جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه بیست و یکم(1)

زمان مطالعه: 7 دقیقه

«و هی کلمة جامعة للعظمة و الحکمة»

فإنّ الغایة أمامکم، و إنّ وراءکم السّاعة تحدوکم. تخفّفوا تلحقوا، فإنّما ینتظر بأوّلکم آخرکم.

قال السّید الشّریف: أقول: إنّ هذا الکلام لو وزن بعد کلام اللّه سبحانه و بعد کلام رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بکلّ کلام لمال به راجحا، و برّز علیه سابقا فأمّا قوله علیه السّلام: «تخفّفوا تلحقوا» فما سمع کلام أقلّ منه مسموعا و لا أکثر منه محصولا و ما أبعد غورها من کلمة! و أنقع نطفتها من حکمة! و قد نبّهنا فى کتاب «الخصائص» على عظم قدرها و شرف جوهرها.

ترجمه‏

بى‏گمان پایان کار (رستاخیز و قیامت و بهشت و دوزخ) در برابر شما است و عوامل مرگ، پیوسته شما را به پیش مى‏راند. سبکبار شوید تا به قافله برسید! چرا که‏

پیشینیان را براى رسیدن بازماندگان، نگه داشته‏اند! (و همه، در یک زمان، محشور خواهید شد).

سید رضى مى‏گوید: اگر این گفتار امام علیه السّلام پس از سخن خداوند سبحان و پیامبر اسلام، با هر سخنى سنجیده شود، بر آن برترى خواهد داشت و از آن پیشى مى‏گیرد.

اما گفتار او علیه السّلام: «تخفّفوا تلحقوا» کلامى است که از آن، کوتاه‏تر و پر معناتر، کلامى شنیده نشده است. چه سخن ژرف و عمیقى و چه جمله پر معنا و حکمت آمیزى است، که روح تشنه طالبان حکمت را سیراب مى‏کند! ما در کتاب خصائص در باره اهمیت و عظمت این جمله، بحث کرده‏ایم.

شرح و تفسیر

سبکبار شوید تا به منزل برسید!

این کلام، بخشى از خطبه طولانى‏تر 167 است. همین جمله‏ها با تفاوت کمى، ضمن آن خطبه آمده است.

از کلام مرحوم سید رضى، استفاده مى‏شود، که امام علیه السّلام آن را در آغاز خلافت خویش بیان فرموده است، امّا از کتاب مطالب السئول(2) استفاده مى‏شود که این خطبه دنباله خطبه گذشته است و همان مطالب را دنبال مى‏کند.

این احتمال نیز وجود دارد که هر سه خطبه، یکجا از امیر مؤمنان على علیه السّلام صادر شده و سپس به بخش‏هاى سه گانه، تقسیم شده است.

به هر حال، این بخش از خطبه- که چند جمله بیش نیست- به گفته سید رضى، به قدرى پر محتوا و پر معنا است که با هر کلامى، جز کلام خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مقایسه شود، بر آن پیشى مى‏گیرد! و راستى که چنین است.

این چه فصاحت و بلاغتى است که در جمله‏هایى کوتاه، حقایق چنان بلندى را

مطرح مى‏کند!

حضرت، نخست، مردم را به مسأله معاد و دادگاه بزرگ عدل الهى متوجّه مى‏سازد و از این طریق، آنها را متوجّه مسئولیت‏هاى بزرگى که در دوران خلافتش دارند، مى‏کند و از هر گونه نفاق و دو رویى و کار شکنى و اختلاف، بر حذر مى‏دارد و مى‏فرماید: پایان کار (رستاخیز، قیامت، بهشت و دوزخ) در برابر شما است و عوامل مرگ، پیوسته شما را به پیش مى‏راند، (فإنّ الغایة أمامکم، و إنّ وراءکم السّاعة تحدوکم)(3)

تعبیر به «الغایة» (پایان کار) در مورد رستاخیز و بهشت و دوزخ، به خاطر آن است که زندگى این جهان، مقدمه‏اى است براى حیات ابدى در جهان دیگر.

این که مى‏فرماید: «در پیش روى شما است»، یعنى، شکّ و تردیدى در آن وجود ندارد و هر که باشى و به هر کجا که برسى، سرانجام کار تو، آنجا است.

و تعبیر به «الساعة»، به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه، اشاره به قیامت صغرا، یعنى مرگ است.

این که مى‏گوید: «پشت سر شما است» به خاطر آن است که عوامل مرگ، پشت سر انسان قرار دارد و انسان را از کودکى به جوانى و از جوانى به پیرى و از پیرى به پایان زندگى مى‏راند.

بعضى نیز گفته‏اند که منظور از «الساعة»، ساعات شب و روز است که گویا، مانند مأمورى، پشت سر انسان قرار گرفته و او را به سوى پایان زندگى مى‏راند.

این دو تفسیر، تفاوت چندانى با هم ندارد و نتیجه هر دو، یکى است.

با توجه به این که «تحدوکم» از ماده «حدو» به معناى «راندن شتران با آواز مخصوص» است، این نکته به ذهن مى‏رسد که گردش شب و روز و ماه و سال، گر چه انسان را به پایان زندگى نزدیک مى‏کند، امّا چون آمیخته با زر و زیورها و

سرگرمى‏هاى دنیا است، غافل کننده است.

در واقع، در این جمله کوتاه که در آغاز این کلام آمده، هم سخن از قیامت کبرا است و هم سخن از قیامت صغرا. و توجه به این دو، شنونده را آماده پذیرش سخنى که بعد از آن آمده، مى‏کند.

حضرت، سپس این جمله کوتاه، ولى بسیار پر معنا را بیان مى‏فرماید: «سبکبار شوید تا به قافله برسید، «تخفّفوا تلحقوا».

هنگامى که قافله‏اى به راه مى‏افتد و گروهى در آن شرکت دارند، با رسیدن به گردنه‏هاى صعب العبور، گرانباران وا مى‏مانند و از آنجا که قافله، نمى‏تواند براى مدّت طولانى، به خاطر یک نفر یا چند نفر توقّف کند، او را رها کرده، خود مى‏روند. چنین کسى، طعمه خوبى براى دزدان و راهزنان یا گرگان بیابان است، ولى آنها که سبکبارند، در پیشاپیش قافله حرکت مى‏کنند و زودتر از دیگران به منزل مى‏رسند.

انسان‏ها، در زندگى این جهان، مسافرانى هستند که بار سفر بسته، به سوى سرمنزل مقصود (زندگى ابدى پس از مرگ) پیش مى‏روند. آنها که بار خود را از متاع دنیا سنگین کنند، در فراز و نشیب زندگى مى‏مانند و طعمه شیطان مى‏شوند، ولى پارسایان و زاهدان، سبکبال، از تمام فراز و نشیب‏ها بسرعت مى‏گذرند و به سعادت جاویدان مى‏رسند.

در خطبه 204- همان خطبه‏اى که بارها و بارها «حضرت على علیه السّلام» براى اصحابش ایراد مى‏فرمود- نیز مى‏خوانیم: تجهّزوا- رحمکم اللّه- فقد نودی فیکم بالرّحیل و أقلّوا العرجة على الدّنیا … فإنّ أمامکم عقبة کؤودا و منازل مخوفة مهولة، خداى، شما را رحمت کند! آماده حرکت شدید که نداى رحیل و کوچ کردن، در میان شما داده شده است. علاقه به اقامت در دنیا را کم کنید … که گردنه‏هاى سخت و دشوار و منزلگاه‏هاى خوفناک در پیش دارید.

بعضى از شارحان نهج البلاغه، انسان‏ها را به مسافرانى تشبیه کرده‏اند که در یک سفر دریایى، گرفتار گرداب‏ها و امواج کوه پیکر مى‏شوند که اگر کشتى خود را سبک‏

نکنند، غرق شدن آنها حتمى است.

او مى‏گوید: «گرداب»، امواج زندگى این دنیا است و «کشتى» قلب انسان است و «حبّ دنیا» آن را سنگین کرده، آماده غرق شدن مى‏کند.(4)

حضرت دستور بالا را با این جمله تکمیل مى‏فرماید: پیشینیان را براى رسیدن بازماندگان، نگه داشتند، «فإنّما ینتظر بأوّلکم آخرکم».

این جمله، اشاره به این دارد که مجموعه جهان بشریّت، در حکم قافله واحدى است که گروهى در پیشاپیش آن در حرکت بوده‏اند و گروهى در وسط و گروهى در آخر این قافله‏اند و همه، یک مسیر را طى مى‏کنند و براى رستاخیز بزرگ به هم ملحق مى‏شوند.

به تعبیر دیگر، قانون مرگ، استثنا بردار نیست و به یقین، در سرنوشت همه انسان‏ها، رقم زده شده است. بنا بر این سرنوشت پیشینیان، هشدارى براى بازماندگان و پیام روشنى براى همه انسان‏ها است.

نکته

سرنوشت گرانباران!

مهم‏ترین عامل بدبختى و شکست گروهى از انسان‏ها، همان چیزى است که در این چند جمله کوتاه به آن اشاره شده است، یعنى، سنگین کردن بار خویش از امورى که هرگز، در زندگى ساده دنیا، به آن نیازى نیست.

مسافرى را فرض کنید که براى سفرى یک روزه، به راه مى‏افتد. او، مقدار کمى نان و غذا و میوه، درست به اندازه سفر یک روزه، در دستمالى بسته، به همراه خود مى‏برد. حال، مسافر دیگرى را فرض کنید که ساک‏هاى متعدّدى، از موادّ مختلف غذایى و نان و آب انواع شیرینى‏ها و میوه‏ها را براى همین سفر یک روزه، بر دوش گرفته و حرکت مى‏کند.

بدیهى است که مسافر نخست، با خاطرى آسوده و بسیار راحت، با گامهایى استوار و سریع، به سوى مقصد مى‏تازد، در حالى که مسافر دوم در همان نخستین فراز و نشیب، به نفس نفس افتاده، وا مى‏ماند.

این سرنوشت کسانى است که اموال فراوان و زرق و برق بسیار متاع دنیا را گرد خود فراهم ساخته و شب و روز، در فکر حساب و کتاب و حفظ و نگهدارى آن هستند و چنان مشغولند که نه تنها به فکر خدا و معاد نیستند، بلکه آرامش دنیا را نیز از دست مى‏دهند.

در اینجا، بعضى از شارحان نهج البلاغه، داستانى را از سلمان فارسى نقل کرده‏اند که شاهد خوبى بر گفتار بالا است. فشرده آن چنین است:

هنگامى که سلمان فارسى، به عنوان استاندار مداین انتخاب شد، بر چهار پایى که داشت، سوار شد و به تنهایى، به راه افتاد.

هنگامى که خبر آمدن او به مداین، در میان اهل شهر منتشر شد، قشرهاى مختلف مردم، خود را براى استقبال از وى آماده کردند.(5)

مردم بر در دروازه شهر در انتظار بودند. پیرمردى را دیدند که بر چارپایش سوار است و تنها به شهر مى‏آید. سؤال کردند: «اى پیرمرد! در راه، امیر ما را ندیدى؟» پرسید: «امیر شما کیست؟» گفتند: «امیر ما، سلمان فارسى، همان یار رسول خدا است».

گفت: «من امیر را نمى‏شناسم، ولى سلمان منم.»

همه، به احترام او، پیاده شدند و مرکب‏هاى خوب را پیش آوردند و از او تقاضا کردند که بر یکى از آنها سوار شود.

او گفت: «چهار پاى خودم، براى من، از همه اینها بهتر است.»

به این ترتیب، همه به راه افتادند.

هنگامى که وارد شهر شدند، گفتند: «باید در قصر استاندارى، اجلال نزول فرمایید.» سلمان گفت: «من به شما گفتم که امیر نیستم تا در دار الإماره منزل گزینم!» او دکانى را در بازار انتخاب و از صاحب آن اجاره کرد و همان جا را مرکز حکومت و قضاوت خود قرار داد.

وى تنها چیزى که با خود داشت، زیر اندازى کوچک براى نشستن و ظرفى براى وضو گرفتن و عصایى براى راه رفتن بود.

در آن ایام که سلمان در آنجا حکومت مى‏کرد، سیل شدیدى آمد و بخش عظیمى از شهر را فرا گرفت. فریاد مردم از هر سو بلند شد. گروهى فریاد مى‏زدند: «فرزندان ما چه شد؟ بر سر خانواده ما چه آمد؟ اموال ما به چه سرنوشتى گرفتار شد؟» سلمان زیرانداز خود را بر دوش گرفت و ظرف آب و عصاى خود را برداشت و بر یک بلندى قرار گرفت و فرمود: «هکذا ینجو المخفّفون یوم القیامة»، این گونه، سبکباران، در روز قیامت، اهل نجات مى‏شوند.(6)

بى‏شک، سلمان- که در جنگ احزاب، براى نجات لشکر اسلام، آن تدبیر ویژه را پیشنهاد کرد- کسى نبود که از حال مردم در آن شرایط غافل شود. هدف او از این کار، این بوده است که با روح تجمل پرستى ایرانیان آن روز در پایتخت بزرگ ساسانى مداین، به ستیز برخیزد و به آنها که غرق آن زندگى بسیار پر زرق و برق و اسراف کارانه بودند، هشدار دهد و عواقب شوم این گونه زندگانى را نشان دهد.

این، همان است که مولا على علیه السّلام در خطبه بالا، در جمله کوتاهى که دو کلمه بیش نیست، ولى یک دنیا معنا دارد، بیان فرموده است: «تخفّفوا تلحقوا»، سبکبار شوید تا به منزل برسید!

اینک به سراغ کلام «شریف رضى» مى‏رویم که بعد از ذکر این خطبه مى‏گوید:

این گفتار امام علیه السّلام جز سخن خدا و پیامبر اسلام، با هر سخنى سنجیده شود، بر آن، برترى خواهد داشت و از آن پیشى مى‏گیرد. مخصوصا جمله «تخفّفوا

تلحقوا» کلامى است که از آن کوتاه‏تر و پر معناتر، شنیده نشده است. چه سخن ژرف و عمیقى! و چه جمله پر معنا و حکمت آمیزى است!

این کلام، که روح تشنه طالبان حکمت را سیراب مى‏کند، در کتاب خصائص در باره اهمیت و عظمت این جمله بحث کرده‏ایم.


1) در کتاب مصادر نهج البلاغه، این خطبه را از سید رضى، رحمه اللّه در خصائص صفحه 87، نقل کرده است. و در ذیل خطبه 167- که این خطبه، بخشى از آن است- مى‏افزاید: «طبرى»، این را در کتاب تاریخ خویش در حوادث سنه 35 هجرى قمرى نقل کرده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 1، صفحه 371، و جلد 2، صفحه 403).با مراجعه به تاریخ طبرى، روشن مى‏شود که مردم، با على علیه السّلام در روز جمعه، پنج روز به پایان ذو الحجّة مانده، بیعت کردند و نخستین خطبه‏اى که آن حضرت ایراد فرمود، در خطبه 167 است که این خطبه جزیى از آن است. تاریخ طبرى، جلد 3، صفحه 457.

2) منهاج البراعة، جلد 3، صفحه 301.

3) «تحدوکم» از مادّه «حدو» و «حدى» به معناى راندن شتر همراه با آواز مخصوصى است که ساربان‏ها مى‏خوانند، سپس بر معناى گسترده‏تر «مطلق راندن و سوق دادن» اطلاق شده است.

4) معارج نهج البلاغه، محقق بیهقى، صفحه 109.

5) توجه داشته باشید که امارت مداین، به معناى امارت بر تمام یا بخش عظیمى از ایران بود و انتخاب سلمان فارسى نیز انتخابى بجا و مناسب بود که به پذیرش اسلام واقعى از سوى ایرانیان کمک مى‏کرد.

6) منهاج البراعة، جلد 3، صفحه 304.