سابقه روشن چنان اعترافى که مورد نظر شماست داشته باشم انسان گمراهى خواهم بود و یقین بدانید که من هرگز راه ضلالت را نخواهم پیمود.
در ادامه این سخن امام دو مطلب دیگر را بیان مىکند:
نخست این که آن نابخردان منحرف و لجوج را با این دو جمله نفرین مىکند:
(امیدوارم) «به بدترین جایگاه رهسپار شوید، و به راه گذشتگان خود (مشرکان عصر جاهلیت و سرنوشت شومى که دامان آنها را گرفت) باز گردید» (فأبوا(2) شرّ مآب و ارجعوا على أثر الأعقاب(3)).
در جمله اوّل به آنها نفرین مىکند و از خدا مىخواهد که بدترین موقعیت را در دنیا و آخرت پیدا کنند در دنیا ذلیل و خوار و گرفتار چنگال دشمنان شوند و در آخرت گرفتار عذاب الهى گردند.
و در جمله دوم از خدا مىخواهد که آنها به سرنوشت گذشتگانشان یعنى مشرکان جاهلیت گرفتار شوند همان گروهى که در لجاجت و تعصّب همچون خوارج بودند و تمام آیات الهى را که با چشم دیدند و با گوش شنیدند انکار کردند و سرانجام نابود شدند.
بعضى از مفسّران نهج البلاغه جمله «ارجعوا …» را به عنوان دستور به توبه تفسیر کردهاند، در حالى که قرینه این مقال نشان مىدهد که دنباله همان نفرین سابق است.
در نکته دوم به عنوان پیشگویى روشنى از آینده تاریخ آنها چنین مىفرماید: «بدانید که به زودى بعد از من خوارى و ذلّت تمام وجود شما را فرا خواهد گرفت و گرفتار شمشیر برّندهاى خواهید شد، مستبدّان زورگو بر شما حکومت خواهند کرد، و این امر به صورت سنّتى از سوى ستمگران در میان شما باقى خواهد ماند»! (أما إنّکم ستلقون بعدی ذلّا شاملا و سیفا قاطعا و أثرة(4) یتّخذها الظّالمون فیکم سنّة).
شایان توجه این که تاریخ خوارج به خوبى گواهى مىدهد که نفرین امام در باره آنها اثر کرد و پیشگویى آن حضرت جامه عمل به خود پوشید و در جنگهاى متعدّدى که خوارج با دشمنان خود داشتند تار و مار شدند و سران آنها یکى بعد از دیگرى با ذلّت و خوارى به دیار عدم فرستاده شدند.
ابن ابى الحدید که اطلاعات وسیع و گستردهاى در تاریخ اسلام دارد و شرح نهج البلاغه او شاهد گویاى این معنى است در شرح این خطبه، هنگامى که به تفسیر جمله اخیر مىرسد تاریخچه مفصّلى تحت عنوان اخبار خوارج و شرح حال سردمداران آنها و جنگهایشان سخنانى بیان مىدارد که عصاره و چکیده آن در
بحث نکتهها خواهد آمد و با توجه به آن، به خوبى روشن مىشود که هم نفرین على علیه السّلام در باره آن گیرا شد و هم پیشگویى آن حضرت در باره تار و مار شدن آنها تحقّق یافت.
—
مرحوم سید رضى در تفسیر بعضى از واژههاى این خطبه سخنى دارد به این شرح:
«قوله علیه السّلام «و لا بقى منکم آبر» یروى على ثلاثة اوجه: أحدها أن یکون کما ذکرناه: «آبر» بالراء، من قولهم للذى یأبر النخل- اى: یصلحه- و یروى «آثر» و هو الذى یأثر الحدیث و یرویه اى یحکیه، و هو أصح الوجوه عندى، کأنّه علیه السّلام قال: لا بقى منکم مخبر! و یروى «آبز»- بالزّاى المعجمة- و هو الواثب. و الهالک ایضا یقال له: «آبز».
او مىفرماید: جمله «و لا بقى منکم آبر [آثر]» سه گونه روایت شده است: نخست این که «آبر» با باء و راء مىباشد و از باب «یأبر النخل» که به معنى اصلاح کردن درخت نخل (و بارور ساختن آن) است آمده، و در روایت دیگرى «آثر» آمده که به معنى نقل کننده حدیث و مخبر اخبار است و این در نزد من بهترین سه روایت است، گویى امام مىخواهد بفرماید: احدى از شما باقى نماند که اخبار شما را براى دیگران حکایت کند (هم خود نابود شوید و هم تاریختان به نابودى کشیده شود) و در روایت سومى «آبز»- بازاء نقطه دار آمده است که به معنى پرش کننده است و به معنى هلاک شونده نیز آمده است.
1) سند خطبه: بخشهایى از این خطبه را قبل از سید رضى (ره) ابن قتیبه در کتاب «الإمامة و السیاسة» و «ابن جوزى» در «تذکرة الخواص» و «طبرى» در «المسترشد» آوردهاند و «ابن اثیر» نیز در کتاب «نهایة» احتمالات متعددى را که در بعضى از واژههاى این خطبه آمده نقل مىکند که نشان مىدهد او نیز نسخ مختلف این خطبه را در دست داشته است. (مصادر نهج البلاغة، جلد 2، صفحه 36).
2) «أوبوا» از ماده «اوب» (بر وزن قوم) به معنى بازگشت است، این واژه به ابر و باد نیز اطلاق مىشود به خاطر رجوع و بازگشتى که در آن است.
3) «اعقاب» جمع «عقب» (بر وزن روش) به معنى پاشنه پا است و به اثرى که از پاشنه پا بر زمین مىماند نیز اطلاق شده است، این واژه در اینجا کنایه از نسلهاى پیشین است.
4) «اثرة» اسم مصدر از مادّه «استئثار» به معنى استبداد و خودکامگى است.