و من کلام له علیه السّلام
و فیه بیان لما یخرب العالم به من الفتن و بیان هذه الفتن
در این خطبه از فتنههایى که سبب ویرانى جامعهها مىشود سخن به میان آمده و این فتنهها تشریح شده است.
خطبه در یک نگاه
امام علیه السّلام در این خطبه روى یکى از مهمترین عوامل فساد جوامع انسانى انگشت مىگذارد، به ویژه بر انحرافاتى که در جامعه اسلامى بعد از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به وجود آمد تأکید مىکند و به بیان این حقیقت مىپردازد که چگونه شیطان و پیروان او براى فریفتن مردم ساده دل حق و باطل را به هم در مىآمیزند تا به مقاصد شوم خود نایل گردند.
آنها به خوبى مىدانند اگر حق به طور خالص مطرح گردد راهى براى نفوذ آنان در جامعه باقى نمىماند و اگر باطل به صورت یک دست عرضه شود هیچ کس به دنبال آن گام بر نمىدارد، از این رو همیشه این شیاطین حق و باطل را به هم
مىآمیزند تا از طریق حق مردم را بفریبند و از طریق باطل به مقصود خود نایل گردند. آرى آنها زهر مهلک را در غذاى شیرین و مطبوع پنهان مىسازند تا ناآگاهان را به خوردن آن تشویق کنند. آنها همیشه باطل را در پوستهاى از حق پنهان مىکنند تا از این طریق مردم را اغفال کنند.
بخش اول
إنّما بدء وقوع الفتن أهواء تتّبع و أحکام تبتدع، یخالف فیها کتاب اللّه، و یتولّى علیها رجال رجالا على غیر دین اللّه، فلو أنّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم یخف على المرتادین، و لو أنّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه ألسن المعاندین، و لکن یؤخذ من هذا ضغث، و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولی الشّیطان على أولیائه، و ینجو «الّذین سبقت لهم من اللّه الحسنى».
ترجمه
آغاز پیدایش فتنهها پیروى از هوا و هوسها و بدعتهایى است که با کتاب خدا مخالفت دارد و گروهى (چشم و گوش بسته یا هوا پرست آگاه) به پیروى آنان بر مىخیزند و بر خلاف دین خدا از آنها حمایت مىکنند. اگر باطل از آمیختن با حق جدا مىگردید بر کسانى که طالب حقّند پوشیده نمىماند. و اگر حق از آمیزه باطل پاک و خالص مىشد زبان دشمنان و معاندان از آن قطع مىگشت. ولى بخشى از این گرفته مىشود و بخشى از آن و این دو را به هم مىآمیزند و اینجا است که شیطان بر دوستان و پیروان خود مسلّط مىشود. و «تنها کسانى که مشمول رحمت خدا بودند» از آن نجات مىیابند.
شرح و تفسیر
در این که تاریخ صدور این خطبه چه زمانى بوده و در چه شرایط و حال و هوایى
امام علیه السّلام این خطبه را ایراد فرموده است در میان دانشمندان گفتگو است. بعضى معتقدند که امیر مؤمنان على علیه السّلام شش روز پس از رسیدن به خلافت این خطبه را ایراد فرمود در حالى که بعضى آن را مربوط به زمانى مىدانند که نتیجه حکمیت در ماجراى صفّین اعلام شد و البته محتواى خطبه با هر دو سازگار است هم با آغاز خلافت و هم با پایان زشت و ننگین مسأله حکمیت. با توجه به این سخن به سراغ شرح و تفسیر خطبه مىرویم.
امام علیه السّلام در آغاز این خطبه به سرچشمه پیدایش فتنهها در جوامع اسلامى مىپردازد که هم، زمان بعد از رحلت رسول اللّه را شامل مىشود و هم ماجراهایى همچون واقعه جمل و صفّین و نهروان را، و دقیقا دست روى سرچشمه و نکته اصلى مىگذارد، مىفرماید: «آغاز پیدایش فتنهها پیروى از هوىها و هوسها و بدعتهایى است که با کتاب خدا مخالفت دارد»، (إنّما بدء وقوع الفتن أهواء تتّبع و أحکام تبتدع(2)، یخالف فیها کتاب اللّه)، آرى ریشه اصلى فتنهها دو چیز است: پیروى از هواى نفس و احکام دروغین خود ساخته که مخالف کتاب خداست و بىشک اگر احکام قرآن در میان مردم حاکم باشد و اصالت قوانین اسلام حفظ شود و بدعتهاى ناروا در دین خدا نگذارند و همچنین در اجراى قوانین ناب الهى هوى و هوس را حاکم نکنند فتنهاى پیدا نخواهد شد، چرا که این قوانین مجرى عدالت و حافظ حقوق همه مردم و بیانگر وظائف است، فتنه آن زمان شروع مىشود که فزون طلبىها آشکار گردد و قوانین الهى در مسیر مطامع شخصى تحریف شود. حق و عدالت زیر پا بماند و افراد و گروهها وظائف الهى خود را فراموش کنند و به بدعتها روى آورند.
در واقع آنجا که با تحریف و تفسیرهاى غلط به هوى و هوس خود مىرسند به سراغ آن مىروند و هر جا نیاز به جعل احکام تازهاى دیدند دست به دامن بدعت مىزنند، درست است که آن بدعتها نیز از هوى و هوسها سرچشمه مىگیرد ولى
هوى و هوس و تمایلات شیطانى گاه در نحوه تفسیر و اجراى احکام الهى نفوذ مىکند و گاه به صورت بدعتها و احکام مجعول. و به همین دلیل در کلام امام علیه السّلام از یکدیگر جدا شدهاند.
به عنوان مثال مىتوان به فتنه «بنىامیّه» که در اسلام از بزرگترین فتنهها محسوب مىشود اشاره کرد. آنها براى رسیدن به حکومت خودکامه خویش بر مرکب هوى و هوس سوار شدند و تا آنجا که توانستند در احکام اسلام تفسیر و توجیه نادرست روا داشتند و آنها را به سود منافع شخصى خود توجیه نمودند و هر جا امکان نداشت دست به بدعت جدیدى زدند.
«معاویه» خلافت اسلامى را با نیرنگ به چنگ مىآورد و بر اساس بدعتى جدید آن را در خاندان خود موروثى مىکند، «زیاد» را برادر خود مىخواند و براى یزید در حیات خود از مردم بیعت مىگیرد و سبّ و دشنام امیر مؤمنان على علیه السّلام را که پاکترین و آگاهترین و بزرگترین شخصیت اسلام بعد از پیغمبر خدا بود در قلمرو حکومت خود، سنّت مىشمرد، خود و یارانش در ریختن خون عثمان شرکت مىکنند و سپس به خونخواهى او بر مىخیزند(3)
سپس مىافزاید: «و گروهى چشم و گوش بسته و نادان، یا هوا پرست آگاه به پیروى آنان بر مىخیزند و از هوىها و هوسها و بدعتهاى آنان بر خلاف دین خدا حمایت مىکنند». (و یتولّى(4) علیها رجال رجالا على غیر دین اللّه)، در جمله بعد اشاره به ابزار این کار شده. ابزارى که در تمام طول تاریخ از سوى همه هوا پرستان و جنایتکاران مورد استفاده قرار گرفته و به صورت یک سنّت همیشگى در آمده است و آن این که آنها همیشه براى رسیدن به مقاصد خود حق و باطل را به هم مىآمیزند و حق را سپرى براى حمایت از باطل و یا پوسته شیرین و جالبى براى پنهان کردن زهر باطل قرار مىدهند، مىفرماید: «اگر باطل از آمیختن با حق جدا
مىگردید بر کسانى که طالب حقّند پوشیده نمىماند، و اگر حق از آمیزه باطل پاک و خالص مىشد زبان دشمنان و معاندان از آن قطع مىگردید». (فلو أنّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم یخف على المرتادین(5)، و لو أنّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه ألسن المعاندین)،
چه تعبیر جالب و گویایى، باطل اگر در شکل اصلیش نمایان شود خریدارى ندارد و حق اگر به صورت خالص عرضه شود زبان بهانهجویان را قطع مىکند، لذا بدیهى است نه حق خالص مشکل هوا پرستان را حل مىکند، چرا که منافع آنها در باطل نهفته است، و نه باطل خالص آنها را به مقصد مىرساند، چرا که مردم از آنها حمایت نخواهند کرد و اینجاست که به سراغ آمیختن حق و باطل مىروند، همان چیزى که تمام سیاستهاى مخرّب دنیا را مىتوان در آن خلاصه کرد.
امام علیه السّلام در این مورد مىفرماید: «ولى بخشى از این گرفته مىشود و بخشى از آن، و این دو را به هم مىآمیزند، و در اینجا است که شیطان بر پیروان و دوستان خود مسلّط مىشود و تنها کسانى که مشمول رحمت خدا بودهاند از آن نجات مىیابند»!
(و لکن یؤخذ من هذا ضغث(6)، و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولی الشّیطان على أولیائه، و ینجو «الّذین سبقت لهم من اللّه الحسنى»).
این تعبیر به خوبى نشان مىدهد که آمیختن حق و باطل به یکدیگر مانع از شناخت باطل نیست هر چند به دقّت و کنجکاوى یا پرسش از آگاهان نیاز دارد. به همین دلیل امام علیه السّلام مىفرماید: در گیرودار آمیزش حق و باطل شیطان بر دوستان و پیروانش چیره مىشود و خدا جویان حق طلب از خطر گمراهى در این گونه جریانات در امانند.
در واقع آمیزش حق و باطل چراغ سبزى است براى هوى پرستان و بهانهاى است براى پیروان شیطان که وجدان خود را فریب دهند و در برابر دیگران استدلال کنند که ما به این دلیل و آن دلیل (اشاره به قسمتهایى از حق که با باطل آمیخته شده) این راه را برگزیدهایم.
آرى مستضعفین فکرى و ساده لوحان ممکن است در این میان ناآگاهانه در دام شیطان بیفتند، در حالى که آنها نیز اگر رهبر و راهنمایى براى خود انتخاب مىکردند گرفتار چنین سرنوشتى نمىشدند. به این ترتیب مردم در برابر آمیزش حق و باطل به سه گروه تقسیم مىشوند:
گروه اول همان «الّذین سبقت لهم من اللّه الحسنى(7)» و به تعبیر دیگر حق طلبان آگاه و مخلصند که به لطف پروردگار از توطئههاى شوم فتنه جویان در امانند.
گروه دوم هوى پرستان بهانهجو هستند که مىخواهند به بهانه حق در راه باطل گام بگذارند و در واقع نیمه آگاهند و با پاى خود در دام شیطان مىروند.
گروه سوم افراد ساده لوحى هستند که تشخیص حق از باطل در این آمیزه خطرناک براى آنها مشکل است و ناآگاهانه گرفتار دام شیطان مىشوند مگر این که در پناه رهبر آگاه و فرزانهاى جاى گیرند.
شبیه همین معنى در خطبه 38 گذشت، آنجا که امام علیه السّلام شبهه را تفسیر مىفرماید و راه نجات از آن را نشان مىدهد و مىگوید: شبهه را از این رو شبهه نام نهادهاند که شباهت به حق دارد اما اولیاء اللّه گرفتار آن نمىشوند، چرا که نور یقین در اینجا راهنماى آنها است … ولى دشمنان خدا بر اثر گمراهى در دام شبهات گرفتار مىشوند.
نکتهها
1- ریشه فتنهها
تاریخ اسلام مخصوصا تاریخ قرن اوّل و دوم مملوّ از فتنههاى شگفتانگیز و دردناک است که زحمات پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و یاران مخلص او را تا حدّ زیادى بر باد داد و اگر این فتنهها نبود و اسلام در همان مسیرى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم براى آن تعیین فرموده بود پیش مىرفت امروز جهان دیگرى داشتیم. مخصوصا در بیست و پنج سال بعد از رحلت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فتنهها غوغا مىکرد. هنگامى که امام امیر مؤمنان على علیه السّلام در سال 35 هجرى به خلافت ظاهرى رسید تلاش فوق العادهاى براى باز گرداندن اسلام به مسیر اول نمود، ولى دامنه فتنه آن قدر گسترده شده بود که از هر طرف به اصلاح آن مىپرداخت از سوى دیگر آشکار مىشد. در سالهاى آخر خلافت عثمان همه چیز دگرگون شد و تمام ارزشهاى اسلامى زیر سؤال رفت و سنّتها و ارزشهاى عصر جاهلیت کاملا زنده شد و بازماندگان لشکر شرک و نفاق همه جا در صحنه ظاهر شدند و پستهاى کلیدى را گرفتند و همین امر کار را بر امام علیه السّلام دشوار و پیچیده کرد. درست است که امام علیه السّلام در سایه مجاهدات مستمر و جانکاهش بار دیگر ارزشها را زنده فرمود، ولى متأسّفانه فتنهها خاموش نشد و شهادت امام علیه السّلام که به دست همین فتنهجویان شیطان صفت انجام گرفت از ادامه راه جلوگیرى کرد.
سپس در دوران حکومت معاویه و یزید و سایر حکّام شجره خبیثه اموى فتنهها آشکارتر گشت. خونهاى بىگناهان ریخته شد، بدعتها آشکار شد، هوى و هوس حاکم گردید و در عصر بنى عباس به اوج خود رسید و اسلام راستین در چنگال این خودکامگان گرفتار شد.
و اعمالى از حکام این دو سلسله (بنى أمیه و بنى عباس) سر زد که هیچ شباهتى به اسلام نداشت با این که متأسّفانه لقب خلیفه رسول اللّه را یدک مىکشیدند.
اگر به ریشه این فتنهها بنگریم به صدق کلام امام علیه السّلام در خطبه بالا کاملا پى
مىبریم که ریشه این فتنهها عمدتا دو چیز بود: پیروى از هوى و هوسهاى شیطانى و بدعتگذارى در دین خدا. در همه جا این دو اصل به چشم مىخورد، گروهى از فتنهجویان به اصل نخست تمسّک مىجویند و گروهى به اصل دوم و گروهى به هر دو و شرح این سخن حتى در یک کتاب نمىگنجد و از این دیدگاه به بررسى مجدّدى در تاریخ آن قرون نیاز دارد.
2- سیاستهاى شیطانى
از جمله شگفتىها این است که اصول سیاستهاى خودکامگان در طول تاریخ تقریبا یکسان است. در چند هزار سال قبل، فرعون- به نقل قرآن مجید- از سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» استفاده مىکرد، «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً»(8)، امروزه نیز در تمام دنیاى استکبارى این اصل به قوّت خود باقى است و همچنان ادامه دارد. با هر وسیلهاى که بتوانند در میان ملتها ایجاد اختلاف مىکنند تا پایههاى حکومتشان مستحکم شود.
مسأله آمیختن حق و باطل یکى از آن اصول است که همواره در سیاستهاى مخرّب ظالمان و طاغیان به چشم مىخورد. آنها همیشه پوششهایى از حق و شعارهایى از عدالت و اصول انسانى را عنوان کرده و کارهاى شیطانى خود را در زیر این پوششها انجام مىدهند.
در حالات شاهان ظالم مىخوانیم که گاه ناله پیرزنى آنها را چنان بىقرار مىکرده است که هر بینندهاى خیال مىکرد چنان وجدان قوى و نیرومندى دارند که با شنیدن این ناله زیر و رو شدهاند، و این سخن دهان به دهان مىگشت (داستان زنجیر عدالت انو شیروان، و خانه پیرزن در کنار قصر او، و داستانهایى دیگر از این قبیل در حالات خلفا و شاهان در کشورهاى اسلامى و غیر آن کم نیست) همه اینها پوششهایى بود براى مظالم آنان!
آنها به خوبى مىدانستند که باطل و ناحق به صورت خالص در هیچ جامعهاى خریدار ندارد، بنا بر این چارهاى جز این نیست که گوشههایى از مظاهر حق را با اباطیل خود بیامیزند!
از آنجا که سیاستهاى شیطانى در عصر ما بیش از هر زمان دیگرى پیچیده و مرموز است، آمیزش حق و باطل نیز به صورت مرموزترى در آمده است. سیاستمداران بزرگ دنیا چنان خواستههاى نامشروعشان را در پوستهاى از حق مىپوشانند که تشخیص آن به آسانى ممکن نیست.
عناوینى مانند حقوق بشر، حقوق حیوانات، روز کارگر، روز مادر، پزشکان بدون مرز، عفو بین الملل، تأسیس مراکز خیریه و کمک به گرسنگان و محرومان و جنگزدگان و اعطاى پناهندگى سیاسى به گروهى از آوارگان و عناوین فراوان دیگرى از این قبیل، همه ابزار فریب افکار عمومىاند. آنان چنان با آب و تاب از آن صحبت مىکنند که حتى بعضى از هوشمندان به راستى باور کردهاند که دنیاى امروز راه انبیا را مىپوید! و از طریق دیگر به هدف انبیا نزدیک مىشود!
حتى این گروه ساده لوح کتاب یا کتابهایى در این زمینه نوشتند، یعنى که دنیاى امروز راه انبیا را طى کرده است و به مسائلى که آنها توصیه کردهاند تا حدود زیادى جامه عمل پوشانیده است! غافل از این که اینها همه پوششى است براى مظالم سردمداران سیاست دنیا.
براى این که تصور نشود این سخن از یک مطالعه بد بینانه سرچشمه مىگیرد کافى است که نگاهى بیفکنیم به عملکرد آنها و دو گانگى و چند گانگى آن در پیاده کردن اصول بظاهر انسانى در نقاط مختلف دنیا.
آنها در حالى که به خاطر کشته شدن یک سگ در مطالعات فضایى روسها فریاد بلند کرده بودند، در ویتنام نه فقط انسانها را مانند برگ خزان بر روى خاک مىریختند، بلکه بخش عظیم جنگلهاى آن کشور سرسبز را با تمام جانداران و حیوانات و پرندگانش به آتش کشیدند و سوزاندند تا مبادا آوراگان ویتنامى در آنجا
پناه بگیرند.
آنها در حالى که از دمکراسى حمایت مىکنند هر جا که آراء مردم بر خلاف منافع نامشروعشان باشد با یک کودتاى نظامى همه چیز را در هم مىریزند، همان گونه که در الجزائر کردند، و آنجا که حکومتهاى سبک قرون وسطایى حافظ منافعشان است با آنها مدارا مىکنند و دوست و هم پیمانند.
آرى در جهان سیاست وضع چنین است و از آن به خوبى صدق کلام مولا امیر مؤمنان علیه السّلام در خطبه بالا روشن مىشود که فرمود: فتنه جویان بخشى از حق را با بخشى از باطل مىآمیزند و دامهاى شیطان را مىگسترانند تا تودههاى سادهاندیش را به دام بیندازند!
1) سند خطبه: این خطبه را گروهى از دانشمندانى که قبل از «سید رضى» مىزیستهاند در کتابهاى خود آوردهاند. از جمله مرحوم «کلینى» در «کافى» در «باب البدع و الرأى و المقاییس» (جلد 1، صفحه 54) و «احمد بن محمد بن خالد برقى» در کتاب «محاسن» (جلد 1، صفحه 208) و «یعقوبى» در تاریخ معروف خود (جلد 2، صفحه 136) و «ابو حیان توحیدى» در «البصائر و الذخائر» (صفحه 32). و گروه زیاد دیگرى بعد از سید رضى آن را نقل کردهاند که نیازى به ذکر آنها نیست. (مصادر نهج البلاغة، جلد 2، صفحه 19).
2) «تبتدع» از ماده «بدعت» به معنى کار نوظهور و بىسابقه است و هنگامى که در امور دینى به کار برود به معنى احکام و قوانینى است که بر خلاف کتاب اللّه و سنّت پیامبر وضع مىشود.
3) در این زمینه به کتاب «الغدیر» جلد 10 مراجعه شود.
4) «یتولّى» از ماده «تولّى» به معنى پیروى کردن است. و گاه به معنى نزدیک شدن و سلطه بر چیزى و یا پست و مقامى مىآید، ولى اینجا همان معناى اول مورد نظر است.
5) «مرتادین» از مادّه «ارتیاد» به معنى طلب کردن چیزى است و در خطبه بالا به معنى طلب کردن حق آمده است.
6) «ضغث» (بر وزن حرص) به معنى دستهاى از چوبهاى نازک مانند ساقه گندم و جو یا رشتههاى خوشه خرما است و به معنى بسته هیزم یا گیاه خشکیده نیز آمده است و گاه به خوابهاى آشفته و درهم اطلاق مىشود. و در خطبه بالا به معنى بخشى از چیزى آمده است.
7) این جمله اقتباس از آیه 101 سوره انبیاء «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ» مىباشد که به دنبال آیات مربوط به جهنم آمده و اشاره به این دارد که این گروه در جهنّم گرفتار نمىشوند و از آنجا که فتنههاى دنیا جهنّم دنیا محسوب مىشود امام علیه السّلام مىفرماید این گروه در دنیا نیز گرفتار فتنههاى شیاطین نمىشوند.
8) سوره قصص، آیه 4.