جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

به ابو موسى اشعرى درباره داورى

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

این نامه را سعید بن یحیى اموى در کتاب «المغازى» که تألیف کرده آورده است.

بسیارى از مردم به بخت خود پشت پا زدند، و به یارى حق نرفتند و از سعادت ابدى محروم شدند. به دنیا روى آوردند، و از روى هوى و هوس سخن گفتند و کار کردند. من در برابر این امر(1) در شگفتم که چگونه برخى خودپسند پیرامونش گرد آمده‏اند، و خویشتن را ظاهرا هوادار آن قالب زده‏اند. اوه، مدارا کردنم با این گروه درست به آدمى مى‏ماند که روى زخمى مرهم بنهد، تا مبادا چرک بکند و بعد کارى دستش بدهد. و بدانکه علاقه‏مندتر و دمسازتر از من به امّت محمد- صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- کسى یافت نمى‏شود. و البته از این رفتار امید ثواب و آرزوى بازگشت به سوى خدا دارم به عهدى که با خود بسته‏ام وفادار خواهم ماند. اما تو باید از قرارى که پیش از رفتنت براى داورى با هم گذاشتیم پا را فراتر نگذارى، و حق را در سراچه ذهنت‏

بسپارى. در غیر این صورت بدبخت و تبهکار خواهى بود. زیرا بدبخت آنست که از خرد و تجربه‏اش محروم شود، و به راه راست و درستى که در پیش دارد نرود. و من از آدمى که سخن ناروا بگوید، و یا از خودم اگر در کار خلافتى که خداوند آن را با بیعت اصلاح فرموده است خللى وارد سازم، به خشم مى‏آیم. پس، آنچه را نمى‏دانى و یا در آن شک و تردید دارى مکن. چه، مردم نابکار و بد اندیش با سخنان ناروا و پریش از پى تو در پروازند، و یک کلام را چهل کلام مى‏سازند، و السلام.


1) منظور خلافت است.