و هى فی التزهید فی الدنیا و ثواب اللّه للزاهد، و نعم اللّه على الخلق
این خطبه را امام در باره ترک دنیا پرستى، و پاداشهایى که خدا به زاهدان مىدهد و نعمتهایى که مردم از خالق دریافت مىدارند ایراد فرموده است.
خطبه در یک نگاه
این خطبه در واقع از سه بخش تشکیل شده است، در بخش اوّل ارزش زهد و عدم وابستگى به دنیا، و توجه به این حقیقت که تمام مواهب دنیا زودگذر و سریع الزّوال است، و افراد با ایمان باید خود را براى سفر بزرگى که در پیش دارند از طریق ذخیره کردن اعمال صالح آماده بنمایند.
در بخش دوم از پاداشهاى مهمى که در انتظار زاهدان و مؤمنان صالح العمل است سخن به میان آمده، و در بخش پایانى خطبه، این واقعیت را شرح مىدهد که انسانها هر قدر که در مقام شکر نعمتهاى بزرگ پروردگار بر آیند قادر نیستند حق آن را به جا آورند، مخصوصا نعمت والاى ایمان که برترین و والاترین نعمتهاست.
بخش اول
ألا و إنّ الدّنیا قد تصرّمت، و آذنت بانقضاء، و تنکّر معروفها و أدبرت حذّاء، فهی تحفز بالفناء سکّانها و تحدو بالموت جیرانها و قد أمرّ منها ما کان حلوا، و کدر منها ما کان صفوا، فلم یبق منها إلّا سملة کسملة الإداوة أو جرعة کجرعة المقلة، لو تمزّزها الصّدیان، لم ینقع. فأزمعوا عباد اللّه الرّحیل عن هذه الدّار المقدور على أهلها الزّوال، و لا یغلبنّکم فیها الأمل، و لا یطولنّ علیکم فیها الأمد.
ترجمه
آگاه باشید که دنیا به آخر رسیده و پایان یافتن خود را اعلام کرده است، زیباییهایش به زشتى گراییده و روى برگردانده و به سرعت دور مىشود، (آرى) ساکنانش را به سوى فنا مىراند و همسایگانش را با آهنگ مرگ پیش مىبرد، آنچه از دنیا شیرین بوده به تلخى گراییده و آنچه صاف و زلال بود تیرگى یافته است (بگونهاى که) چیزى از آن باقى نمانده، مگر به اندازه ته مانده ظرف آبى، یا جرعه ناچیزى همچون مقدار آبى که به هنگام کمبود و جیرهبندى شدید آب به افراد مىدهند، و به اندازهاى که اگر تشنهاى آن را بنوشد هرگز عطش او فرو نمىنشیند! حال که چنین است اى بندگان خدا تصمیم بر کوچ کردن از این سرا بگیرید (و خود را آماده کنید) که زوال و نیستى بر اهل آن فرض شده است، نکند آرزوها بر شما چیره شود و مبادا گمان برید که عمرتان طولانى خواهد بود (و در غفلت فرو روید).
شرح و تفسیر
با این که انسان ما دام که در دنیاست زندگى مىخواهد، و باید آبرومندانه و بدون وابستگى به دیگران حیات مادى خود را اداره کند، ولى در خطبه بالا و بسیارى دیگر از خطبههاى مولى امیر المؤمنان علیه السّلام در نهج البلاغه به زهد در دنیا توصیه شده است، و پى در پى هشدار مىدهد که دنیا فانى و سریع الزّوال است، همه باید آماده کوچ کردن از دنیا باشند، و خود را براى سفر بزرگى که در پیش دارند آماده کنند، ولى از آنجا که دنیا پرستى سرچشمه تمام گناهان است و جاذبه و زرق و برق دنیا به حدّى است که انسانها را به سوى خود مىکشاند و درست به یک جاده سراشیبى مىماند که حرکت در آن نیاز به توصیه ندارد، بلکه دائما باید به رهروان آن هشدار داد که: خود را کنترل کنید، با سرعت نروید، مبادا سقوط کنید و گرفتار مصیبت شوید، بنا بر این پیشوایان دین مرتبا هشدار مىدادند. به همین دلیل امام در این خطبه که در شرایط روحانى عید قربان ایراد شده است مردم را نسبت به بىوفایى دنیا و ناپایدارى آن هشدار مىدهد، و با تعبیرات بسیار حساب شده که در طىّ ده جمله بیان شده است این حقیقت را گوشزد مىکند که بیش از اندازه تکیه بر دنیا نکنند.
در جملههاى نخستین مىفرماید: «آگاه باشید دنیا به آخر رسیده و پایان یافتن خویش را اعلام کرده است.» (ألا و إنّ الدّنیا قد تصرّمت(2)، و آذنت(3) بانقضاء).
این سخن ممکن است اشاره به مجموعه جهان باشد که عمرش رو به پایان است، و به همین دلیل زمان ما را آخر الزمان مىنامند، یا اشاره به زندگى هر یک از انسانها در هر عصر و زمان است که بسیار کوتاه و زودگذر مىباشد و احتمال دوم با مجموعه خطبه سازگارتر است، و در واقع مفهوم این سخن آن است که عمر هر کس
در این دنیا به اندازهاى کوتاه است که گویى از لحظه تولّد به او مىگویند: «آماده کوچ کردن باش!»
در جمله اول به باطن آن اشاره مىکند و در جمله دوم به ظاهر آن، و به تعبیر دیگر: دنیا هم ذاتا فانى است و هم علائم مختلفى که در گوشه و کنار زندگى انسانها است فانى بودن آن را اعلام داشته است، تا مردم گرفتار غفلت و بىخبرى و زیانهاى ناشى از طول امل نشوند.
و به گفته شاعر:
سالها در عمر من مهر آمد و آبان گذشت
و ز کمال غفلتم هر لحظه در نقصان گذشت
در شتاب عمر فرداها همه دیروز شد!
نارسیده نوبهاران فصل تابستان گذشت!
سپس در جمله سوم و چهارم مىافزاید: «زیباییهایش به زشتى گراییده، و روى برگردانده و به سرعت دور مىشود» (و تنکّر معروفها و أدبرت حذّاء(4)).
آرى زیباییهاى جوانى به سرعت جاى خود را به زندگى ملالت بار پیرى مىدهد، و نعمتهایش رو به زوال است، چشمها کم نور، گوشها ناشنوا، اعصاب سست، استخوانها فرسوده و چهرههاى صاف و پر طراوت، پر از چین و چروک پیرى مىشود!
در جمله پنجم و ششم مردم دنیا را به کاروانى از شتران تشبیه مىکند که ساربان به سرعت آنها را مىراند، مىفرماید: «دنیا ساکنان خویش را به سوى فنا مىراند، و همسایگانش را با آهنگ مرگ پیش مىبرد». (فهى تحفز(5) بالفناء سکّانها و تحدوا بالموت جیرانها).
«تحفز» از ماده «حفز» (بر وزن حبس) به معنى راندن و تحریک نمودن و یا کسى را از پشت سر به پیش هل دادن است این تعبیر به خوبى مىرساند که انسانها بخواهند یا نخواهند با گذشت روزگار به پیش رانده مىشوند، و به سوى اجل حرکت مىکنند.
تعبیر به «تحدو» که از ماده «حداء» به معنى آواز خواندن براى شتران بمنظور تسریع حرکت آنهاست، تعبیر زیبایى براى نشان دادن این حقیقت است که در این جهان تمام عوامل تسریع به سوى فنا فراهم است، و انسانها با سرعت هر چه تمامتر به سوى پایان زندگى پیش مىروند.
تعبیر به جیران (همسایگان) بعد از تعبیر به سکّان (ساکنان) ممکن است اشاره به این نکته باشد که محل سکونت انسان این جهان نیست، گویى همسایه این خانه است نه صاحب این خانه!
در جملههاى بعد با نکته دیگرى در باره دنیا چهره واقعى آن را آشکارتر ساخته، مىفرماید: «آنچه از دنیا شیرین بوده به تلخى گراییده، و آنچه صاف و زلال بوده تیرگى یافته است». (و قد امرّ(6) منها ما کان حلوا و کدر منها ما کان صفوا).
دوران شیرین کودکى و جوانى به سرعت پایان مىگیرد، و دوران طاقت فرسا و پر از مرارت پیرى فرا مىرسد. سلامت جسم و روح جاى خود را به انواع بیماریها مىدهد، و امنیت و آرامش به ناامنى و تشویش و اضطراب مبدّل مىشود.
نه شیرینىاش پایدار و نه آرامش و استراحت آن برقرار است. همه چیز به سرعت دگرگون مىشود و نعمتها رو به زوال مىرود.
گاه در تفسیر این جمله گفته شده است که این تعبیرات اشاره به اختلاف ظاهر و باطن دنیا است. ظاهرش شیرین اما باطنش تلخ، ظاهرش صاف و زلال و باطنش تیره و تار، ولى دقت در تعبیرات فوق نشان مىدهد که تفسیر اول مناسبتر است.
و سرانجام در آخرین جملهها در نکوهش دنیا و شرح بىاعتبارى آن با تشبیه دیگرى سخن خود را پایان مىدهد و مىفرماید:
«از دنیا چیزى باقى نمانده مگر به اندازه ته مانده ظرف آبى، یا جرعه ناچیزى همچون مقدار آبى که به هنگام کمبود و جیرهبندى شدید آب به افراد مىدهند، و به اندازهاى کم است که اگر تشنهاى آن را بنوشد هرگز عطش او فرو نمىنشیند.» (فلم یبق منها الّا سملة کسملة(7) الاداوة(8) او جرعة کجرعة المقلة(9) لو تمزّزها(10) الصّدیان(11) لم ینقع(12))،
این جملهها در واقع اشاره به زندگى فرد فرد انسانها است که با گذشت زمان به پایان عمر نزدیک مىشود، تا خود را براى نوشیدن جرعههاى سرشار زندگى آماده مىکند مىبیند چیزى در ته ظرف براى نوشیدن باقى نمانده است، تنها به آن اندازه مانده که گلویى تر کند و برود، بى آن که عطش و تشنگى او فرو بنشیند!
تعبیر به «سملة» که در اصل به معنى چیز کم و بىارزش است، و به آب مختصرى که در ته ظرف باقى مىماند اطلاق مىشود، و همچنین تعبیر به «جرعة المقلة» که در جایى گفته مىشود که مسافران در سفر خود گرفتار کمبود آب شوند و
آب را در میان خود جیرهبندى کنند، تعبیرهاى بسیار گویایى است از کوتاهى عمر دنیا و کم ارزش بودن آن.
آرى عمر دنیا به قدرى کوتاه و ناچیز است که هرگز تشنگى علاقهمندانش را فرو نمىنشاند، پس چه بهتر که انسان بیدار و عاقل دل به آن نبندد و از زرق و برق آن فریفته نشود، و مسیر اصلى خود را فراموش نکند.
امام علیه السّلام در جملههاى پایانى این بخش از خطبه در یک نتیجهگیرى روشن مىفرماید: «حال که وضع دنیا چنین است اى بندگان خدا تصمیم بر کوچ کردن از این سرا بگیرید (و خود را آماده کنید) که زوال و نیستى بر اهل آن فرض شده است، نکند آرزوها بر شما چیره شود و مبادا گمان برید که عمرتان طولانى خواهد بود» (بلکه سعى کنید از فرصتى که در دست دارید براى اندوختن زاد و توشه سفر آخرت بهره بگیرید (فأزمعوا(13) عباد اللّه الرّحیل عن هذه الدّار المقدور على اهلها الزّوال و لا یغلبنّکم فیها الامل و لا یطولنّ علیکم فیها الأمد(14)).
ناگفته پیداست که انسانها چه بخواهند و چه نخواهند باید از دنیا کوچ کنند، منظور امام این است که آگاهانه کوچ کنید، و از فرصت گرانبهایى که در دست دارید بهره بگیرید، و با اندوختن کولهبارى از معارف الهى و فضائل اخلاقى و اعمال صالح سربلند و پرافتخار این مسیر را طى کنید، و به زندگى سعادتبخش جاویدان بپیوندید.
بار دیگر امام علیه السّلام به دو خطرى که در این مسیر کمین کرده است اشاره نموده، چنین مىفرماید: یکى آرزوهاى طولانى و دور و دراز است که آخرت را به فراموشى مىسپارد- همان گونه که قبلا اشاره شد- و دیگر غفلت و بیخبرى است که آن نیز
سبب فراموشى قیامت و موجب قساوت قلب مىشود، همان گونه که قرآن مىفرماید: «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ»، «آیا وقت آن نرسیده است که دلهاى مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد، و مانند کسانى نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلبهایشان قساوت یافت و بسیارى از آنها گنهکارند».(15)
باز تأکید مىکنیم که این تعبیرات هرگز به معنى ترک دنیا و رهبانیت و بىاعتنایى به سرنوشت زندگى مادى نیست، بلکه به معنى ترک دلبستگى و وابستگى به زرق و برق دنیاست، یا به تعبیر دیگر مقصود آن است که دنیا را آن چنان که هست بشناسیم و به کار گیریم، نه آنچه پندارها و خیالات واهى و غفلت و غرور و هوى و هوسها ما را به سوى آن دعوت مىکند.
نکته
جهان ناپایدار
درست است که هیچ کس اعتقاد به زندگى جاویدان در این جهان ندارد، و همه مىدانند چراغ پر فروغ زندگى دیر یا زود خاموش مىشود و انسان از روى خاک به زیر خاک مىرود و همه چیز را رها کرده، به سوى دیار بقا مىشتابد.
ولى زرق و برق زندگى و شیرینى لذّات دنیا به قدرى است که پرده بر روى این واقعیت مىاندازد و گاه انسان مرگ را به کلّى فراموش مىکند، و یا خود را به فراموشکارى مىزند، حرکات بلکه تفکرات او بگونهاى مىشود که گویى جاودانه در این جهان مىماند.
هنگامى که یکى از دوستان و بستگان و عزیزان ما چشم از دنیا مىپوشند، و
مراسم تشییع و تدفین و یادبود او برگزار مىشود در لحظات کوتاهى پردهها کنار مىرود، و چهره زندگى تو خالى و ناپایدار جهان با تمام بىوفایىهایش آشکار مىگردد، انسان تکانى مىخورد و در فکر فرو مىرود، ولى هنگامى که دوباره به صحنه زندگى عادى باز مىگردد پردههاى ضخیم فراموشکارى بار دیگر بر چشم دل او مىافتد و آدمى مبدل به موجودى هوسباز و خطرناک و اسیر چنگال آرزوهاى دراز مىشود.
البتّه اولیاء اللّه از این قانون مستثنى هستند، آنها آگاهتر و هوشیارتر از آنند که چهره واقعى جهان ناپایدار از نظرشان محو گردد و در گرداب آمال و امانى غوطهور شوند، آنها به حکم ایمان به زندگى جاویدان در سرایى دیگر، دنیا را به صورت پل یا گذرگاهى مىبینند، یا منزلگاهى همچون منزلگاههاى میان راه، و پیوسته بر غافلان بانگ مىزنند که از خواب غفلت بیدار شوید.
هشدار امام على علیه السّلام در بخش اول از خطبه مورد بحث که با رساترین و فصیحترین تعبیرات بیان شده فریاد رهبر بیدار دلى است که از غفلت مردم رنج مىبرد، و دلسوزانه به بیدارگرى مشغول است، و گرنه این بزرگان دین و معلمان الهى نمىخواستند مردم را به رهبانیت و ترک زندگى مادى که مقدمهاى است براى زندگى معنوى دعوت کنند.
جالب این است که بسیارى از شعراى آگاه و بیدار دل که خط اولیاء الهى را مىپیمودند در این زمینه اشعار و سرودههایى دارند که حال و هواى خطبههاى مولا در نهج البلاغه را دارد.
در حدیث معروفى از امام هادى علیه السّلام مىخوانیم که متوکّل عباسى شبى از شبها آن حضرت را به قصر خود احضار کرد، ظاهرا دلیلش این بود که به او خبر داده بودند امام هادى علیه السّلام مشغول جمعآورى سلاح و اموال در خانه خویش است تا مردم را علیه او بشوراند. او متوحّش شد و دستور داد شبانه خانه امام هادى علیه السّلام را تفتیش کنند و آن حضرت را در هر حال بیابند به قصر دار الامارة بیاورند. مأمورین به
خانه امام علیه السّلام ریختند و امام علیه السّلام را در دل شب در حال عبادت دیدند و چیزى از سلاح و مال نیافتند، با این حال امام علیه السّلام را با خود به قصر متوکّل عباسى آوردند هنگامى که امام علیه السّلام به قصر متوکّل آمد، به متوکّل گفتند در خانه آن حضرت چیزى نیافتیم، و او را رو به قبله مشغول تلاوت قرآن دیدیم.
متوکّل که از جام قدرت سرمست بود و مشغول نوشیدن شراب، همین که چشمش به امام علیه السّلام افتاد برخاست و احترام کرد و او را نزد خود نشانید، و جسورانه جام شرابى را که در دست داشت به امام علیه السّلام تعارف کرد!
امام علیه السّلام فرمود به خدا سوگند این مایع ننگین هرگز با گوشت و خون من آشنایى نداشته است. متوکّل شرمنده شد و دست خود را عقب کشید. سپس گفت شعرى براى من بخوان (شاید منظورش این بود که مجلس بزمش با شعر جالبى آراستهتر شود).
امام علیه السّلام فرمود: من کمتر شعر به خاطر دارم!
متوکّل گفت: چارهاى نیست حتما باید بخوانید!
امام علیه السّلام که اصرار متوکّل را دید اشعارى خواند که متوکّل سخت تکان خورد و آن قدر گریه کرد که قطرههاى اشک بر موهاى صورتش جارى شد، و حاضران نیز گریستند و امام علیه السّلام را با احترام به خانه بازگرداندند و اشعار این بود:
باتوا على قلل الاجبال تحرسهم
غلب الرّجال فلم تنفعهم القلل
و استنزلوا بعد عزّ من معاقلهم
و اسکنوا حفرا یا بئسما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد دفنهم
این الأساور و التّیجان و الحلل
این الوجوه الّتى کانت منعمة
من دونها تضرب الاستار و الکلل
قد طال ما أکلوا دهرا و قد شربوا
و اصبحوا الیوم بعد الأکل قد أکلوا
یعنى: «گروهى بودند که بر قلههاى کوهها، دژهاى محکمى ساخته بودند و مردانى نیرومند از آنها پاسدارى مىکردند اما هرگز این قلهها به حال آنها سودى نداشت.
چیزى نگذشت که از پناهگاه خود، از آن مقام عزت، به ذلت کشانده شدند، و در حفرههاى گور ساکن گشتند و چه بد فرود آمدند.
فریادگرى بعد از دفن آنها صدا زد کجا رفت آن دستبندهاى طلا و آن تاجها و زینتها؟!
کجا رفتند آن صورتهایى که آثار ناز و نعمت در آنها نمایان بود و در پشت پردهها قرار داشتند؟!
آرى مدت طولانى خوردند و نوشیدند ولى امروز همه آنها در کام زمین فرو رفتهاند!(16)
و به گفته یکى از شاعران خوش ذوق معاصر:
اى دل عبث مخور غم دنیا را
فکرت مکن نیامده فردا را!
بشکاف خاک را و ببین آنگه
بىمهرى زمانه رسوا را
این دشت خوابگاه شهیدان است
فرصت شمار وقت تماشا را
از عمر رفته نیز شمارى کن
مشمار جدى و عقرب و جوزا را
این جویبار خرد که مىبینى
از جاى کنده صخره صمّا را
آموزگار خلق شدیم امّا
نشناختیم خود الف و با را
بت ساختیم در دل و خندیدیم
بر کیش بد برهمن و بودا را
در دام روزگار ز یکدیگر
نتوان شناخت پشّه و عنقا را
اى باغبان سپاه خزان آمد
بس دیر کشتیم این گل رعنا را(17)
بخش دوم
فو اللّه لو حننتم حنین الولّه العجال و دعوتم بهدیل الحمام و جأرتم جؤار متبتّلی الرّهبان و خرجتم إلى اللّه من الأموال و الأولاد التماس القربة إلیه فی ارتفاع درجة عنده أو غفران سیّئة أحصتها کتبه و حفظتها رسله لکان قلیلا فیما أرجو لکم من ثوابه و أخاف علیکم من عقابه.
ترجمه
به خدا سوگند! اگر همانند شترانى که بچههاى خود را از دست دادهاند، ناله سر دهید و همچون کبوتران نوحهگرى کنید و بمانند راهبان تارک دنیا، زارى نمایید و دست از اموال و فرزندان بکشید تا به قرب الهى و مقامات بالاى نزد او و آمرزش گناهانى که کاتبان الهى آن را ثبت کردهاند و رسولان او آن را نگهدارى مىکنند دست یابید، (همه اینها) در برابر ثوابى که من براى شما انتظار دارم و عقوبتى که از آن بر شما بیمناکم بسیار کم و ناچیز است.
شرح و تفسیر
هر قدر در این راه بکوشید کم است!
به دنبال بحثى که در فراز بالا در مورد کوتاهى عمر دنیا و بىاعتبارى آن گذشت و امام علیه السّلام با تعبیرات بسیار رسا و گویا این مطلب را تشریح فرمود، در این بخش به سراغ اهمیت ثواب و عقاب آخرت و سرنوشت انسانها در زندگى دیگر مىرود که
هدف نهایى از زندگى دنیا است و به تعبیرى دیگر آنچه در بخش قبل گذشت مقدّمهاى بود براى بخش دوم، که به هدف نهایى یعنى نیل به قرب خدا و ثوابهاى فوق العاده و پر اهمیت الهى و پرهیز از عقابهاى خوفناک او اشاره مىکند.
مىفرماید: «به خدا سوگند اگر همانند شترانى که بچه خود را از دست دادهاند ناله سر دهید و همچون کبوتران نوحهگرى کنید، و بمانند راهبان تارک دنیا زارى نمایید و دست از اموال و فرزندان بکشید تا به قرب الهى و مقامات والا نزد او، و آمرزش گناهانى که کاتبان الهى آن را ثبت کرده و رسولان او، آن را نگهدارى مىکنند، دست یابید، (همه اینها) در برابر ثوابى که من براى شما انتظار دارم و عقوبتى که از آن بر شما بیمناکم بسیار کم و ناچیز است»! (فو اللّه لو حننتم حنین(18) الولّه(19) العجال(20) و دعوتم بهدیل(21) الحمام و جأرتم جؤار(22) متبتّلی(23) الرّهبان(24) و خرجتم إلى اللّه من الأموال و الأولاد التماس القربة إلیه فی ارتفاع درجة
عنده أو غفران سیّئة أحصتها کتبه و حفظتها رسله لکان قلیلا فیما أرجو لکم من ثوابه و أخاف علیکم من عقابه).
در اینجا امام علیه السّلام براى بیان نهایت کوشش در مقام تضرّع و زارى در پیشگاه خدا سه تشبیه را بیان فرموده، نخست: نالهاى که شتران به هنگام از دست دادن فرزندان خودسر مىدهند که نالهاى است بسیار جانسوز و رقّت بار و هر شنوندهاى را تحت تأثیر خود قرار مىدهد.
تشبیه دوم: نوحهگرى کبوتران است. دیدهایم کبوتران هنگامى که دور هم جمع مىشوند گویى به صورت دسته جمعى نوحهگرى دارند.
«ابن منظور» در «لسان العرب» مىنویسد: هدیل (که در جمله بالا آمده است) گاه به معنى صداى کبوتر و گاه به معنى جوجه آن آمده است، سپس از بعضى نقل مىکند که اعراب چنین مىپندارند که هدیل جوجه کبوترى در عهد نوح علیه السّلام بوده که تنها مىماند و از شدّت تشنگى مىمیرد و از آن روز تمام کبوتران براى او نوحهگرى مىکنند.
تشبیه سوم: گریه و زارى راهبان و تارکان دنیا در دیرهایشان است که در مراسم مختلف خود به صورت فردى یا دسته جمعى نوحهگرى مىکنند و چون رابطه خود را از دنیا بریدهاند نوحه آنها سوز دیگرى دارد.
امام علیه السّلام تنها به نوحهگرى پر شور و گریه زارى به درگاه خدا قناعت نمىفرماید بلکه با جمله (خرجتم الى اللّه من الأموال و الاولاد) اشاره به بالاترین ایثار و فداکارى در این راه کرده و مىفرماید: اگر از تمام امکانات زندگى نیز در این راه براى رسیدن به قرب خدا و ثواب و پاداش او و نجات از عذاب الهى، صرف نظر کنید باز هم کم و ناچیز است.
دلیل این سخن کاملا روشن است، براى این که تمام عمر دنیا از آغاز تا پایان و تمام نعمتها و ثروتهاى مادى از ازل تا ابد در برابر عمر آخرت و مواهب و نعمتهاى آن جهان، لحظهاى زودگذر و نعمتى ناچیز و قطرهاى در برابر دریا است و بدیهى
است تا این معرفت و شناخت در باره دنیا و آخرت پیدا نشود آن گذشت و ایثار و آن تضرّع و زارى جانسوز حاصل نخواهد شد.
در خطبه «همام» (خطبه 193) در باره پرهیزگاران مىخوانیم: صبروا ایّاما قصیرة اعقبتهم راحة طویلة، «ایام کوتاهى را صبر و شکیبایى کردند (و ایثار و فداکارى نمودند) همین امر راحتى و آرامش طولانى براى آنها به دنبال آورد.
بخش سوم
و تاللّه لو انماثت قلوبکم انمیاثا، و سالت عیونکم من رغبة إلیه و رهبة منه دما، ثمّ عمّرتم فی الدّنیا، ما الدّنیا باقیة، ما جزت أعمالکم عنکم- و لو لم تبقوا شیئا من جهدکم- أنعمه علیکم العظام، و هداه إیّاکم للإیمان.
ترجمه
به خدا سوگند اگر دلهاى شما به کلّى آب شود و چشمهایتان از شدّت شوق به خدا یا از خوف او خون ببارد سپس تا پایان دنیا زنده بمانید و تا آنجا که در توان دارید در اطاعت خداوند تلاش و کوشش کنید باز اعمال شما پاسخگوى نعمتهاى عظیم الهى بر شما نیست، به ویژه نعمت هدایت شما به سوى ایمان (بنا بر این به اعمال ناچیز خود مغرور نشوید).
شرح و تفسیر
عظمت و گستردگى نعمتهاى الهى
در این بخش از خطبه که آخرین بخش است امام علیه السّلام به بیان عظمت نعمتهاى الهى بر انسانها مىپردازد تا حس شکرگزارى و قدردانى از نعمتها را در وجود همه ما زنده کند، همان شکرى که دریچهاى به سوى تکامل و پیشرفت انسان و کلید قرب الى اللّه است.
براى دومین بار در این خطبه سوگند یاد مىفرماید و مىگوید: «به خدا قسم اگر
دلهاى شما به کلّى آب شود و چشمهایتان از شدّت شوق به خدا و یا از خوف او (به جاى قطرات اشک) خون ببارد، سپس تا پایان دنیا زنده بمانید و تا آنجا که در توان دارید در اطاعت خدا تلاش و کوشش کنید، باز اعمالتان پاسخگوى نعمتهاى عظیم الهى بر شما نیست، به ویژه نعمت هدایت شما به سوى ایمان (بنا بر این به اعمال ناچیز خود مغرور نشوید و بدانید همه آنها در برابر نعم الهى همچون قطرهاى است در برابر دریایى عظیم و ژرف).
و تاللّه لو انماثت قلوبکم انمیاثا(25)، و سالت عیونکم من رغبة إلیه و رهبة منه دما، ثمّ عمّرتم فی الدّنیا، ما الدّنیا باقیة، ما جزت أعمالکم عنکم- و لو لم تبقوا شیئا من جهدکم- أنعمه علیکم العظام، و هداه إیّاکم للإیمان.
در واقع امام علیه السّلام با بیانى عمیق و زیبا بالاترین تلاش انسان را از نظر کمیت و کیفیت در طریق اطاعت پروردگار تشریح کرده، از نظر کیفیت تا آن حد که تمام وجود انسان در مسیر طاعت ذوب شود و تمام ذرّات جسمش فریاد کشد و روحش در اوج آسمان عبودیت تا آنجا که در توان انسان است به پرواز در آید و از نظر کمیت این کار در تمام طول عمر دنیا ادامه یابد، باز هم نمىتواند حق شکر نعمتهاى خدا و حتى حق شکر یکى از نعمتهایش را بجا آورد.
بلکه بنا بر مضمون احادیثى که از معصومین علیه السّلام رسیده توفیق اطاعت و شکرگزارى خود نعمت دیگرى است که انسان باید شکر آن را هم اضافه بر سایر نعمتها بجا آورد، و چه زیبا گفته است شاعر:
شکر الاله نعمته موجبة لشکره
و کیف شکرى برّه و شکره من برّه
شکر خداوند خود نعمتى است که شکر دیگرى را بر انسان واجب مىکند.
چگونه مىتوانم شکر نیکىهاى او را بجا آورم در حالى که شکر او نیز از
نیکىهاى او است.
و همان گونه که در بالا اشاره شد شاعر این مضمون را از احادیث معصومین علیه السّلام گرفته است.(26)
در واقع امام علیه السّلام مىخواهد با این تعبیرات به نامحدود بودن نعمتهاى الهى اشاره کند. شبیه تعبیرى که در باره علم خداوند در آیه 27 سوره لقمان آمده که مىفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ»، «اگر همه درختان روى زمین قلم شود و دریا براى آن مرکّب گردد و هفت دریا بر آن افزوده شود همه آنها تمام مىشود، ولى کلمات خدا پایان نمىگیرد.»
آرى بندگان راهى جز این ندارند که از تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آورند و گرنه آنچه سزاوار خداوندى او است هیچکس نمىتواند که بجا آورد.
قابل توجه این که امام علیه السّلام در اینجا روى نعمت ایمان تکیه مىکند و مىفرماید: «و هداه ایّاکم للایمان» و این در واقع از قبیل ذکر خاص بعد از عام است.
در جمله قبل اشاره به مجموعه نعمتهاى بزرگ الهى مىکند و در این جمله اشاره به خصوص نعمت ایمان که برترین آنهاست مىفرماید، همان گونه که در قرآن مجید آمده است: «بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ»(27)، بلکه خداوند این نعمت بزرگ را به شما بخشیده که شما را به ایمان هدایت کرده است.
نعمت ایمان، تنها از این نظر که کلید سعادت بشر و جواز ورود در بهشت جاویدان است اهمیّت ندارد، بلکه از جهت این که انگیزهاى براى تمام فضائل و کارهاى نیک، و مانع و رادعى نیک براى کارهاى زشت و رذائل اخلاقى است، اهمیت دارد و در واقع زیر بناى همه برنامههاى سازنده دین است.
و جالب این که هدایت را به خدا نسبت مىدهد، هر چند انسان با اختیار خود
آن را مىپذیرد، این به خاطر آن است که تا امداد الهى در این راه نباشد و معلّمان آسمانى و کتب روشنگر الهى نباشد هیچ کس راهى به جایى نمىبرد و به همین دلیل هر شب و روز در تمام نمازها از خداوند تقاضاى هدایت مىکنیم.
در پایان این خطبه توجه به این نکته شایسته به نظر مىرسد که بخش اول، جنبه مقدمهاى دارد و دلها را از طریق توجه دادن به ناپایدارى دنیا و گذرا بودن آن آماده مىسازد و در بخش دوم و سوم آنها را متوجّه اطاعت فرمان خدا و کسب فضائل و دفع رذائل مىنماید. با این تفاوت که در بخش دوم تکیه بر اهمیت قرب الى اللّه شده و هر گونه تلاشى را براى رسیدن به این هدف شایسته مىداند و در بخش سوم از طریق مسأله شکر منعم و سپاسگزارى به درگاه بخشنده این همه نعمتها وارد مىشود. چرا که وجدان همه انسانها گواهى بر لزوم شکر منعم است.
1) سند خطبه: روایت شده است که امام این خطبه را در یکى از اعیاد قربان ایراد فرموده، و آغاز خطبه «اللّه اکبر اللّه اکبر لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر و للّه الحمد الحمد للّه على ما هدانا …» بوده است، مرحوم صدوق (ره) این خطبه را در کتاب معروفش «من لا یحضره الفقیه» (جلد 1، صفحه 329) با تفاوتهایى آورده و همچنین شیخ طوسى قدس سرّه در کتاب «مصباح» صفحه 461 آن را نقل کرده است و اضافه مىکند: ابو مخنف از عبد الرحمن بن جندب از پدرش روایت کرده که على علیه السّلام روز عید قربان خطبهاى خواند که آنچه سید شریف رضى در نهج البلاغه آورده بخشى از آن است، شیخ مفید نیز بخشى از آن را در مجلس بیستم از امالى نقل نموده است (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 22) و شبیه همین مضمون در خطبه 28 نیز گذشت.
2) «تصرّمت» از ماده «صرم» (بر وزن نرم) به معنى قطع کردن چیزى است و به همین جهت به شمشیر برنده صارم مىگویند و «تصرّم دنیا» اشاره به نزدیک شدن پایان عمر آن است.
3) «آذنت» از ماده «ایذان» به معنى اعلام و اخبار است.
4) «حذاء» از ماده «حذّ» (بر وزن حظّ) به معنى قطع کردن با سرعت است، و به همین جهت به شترى که با سرعت حرکت مىکند حذّاء گفته مىشود، و در خطبه بالا منظور پایان گرفتن زندگى دنیا با سرعت است.
5) «تحفز» از ماده «حفز» (بر وزن حبس) به معنى تحریک کردن و برانگیختگى، یا چیزى را از پشت سر به جلو راندن است، در حدیث آمده است که یکى از نشانههاى رستاخیز «حفز موت» است از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم سؤال کردند: «حفز موت» چیست؟ فرمود: مرگهاى ناگهانى! (لسان العرب).
6) «مرّ» (بر وزن شرّ) به معنى مرور کردن و عبور نمودن است، و مرّ بر وزن حرّ به معنى تلخ (ضدّ شیرین) است و «أمرّ» از واژه دوم گرفته شده، مفهومش این است که گذشت زمان شیرینىهاى جهان را تلخ کرده است.
7) «سملة» از ماده «سمل» (بر وزن حمل) به معنى خالى کردن حوض یا ظرف از باقى مانده آب است، و سمله به آن آب مختصرى مىگویند که در ته حوض یا ظرف باقى مىماند، و به همین جهت «اسمال» به معنى اصلاح در میان مردم به کار مىرود، گویى باقیمانده کینهها را از دلها مىشوید.
8) «اداوه» (بر وزن اداره) به معنى مشک کوچک است که در قدیم به جاى قمقمه از آن استفاده مىکردند، در واقع قمقمهاى از پوست بوده است.
9) «مقلة» (بر وزن نقمة) در اصل از ماده «مقل» (بر وزن نقل) به معنى فرو بردن چیزى در آب و یا در آب فرو رفتن است، و در قدیم در سفرها هنگامى که گرفتار کمبود آب مىشدند براى جیرهبندى عادلانه آب سنگریزههایى را در ته ظرف مىگذاشتند، و به اندازهاى آب روى آن مىریختند که سنگها را بپوشاند و آن سهم یک نفر بود، و در واقع این کار براى اندازهگیرى دقیق بوده است.
10) «تمزّز» از ماده «مزّ» (بر وزن خزّ) به معنى مکیدن و نوشیدن یا خوردن است و به گفته مقاییس اللّغه تمزّز مکیدن آب به طور تدریجى و آهسته است.
11) «صدیان» از ماده «صدى» (بر وزن عبا)، به معنى عطش شدید است، و صدیان به کسى مىگویند که گرفتار تشنگى شدید شده است.
12) «لم ینقع» از ماده «نقع» (بر وزن نفع)، در اصل به معنى استقرار چیزى است، این واژه به معنى سیراب شدن و تسکین عطش آمده است.
13) «ازمعوا» از ماده «زمع» (بر وزن زنگ)، در اصل به معنى تصمیم بر چیزى است و لذا بعضى گفتهاند: این واژه وارونه عزم است (به این معنى که «ز» و «م» جا به جا شده است) و گاه گفتهاند که در اصل جمع بوده و «ج» تبدیل به «ز» شده است و هر سه واژه (عزم، زمع و جمع) یک معنى را مىرساند که همان تصمیم گرفتن بر انجام کارى است.
14) «أمد» (بر وزن صمد) به معنى پایان عمر چیزى است و گاه به معنى غضب نیز آمده است به خاطر این که به هنگام غضب صبر انسان پایان مىگیرد و به آخر مىرسد.
15) سوره حدید، آیه 16.
16) بحار الانوار، جلد 50، صفحه 211.
17) دیوان پروین اعتصامى.
18) «حنین» در اصل به معنى دلسوزى و مهربانى و ترحّم است و معمولا در جایى گفته مىشود که همراه با ناله دردناکى باشد و «استن حنّانه» به ستونى چوبى گفته شده که در روایت آمده: پیامبر به آن تکیه مىکرد و براى مردم خطبه مىخواند، هنگامى که منبرى براى پیامبر ساختند، حضرت روى آن منبر مىنشست و خطبه مىخواند، آن ستون از فراق پیامبر ناله کرد.
19) «ولّه» جمع «واله» و «والهه» است از ماده «وله» (بر وزن ولع) به معنى شدّت غم یا شادى است که هوش را از سر مىبرد.
20) «عجال» جمع «عجول» از ماده «عجله» به معنى سرعت در انجام کارى است و گاه به زنانى که فرزند خود را از دست داده و مضطربانه ناله سر مىدهند اطلاق مىشود.
21) «هدیل» گاه به جوجه کبوتر و گاه به صداى کبوتر اطلاق شده است و در اصل از ماده «هدل» (بر وزن عدل) به معنى سستى یا صداى ملایم آمده است.
22) «جؤار» معنى مصدرى دارد و به معنى فریاد آمیخته با تضرّع و کمک خواستن است.
23) «متبتّل» از ماده «تبتّل» به معنى جدا شدن و کنارهگیرى کردن است و به حالت رهبانهایى که از جامعه دورى مىگزینند و در گوشهاى به عبادت مشغول مىشوند، اطلاق مىشود و اگر به بانوى اسلام فاطمه زهرا «بتول» گفته شده، به خاطر آن است که به حالت انقطاع رسیده بود و از نظر فضل و معرفت جدا و برتر از دیگر زنان بود و در بعضى از روایات آمده است که «تبتّل» به معنى بلند کردن دست به درگاه خدا (هنگام تضرّع و زارى کردن) است.
24) «رهبان» جمع «راهب» از مادّه «رهب» (بر وزن رحم) در اصل به معنى ترسیدن است، ترسى که آمیخته با خویشتندارى باشد و «رهبانیت» به معنى شدّت تعبّد و ترک دنیا آمده است و آن بدعتى بوده که گروهى از مسیحیان در آیین مسیح گذاردند: به این صورت که زنان و مردان تارک دنیا از ازدواج براى همیشه چشم مىپوشند و از فعالیتهاى اجتماعى کنارهگیرى کرده و به معابدى که نام آن «دیر» است پناه مىبرند و مشغول عبادت مىشوند و در اسلام بشدّت از این کار نهى شده است.
25) «انمیاث» از ماده «موث» (بر وزن موت) به معنى حل کردن چیزى در آب است و «انمیاث» که از باب انفعال مىباشد به معنى حل شدن و ذوب شدن است و در خطبه بالا به معنى نهایت تلاش و کوشش در راه خداست.
26) این احادیث را که از امام سجاد و امام صادق علیه السّلام نقل شده مىتوانید در «بحار الانوار» جلد 13 صفحه 351 و در مناجات «شاکرین» از مناجاتهاى پانزده گانه امام سجاد علیه السّلام مطالعه فرمایید.
27) سوره حجرات، آیه 17.