جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امام در میان رگبار تیر

زمان مطالعه: 3 دقیقه

نظم میمنه‏ی سپاه امام -علیه‌السلام- با کشته شدن فرمانده آن عبدالله بن بدیل دچار اختلال شد. معاویه، حبیب بن مسلمه را بر سرکوبی باقیمانده‏ی قسمت میمنه مأمور کرد. متقابلاً سهل بن حنیف برای سروسامان بخشیدن به این بخش از سپاه امام -علیه‌السلام- مأموریت یافت ولی این تلاش به نتیجه نرسید و گردانهای متحیر و سرگردان بخش میمنه به قلب سپاه، که امام -علیه‌السلام- آن را رهبری می‏کرد، پیوستند. در اینجا تاریخ از پایمردی قبیله‏ی ربیعه و جبن و فرار قبیله‏ی مضر سخن می‏گوید. امام -علیه‌السلام- در چنان شرایطی گام به پیش نهاد و شخصاً وارد نبرد شد.

زید بن وهب، خبرنگار جنگ صفین، می‏گوید: من امام -علیه‌السلام- را در میان رگبار تیرها می‏دیدم که تیرهای دشمن به خطا می‏رفت و از میان گردن و شانه‏ی او عبور می‏کرد. فرزندان امام -علیه‌السلام- از آن بیم داشتند که آن حضرت در میان تیرباران شدید دشمن آسیب ببیند. لذا، بر خلاف میل امام، به عنوان سپر بلا دور او را گرفتند ولی امام بر خلاف خواست آنان، به پیش می‏رفت و دشمن را عقب می‏زد. ناگهان در پیشاپیش امام، غلام وی به نام کیسان با غلام ابوسفیان به نام احمر درگیر شدند و حادثه به قتل کیسان منجر شد. غلام ابوسفیان، مغرور از پیروزی خود، با شمشیر برهنه به سوی امام آمد، ولی آن حضرت در نخستین لحظه‏ی مقابله، دست در گریبان زره او افکند و او را به سوی خود کشید و بلند کرد و آنچنان محکم به زمین کوفت که شانه و بازوان او شکست. سپس او را رها ساخت. در این هنگام فرزندان امام، حسین -علیه‌السلام- و محمد حنفیه، با شمشیرهای خود به حیات او پایان دادند و به سوی امام بازگشتند.

امام رو به فرزند دلبند خود حسن -علیه‌السلام- کرد و گفت: چرا مانند برادرانش در کشتن او شرکت نجست. فرزند امام پاسخ داد: «کفیانی یا أمیرالمؤمنین». یعنی آن

دو برادر کفایت می‏کردند.

زید بن وهب می‏گوید: امام -علیه‌السلام- هر چه به لشکر شام نزدیکتر می‏شد به سرعت خود می‏افزود. امام مجتبی -علیه‌السلام- از ترس اینکه سپاه معاویه امام -علیه‌السلام- را محاصره کند و حیات او مورد مخاطره قرار گیرد، رو به آن حضرت کرد و گفت: ضرر ندارد که کمی توقف فرمایی تا یاران ثابت قدم و فداکار تو، افراد قبیله‏ی ربیعه، به تو برسند. امام -علیه‌السلام- در پاسخ فرزند گفت:

«إن لأبیک یوما لن یعدوه و لا یبطی به عنه السعی و لا یعجل به إلیه المشی. إن أباک و الله لا یبالی وقع علی الموت أو وقع الموت علیه»(1)

برای پدر تو روز معینی است که از آن تجاوز نمی‏کند؛ نه توقف آن را کند می‏کند و نه پیشروی به سوی دشمن آن را جلو می‏اندازد. پدرت واهمه ندارد که خود به استقبال مرگ برود یا مرگ به سوی او آید.

ابواسحاق می‏گوید: امام -علیه‌السلام- در یکی از روزهای صفین، در حالی که نیزه‏ی کوچکی در دست داشت، بر یکی از فرماندهان سپاه خود به نام سعید بن قیس گذشت. او به امام گفت: نمی‏ترسی که با این نزدیکی به دشمن، ناگهان به دست آنها کشته شوی؟ امام -علیه‌السلام- در پاسخ او فرمود:

«إنه لیس من أحد إلا علیه من الله حفظة یحفظونه من أن یتردی فی قلیب أو یخر علیه حائط أو تصیبه آفة. فإذا جاء القدر خلوا بینه و بینه»(2)

هیچ کس نیست مگر اینکه از جانب خدا بر او نگهبانانی است که او را، از اینکه در دل چاه پرتاب شود یا زیر دیوار بماند یا آفتی به او برسد، حفظ می‏کنند. پس آنگاه که تقدیر الهی فرارسد، او را رها می‏کنند و او در تیررس سرنوشت قرار می‏گیرد.


1) وقعه‏ی صفین، صص 250-248؛ شرح نهج‏البلاغه‏ی ابن‏ابی‏الحدید، ج 5، صص 200-198؛ تاریخ طبری، ج 3، جزء 6، ص 11-10؛ کامل ابن‏اثیر، ج 3، صص 152-151.

2) وقعه‏ی صفین، صص 250؛ شرح نهج‏البلاغه‏ی ابن‏ابی‏الحدید، ج 5، ص 199.