و قال علیهالسلام
وَقَدْ سَمِعَ رَجُلًا یَذُمُّ الدُّنْیَا:
أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا، الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا، الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِیلِهَا! أَ تَغْتَرُّ بِالدُّنْیَا ثُمَّ تَذُمُّهَا؟ أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَیْهَا، أَمْ هِیَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَیْکَ؟ مَتَى اسْتَهْوَتْکَ، أَمْ مَتَى غَرَّتْکَ؟ أَ بِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلَى، أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَى؟ کَمْ عَلَّلْتَ بِکَفَّیْکَ، وَکَمْ مَرَّضْتَ بِیَدَیْکَ! تَبْتَغِی لَهُمُ الشِّفَاءَ، وَتَسْتَوْصِفُ لَهُمُ الْأَطِبَّاءَ، غَدَاةَ لَایُغْنِی عَنْهُمْ دَوَاؤُکَ، وَلَا یُجْدِی عَلَیْهِمْ بُکَاؤُکَ. لَمْ یَنْفَعْ أَحَدَهُمْ إِشْفَاقُکَ، وَلَمْ تُسْعَفْ فِیهِ بِطِلْبَتِکَ، وَلَمْ تَدْفَعْ عَنْهُ بِقُوَّتِکَ! وَقَدْ مَثَّلَتْ لَکَ بِهِ الدُّنْیَا نَفْسَکَ، وَبِمَصْرَعِهِ مَصْرَعَکَ.
امام علیه السلام شنید مردى در محضرش نکوهش دنیا مىکند (در حالى که از غافلان بود) به او فرمود:
اى کسى که نکوهش دنیا مىکنى (و دنیا را به خدعه و نیرنگ و فریبندگى متهم مىسازى) تو خودت تن به غرور دنیا دادهاى و به باطلهاى آن فریفته شدهاى (عیب از توست نه از دنیا) تو خود فریفته دنیا شدهاى سپس دنیا را مذمت مىکنى
(و گناه را به گردن آن مىافکنى؟) تو ادعا مىکنى که دنیا بر تو جرمى روا داشته یا دنیا چنین ادعایى بر تو دارد؟ چه زمانى دنیا تو را به خود مشغول ساخت، یا کى تو را فریب داد؟ آیا به محلى که پدرانت به خاک افتادند و پوسیدند تو را فریب داده؟ یا به خوابگاه مادرانت در زیر خاک؟ چهقدر با دست خود به بیماران پرداختى و چهقدر آنها را پرستارى کردى؟ درخواست شفا براى آنها مىکردى و از طبیبان، راه درمان آنها را مىخواستى، در آن روزهایى که داروىِ تو به حال آنها سودى نداشت و گریه تو فایدهاى نمىبخشید، و دلسوزى آمیخته با ترس تو براى هیچ یک از آنها سودى نداشت و کوششها و کمکهایت براى آنها نتیجهاى نمىداد و با نیرویت دفاعى از آنها نکردى (و سرانجام با همه این تلاش و کوششها مرگ گریبانشان را گرفت و به همه چیز پایان داد). دنیا با این نمونهها (که براى تو گفتم) وضع تو را نیز مجسم ساخته و با قربانگاههاى او (براى دیگران)، قربانگاه تو را!(1)
1) سند گفتار حکیمانه:مرحوم خطیب در کتاب مصادر نهجالبلاغه مىگوید: این کلام بسیار پربار قبل از سیّد رضى و بعد از او در منابع زیادى نقل شده است سپس به سیزده منبع از آنها اشاره مىکند از جمله: «ابن قتیبه» در عیون الاخبارِ، «جاحظ» در البیان و التبیین، «مسعودى» در مروج الذهب، تاریخ یعقوبى و ارشاد مفید است. «ابن عساکر» نیز در جلد دوازدهم تاریخ دمشق آن را به طرق متعددى از امیر مؤمنان على علیه السلام نقل کرده است. (مصادر نهجالبلاغه، ج 4، ص 117).