و تشتمل على تهذیب الفقراء بالزهد و تأدیب الأغنیاء بالشّفقة
بخش اوّل
أمّا بعد: فإنّ الأمر ینزل من السّماء إلى الأرض کقطرات المطر إلى کلّ نفس بما قسم لها، من زیادة أو نقصان، فإذا رأى أحدکم لأخیه غفیرة فى أهل أو مال أو نفس فلا تکوننّ له فتنة! فإنّ المرء المسلم ما لم یغش دناءة تظهر فیخشع لها إذا ذکرت و یغرى بها لئام النّاس، کان کالفالج الیاسر الّذی ینتظر أوّل فوزة من قداحه توجب له المغنم، و یرفع بها عنه المغرم. و کذلک المرء المسلم البریء من الخیانة ینتظر من اللّه إحدى الحسنیین: إمّا داعی اللّه فما عند اللّه خیر له، و إمّا رزق اللّه فإذا هو ذو أهل و مال، و معه دینه و حسبه. و إنّ المال و البنین حرث الدّنیا، و العمل الصّالح حرث الآخرة، و قد یجمعهما اللّه تعالى لأقوام.
ترجمه
امّا بعد (از حمد و ثناى الهى بدانید! این خطبه مشتمل بر ترغیب فقرا به زهد و
توصیه اغنیا به محبّت و مهربانى است.) مواهب پروردگار، مانند قطرههاى باران، از آسمان به زمین نازل مىشود و به هر کس سهمى زیاد یا کم، (مطابق آنچه خداوند مقدّر فرموده) مىرسد. بنا بر این هرگاه یکى از شما براى برادر خود برترىاى در همسر و فرزند و مال یا جسم و جان ببیند، نباید نسبت به او موجب فتنه گردد (و سبب حسادت و کینه و عداوت و یا یأس و سوء ظن به پروردگار شود)، زیرا، هرگاه مسلمان به عمل زشتى که از آشکار شدنش شرمنده مىشود و افراد پست، آن را وسیله هتک حرمتش قرار مىدهند، دست نیالاید، به مسابقه دهنده ماهرى مىماند که منتظر است در همان دور نخست، پیروز شود و سود وافرى ببرد، بى آن که زیانى ببیند. نیز، مسلمانى که از خیانت به دور است، در انتظار یکى از دو خوبى از سوى خدا است: یا فرارسیدن دعوت الهى است (که عمر او را به نیکنامى و حسن عاقبت پایان مىدهد) و در این حال، آنچه را خداوند از پاداشهاى نیک فراهم ساخته، براى او بهتر است، و یا سرانجام، در همین دنیا، خداوند، روزى او را وسیع مىکند و صاحب همسر و فرزند (و مال فراوان) مىشود، در عین این که دین و شخصیت خود را حفظ کرده است، ولى (بدانید فرق میان این دو، بسیار است).
مال و فرزندان، کشت و زراعت این جهانند و عمل صالح و نیک، کشت آخرت است، اما گاهى خداوند، هر دو را براى گروهى جمع مىکند. (و آنان را از نعمتهاى دنیا و آخرت، هر دو، بهرهمند مىسازد).
خطبه در یک نگاه
در نخستین بخش از این خطبه، امام، اشاره به تقسیم رزق و روزى در میان مردم، بر اساس یک تدبیر الهى کرده و سپس توصیه مىکند که اگر کسى، بر دیگرى برترى داشت، نباید مورد کینه و حسد قرار گیرد (و هرگاه، صاحب مال و ثروتى شد، نباید مغرور گردد و دین و ایمان خود را فداى ثروت کند). و آن گاه مردم را به اخلاص در نیّت و پاکى عمل و پرهیز از هر گونه ریا و خودنمایى، دعوت مىکند.
در بخش سوم از این خطبه، به پارهاى از مسائل مهم اجتماعى، از جمله استحکام بخشیدن به پیوندهاى خویشاوندى و تعاون و همکارى در میان خویشاوندان و اهل یک قبیله، براى مبارزه با مشکلات هم، اشاره مىفرماید و روى این مسأله تأکید مىکند که انسان، نباید خویشاوندان و نزدیکان خود را با بخل و امساک از دست دهد، چرا که در مشکلات، تنها مىماند و گرفتار زیانهاى غیر قابل جبرانى خواهد شد.
شرح و تفسیر
تسلیم و رضا در برابر خواست خدا
در این خطبه، امام علیه السّلام اشاره به مسأله مهمّى مىکند که تأثیر عمیقى در تهذیب نفوس و آرامش فرد و جامعه دارد و آن این است که بى شک، زندگى اجتماعى بشر، منشأ برکات عظیمى است، به طورى که مىتوان گفت قسمت عمده پیروزىهاى مهمى که در مسائل علمى و صنعتى و اجتماعى و غیر آن، نصیب انسانها شده، در پرتو همین زندگى اجتماعى است. در کنار این برکات، مشکلات مهمّى نیز وجود دارد که اگر حل نشود، ممکن است تمام آثار مثبت را بر باد دهد.
از جمله این که در میان انسانها، به هر دلیل، تفاوتهایى از نظر استعداد و شرایط جسمى و روحى و فردى و اجتماعى وجود دارد و همینها منشأ تفاوتهاى زیادى در امکانات مادى و مالى مىگردد. این جا است که افراد عقب مانده، گرفتار واکنشهاى گوناگون منفى مىشوند و یا سعى مىکنند که خود را به آب و آتش بزنند و از حلال و حرام چشم بپوشند و در مسابقهاى که پایانش معلوم نیست، با افراد پیشرو در جهات مادى، شرکت کنند و یا به کلّى مأیوس شده و دست از فعّالیت بردارند و به انزوا کشیده شوند و یا آتش حسد، در دل آنها زبانه بکشد و نسبت به گروه نخست گرفتار کینه و انتقام جویى شوند.
از سوى دیگر، گروهى که بهره زیادى دارند، آنها نیز ممکن است به خود بینى و خود بزرگ نگرى و کبر و غرور و طغیان و مفاسد عظیم دیگرى که با کمى دقّت
آشکار مىگردد، مبتلا شوند.
در آیات و روایات اسلامى، براى پیشگیرى از این مفاسد، همگان را به یک واقعیت توجه دادهاند و آن این که تمام این کم و زیادها، مطابق با برنامه حکیمانهاى است که از سوى خداوند بزرگ براى بندگانش تنظیم شده و چیز بىحسابى نیست.
ممکن است که اسرار این تقسیمبندى، بر ما بندگان، در بسیارى از موارد مکتوم باشد، ولى همین که بدانیم خداوند حکیم و رحمان و رحیم، آن را تنظیم کرده و راضى به آن شویم، چهره مسائل به کلّى، عوض مىشود و آرامش عمیقى، روح و جسم ما را فرا مىگیرد و تمام آن عواقب منفى و نامطلوب، از بین مىرود.
به همین دلیل، مسأله رضا و تسلیم مخصوصا نسبت به رزق و روزى، در آیات و روایات، اسلامى، به طور گسترده، مورد بحث و تأکید قرار گرفته است.
با توجه به این مقدمه فشرده، به تفسیر خطبه باز مىگردیم و مىگوئیم که امام علیه السّلام نیز در بخش نخستین این خطبه، براى تهذیب نفوس و پایان دادن به قسمت مهمّى از مفاسد اجتماعى، دقیقا، به سراغ همین معنا مىرود و چنین مىفرماید:
«اما بعد (از حمد و ثناى الهى، بدانید!) مواهب پروردگار، مانند قطرههاى باران، از آسمان به زمین نازل مىشود و به هر کس، سهمى، زیاد یا کم (مطابق آن چه خداوند مقدّر فرموده) مىرسد، (أمّا بعد: فإنّ الأمر ینزل من السّماء إلى الأرض کقطرات المطر إلى کلّ نفس بما قسم لها، من زیادة أو نقصان).
تشبیه به دانههاى باران، تشبیه بسیار جالبى است، چرا که دانههاى لطیف باران، به فرمان الهى، به صورتهاى متفاوتى، در زمینهاى مختلف نازل مىشود. ارزاق الهى نیز از آسمان جود و رحمتش بر زمین حیات بشرى نازل مىگردد و کاملا با هم متفاوت است. در بعضى از زمینها آن قدر مىبارد که نهرهاى عظیم جارى مىشود و در بعضى، در تمام سال، مقدار ناچیزى مىبارد.
حضرت، سپس در یک نتیجه گیرى روشن، چنین مىفرماید:
«بنا بر این، هرگاه یکى از شما، براى برادر خود، نوعى برترى در همسر و فرزند و مال یا جسم و جان ببیند، نباید نسبت به او، موجب فتنه گردد» (و سبب حسد و
کینه و عداوت و یا یأس و سوء ظن به پروردگار شود)، (فإذا رأى أحدکم لأخیه غفیرة(2) فى أهل أو مال أو نفس، فلا تکوننّ له فتنة).
غفیرة، با توجه به این که از ماده «غفر» به معناى «پوشاندن» گرفته شده- و به همین دلیل، به موهایى که پشت سر یا گوش را مىپوشاند، «غفیرة» مىگویند و بر عفو الهى که گناهان را مىپوشاند، غفران اطلاق مىشود- ممکن است بیانگر این نکته باشد که اموال و ثروتهاى جهان، معمولا غافل کننده است و حتّى عیوب خود انسان را از نظرش مىپوشاند، هر چند در اینجا، غفیرة را، معمولا به معناى مال زیاد و فراوان گفتهاند.
ضمنا، باید توجه داشت که فتنه، در این جا به معناى امتحان نیست، هر چند در بسیارى از موارد، به این معنا آمده، بلکه منظور، چیزى است که مایه فریب و فساد گردد و آن، واکنشها و صفات منفى است که در بسیارى از افراد تهیدست، در مقابل صاحبان مال و ثروت پیدا مىشود، مانند کینهتوزى و حسد و عداوت و نفرت.
سپس امام علیه السّلام براى دلدارى افراد تهیدست صابر و شاکر، مطلب مستدلّى به این صورت بیان فرموده است:
«زیرا، هرگاه مسلمان، به عمل زشتى که از آشکار شدنش شرمنده مىشود و افراد پست، آن را وسیله هتک حرمت او قرار مىدهند، دست نیالاید، به مسابقه دهنده ماهرى مىماند که منتظر است در همان دور نخست، پیروز شود و سود وافرى ببرد، بى آن که زیانى ببیند، (فإنّ المرء المسلم ما لم یغش دناءة تظهر فیخشع لها إذا ذکرت و یغرى بها لئام النّاس، کان کالفالج(3) الیاسر(4)
الّذی ینتظر أوّل فوزة من قداحه(5) توجب له المغنم، و یرفع بها عنه المغرم).
نیز، مسلمانى که از خیانت به دور است، در انتظار یکى از دو خوبى از سوى خدا است: یا فرا رسیدن دعوت الهى است (که عمر او را به نیک نامى و حسن عاقبت پایان مىدهد) و در این حال، آن چه را خداوند از پاداشهاى نیک فراهم ساخته، براى او بهتر است، و یا سرانجام، در همین دنیا، خداوند، رزق او را وسیع مىکند و صاحب همسر و فرزند (و مال فراوان) در عین این که دین و شخصیت خود را حفظ کرده است، (و کذلک المرء المسلم البریء من الخیانة ینتظر من اللّه إحدى الحسنیین: إمّا داعی اللّه فما عند اللّه خیر له، و إمّا رزق اللّه فإذا هو ذو أهل و مال، و معه دینه و حسبه).
ولى (بدانید فرق میان این دو بسیار است). مال و فرزندان، کشت و زراعت این جهانند، و عمل صالح و نیک، کشت آخرت است، (و إنّ المال و البنین حرث الدّنیا و العمل الصّالح حرث الآخرة).
«امّا گاهى خداوند، هر دو را براى گروهى جمع مىکند» (و از نعمتهاى دنیا و آخرت هر دو، بهرهمند مىسازد)، (و قد یجمعهما اللّه تعالى لأقوام).
در واقع، امام علیه السّلام در این تحلیل دلنشین و دلپذیرش، این حقیقت را بیان مىکند که مسأله مهم در زندگى و سرنوشت انسان، آن است که آلوده به زشتىها و پستىها نشود، همان زشتىهایى که سبب سرافکندگى و شرمندگى او مىگردد او را بر سر زبانها مىاندازد و شخصیتش را در نظر مردم، پائین مىآورد.
بنا بر این، هرگاه انسان، پاک باشد و پاک زندگى کند، یکى از دو سرنوشت عالى، در انتظار اوست: یا عمر را به نیک نامى پایان مىدهد و به سوى رحمت الهى و
پاداشهاى بىمانند او مىشتابد، و یا در بخش دیگرى از عمرش، مشمول مواهب مادّى این جهان مىگردد و صاحب هر دو بخش از نعمتهاى الهى مىشود.
نکته مهمى که در این جا فکر جمعى از مفسّران نهج البلاغه را به خود معطوف داشته، این است که امام علیه السّلام چنین فرد مؤمنى را که در هر حال، پیروز و خوشبخت و مشمول لطف و رحمت الهى است، تشبیه به «فالج یاسر» کرده است و بعضى چنین پنداشتهاند که این تعبیر، به معناى قمارباز ماهرى است که در نخستین دور قمار، برنده مىشود و آن گاه این سؤال مطرح شده که چه گونه امام علیه السّلام مؤمنان صاحب رضا و تسلیم در برابر قسمت پروردگار را، تشبیه به چنین کسى مىکند که آلوده گناه بزرگى از گناهان کبیره است؟
با دقّت در تعبیرات و کلماتى که امام علیه السّلام به کار برده یعنى، (کلمههاى «قداح»، «فوزة»، «مغنم» و «مغوم») روشن مىشود که مقصود از «یاسر» قمارباز نیست، بلکه اشاره به نوع خاصى از بخت آزمایى است که به سود فقرا، در میان عرب انجام مىشده است. توضیح این که بعضى از شارحان نهج البلاغه، از زمخشرى در کشّاف، چنین نقل کردهاند که عرب (هنگام بخت آزمایى)، ده چوبه تیر داشت، هر کدام، نامى مخصوص به خود گرفته بود. شترى خریدارى مىکردند و آن را سر مىبریدند و به ده قسمت تقسیم مىکردند، سپس این تیرهاى ده گانه را در کیسهاى مىریختند و آن را به هم مخلوط مىکردند و یک نفر از میان آنها- که مورد اعتماد بود- دست مىکرد و یکى یکى، آنها را بیرون مىآورد. هفت چوبه تیر که هر کدام اسم خاصى داشت، به ترتیب، یک سهم و دو سهم و سه سهم … تا هفت سهم برنده مىشدند- سهم برترین، معلّى نام داشت- و آن سر چوبه دیگر، هیچ کدام سهمى نداشت، بلکه هر کس که چوبه به نام او مىافتاد، مىبایست پول شتر را بپردازد، سپس، برندگان، سهام خود را به فقرا مىدادند و چیزى از آن نمىخوردند و به این کار افتخار مىکردند.(6)
درست است که این کار از نظر شرعى جایز نیست، ولى هرگز، زنندگى قمار را در مقام تشبیه ندارد. امام علیه السّلام در واقع، مىفرماید که مؤمنان صاحب رضا و تسلیم، شبیه کسى هستند که در بخت آزمایى، در همان مرحله نخست، سهم معلّى را مىبرد، برترین سود نصیب او مىشود و هیچ هزینه و خسارتى هم ندارد.
تعبیر به «قداح» به معنى چوبههاى تیر، و تعبیر به «أوّل فوزة» و نیز رسیدن به غنیمت بزرگ و نجات از خسران، همه، مناسب همین معنا است، زیرا، در قمار، معمولا چنان نیست که در همان مرحله نخست، کسى برنده شود و بعد بازى را فورا قطع کند و به هیچ وجه ادامه ندهد، بلکه قمار، در جلسهاى طولانى و با برد و باختهاى مختلف، انجام مىشود و سرانجامش از ابتداى کار، معلوم نیست.
ما انکار نمىکنیم که ممکن است کلمه «میسر» مفهوم وسیعى داشته باشد که این نوع بخت آزمایىها را شامل شود، ولى باید توجّه داشت که قمار، به معناى واقعى کلمه، با این نوع بخت آزمایى، بسیار متفاوت است، به خصوص این که در قرآن مجید، از این نوع بخت آزمایى، به «ازلام» یاد شده است و نه «میسر» هر چند از همه، مذمّت به عمل آمده است.(7)
نکته
تسلیم و رضا، همراه تلاش و کوشش
درست است که روح رضا و تسلیم در برابر قسمت الهى، مخصوصا در زمینه منافع مادّى، به انسان آرامش مىبخشد و آدمى را از مسابقههاى حرص آلود مال و ثروت و آلوده شدن به انواع محرّمات، باز مىدارد و جلوى کینه توزى و حسد را مىگیرد، ولى ممکن است گفته شود که اعتقاد به چنین تقسیمى در مورد ارزاق و بهرههاى مادّى، روح تلاش و کوشش را در انسانها خاموش مىکند و هر کس، به بهانه این که «روزىها»، پیشاپیش، تقسیم شده و قابل تغییر نیست از فعّالیّتهاى
بیشتر، خوددارى مىکند و این امر، باعث عقبماندگى در امور اقتصادى و پیشرفتهاى مادّى و مبارزه با فقر مىشود.
ولى با توجّه به دو نکته، این اشکال، برطرف مىشود: نخست، این که این گونه تعلیمات اسلامى و توصیههاى اخلاقى، در واقع، شبیه ترمزى است در برابر حرکت شتاب آلود انسانها به سوى مادّىگرى.
به تعبیر دیگر، مردم، از درون وجود خود، انگیزههاى فراوانى براى حرکت به سوى مادّیات و گسترش زندگى اقتصادى دارند، و اگر عواملى آنها را کنترل نکند، چنان شتاب مىگیرند که تمام حدّ و مرزهاى اخلاقى را شکسته و به سوى حرص و تکاثر و مسابقه در ثروت اندوزى مىتازند.
این، همان چیزى است که در سخنان على بن الحسین علیه السّلام به طرز لطیفى، بیان شده است. ایشان مىفرماید: «معاشر أصحابی! أوصیکم بالآخرة و لست أوصیکم بالدّنیا! فإنّکم بها مستوصون و علیها حریصون و بها متمسّکون»، یاران من! من شما را به جهان آخرت توصیه مىکنم و در باره دنیا، سفارش نمىکنم، چرا که شما، نسبت به آن سفارش شدهاید و بر آن حریص هستید و به آن چنگ زدهاید.(8)
دیگر این که براى نتیجهگیرى کامل در مورد تعلیمات اسلام، باید آیات و روایات مختلف را در کنار هم گذاشت، زیرا، هرگز، در مسائل بنیادى، با یک حدیث و یا یک آیه، نمىتوان داورى نهایى کرد. در مورد تلاشهاى مادّى براى کسب روزى بیشتر، از یک سو، روایات رضا و تسلیم در برابر مقدّرات الهى را داریم و از سوى دیگر، آیات و روایات سعى و کوشش و تلاش را از مجموعه آنها به خوبى استفاده مىشود که نه سستى و تنبلى در این راه صحیح است و نه حرکت حرص آلود و آمیخته با گناه که نتیجه چشم پوشى از مقدّرات الهى و توکّل به ذات پاک او است.
به تعبیر دیگر، درست است که روزى، از سوى خداوند، قسمت شده، ولى
مشروط به شرطى است و آن شرط، سعى و کوشش آمیخته به متانت و حفظ اصول اخلاق و تقوا است، و به گفته شاعر:
رزق، هر چند بىگمان، برسد
شرط عقل است جستن از درها
گر چه کس بى اجل نخواهد مرد
تو، نرو در دهان اژدرها(9)
این سخن را، با حدیث لطیفى در باره اهمیّت مقام رضا و تسلیم، از پیغمبر اکرم، پایان مىدهیم. حضرت فرمود: «روز قیامت که مىشود، خداوند، به گروهى از امّت من، بال و پر مىدهد که از قبرها، به سوى بهشت پرواز کنند و در فضاى بهشت، آزاد باشند و هر گونه که مىخواهند، متنعّم گردند. فرشتگان، از آنها مىپرسند! «آیا شما حساب رسى الهى را دیدید؟» مىگویند: «نه». دوباره مىپرسند: «آیا از صراط گذشتید؟» آنها در جواب مىگویند: «صراطى را مشاهده نکردیم.» باز سؤال مىکنند: «آیا جهنّم را دیدید؟» و آنها در جواب مىگویند: «چیزى را ندیدیم».
مىگویند: «شما، از کدامین امّت هستید؟» مىگویند: «از امّت محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم». فرشتگان مىگویند: شما را به خدا سوگند! بگویید که اعمال شما، در دنیا، چه بوده (که این همه مقام پیدا کردهاید؟) آنها پاسخ مىدهند: «دو خصلت، در ما بود که خداوند به فضل و رحمتش ما را به این درجه رساند.» و سؤال مىکنند: «این دو خصلت چه بود؟» و آنها مىگویند: «کنّا إذا خلونا نستحی أن نعصیه و نرضى بالیسیر ممّا قسّم لنا، ما، در خلوت نیز، حیا مىکردیم که معصیت خدا کنیم و به مقدار کمى که از دنیا قسمت ما بود، راضى بودیم.» فرشتگان مىگویند: «حقّ لکم هذا، این مقام والا، حق شما است.»(10)
بخش دوم
فاحذروا من اللّه ما حذّرکم من نفسه، و اخشوه خشیة لیست بتعذیر! و اعلموا فی غیر ریاء و لا سمعة، فإنّه من یعمل لغیر اللّه یکله اللّه لمن عمل له. نسأل اللّه منازل الشّهداء و معایشة السّعداء و مرافقة الأنبیاء.
ترجمه
راه وصول به مقامات صالحان
از خدا بترسید آن گونه که شما را از خویش بر حذر داشته است! و صادقانه، از او خشیت داشته باشید، به طورى که نیازى به عذر خواهىهاى واهى نباشد! اعمال خود را از ریا و سمعه، پاک کنید! چرا که هر کس، کارى براى غیر خدا انجام دهد، خداوند، او را به همان کس وا مىگذارد (تا پاداشش را از او بگیرد).
از خدا تقاضا مىکنیم که درجات شهیدان و زندگى سعادتمندان و همنشینى پیامبران را، به ما عنایت فرماید!
شرح و تفسیر
امام علیه السّلام در ادامه این خطبه، چند توصیه اخلاقى مىکند که تکمیلى براى بحثهاى پیشین است. نخست مىفرماید: از خداوند بترسید، آن گونه که شما را از خویش بر حذر داشته است، (فاحذروا من اللّه ما حذّرکم من نفسه).
این تعبیر، ممکن است اشاره به آیه شریفه «فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ»
«أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»، «آنان که فرمان او را مخالفت مىکنند، باید بترسند از این که فتنهاى دامنشان را بگیرد، یا عذابى دردناک به آنها برسد».(11)
یا اشاره باشد به آیه «وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ»، «خداوند، شما را از (نافرمانى) خود بر حذر مىدارد! و بازگشت به سوى خدا است.»(12)
حضرت در توصیه دیگرى مىفرماید: «صادقانه، از خدا بترسید، ترسى آمیخته با توجّه به عظمت خدا! به طورى که نیازى به عذر خواهىهاى واهى نباشد، (و اخشوه خشیة لیست بتعذیر!)(13)
چرا که او، از اسرار درون هر کس، آگاه است و عذرهاى واقعى را از عذرهاى بیهوده و نابجا، به خوبى، مىشناسد. قابل توجّه این که در جمله سابق، سخن از «حذر» در برابر ذات پاک خداوند بود و در اینجا، سخن از خشیت است. لغت شناسان گفتهاند که خشیت، به ترس آمیخته با درک عظمت گفته مىشود، به همین دلیل، در قرآن مىخوانیم: «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»، «از میان بندگان خدا، تنها، علما و دانشمندان، از او مىترسند»(14)
ولى «حذر» در جایى گفته مىشود که انسان به عنوان پیشگیرى در مقابل خطر قطعى و یا احتمالى، خود را کنار کشد.
حضرت در سومین توصیه، اشاره به اخلاص نیّت کرده و مىفرماید: «اعمال خود را از ریا و سمعه، پاک کنید! چرا که هر کس، کارى براى غیر خدا انجام دهد، خداوند، او را به همان کس وا گذارد، (و اعملوا فی غیر ریاء و لا سمعة، فإنّه من یعمل لغیر اللّه یکله اللّه لمن عمل له).
آرى، تنها، ترس از خدا و ترس گناه، کافى نیست، بلکه اعمال صالحى باید داشت که خالى از هر گونه ریا و سمعه باشد. ریا، به معناى خود نمایى کردن و
اعمال نیک خویش را به رخ دیگران کشیدن و براى جلب توجه این و آن کار کردن، است. و سمعه، آن است که عملى را به خاطر خدا انجام داده، ولى سعى مىکند که آن را به گوش دیگران برساند و از این طریق، جلب توجه آنها کند و اگر خودش، این کار را نکند باز خوشحال مىشود که دیگران بشنوند و از او تعریف و تمجید کنند.
معروف میان دانشمندان، این است که سمعه، موجب بطلان عمل نمىشود، ولى به هر حال، از نظر اخلاقى، باعث انحطاط روحى انسان، و چه بسا، باعث بر باد رفتن ثواب و پاداش عمل است.
امام علیه السّلام در این عبارت، براى نفى ریا و سمعه و نهى از آن، به دلیل لطیفى توسّل جسته، مىفرماید که خداوند، تنها، عملى را مىپسندد که خالص باشد و فقط براى ذات پاک او، انجام گیرد و اگر غیر خدا را در آن شریک کند، خداوند، او را به سراغ همان شریک مىفرستد تا پاداش عملش را از او گیرد و بدیهى است او هم قادر بر پاداش نیست.
این، مضمون حدیث قدسى معروفى است که از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده که خداوند متعال مىفرماید: (أنا خیر شریک و من أشرک معی شریکا فی عمله، فهو لشریکی دونی، لأنّی لا أقبل إلّا ما خلص لی)(15)، «من، بهترین شریکم، هر کس که در عملش، دیگرى را با من شریک کند، آن عمل را، به شریکم وا مىگذارم، چرا که من، جز عمل خالص نمىپذیرم.
در پایان این بخش از خطبه، امام علیه السّلام مىفرماید: «از خدا تقاضا مىکنیم که درجات شهیدان و زندگى سعادتمندان و همنشینى پیامبران را، به ما عنایت فرماید! (نسأل اللّه منازل الشّهداء و معایشة السّعداء و مرافقة الأنبیاء).
در حقیقت، امام علیه السّلام این سخن را به این منظور بیان مىکند که ارزشهاى اصیل الهى شناخته شود و دیگران نیز به او اقتدا کنند. آن ارزشها، ارزش شهادت و ارزش
سعادت و نیز همنشینى با پیامبران است و به یقین، هیچ یک از اینها را، بىحساب به کسى نمىدهند. قرآن مجید مىگوید: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ عَلِیماً»، کسانى که خدا و پیامبر را اطاعت کنند، (در قیامت) همنشین کسانى خواهند بود که خداوند نعمت خویش را بر آنان تمام کرده، از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان. و آنها رفیقهاى خوبى هستند. این، موهبتى است از ناحیه خدا و همین بس که او (از حال بندگان و نیّات و اعمالشان) آگاه است.(16)
مراحل سه گانهاى که در کلام امام علیه السّلام آمده- یعنى، شهادت و سعادت و همنشینى پیامبران- مىتواند علّت و معلول هم باشد، چرا که شهادت، سبب سعادت و سعادت، سبب همنشینى با پیامبران مىگردد.
و نیز، این سخن، ممکن است اشارهاى لطیف به حوادث آینده و شهادت امام علیه السّلام بوده باشد.
نکته
مهمترین شرط عمل، اخلاص نیّت است
شرک و بت پرستى شاخههایى دارد. یکى از مهمترین آنها، ریا و سمعه است. ریا، از ماده «رؤیت» به معناى «تظاهر و خودنمایى و نشان دادن عمل خویش به دیگران» است، یعنى هدف فرد ریا کار، این است که با تظاهر به عبادت و کارهاى نیک نظر مردم را به سوى خود جلب کند. چنین کسى، در حقیقت، مشرک است، زیرا، عزّت و آبرو و عظمت خود را به دست مردم مىداند و نه خدا، لذا اعمال خویش را به انگیزه جلب نظر مردم انجام مىدهد.
براى سمعه، دو تفسیر ذکر شده است: نخست این که سمعه، عبارت است از
این که انسان، کارى براى خدا و به انگیزه الهى انجام دهد و سپس این فکر براى او پیدا شود که آن را به گوش دیگران برساند و از این طریق، کسب اعتبار کند.
این، همان چیزى است که به اعتقاد فقها موجب بطلان عمل نمىشود، چرا که بعد از انجام عمل، حاصل شده، ولى ثواب آن را کم مىکند یا از بین مىبرد.
دیگر این که از همان آغاز کار، انگیزهاش این است که مردم، آن را بشنوند و از او به نیکى یاد کنند. این کار، با ریا هیچ تفاوتى ندارد، جز این که به هنگام ریا، عمل را براى آن به جا مىآورد که مردم ببینند و در سمعه، براى آن به جا مىآورد که مردم بشنوند. به این ترتیب، در هیچ کدام انگیزه الهى نیست.
بدیهى است که سمعه، به این معنا، موجب بطلان عمل مىشود، چرا که خلوص نیّت را از میان مىبرد.
در فراز بالا از نهج البلاغه، هر دو معنا، امکان پذیر است.
به هر حال، ریا و سمعه، بزرگترین آفت اعمال عبادى و الهى است و از آنجا که نفوذ ریا و سمعه در اعمال انسانى، بسیار باریک و پیچیده است، در آیات و روایات، مکرّر، نسبت به آن هشدار داده شده است.
مهمترین مفسده این عمل، آن است که روح توحید را از بین مىبرد و انسان را در درّه شرک و دوگانه پرستى پرتاب مىکند، چرا که توحید افعالى خدا، به ما مىگوید که همه چیز، به دست خدا است و ثواب و پاداش و آبرو و حیثیت و احترام و شخصیت و رزق و روزى، همه، به اراده او است ولى ریا کاران، با آلوده کردن اعمال عبادى و کارهاى نیک الهى، این امور را از دیگرى مىطلبند و این، یک شرک آشکار است. در روایات مىخوانیم که در روز قیامت (که اسرار درون آشکار مىگردد) ریا کاران را مخاطب قرار داده و به آنها گفته مىشود: «یا کافر! یا فاجر! یا غادر! یا خاسر! حبط عملک و بطل أجرک، فلا خلاص لک الیوم، اى کافر! اى فاسق! اى پیمان شکن! اى زیانکار! عمل تو باطل شد و اجر تو بر باد رفت و امروز، راه نجاتى
براى تو نیست».(17)
این، از یک سو، از سوى دیگر، ریا و سمعه، سرچشمه انواع نابسامانىهاى اجتماعى است. مردم ریا کار تنها، به ظاهر عمل مىپردازند و به باطن عمل و درون آن، اهمیّتى نمىدهند. آنها، ظاهرى آراسته و درونى فاسد دارند. سازمانهاى اجتماعى آنها تنها، ظاهرى دارد و از واقعیّت و آن چه منبع و خیر و برکت جامعه است، در آن خبرى نیست. افکار و کارهاى آنها، همه، سطحى است و فاقد عمق و ریشه است. هدف آنها، بیشتر، کمیّت است و کیفیّت، مخصوصا در آنجا که به چشم نمىخورد، براى آنها اهمیّتى ندارد.
بدیهى است که چنین جوامعى، رو به سقوط و انحطاط مىروند و سرنوشت آنها سرنوشت شومى است.
در دنیاى مادى امروز، کشورهایى که به برنامهها و طرحهاى صنعتى و کشاورزى و اقتصادى خود اهمیّت ریشهاى مىدهند، و به اصطلاح مخلصانه براى جامعه خود کار مىکنند و محصولات آنها از نظر ظاهر و باطن، سالم است، پیشرفتهاى چشمگیر کردهاند در حالى که مؤسّسات ریا کار، هیچ گونه اعتبارى ندارند.
در باره ریا و سمعه، مطالب بسیارى است که در بحثهاى مناسب آینده، به خواست خدا مطرح خواهد شد.
بخش سوم
أیّها النّاس إنّه لا یستغنی الرّجل- و إن کان ذا مال- عن عترته، و دفاعهم عنه بأیدیهم و ألسنتهم و هم أعظم النّاس حیطة من ورائه و ألمّهم لشعثه و أعطفهم علیه عند نازلة إذا نزلت به. و لسان الصّدق یجعله اللّه للمرء فی النّاس خیر له من المال یرثه غیره.
ترجمه
اى مردم! انسان، هر چند ثروتمند باشد، از اقوام و بستگان خود، بىنیاز نیست که از وى، با دست و زبان دفاع کنند. آنها در واقع، بزرگترین گروهى هستند که از او پشتیبانى مىکنند و پریشانى و مشکلات را از میان مىبرند و به هنگام بروز حوادث سخت، نسبت به او، از همه، مهربانترند و نام نیکى که خداوند (در سایه نیکوکارى و محبّت) به انسان عطا مىکند، از ثروتى که به هر حال، براى دیگران به ارث مىگذارد بهتر است، (که این، ثروتى است معنوى و ماندگار، و آن جیفهاى مادّى و فرّار).
شرح و تفسیر
سرمایههاى مردمى
از آنجا که در بخشهاى قبلى این خطبه، امام علیه السّلام توصیههایى به افراد تنگدست کرده بود که وضع زندگى آنها، سبب انحراف از موازین اخلاق و اطاعت فرمان خدا نشود، در این بخش، به وضع اغنیا و افراد پردرآمد پرداخته و دستورهاى لازم را به
آنها مىدهد، تا تعادلى در ارکان جامعه برقرار شود.
نخست، به تشویق آنان براى کمک به بستگان و خویشاوندان و نیازمندان پرداخته و با دلیلى روشن، آنها را به گذشت از بخشى از ثروتهاى خود ترغیب مىکند، مىفرماید: «اى مردم! انسان هر چند ثروتمند باشد از اقوام و بستگان خود بىنیاز نیست که از وى با دست و زبان دفاع کنند، (أیّها النّاس إنّه لا یستغنی الرّجل- و إن کان ذا مال- عن عترته(18)، و دفاعهم عنه بأیدیهم و ألسنتهم).
آنها در واقع، بزرگترین گروهى هستند که از او پشتیبانى مىکنند و پریشانى و مشکلات او را از میان مىبرند و به هنگام بروز حوادث سخت، نسبت به او، از همه، مهربانترند، (و هم أعظم النّاس حیطة(19) من ورائه و ألمّهم(20) لشعثه(21) و أعطفهم علیه عند نازلة إذا نزلت به).
آرى، زندگى فراز و نشیبهایى دارد و حوادث تلخ و ناگوار و گاه طوفانهاى سخت، که هیچ انسانى، به تنهایى، توانایى ایستادگى در برابر آن را ندارد. عقل و درایت ایجاب مىکند که انسان، در حال سلامت و آرامش، به فکر آن روزها باشد. حال، چه کسب بهتر از بستگان و خویشاوندان انسان است که از او، در چنین حالاتى، حمایت کنند؟ ولى آیا بدون نیکى به آنها و حمایت مالى و معنوى و ابراز مراتب محبّت و دوستى نسبت به آنان، مىتواند حمایتشان را براى چنین روزهایى جلب کند؟ به یقین، نه. پس چه بهتر که هر انسانى، با بذل بخشى از
امکانات مادّى خود، پیوندهاى محبّت و دوستى با خویشاوندان خویش را محکم سازد تا در برابر حوادث و طوفانهاى سخت تنها نماند.
درست است که نیکى به دیگران، نیز آثارى را دارد که الإنسان عبید الإحسان، ولى بىشک، بستگان انسان، نسبت به این امر، اولویت دارند، علاوه بر این، زمینههاى محبّت، در آنها، آمادهتر است.
این نکته قابل توجّه است که اگر این دستور اجرا شود، در حقیقت، در تمام سطح جامعه، با محرومیتها، مبارزه خواهد شد، زیرا، در هر قبیله و فامیلى، معمولا افراد متمکّنى وجود دارند که اگر آنها به خویشاوندان خود برسند، مشکلات در سطح عموم حل خواهد شد. به خصوص این که هم شناخت انسان نسبت به افراد محروم فامیل خود بیشتر است و هم پذیرش آنها بر آنان گواراتر.
امام علیه السّلام در نامهاى به امام حسن مجتبى علیه السّلام سخن جامعى در این زمینه بیان فرموده، و فایده توجّه به اقوام و بستگان را چنین شرح مىدهد: «و أکرم عشیرتک! فإنّهم جناحک الّذى به تطیر و أصلک الّذی الیه تصیر و یدک الّتی بها تصول، قبیله و بستگانت را گرامى دار! زیرا آنها، بال و پر تو هستند که به وسیله آن، پرواز مىکنى، و اصل و ریشهات هستند که به آن، باز مىگردى، و دست و بازوى تو هستند که با آن، به دشمن حمله مىکنى»(22)
حضرت سپس به سراغ دلیل لطیف دیگرى مىرود و افراد متمکّن را از این طریق، به انجام کمکهاى مالى نسبت به همه، ترغیب مىکند. او مىفرماید: «نام نیکى که خداوند (در سایه نیکوکارى و محبّت) به انسان عطا مىکند، از ثروتى که به هر حال، براى دیگران به ارث مىگذارد، بهتر است (که این ثروتى است معنوى و ماندگار، و آن جیفهاى مادّى و فرّار)، (و لسان الصّدق یجعله اللّه للمرء فى النّاس خیر له من المال یرثه غیره).
و به تعبیر دیگر:
نام نیکى گر بماند ز آدمى
به کزو ماند سراى زرنگار
اشاره به این که مال و ثروت، به هر صورت چیزى نیست که با انسان، در قبر و قیامت وارد شود، باید بگذارد و بگذرد و بىشک بعد از مرگ او، به دست وارثان مىافتد و صاحب اصلى معمولا فراموش مىشود، ولى یک چیز ممکن است بعد از مرگ انسان، براى او بماند و آن، نام نیک و ذکر خیر است که هر وقت مردم، اسم او را مىشنوند، رحمت خدا را براى او تقاضا مىکنند و بر او درود مىفرستند.
این یک سرمایه جاودان معنوى و مادّى است که یکى از طرق مهم کسب آن، انفاق در راه خدا و بذل و بخشش و احسان و نیکوکارى نسبت به بندگان حق است.
در واقع، در مجموع این سخن از دو طریق، اغنیا بر کمک به نیازمندان و جامعه تشویق شدهاند: یکى به دست آوردن اعوان و انصارى که در طول زندگى و در حوادث تلخ و دردناک، به یارى او مىشتابند و دیگر، یارانى که بعد از مرگ، آمرزش و شادى روح او را از خدا طلب مىکنند. و چه افتخارى از این بالاتر که انسان، بتواند با متاع زودگذر دنیا، هر دو سرمایه را به دست آورد.
نکته
ارزش نام نیک (لسان صدق)
در این بخش از خطبه، امام علیه السّلام نام نیک را به عنوان یک سرمایه معنوى ماندگار، توصیف مىکند و برترى آن را بر اموالى که به ارث مىماند، روشن مىسازد.
قرآن مجید نیز براى این مسأله، اهمیّت بسیارى قائل است. ابراهیم خلیل که دعاهایش، براى همگان، آموزنده است، به پیشگاه خدا عرضه مىدارد: «وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ»، براى من، در میان امّتهاى آینده، زبان صدق (و
ذکر خیرى) قرار ده(23)
خداوند در جایى دیگر، بعد از اشاره به گروهى از پیامبران الهى، مىفرماید: «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا»، ما، براى آنها، نام نیک و مقام برجسته (در میان همه امّتها) قرار دادیم.(24)
لسان، در این گونه موارد، به معناى یادى است که از انسان مىشود و هنگامى که آن را به «صدق» اضافه کنیم، معناى نام نیک و ذکر خیر و خاطره خوب در میان مردم را مىدهد.
بىشک، این، یک مسأله تشریفاتى و ساده نیست و آثار زیادى براى فرد و جامعه دارد: نخست این که افتخارى است ماندگار، در حالى که اموال و ثروتهاى مادّى، در همان نسل نخست، تقسیم مىشود و در حقیقت، از میان مىرود.
دیگر این که ذکر خیر و یاد نیک، در مورد انبیا و اولیاء اللّه، سبب فرستادن درود، و در افراد عادى، موجب طلب آمرزش بندگان خدا مىشود و بى شک، همه اینها اثر عمیق معنوى دارد.
سوم این که موجب مىشود که مردم، از آنها تأثیر نیکو بگیرند و به آنان، اقتدا کنند و ارزشها، در جامعه، زنده شود و ضدّ ارزشها، در جامعه، بمیرد و به مقتضاى روایت معروف «من سنّ سنّة حسنة کان له مثل أجر من عمل بها(25)، هر کس، سنّت حسنهاى از خود بگذارد همانند ثواب و پاداش کسانى که به آن عمل مىکنند، براى او ثبت مىشود.»
چهارم این که براى بازماندگان، نسل اندر نسل، مایه آبرو و حیثیت و شخصیّت است و بسیارى از افراد عادى را مىشناسیم که بسبب ارتباطشان با شخصیتهایى که همه جا ذکر خیر آنها بر زبانها است، آبرو و حیثیت کسب کردهاند.
اینها بخشى از آثار معنوى فردى و اجتماعى لسان صدق و ذکر خیر است و به یقین، انسان مىتواند به خاطر آثار معنوى آن، با قصد قربت، اقدام به امورى کند که مایه ذکر خیر او است.
بخش چهارم
و منها: ألا لا یعدلنّ أحدکم عن القرابة یرى بها الخصاصة أن یسدّها بالّذی لا یزیده إن أمسکه و لا ینقصه إن أهلکه، و من یقبض یده عن عشیرته، فإنّما تقبض منه عنهم ید واحدة و تقبض منهم عنه أید کثیرة، و من تلن حاشیته یستدم من قومه المودّة.
ترجمه
در ادامه همان خطبه آمده: آگاه باشید! هیچ یک از شما، نباید از بستگان نیازمند خود، رویگردان شود و از آنان، چیزى را دریغ دارد، که نگه داشتنش مایه فزونى نیست و از بین رفتنش، کمبودى براى او نمىآورد. آن کس که دست دهنده خویش را از بستگانش باز دارد، تنها یک دست را از آنها باز داشته، و در مقابل، آنان، دستهاى بسیارى را از کمک کردن به او، باز مىدارند. و آن کس که نسبت به بستگانش، متواضع و نرمخو و پر محبّت باشد، دوستى آنان را، براى خود، همیشگى خواهد ساخت.
شرح و تفسیر
خویشاوندان پشت و پناه یکدیگرند
در آخرین بخش این خطبه، بار دیگر، امام علیه السّلام مردم- به خصوص افراد متمکّن را- به کمک کردن نسبت به بستگان و خویشاوندان، تشویق و ترغیب مىکند، و با سه تعبیر مختلف، بر این مسأله تأکید مىنهد.
نخست مىفرماید:
«آگاه باشید! هیچ یک از شما، نباید از بستگان نیازمند خود رویگردان شود و از آنان، چیزى را دریغ دارد، که نگه داشتنش مایه فزونى نیست و از بین رفتنش کمبودى براى او نمىآورد»، ألا لا یعدلنّ أحدکم عن القرابة یرى بها الخصاصة(26) أن یسدّها بالّذی لا یزیده إن أمسکه و لا ینقصه إن أهلکه.
این تعبیر، ممکن است که اشاره به یکى از این دو معنا باشد: یا اشاره به جنبه معنوى این کار باشد که محروم ساختن بستگان از امکاناتى که در اختیار دارد، برکت را از مال و زندگى انسان بر مىچیند و مایه فزونى مال و ثروت او نمىشود و بر عکس، کمک کردن به آنان، برکات الهى را به دنبال دارد و نقیصه ظاهرى، به زودى، به لطف پروردگار، جبران مىشود.
و یا اشاره به جنبه ظاهرى و مادّى این کار است، چرا که مشکلات بستگان و خویشاوندان، به هر حال، به انسان منتقل مىشود و فکر او را آزار مىدهد و روح او را به خود مشغول مىدارد و آبرو و حیثیت او را به خطر مىاندازد و در مجموع، مشکلات زندگیش را بیشتر مىکند، پس چه بهتر که به یارى آنها بشتابد که هم ثواب آخرت و هم برکات دنیوى و ذکر خیر و آبرو و شخصیت و آرامش خاطر براى خود کسب کند.
در حدیث آمده است که على علیه السّلام فرمود: «البرکة فی مال من آتى الزّکاة و واسى المؤمنین و وصل الأقربین، برکت، در مال کسى است که زکات بدهد و با مؤمنان، مواسات کند و نسبت به نزدیکان، صله رحم به جا آورد»(27)
حضرت، در بیان دوم مىفرماید که: چرا انسان، از کمک کردن به عشیره و بستگانش، چشم بپوشد، در حالى که زیان و خسران بزرگى دامن او را مىگیرد؟!
آن کس که دست دهنده خویش را از بستگانش، باز دارد تنها، یک دست را از آنها
باز داشته و در مقابل، آنان دستهاى بسیارى از کمک کردن به او، باز مىدارند، «و من یقبض یده عن عشیرته، فإنّما تقبض منه عنهم ید واحدة و تقبض منهم عنه أید کثیرة».
هیچ عاقلى، دست به چنین کارى نمىزند و حاضر نمىشود که سود بزرگى را از خود، به خاطر از دست دادن منافع کوچکى، دور کند.
حضرت در سومین و آخرین تعبیر به نکته دیگرى اشاره کرده، مىفرماید:
آن کس که نسبت به بستگانش متواضع و نرمخو و پر محبّت باشد، دوستى آنان را براى خود همیشگى خواهد ساخت، (و من تلن حاشیته یستدم من قومه المودّة).
بسیار دیدهایم که از میان یک فامیل یا قبیله، فرد یا افرادى، متمکّن مىشوند و به خاطر تکبّر و بخل، از همه بستگان خود فاصله مىگیرند و دوستان دیروزشان، مبدّل به دشمنان امروز مىشوند، در حالى که اگر به شکرانه دین نعمتها، فروتنى و سخاوت را در برنامه خود قرار مىدادند، نه تنها از محبتشان کاسته نمىشد، بلکه فزونى مىیافت.
این موضوع، قابل توجّه است که تعبیر به «حاشیه» در جمله بالا، تاب دو معنا را دارد: نخست این که اشاره به صفات و روحیات خود انسان باشد- که در تفسیر بالا آمد- و دیگر این که اشاره به اطرافیان و کارگزاران بوده باشد. بنا بر این، تفسیر مفهوم جمله، چنین مىشود که کسى که اطرافیان او، نسبت به مردم، خوش برخورد و متواضع و پر محبّتاند، دوستى اقوام دور و نزدیکش را، همواره، به او جلب مىکنند.
بسیار دیدهایم کسانى، خودشان، آدمهاى خوبى هستند، ولى بر اثر خشونت اطرافیان و سوء برخوردشان با مردم، همه، از اطرافشان پراکنده شدهاند.
نکته
برکات پیوند محکم با خویشاوندان
گر چه در آیات و روایات، مسأله صله رحم و برقرار ساختن رابطه صحیح با خویشاوندان به عنوان یک وظیفه الهى و انسانى، مطرح شده که باید با انگیزههاى الهى، به سراغ آن رفت، ولى بىشک، انجام این وظیفه الهى و انسانى، برکات فراوانى از نظر ظاهر نیز در بر دارد که در فرازهاى اخیر این خطبه، با تعبیرات بسیار پر معنا و زیبایى، به آن اشاره شده است.
مهم این است که انسان، بتواند این پیوند را محکم کند و با کارهاى اشتباه موجب قطع آن نشود. انسان، باید هنگام نعمت و آرامش به آنها نیکى کند، تا در هنگام بروز مصیبت و ظهور بحرانها و طوفانها، به حمایت او برخیزند. حقیقت، این است که غلبه بر بسیارى از مشکلات زندگى، کار یک فرد نیست و حمایت گروه یا گروههایى را مىطلبد. حال، چه کسى بهتر از اقوام و بستگان و خویشاوندان هستند که هم یکدیگر را به خوبى مىشناسند و هم پیوند خون و عاطفه، آنها را به هم مربوط ساخته است؟! امّا افسوس که بسیارى از افراد، همین که به نوایى رسیدند، همه این مسائل را فراموش کرده و از آنان فاصله مىگیرند و این ذخایر روز بیچارگى را، از دست داده و سنگر خود را در برابر حوادث سخت، در هم مىشکنند. تعبیرات لطیفى که در روایات آمده است، دقیقا ناظر به همین معانى است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «صلة الرّحم و حسن الجوار، یعمّران الدّیار و یزیدان فی الأعمار، صله رحم و پیوند با خویشاوندان و نیکى با همسایگان، خانه و شهرها را آباد و عمرها را زیاد مىکند»(28)
در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «صلة الأرحام و حسن الجوار، زیادة فی الأموال، صله رحم و نیکى با همسایگان، سرمایهها را فزونى مىبخشد(29)».
در روایت دیگرى از همان امام همام علیه السّلام چنین آمده است: «صلة الأرحام تزکّی الأعمال و تنجى الأموال و ترفع البلوى و تیسّر الحساب و تنسی فی الأجل، صله رحم، اعمال انسان را پر بار مىکند و اموال او را نمو مىدهد و بلاها را برطرف ساخته و حساب قیامت را آسان مىکند و مرگ را به تأخیر مىاندازد.»(30) در مقابل، قطع رحم و بریدن پیوندهاى خویشاوندى، آثار دردناکى در زندگى انسان، در دنیا، و مجازات سختى در آخرت براى او دارد.
این سخن را با حدیث دیگرى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم پایان مىدهیم، در این حدیث آمده است: «أخبرنی جبرئیل إنّ ریح الجنّة توجد من مسیرة ألف عام ما یجدها عاقّ و لا قاطع رحم و لا شیخ زان، جبرئیل، به من خبر داد که بوى بهشت، از هزار سال راه، به مشام مىرسد، ولى سه گروه، آن را احساس نمىکنند: کسى که عاق (پدر و مادر) باشد و کسى که رابطه خویش را با خویشاوندان قطع کند و پیرمردى که زنا کند.»(31)
تعبیر فوق، بسیار پر معنا است و مفهومش این است که این سه گروه، نه تنها، وارد بهشت نمىشوند، بلکه نزدیک آن نیز هرگز نخواهند شد.
ممکن است سؤال شود که منظور از صله رحم چیست؟ منظور این است که پیوند محبّت، برقرار باشد و در مشکلات، به یارى هم بشتابند و از حال هم غافل نشوند و در شرایط مختلف، به مقتضاى آن شرایط، عمل کنند. حتّى گاه مىشود با یک سلام و یک تلفن، بخشى از تکلیف صله رحم انجام مىگیرد.
در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «صلوا أرحامکم و لو بالتّسلیم، صله رحم را به جا بیاورید، هر چند با یک سلام کردن باشد».(32)
در زمینه صله رحم و اهمّیت و آثار مادّى و معنوى آن، مطالب دیگرى در موارد مناسب آن، در آینده، به خواست خدا، خواهد آمد.
در انتهاى این خطبه مرحوم سیّد رضى، توضیحى دارد. او در این توضیح، چنین مىفرماید: «الغفیرة هاهنا، الزیادة و الکثرة، من قولهم للجمع الکثیر: الجم الغفیر، و الجماء الغفیر. و یروى «عفوة من أهل أو مال» و العفوة: الخیار من الشیء. یقال: «أکلت عفوة الطعام.» أى: خیاره. و ما أحسن المعنى الّذی أراده علیه السّلام بقوله: «و من یقبض یده عن عشیرته ….» الى تمام الکلام، فان الممسک خیره عن عشیرته انما یمسک نفع ید واحدة، فاذا احتاج الى نصرتهم، و اضطر الى مرافدتهم، قعدوا عن نصره، و تثاقلوا عن صوته، فمنع ترافد الایدی الکثیرة، و تناهض الاقدام الجمة.
الغفیرة، در اینجا، به معناى «من أهل أو مال» بوده است. و عفوة، به معناى «نمونه خوب از میان یک جنس که انتخاب شود»، است. چنان که گفته مىشود: «أکلت عفوة الطّعام»، یعنى، قسمتهاى خوب غذا را خوردم.
و چه عالى است مطلبى که امام علیه السّلام در جمله: «و من یقبض یده عن عشیرته» تا آخر سخن، ایراد کرده است! زیرا کسى که نیکىهاى خود را از بستگانش قطع کند، تنها، یک یاور از آنها گرفته است، ولى هنگامى که نیاز و احتیاج شدید به یارى آنان داشت، آنها، به نداى او پاسخ نمىگویند، پس او، خود را، از یاوران بسیارى محروم ساخته است.
1) بخشى از این خطبه را، مرحوم کلینى، در کتاب کافى، جلد 5، صفحه 56، از امام حسن مجتبى علیه السّلام نقل کرده است و بخشهاى دیگرى از آن را- طبق گفته مصادر نهج البلاغه- نصر بن مزاحم، در صفین، و ابن عبد ربّه در عقد الفربد، و زمخشرى در ربیع الأبرار آوردهاند.
2) «غفیرة» از ماده «غفر» به معناى «ستر و پوشش» است و به همین جهت، بر آمرزش و پوشاندن گناهان، غفران اطلاق مىگردد. و به مال فراوان نیز به خاطر این که بخش وسیعى از زندگى را زیر پوشش خود قرار مىدهد و گاه عیوب را نیز مىپوشاند، «غفیره» مىگویند.
3) «فالج»، از ماده «فلج» است و به گفته مقائیس اللغة، دو معنا دارد: یکى «پیروزى و غلبه» است و دیگرى، «فاصله میان دو چیز مساوى». در صحاح اللغة نیز به معنى «ظفر و پیروزى» تفسیر شده و در این خطبه نیز به همین معنا است.
4) یاسر، از ماده «یسر» به معناى «آسانى و سهولت» است و میسره و یسار- به گفته راغب در مفردات- به معناى «غنا و ثروتمندى» است و از آنجا که در قمار و بخت آزمایى، افراد، به آسانى پولهایى را به دست- مىآورند یا از دست مىدهند، «میسر» به آن اطلاق شده است. واژه «یاسر» در خطبه مورد بحث، به معناى «برنده بخت آزمایى» است.
5) «قداح» جمع «قدح» (بر وزن فعل) و به معناى «چوبه تیر» است، قبل از آن که آن را بتراشند و پیکانش را نصب کنند و در اصل، به معناى «وارد کردن شکست و عیب در چیزى» است و از آنجا که چوبه تیر، معمولا، چنین اثرى را دارد، به آن «قدح» مىگویند.
6) شرح نهج البلاغه، محقق خویى، جلد 3، صفحه 319. (با کمى تلخیص). در ضمن، در کتاب معارج نهج البلاغه- که یکى از قدیمىترین شروح این کتاب است، اشاره کوتاهى به مطلب شده است. معارج نهج البلاغه، صفحه 110.
7) به آیه 90 سوره مائده و تفسیر آن، مراجعه شود: (تفسیر نمونه، جلد 5، صفحه 68).
8) بحار الانوار، جلد 75، صفحه 147.
9) گلستان سعدى، باب سوم (فضیلت قناعت).
10) مسکن الفؤاد (به نقل از بحار الانوار، جلد 100، صفحه 25).
11) سوره نور، آیه 63.
12) سوره آل عمران، آیه 28.
13) «تعذیر» از ماده «عذر» است و در این جا به معناى «نداشتن عذر صحیح و مناسب» است.
14) سوره فاطر، آیه 28.
15) منهاج البراعة، جلد 3، صفحه 324، همین مضمون از امام صادق علیه السّلام در بحار الانوار، جلد 67، صفحه 243 نقل شده است.
16) سوره نساء، آیه 69- 70.
17) وسائل الشّیعة، جلد 1، صفحه 50.
18) «عترت» به گفته ارباب لغت، به معناى اصل و اساس چیزى است و گاه گفتهاند این واژه، از عتر (بر وزن فطر) به معناى «مرزنگوش» که گیاه پر شاخ و برگ و معطّرى است گرفته شده و اشاره به شاخ و برگهاى یک فامیل است. بعضى نیز گفتهاند که عترت، تنها به فرزندان گفته مىشود. و لذا عترت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرزندان فاطمه علیها السّلام هستند و حدیث معروف «إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی» را اشاره به همان مىدانند. (لسان العرب، صحاح و مقائیس اللغة).
19) «حیطة» اسم مصدر از ماده «حوط» و به معناى «احاطه کردن» است. و حیطه، در این جا، به معناى «حفظ و نگهدارى» آمده است. و بعضى گفتهاند که: حیطه به فتح حاء، به معناى «مراقبت کردن» و به کسر حاء، به معناى «حفظ کردن» است.
20) «المّ» از ماده «لمم» به معناى «جمع کردن و اصلاح کردن» است.
21) شعث به معناى «پراکندگى و پریشانى» است.
22) پایان نامه 3.
23) سوره شعرا، آیه 84.
24) سوره مریم، آیه 50.
25) این مضمون در روایات بسیارى نقل شده است، براى آگاهى از آن، به باب 16 از ابواب امر به معروف و نهى از منکر، از کتاب وسائل الشیعة، جلد 11، مراجعه شود.
26) «خصاصه»، به گفته مقائیس اللغة، در اصل به معناى شکاف و ثلمه است و به همین مناسبت، به معناى فقر و بىنوایى و نیازمندى و اختلال حال، به کار مىرود، زیرا، این امور، در واقع شکافى در زندگى انسان ایجاد مىکند.
27) بحار الانوار، جلد 74، صفحه 413.
28) بحار الانوار، جلد 71، صفحه 120.
29) بحار الانوار، جلد 71، صفحه 97.
30) بحار الانوار، جلد 71، صفحه 111.
31) معانى الاخبار، بنا به نقل از بحار الانوار، جلد 71، صفحه 95، حدیث 26.
32) اصول کافى، (بنا بر نقل بحار الانوار، جلد 71، صفحه 126).