سلمان فارسى نخستین مرد ایرانى است که در زمان محمد بن عبدالله صلى الله علیه و اله و سلم به آئین اسلام درآمد و به رسالت آن بزرگوار ایمان آورد و در رده صحابه نزدیک قرار گرفت و جزو دوستان و شیعیان على علیهالسلام شد. در همه غزوات یار و مستشار پیغمبر اکرم بود، چنانکه خندق به اشاره او پیرامون شهر مکه کنده شد و مسلمانان از حمله ابوسفیان سالم ماندند. سلمان نزد پیغمبر مقام و منزلنى ارجمند داشت. مورخان مىنویسند: نام او پیش از اسلام روز به پسر خشنودان و یا بهبود فرزند بدخشان و از نوادگان منوچهر شاهنشاه ایران و اصلش از شیراز یا رامهرمز یا شوشتر و یا از جى که قریهاى است در اصفهان بوده است. چون به آئین اسلام مشرف شد پیغمبر نامش را سلمان و کنیهاش را ابوعبدالله گذاشت و لقب سلمان الخیر، و سلمان المحمدى را به او داد. و بر اثر وفاداریها و فداکاریهایش او را از خاندان خود خواند و فرمود: سلمان منا اهل البیت. سلمان فارسى در دوران خلافت امیرالمومنین
على علیهالسلام به فرماندارى مدائن گمارده شد و تا سال 655 میلادى که زندگى را بدرود گفت در آن شهر بود. جسدش را در همانجا به خاک سپردند و این شهر اکنون به سلمان پاک معروف است و نزدیک طاق کسرى یا ایوان مدائن مىباشد که در 30 کیلومترى جنوب بغداد و بر رودخانه دجله قرار دارد. مدائن سابقا پایتخت شاهنشاهان ساسانى بود و از شهرهاى بزرگ جهان آن روز بشمار مىرفت. سعد بن ابىوقاص سردار اسلام در دوران خلافت عمر بن خطاب بسال 647 آن را فتح کرد. خاقانى شاعر شیرین سخن ایران در قصیده غرائى که مطلعش بیت زیر است شهر مدائن را یاد نموده. هان اى دل عبرت بین از دیده عبر کن هان ایوان مدائن را آئینه عبرت دان بارى، امام نامه زیر را پیش از ایام خلافتش به سلمان فارسى نوشت و در آن او را از نیرنگ و فریب دنیا بر حذر کرد.
اما بعد، بدانکه دنیا مانند مار است که تنش نرم است و فریبنده، و زهرش کشنده است و نابود کننده. اى سلمان از هر چه در آن تو را خرسند و دلخوش مىگرداند روى برتاب، زیرا هنگام رفتن چیزى از آن برایت نمىماند. و چون از ناسازگاریها و دگرگونیهایش اطمینان یافتى اندوه و نگرانى آن را از خود دور بنماى، و همین که به او خو گرفتى و مأنوس شدى بیشتر حذر کن و بر تیزبینى و دور اندیشیت بیفزاى. چه، دنیا دار هر اندازه به خوشیهاى دنیا دل ببندد، دنیا او را بهمان اندازه گرفتار مىسازد و بعد به حال زار و نزارش مىخندد. و هر چند به فریبندگیهاى آن مأنوس گردد، زود باشد که آنها را از چشم او ناپدید سازد و چون تومار همه را در نوردد. و سرانجام او را در تنهائى و وحشت بگذارد، و دمار از روزگارش برآرد، و السلام.