«و هی کلمة جامعة للعظمة و الحکمة»
فإنّ الغایة أمامکم، و إنّ وراءکم السّاعة تحدوکم. تخفّفوا تلحقوا، فإنّما ینتظر بأوّلکم آخرکم.
قال السّید الشّریف: أقول: إنّ هذا الکلام لو وزن بعد کلام اللّه سبحانه و بعد کلام رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بکلّ کلام لمال به راجحا، و برّز علیه سابقا فأمّا قوله علیه السّلام: «تخفّفوا تلحقوا» فما سمع کلام أقلّ منه مسموعا و لا أکثر منه محصولا و ما أبعد غورها من کلمة! و أنقع نطفتها من حکمة! و قد نبّهنا فى کتاب «الخصائص» على عظم قدرها و شرف جوهرها.
ترجمه
بىگمان پایان کار (رستاخیز و قیامت و بهشت و دوزخ) در برابر شما است و عوامل مرگ، پیوسته شما را به پیش مىراند. سبکبار شوید تا به قافله برسید! چرا که
پیشینیان را براى رسیدن بازماندگان، نگه داشتهاند! (و همه، در یک زمان، محشور خواهید شد).
سید رضى مىگوید: اگر این گفتار امام علیه السّلام پس از سخن خداوند سبحان و پیامبر اسلام، با هر سخنى سنجیده شود، بر آن برترى خواهد داشت و از آن پیشى مىگیرد.
اما گفتار او علیه السّلام: «تخفّفوا تلحقوا» کلامى است که از آن، کوتاهتر و پر معناتر، کلامى شنیده نشده است. چه سخن ژرف و عمیقى و چه جمله پر معنا و حکمت آمیزى است، که روح تشنه طالبان حکمت را سیراب مىکند! ما در کتاب خصائص در باره اهمیت و عظمت این جمله، بحث کردهایم.
شرح و تفسیر
سبکبار شوید تا به منزل برسید!
این کلام، بخشى از خطبه طولانىتر 167 است. همین جملهها با تفاوت کمى، ضمن آن خطبه آمده است.
از کلام مرحوم سید رضى، استفاده مىشود، که امام علیه السّلام آن را در آغاز خلافت خویش بیان فرموده است، امّا از کتاب مطالب السئول(2) استفاده مىشود که این خطبه دنباله خطبه گذشته است و همان مطالب را دنبال مىکند.
این احتمال نیز وجود دارد که هر سه خطبه، یکجا از امیر مؤمنان على علیه السّلام صادر شده و سپس به بخشهاى سه گانه، تقسیم شده است.
به هر حال، این بخش از خطبه- که چند جمله بیش نیست- به گفته سید رضى، به قدرى پر محتوا و پر معنا است که با هر کلامى، جز کلام خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مقایسه شود، بر آن پیشى مىگیرد! و راستى که چنین است.
این چه فصاحت و بلاغتى است که در جملههایى کوتاه، حقایق چنان بلندى را
مطرح مىکند!
حضرت، نخست، مردم را به مسأله معاد و دادگاه بزرگ عدل الهى متوجّه مىسازد و از این طریق، آنها را متوجّه مسئولیتهاى بزرگى که در دوران خلافتش دارند، مىکند و از هر گونه نفاق و دو رویى و کار شکنى و اختلاف، بر حذر مىدارد و مىفرماید: پایان کار (رستاخیز، قیامت، بهشت و دوزخ) در برابر شما است و عوامل مرگ، پیوسته شما را به پیش مىراند، (فإنّ الغایة أمامکم، و إنّ وراءکم السّاعة تحدوکم)(3)
تعبیر به «الغایة» (پایان کار) در مورد رستاخیز و بهشت و دوزخ، به خاطر آن است که زندگى این جهان، مقدمهاى است براى حیات ابدى در جهان دیگر.
این که مىفرماید: «در پیش روى شما است»، یعنى، شکّ و تردیدى در آن وجود ندارد و هر که باشى و به هر کجا که برسى، سرانجام کار تو، آنجا است.
و تعبیر به «الساعة»، به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه، اشاره به قیامت صغرا، یعنى مرگ است.
این که مىگوید: «پشت سر شما است» به خاطر آن است که عوامل مرگ، پشت سر انسان قرار دارد و انسان را از کودکى به جوانى و از جوانى به پیرى و از پیرى به پایان زندگى مىراند.
بعضى نیز گفتهاند که منظور از «الساعة»، ساعات شب و روز است که گویا، مانند مأمورى، پشت سر انسان قرار گرفته و او را به سوى پایان زندگى مىراند.
این دو تفسیر، تفاوت چندانى با هم ندارد و نتیجه هر دو، یکى است.
با توجه به این که «تحدوکم» از ماده «حدو» به معناى «راندن شتران با آواز مخصوص» است، این نکته به ذهن مىرسد که گردش شب و روز و ماه و سال، گر چه انسان را به پایان زندگى نزدیک مىکند، امّا چون آمیخته با زر و زیورها و
سرگرمىهاى دنیا است، غافل کننده است.
در واقع، در این جمله کوتاه که در آغاز این کلام آمده، هم سخن از قیامت کبرا است و هم سخن از قیامت صغرا. و توجه به این دو، شنونده را آماده پذیرش سخنى که بعد از آن آمده، مىکند.
حضرت، سپس این جمله کوتاه، ولى بسیار پر معنا را بیان مىفرماید: «سبکبار شوید تا به قافله برسید، «تخفّفوا تلحقوا».
هنگامى که قافلهاى به راه مىافتد و گروهى در آن شرکت دارند، با رسیدن به گردنههاى صعب العبور، گرانباران وا مىمانند و از آنجا که قافله، نمىتواند براى مدّت طولانى، به خاطر یک نفر یا چند نفر توقّف کند، او را رها کرده، خود مىروند. چنین کسى، طعمه خوبى براى دزدان و راهزنان یا گرگان بیابان است، ولى آنها که سبکبارند، در پیشاپیش قافله حرکت مىکنند و زودتر از دیگران به منزل مىرسند.
انسانها، در زندگى این جهان، مسافرانى هستند که بار سفر بسته، به سوى سرمنزل مقصود (زندگى ابدى پس از مرگ) پیش مىروند. آنها که بار خود را از متاع دنیا سنگین کنند، در فراز و نشیب زندگى مىمانند و طعمه شیطان مىشوند، ولى پارسایان و زاهدان، سبکبال، از تمام فراز و نشیبها بسرعت مىگذرند و به سعادت جاویدان مىرسند.
در خطبه 204- همان خطبهاى که بارها و بارها «حضرت على علیه السّلام» براى اصحابش ایراد مىفرمود- نیز مىخوانیم: تجهّزوا- رحمکم اللّه- فقد نودی فیکم بالرّحیل و أقلّوا العرجة على الدّنیا … فإنّ أمامکم عقبة کؤودا و منازل مخوفة مهولة، خداى، شما را رحمت کند! آماده حرکت شدید که نداى رحیل و کوچ کردن، در میان شما داده شده است. علاقه به اقامت در دنیا را کم کنید … که گردنههاى سخت و دشوار و منزلگاههاى خوفناک در پیش دارید.
بعضى از شارحان نهج البلاغه، انسانها را به مسافرانى تشبیه کردهاند که در یک سفر دریایى، گرفتار گردابها و امواج کوه پیکر مىشوند که اگر کشتى خود را سبک
نکنند، غرق شدن آنها حتمى است.
او مىگوید: «گرداب»، امواج زندگى این دنیا است و «کشتى» قلب انسان است و «حبّ دنیا» آن را سنگین کرده، آماده غرق شدن مىکند.(4)
حضرت دستور بالا را با این جمله تکمیل مىفرماید: پیشینیان را براى رسیدن بازماندگان، نگه داشتند، «فإنّما ینتظر بأوّلکم آخرکم».
این جمله، اشاره به این دارد که مجموعه جهان بشریّت، در حکم قافله واحدى است که گروهى در پیشاپیش آن در حرکت بودهاند و گروهى در وسط و گروهى در آخر این قافلهاند و همه، یک مسیر را طى مىکنند و براى رستاخیز بزرگ به هم ملحق مىشوند.
به تعبیر دیگر، قانون مرگ، استثنا بردار نیست و به یقین، در سرنوشت همه انسانها، رقم زده شده است. بنا بر این سرنوشت پیشینیان، هشدارى براى بازماندگان و پیام روشنى براى همه انسانها است.
نکته
سرنوشت گرانباران!
مهمترین عامل بدبختى و شکست گروهى از انسانها، همان چیزى است که در این چند جمله کوتاه به آن اشاره شده است، یعنى، سنگین کردن بار خویش از امورى که هرگز، در زندگى ساده دنیا، به آن نیازى نیست.
مسافرى را فرض کنید که براى سفرى یک روزه، به راه مىافتد. او، مقدار کمى نان و غذا و میوه، درست به اندازه سفر یک روزه، در دستمالى بسته، به همراه خود مىبرد. حال، مسافر دیگرى را فرض کنید که ساکهاى متعدّدى، از موادّ مختلف غذایى و نان و آب انواع شیرینىها و میوهها را براى همین سفر یک روزه، بر دوش گرفته و حرکت مىکند.
بدیهى است که مسافر نخست، با خاطرى آسوده و بسیار راحت، با گامهایى استوار و سریع، به سوى مقصد مىتازد، در حالى که مسافر دوم در همان نخستین فراز و نشیب، به نفس نفس افتاده، وا مىماند.
این سرنوشت کسانى است که اموال فراوان و زرق و برق بسیار متاع دنیا را گرد خود فراهم ساخته و شب و روز، در فکر حساب و کتاب و حفظ و نگهدارى آن هستند و چنان مشغولند که نه تنها به فکر خدا و معاد نیستند، بلکه آرامش دنیا را نیز از دست مىدهند.
در اینجا، بعضى از شارحان نهج البلاغه، داستانى را از سلمان فارسى نقل کردهاند که شاهد خوبى بر گفتار بالا است. فشرده آن چنین است:
هنگامى که سلمان فارسى، به عنوان استاندار مداین انتخاب شد، بر چهار پایى که داشت، سوار شد و به تنهایى، به راه افتاد.
هنگامى که خبر آمدن او به مداین، در میان اهل شهر منتشر شد، قشرهاى مختلف مردم، خود را براى استقبال از وى آماده کردند.(5)
مردم بر در دروازه شهر در انتظار بودند. پیرمردى را دیدند که بر چارپایش سوار است و تنها به شهر مىآید. سؤال کردند: «اى پیرمرد! در راه، امیر ما را ندیدى؟» پرسید: «امیر شما کیست؟» گفتند: «امیر ما، سلمان فارسى، همان یار رسول خدا است».
گفت: «من امیر را نمىشناسم، ولى سلمان منم.»
همه، به احترام او، پیاده شدند و مرکبهاى خوب را پیش آوردند و از او تقاضا کردند که بر یکى از آنها سوار شود.
او گفت: «چهار پاى خودم، براى من، از همه اینها بهتر است.»
به این ترتیب، همه به راه افتادند.
هنگامى که وارد شهر شدند، گفتند: «باید در قصر استاندارى، اجلال نزول فرمایید.» سلمان گفت: «من به شما گفتم که امیر نیستم تا در دار الإماره منزل گزینم!» او دکانى را در بازار انتخاب و از صاحب آن اجاره کرد و همان جا را مرکز حکومت و قضاوت خود قرار داد.
وى تنها چیزى که با خود داشت، زیر اندازى کوچک براى نشستن و ظرفى براى وضو گرفتن و عصایى براى راه رفتن بود.
در آن ایام که سلمان در آنجا حکومت مىکرد، سیل شدیدى آمد و بخش عظیمى از شهر را فرا گرفت. فریاد مردم از هر سو بلند شد. گروهى فریاد مىزدند: «فرزندان ما چه شد؟ بر سر خانواده ما چه آمد؟ اموال ما به چه سرنوشتى گرفتار شد؟» سلمان زیرانداز خود را بر دوش گرفت و ظرف آب و عصاى خود را برداشت و بر یک بلندى قرار گرفت و فرمود: «هکذا ینجو المخفّفون یوم القیامة»، این گونه، سبکباران، در روز قیامت، اهل نجات مىشوند.(6)
بىشک، سلمان- که در جنگ احزاب، براى نجات لشکر اسلام، آن تدبیر ویژه را پیشنهاد کرد- کسى نبود که از حال مردم در آن شرایط غافل شود. هدف او از این کار، این بوده است که با روح تجمل پرستى ایرانیان آن روز در پایتخت بزرگ ساسانى مداین، به ستیز برخیزد و به آنها که غرق آن زندگى بسیار پر زرق و برق و اسراف کارانه بودند، هشدار دهد و عواقب شوم این گونه زندگانى را نشان دهد.
این، همان است که مولا على علیه السّلام در خطبه بالا، در جمله کوتاهى که دو کلمه بیش نیست، ولى یک دنیا معنا دارد، بیان فرموده است: «تخفّفوا تلحقوا»، سبکبار شوید تا به منزل برسید!
اینک به سراغ کلام «شریف رضى» مىرویم که بعد از ذکر این خطبه مىگوید:
این گفتار امام علیه السّلام جز سخن خدا و پیامبر اسلام، با هر سخنى سنجیده شود، بر آن، برترى خواهد داشت و از آن پیشى مىگیرد. مخصوصا جمله «تخفّفوا
تلحقوا» کلامى است که از آن کوتاهتر و پر معناتر، شنیده نشده است. چه سخن ژرف و عمیقى! و چه جمله پر معنا و حکمت آمیزى است!
این کلام، که روح تشنه طالبان حکمت را سیراب مىکند، در کتاب خصائص در باره اهمیت و عظمت این جمله بحث کردهایم.
1) در کتاب مصادر نهج البلاغه، این خطبه را از سید رضى، رحمه اللّه در خصائص صفحه 87، نقل کرده است. و در ذیل خطبه 167- که این خطبه، بخشى از آن است- مىافزاید: «طبرى»، این را در کتاب تاریخ خویش در حوادث سنه 35 هجرى قمرى نقل کرده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 1، صفحه 371، و جلد 2، صفحه 403).با مراجعه به تاریخ طبرى، روشن مىشود که مردم، با على علیه السّلام در روز جمعه، پنج روز به پایان ذو الحجّة مانده، بیعت کردند و نخستین خطبهاى که آن حضرت ایراد فرمود، در خطبه 167 است که این خطبه جزیى از آن است. تاریخ طبرى، جلد 3، صفحه 457.
2) منهاج البراعة، جلد 3، صفحه 301.
3) «تحدوکم» از مادّه «حدو» و «حدى» به معناى راندن شتر همراه با آواز مخصوصى است که ساربانها مىخوانند، سپس بر معناى گستردهتر «مطلق راندن و سوق دادن» اطلاق شده است.
4) معارج نهج البلاغه، محقق بیهقى، صفحه 109.
5) توجه داشته باشید که امارت مداین، به معناى امارت بر تمام یا بخش عظیمى از ایران بود و انتخاب سلمان فارسى نیز انتخابى بجا و مناسب بود که به پذیرش اسلام واقعى از سوى ایرانیان کمک مىکرد.
6) منهاج البراعة، جلد 3، صفحه 304.