جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

جبر و اختیار

زمان مطالعه: 3 دقیقه

این مسئله از قدیمى‏ترین مسائلى است که در میان دانشمندان و حتى غیر دانشمندان و فلاسفه مورد بحث بوده است. این بحث قدیمى و طولانى دلایل متعددى داشته از جمله فرار گروهى از مردم از زیر بار مسئولیت‏ها در برابر انجام کارهاى خلاف و دیگر، عدم توانایى بر توجیه و فهم مسئله اختیار و نیز تربیت ناپذیرى بعضى از افراد منحرف و مانند آن.

در حالى که انکار مسئله اختیار مفاسد بى‏شمارى را به بار مى‏آورد و چراغ سبزى به همه جانیان و مجرمان مى‏دهد و مربیان اخلاق را مأیوس مى‏سازد و مسائل تربیتى را مواجه با مشکلات جدى مى‏کند.

بهترین دلیل براى اثبات مسئله اختیار یکى وجدان فردى و اجتماعى است و دیگر تالى فاسدهایى که امام در گفتار حکمت‏آمیز خود دقیقاً به آن اشاره فرموده است.

وجدان به ما مى‏گوید: شخصى که دستش بر اثر بیمارى رعشه دائماً در حال لرزش است با کسى که با اختیار خود دست‏هایش را بلند مى‏کند و مثلا الله اکبر نماز مى‏گوید و رکوع و سجود به جا مى‏آورد کاملًا متفاوت است؛ در اولى هیچ اختیارى از خود نمى‏بیند ولى در دومى کاملًا خود را مختار مى‏انگارد.

وجدان عمومى نیز به یقین طرفدار همین امر است؛ هیچ‏کس سارقان و قاتلان و محتکران و مفسدان اقتصادى و غیر اقتصادى را با جبر تبرئه نمى‏کند، بلکه آنها را به دست عدالت و مجازات مى‏سپارد. نیز همه نیکوکاران، خیّرین و افراد ممتاز در اکتشافات علمى و امثال آن را تشویق مى‏کنند و به افتخارشان جلسات بزرگداشت مى‏گیرند و جوایز و مدال‏هاى گرانبهایى به آنها تقدیم مى‏دارند، در حالى که اگر انسان‏ها در کار خود مجبور بودند، نه آن مجازات‏ها عادلانه بود و نه‏

این تشویق‏ها منطقى به نظر مى‏رسید.

اما تالى فاسدها همان است که در حدیث پربار بالا آمده که فشرده آن در نهج‏البلاغه و مبسوطش در کافى و بحارالانوار است و آن این‏که مسئله بعثت انبیا و نزول کتاب‏هاى آسمانى و معاد و سؤال برزخ و قیامت و بهشت و دوزخ بنابر عقیده جبر همگى زیر سؤال مى‏رود. این امور نه تنها با عدل خداوند سازگار نیست، بلکه با حکمت او نیز نمى‏سازد و کارى غیر منطقى و غیر عاقلانه است، زیرا اگر خداوند عاصیان و ظالمان را مجبور به ظلم و عصیان کرده چگونه عدالت و حکمت او اجازه مى‏دهد آنها را به دوزخ ببرد و اگر پیامبران و امامان و صالحان را به کارهاى نیک مجبور کرده بردن آنها به بهشت حکیمانه نیست چون از نزد خود کارى انجام نداده‏اند.

این سخن را با حدیث پرمعنایى که مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار از کتاب طرائف سید بن طاوس نقل کرده پایان مى‏دهیم. او مى‏نویسد: حجاج بن یوسف نامه‏هایى به چهار نفر از علماى معروف آن زمان نوشت: حسن بصرى، عمرو بن عبید، واصل بن عطا و عامر شعبى که (بهترین) آنچه را درباره قضا و قدر به آنها رسیده است براى او بنویسند.

حسن بصرى چنین نوشت: بهترین چیزى که (در این زمینه) به من رسیده سخنى است که از امام امیر مؤمنان على بن ابى‏طالب شنیده‏ام که فرمود:«أَتَظُنُّ أَنَّ الَّذِی نَهَاکَ دَهَاکَ وَإِنَّمَا دَهَاکَ أَسْفَلُکَ وَأَعْلَاکَ وَاللَّهُ بَرِی‏ءٌ مِنْ ذَاکَ؛آیا گمان مى‏کنى کسى که تو را از کارى نهى کرده به آن تشویق نموده است در حالى که آنچه تو را تشویق به کارهاى خلاف مى‏کند پائین وبالاى توست و خداوند از آن بیزار است».

واصل بن عطا نیز نوشت: بهترین چیزى که در قضا و قدر شنیده‏ام سخن امام امیر مؤمنان على بن ابى‏طالب است که فرمود:«لَوْ کَانَ الزُّورُ (الوزر) فِی الْأَصْلِ مَحْتُوماً کَانَ الْمُزَوَّرُ فِی الْقِصَاصِ مَظْلُوماً؛هرگاه گناه اجبارى باشد اگر کسى که‏

اجبار بر گناه شده قصاص شود مظلوم است».

شعبى نیز براى او نوشت: «بهترین چیزى که در قضا و قدر شنیده‏ام سخن امام امیر مؤمنان على بن ابى‏طالب است:«أَیَدُلُّکَ عَلَى الطَّرِیقِ وَیَأْخُذُ عَلَیْکَ الْمَضِیقَ؛آیا خداوند راه را به تو نشان مى‏دهد ولى سر راه را بر تو مى‏گیرد».

«کُلُّ مَا اسْتَغْفَرْتَ اللَّهَ مِنْهُ فَهُوَ مِنْکَ وَکُلُّ مَا حَمِدْتَ اللَّهَ عَلَیْهِ فَهُوَ مِنْهُ؛هرچیزى که تو از خدا نسبت به آن طلب آمرزش مى‏کنى (بدان) آن کار از سوى توست و هرچیزى که خدا را بر آن شکر مى‏گویى از ناحیه اوست».

هنگامى که این نامه‏هاى چهارگانه به حجاج رسید و از مضمون آن آگاهى یافت گفت: «به یقین اینها را از چشمه صاف و زلالى گرفته‏اند».(1)


1) بحارالانوار، ج 5، ص 58، ح 108.