نظم میمنهی سپاه امام -علیهالسلام- با کشته شدن فرمانده آن عبدالله بن بدیل دچار اختلال شد. معاویه، حبیب بن مسلمه را بر سرکوبی باقیماندهی قسمت میمنه مأمور کرد. متقابلاً سهل بن حنیف برای سروسامان بخشیدن به این بخش از سپاه امام -علیهالسلام- مأموریت یافت ولی این تلاش به نتیجه نرسید و گردانهای متحیر و سرگردان بخش میمنه به قلب سپاه، که امام -علیهالسلام- آن را رهبری میکرد، پیوستند. در اینجا تاریخ از پایمردی قبیلهی ربیعه و جبن و فرار قبیلهی مضر سخن میگوید. امام -علیهالسلام- در چنان شرایطی گام به پیش نهاد و شخصاً وارد نبرد شد.
زید بن وهب، خبرنگار جنگ صفین، میگوید: من امام -علیهالسلام- را در میان رگبار تیرها میدیدم که تیرهای دشمن به خطا میرفت و از میان گردن و شانهی او عبور میکرد. فرزندان امام -علیهالسلام- از آن بیم داشتند که آن حضرت در میان تیرباران شدید دشمن آسیب ببیند. لذا، بر خلاف میل امام، به عنوان سپر بلا دور او را گرفتند ولی امام بر خلاف خواست آنان، به پیش میرفت و دشمن را عقب میزد. ناگهان در پیشاپیش امام، غلام وی به نام کیسان با غلام ابوسفیان به نام احمر درگیر شدند و حادثه به قتل کیسان منجر شد. غلام ابوسفیان، مغرور از پیروزی خود، با شمشیر برهنه به سوی امام آمد، ولی آن حضرت در نخستین لحظهی مقابله، دست در گریبان زره او افکند و او را به سوی خود کشید و بلند کرد و آنچنان محکم به زمین کوفت که شانه و بازوان او شکست. سپس او را رها ساخت. در این هنگام فرزندان امام، حسین -علیهالسلام- و محمد حنفیه، با شمشیرهای خود به حیات او پایان دادند و به سوی امام بازگشتند.
امام رو به فرزند دلبند خود حسن -علیهالسلام- کرد و گفت: چرا مانند برادرانش در کشتن او شرکت نجست. فرزند امام پاسخ داد: «کفیانی یا أمیرالمؤمنین». یعنی آن
دو برادر کفایت میکردند.
زید بن وهب میگوید: امام -علیهالسلام- هر چه به لشکر شام نزدیکتر میشد به سرعت خود میافزود. امام مجتبی -علیهالسلام- از ترس اینکه سپاه معاویه امام -علیهالسلام- را محاصره کند و حیات او مورد مخاطره قرار گیرد، رو به آن حضرت کرد و گفت: ضرر ندارد که کمی توقف فرمایی تا یاران ثابت قدم و فداکار تو، افراد قبیلهی ربیعه، به تو برسند. امام -علیهالسلام- در پاسخ فرزند گفت:
«إن لأبیک یوما لن یعدوه و لا یبطی به عنه السعی و لا یعجل به إلیه المشی. إن أباک و الله لا یبالی وقع علی الموت أو وقع الموت علیه»(1)
برای پدر تو روز معینی است که از آن تجاوز نمیکند؛ نه توقف آن را کند میکند و نه پیشروی به سوی دشمن آن را جلو میاندازد. پدرت واهمه ندارد که خود به استقبال مرگ برود یا مرگ به سوی او آید.
ابواسحاق میگوید: امام -علیهالسلام- در یکی از روزهای صفین، در حالی که نیزهی کوچکی در دست داشت، بر یکی از فرماندهان سپاه خود به نام سعید بن قیس گذشت. او به امام گفت: نمیترسی که با این نزدیکی به دشمن، ناگهان به دست آنها کشته شوی؟ امام -علیهالسلام- در پاسخ او فرمود:
«إنه لیس من أحد إلا علیه من الله حفظة یحفظونه من أن یتردی فی قلیب أو یخر علیه حائط أو تصیبه آفة. فإذا جاء القدر خلوا بینه و بینه»(2)
هیچ کس نیست مگر اینکه از جانب خدا بر او نگهبانانی است که او را، از اینکه در دل چاه پرتاب شود یا زیر دیوار بماند یا آفتی به او برسد، حفظ میکنند. پس آنگاه که تقدیر الهی فرارسد، او را رها میکنند و او در تیررس سرنوشت قرار میگیرد.
1) وقعهی صفین، صص 250-248؛ شرح نهجالبلاغهی ابنابیالحدید، ج 5، صص 200-198؛ تاریخ طبری، ج 3، جزء 6، ص 11-10؛ کامل ابناثیر، ج 3، صص 152-151.
2) وقعهی صفین، صص 250؛ شرح نهجالبلاغهی ابنابیالحدید، ج 5، ص 199.