کارو شاعر مسیحی معاصر میگوید:
سلام بر تو ای پرچم دار حقانیت انکار ناپذیر حق، ای یکپارچهترین مردان قرون دیرین….. ای دست خدا….. دست آسمان….. دست زمین…..
سلام بر تو ای امیرالمؤمنین….. ای انسان فناناپذیر، انسان جاودانی، تو ای علی ای مرد تکرار ناپذیر تاریخ….. تو شمشیر برهنه بر دست در وحشیترین ادوار تاریخ زندگی، به خاطر نجات بشر از چنگ ظلمت، به خاطر رهائی بندگان گمنام و بیگناه خدا از سیه چال زندگی، متین و مطمئن و سرافراز سینه بازت را پناهگاه قلب محبت پرور نغمه پردازت را طپش به طپش به پای حقیقت ریختی.
شبها خودت را بخاطر راحت خواب درماندگان با بیداریهای پایان ناپذیر به هم آمیختی… صمیمانه استدعا میکنم، ای شاه مردان، پذیرا باش.
درود بیپایان یکی از بندگان مسیح را که در مقابل عظمت روح تو زانو به زمین زده است. من به همان مسیح که میپرستم سوگند،
مطمئنم که اگر مسیح زنده بود با کمال صمیمیت همراه من بر شرافت یکپارچه تو، به عدم نیازت به فکر آفریننده و سپهر پروازت درود میفرستاد.
همه با شور و نوا ذکر علی میگوئیم
راه عشقیست که با دیده تر میپوئیم
حیف نبود که نجوئیم بدل جای ورا
یا نپوئیم زنو منزل و مأوای ورا
این همه شور و نوا کز تو به پا میبینم
هر چه بینم همه در کار خدا میبینم
در دلم مهر تو و در نظرم روی تو هست
هر کجا سر برهت میسپرم کوی تو هست
نام تو ورد زبانم همه جا در شب و روز
غم تو هر چه بود دل برهش در تب سوز
هر که شد عاشق دیدار رخ دلبر خویش
بلکه از جان گذرد یا گذرد از سر خویش