جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امام در شب شهادت‏

زمان مطالعه: 8 دقیقه

امام -علیه‌السلام- در ماه رمضان آن سال پیوسته از شهادت خود خبر می‏داد. حتی در یکی از روزهای میانی ماه، هنگامی که بر فراز منبر بود، دست به محاسن شریفش کشید و فرمود: «شقیترین مردم این موها را با خون سرم رنگین خواهد کرد». همچنین فرمود:

ماه رمضان فرا رسید و آن سرور ماههاست. در این ماه در وضع حکومت دگرگونی پدید می‏آید. آگاه باشید که شما در این سال در یک صف (بدون امیر) حج خواهید کرد و نشانه‏اش این است که من در میان شما نیستم.(1)

اصحاب آن حضرت می‏گفتند: او با این سخن خبر از مرگ خود می‏دهد ولی آن را درک نمی‏کنیم.(1) به همین جهت، آن حضرت در روزهای آخر عمر خود، هر شب به منزل یکی از فرزندان خود می‏رفت. شبی را نزد فرزندش حسن -علیه‌السلام- و شبی در نزد فرزندش حسین -علیه‌السلام- و شبی در نزد دامادش عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب -علیه‌السلام- افطار می‏کرد و بیش از سه لقمه غذا تناول نمی‏فرمود. یکی از فرزندانش سبب کم خوردن وی را پرسید. امام -علیه‌السلام- فرمود: «امر خدا می‏آید و من می‏خواهم شکمم تهی باشد. یک شب یا دو شب بیشتر نمانده است». پس در همان شب ضربت خورد.(2)

در شب شهادت افطار را میهمان دخترش ام‏کلثوم بود. در هنگام افطار سه لقمه غذا خورد و سپس به عبادت پرداخت و از اول شب تا صبح در اضطراب و تشویش بود. گاهی به آسمان نگاه می‏کرد و حرکات ستارگان را در نظر می‏گرفت و هر چه طلوع فجر نزدیکتر می‏شد تشویش و ناراحتی آن حضرت بیشتر می‏شد و می‏فرمود: «به خدا قسم، نه من دروغ می‏گویم و نه آن کسی که به من خبر داده

دروغ گفته است؛ این است شبی که مرا وعده‏ی شهادت داده‏اند».(3)

این وعده را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به وی داده بود. علی -علیه‌السلام- خود نقل می‏کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پایان خطبه‏ای که در فضیلت و احترام ماه رمضان بیان فرمود گریه کرد. عرض کردم: چرا گریه می‏کنی؟ فرمود: برای سرنوشتی که در این ماه برای تو پیش می‏آید: «کأنی بک و أنت تصلی لربک و قد انبعث أشقی الأولین و الاخرین شقیق عاقر ناقة ثمود فضربک ضربة علی فرقک فخضب منها لحیتک».(4) یعنی: گویا می‏بینم که تو مشغول نماز هستی و شقیترین مردم جهان، همتای کشنده‏ی ناقه‏ی ثمود، قیام می‏کند و ضربتی بر فرق تو فرود می‏آورد و محاسنت را با خون رنگین می‏سازد.

بالاخره آن شب هولناک به پایان رسید و علی -علیه‌السلام- در تاریکی سحر برای ادای نماز صبح به سوی مسجد حرکت کرد. مرغابیانی که در خانه بودند در پی او رفتند و به جامه‏اش آویختند. بعضی خواستند آنها را از او دور سازند. فرمود:«دعوهن فإنهن صوائح تتبعها نوائح» یعنی: آنها را به حال خود بگذارید که فریاد کنندگانی هستند که نوحه‏گرانی در پی دارند.(5)

امام حسن -علیه‌السلام- گفت: این چه فال بدی است که می‏زنی؟ فرمود: ای پسر، فال بد نمی‏زنم، لیکن دل من گواهی می‏دهد که کشته خواهم شد.(6)

ام کلثوم از گفتار امام -علیه‌السلام- پریشان شد و عرض کرد: دستور بفرمایید که جعده به مسجد برود و با مردم نماز بگزارد.

حضرت فرمود: از قضای الهی نمی‏توان گریخت. آن گاه کمربند خود را

محکم بست و در حالی که این دو بیت را زمزمه می‏کرد عازم مسجد شد.

أشدد حیازیمک للموت++

فإن الموت لاقیکا

و لا تجزع من الموت++

إذا حل بوادیکا(7)

کمر خود را برای مرگ محکم ببند، زیرا مرگ تو را ملاقات خواهد کرد. و از مرگ،آن گاه که به سوی تو درآید، جزع و فریاد مکن.

امام -علیه‌السلام- وارد مسجد شد و به نماز ایستاد و تکبیر افتتاح گفت و پس از قرائت به سجده رفت. در این هنگام ابن‏ملجم در حالی که فریاد می‏زد: «لله الحکم لا لک یا علی»، با شمشیر زهرآلود ضربتی بر سر مبارک علی -علیه‌السلام- وارد آورد. از قضا این ضربت بر محلی اصابت کرد که سابقاً شمشیر عمرو بن عبدود بر آن وارد شده بود(6) و فرق مبارک آن حضرت را تا پیشانی شکافت.

مرحوم شیخ طوسی در «امالی» حدیث دیگری از امام علی بن موسی الرضا -علیه‌السلام- از پدران گرامیش از امام سجاد -علیه‌السلام- نقل می‏کند:

ابن‏ملجم در حالی که علی -علیه‌السلام- در سجده بود، ضربتی بر فرق مبارک آن حضرت وارد ساخت.(8)

مفسر معروف شیعه ابوالفتوح رازی در تفسیر خود نقل می‏کند: علی -علیه‌السلام- در نخستین رکعت از نمازی که ابن‏ملجم او را ضربت زد، یازده آیه از سوره‏ی انبیاء را تلاوت کرد.(9)

دانشمند معروف اهل تسنن سبط ابن‏جوزی می‏نویسد: هنگامی که امام در محراب قرار گرفت چند نفر به او حمله کردند و ابن‏ملجم ضربتی بر آن حضرت فرود

آورد(10) و بلافاصله با همراهانش گریختند.

خون از سر علی -علیه‌السلام- در محراب جاری شد و محاسن شریفش را رنگین کرد. در این حال آن حضرت فرمود: «فزت و رب الکعبة»: به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة أخری».(11)

علی -علیه‌السلام- وقتی ضربت خورد فریاد زد: او را بگیرید. مردم از پی ابن‏ملجم شتافتند و کسی به او نزدیک نمی‏شد مگر آنکه او را با شمشیر خود می‏زد. پس قثم بن عباس پیش تاخت و او را بغل گرفت و به زمین کوبید.

چون او را به نزد علی -علیه‌السلام- آوردند، به او گفت: پسر ملجم؟ گفت: آری. وقتی حضرت ضارب را شناخت به فرزندش حسن فرمود:

مواظب دشمنت باش، شکمش را سیر و بندش را محکم کن. پس اگر مردم او را به من ملحق کن تا در نزد پروردگارم با او احتجاج کنم و اگر زنده ماندم یا او را می‏بخشم یا قصاص می‏کنم.(12)

حسنین -علیهما السلام- به اتفاق بنی هاشم، علی -علیه‌السلام- را در گلیم گذاشتند و به خانه بردند. بار دیگر ابن‏ملجم را به نزد آن حضرت آوردند. امیرالمؤمنین -علیه‌السلام- به او نگریست و فرمود: اگر من مردم او را بکشید، چنان که مرا کشته، و اگر سالم ماندم خواهم دید که رأی من درباره‏ی او چیست. فرزند مرادی گفت: من این شمشیر را به هزار درهم خریده‏ام و به هزار درهم دیگر زهر داده‏ام. پس اگر مرا خیانت کند حق تعالی او را هلاک گرداند.(13)

در این موقع ام کلثوم به او گفت: ای دشمن خدا، امیرالمؤمنین را کشتی؟ آن ملعون گفت: امیرالمؤمنین را نکشته‏ام، بلکه پدر تو را کشته‏ام.

ام کلثوم گفت: امیدوارم که آن حضرت از این جراحت شفا یابد.

ابن‏ملجم باز با وقاحت گفت: می‏بینم که برایش گریان خواهی بود. والله که من او را ضربتی زده‏ام که اگر آن را در میان اهل زمین قسمت کنند همه را هلاک کند.(14)

قدری شیر برای آن حضرت آوردند. کمی از آن شیر را نوشید و فرمود به زندانی خود نیز از این شیر بدهید و او را اذیت نکنید.

هنگامی که امام -علیه‌السلام- ضربت خورد پزشکان کوفه به بالین وی گرد آمدند. در بین آنان از همه ماهرتر اثیر بن عمرو بود که جراحات را معالجه می‏کرد. وقتی او زخم را دید دستور داد شش گوسفندی را که هنوز گرم است برای او بیاورند. سپس رگی از آن بیرون آورد و در محل ضربت قرار داد و آن گاه که آن را بیرون آورد گفت: یا علی وصیتهای خود را بکن، زیرا این ضربت به مغز رسیده و معالجه موثر نیست. در این هنگام امام -علیه‌السلام- کاغذ و دواتی خواست و وصیت خود را خطاب به دو فرزندش حسن و حسین -علیهما السلام- نوشت.

این وصیت، گرچه خطاب به حسنین -علیهما السلام- است ولی در حقیقت برای تمام بشر تا پایان عالم است. این وصیت را عده‏ای از محدثان و مورخانی که قبل از مرحوم سید رضی و بعد از او می‏زیسته‏اند با ذکر سند نقل کرده‏اند.(15) البته اصل

وصیت بیشتر از آن است که مرحوم سید رضی در نهج‏البلاغه آورده است. اینک قسمتی از آن را می‏آوریم:

أوصیکما بتقوی الله و أن لا تبغیا الدنیا و إن بغتکما و لا تأسفا علی شی‏ء منها زوی عنکما و قولا بالحق و اعملا للأجر و کونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً.

شما را به تقوی و ترس از خدا سفارش می‏کنم و اینکه در پی دنیا نباشید، گرچه دنیا به سراغ شما آید و بر آنچه از دنیا از دست می‏دهید تأسف مخورید. سخن حق را بگویید و برای اجر و پاداش (الهی) کار کنید و دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.

أوصیکما و جمیع ولدی و أهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم أمرکم و صلاح ذات بینکم، فإنی سمعت جدکم صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «صلاح ذات البین أفضل من عامة الصلاة و الصیام».

من، شما و تمام فرزندان و خاندانم و کسانی را که این وصیتنامه‏ام به آنان می‏رسد به تقوی و ترس از خداوند و نظم امور خود و اصلاح ذات البین سفارش می‏کنم، زیرا که من از جد شما صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می‏فرمود: اصلاح میان مردم از یک سال نماز و روزه برتر است.

الله الله فی الأیتام فلا تغبوا أفواههم و لا یضیعوا بحضرتکم. و الله الله فی جیرانکم فإنهم وصیة نبیکم. ما زال یوصی بهم حتی ظننا أنه سیورثهم.

خدا را خدا را در مورد یتیمان؛ نکند که گاهی سیر و گاهی گرسنه بمانند؛ نکند که در حضور شما، در اثر عدم رسیدگی از بین بروند.

خدا را خدا را که در مورد همسایگان خود خوشرفتاری کنید، چرا که آنان مورد توصیه و سفارش پیامبر شما هستند. وی همواره نسبت به همسایگان سفارش می‏فرمود تا آنجا که ما گمان بردیم به زودی سهمیه‏ای از ارث برایشان قرار خواهد داد.

والله الله فی القرآن لا یسبقکم بالعمل به غیرکم. والله الله فی الصلاة فإنها عمود

دینکم. والله الله فی بیت ربکم لا تخلوه ما بقیتم فإنه إن ترک لم تناظروا.

خدا را خدا را در توجه به قرآن؛ نکند که دیگران در عمل به آن از شما پیشی گیرند. خدا را خدا را در مورد نماز، که ستون دین شماست. خدا را خدا را در مورد خانه‏ی پروردگارتان؛ تا آن هنگام که زنده هستید آن را خالی نگذارید، که اگر خالی گذارده شود مهلت داده نمی‏شوید و بلای الهی شما را فرا می‏گیرد.

و الله الله فی الجهاد بأموالکم و أنفسکم و ألسنتکم فی سبیل الله. و علیکم بالتواصل و التباذل و إیاکم و التدابر و التقاطع. لا تترکوا الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم.

خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال و جانها و زبانهای خویش در راه خدا. و بر شما لازم است که پیوندهای دوستی و محبت را محکم کنید و بذل و بخشش را فراموش نکنید و از پشت کردن به هم و قطع رابطه بر حذر باشید. امر به معروف و نهی از منکر را ترک مکنید که اشرار بر شما مسلط می‏شوند و سپس هر چه دعا کنید مستجاب نمی‏گردد.

سپس فرمود:

ای نوادگان عبدالمطلب، نکند که شما بعد از شهادت من دست خود را از آستین بیرون آورید و در خون مسلمانان فرو برید و بگویید امیر مؤمنان کشته شد و این بهانه‏ای برای خونریزی شود.

…. ألا لا تقتلن بی إلا قاتلی. أنظروا إذا أنا مت من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضربة، و لا تمثلوا بالرجل، فإنی سمعت رسول‏الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «إیاکم و المثلة و لو بالکلب العقور».(16)

آگاه باشید که به قصاص خون من تنها قاتلم را باید بکشید. بنگرید که هرگاه من از این ضربت جهان را بدرود گفتم او را تنها یک ضربت بزنید تا ضربتی در برابر ضربتی باشد. و زنهار که او را مثله نکنید (گوش و بینی و اعضای او را

نبرید)، که من از رسول خدا شنیدم که می‏فرمود: «از مثله کردن بپرهیزید، گرچه نسبت به سگ گزنده باشد».

فرزندان امام -علیه‌السلام- خاموش نشسته بودند و در حالی که غم و اندوه گلوی آنان را می‏فشرد به سخنان دلپذیر و جانپرور آن حضرت گوش فرامی‏دادند. اما در پایان این وصیت از هوش رفت و چون مجدداً چشمان خود را باز کرد فرمود: ای حسن، با تو سخنی چند دارم. امشب شب آخر عمر من است. چون درگذشتم با دست خود مرا غسل بده و کفن کن و خود شخصاً مباشر اعمال کفن و دفن من باش و بر جنازه‏ی من نماز بخوان و در تاریکی شب جنازه‏ی مرا دور از شهر کوفه مخفیانه به خاک بسپار تا کسی از آن با خبر نشود.

علی -علیه‌السلام- دو روز زنده بود و در شب جمعه‏ی نخستین روز از دهه‏ی آخر ماه رمضان ) شب بیست و یکم سال 40هجری) در سن 63 سالگی بدرود حیات گفت. پسر گرامیش امام حسن -علیه‌السلام- او را با دست خود غسل داد و بر او نماز خواند در نماز هفت تکبیر گفت و سپس فرمود: «أما إنها لا تکبر علی أحد بعده». یعنی: بدانید که پس از علی -علیه‌السلام- بر جنازه‌ی هیچکس هفت تکبیر گفته نمی‏شود. علی -علیه‌السلام- در کوفه در جایی بنام «غری» (نجف اشرف فعلی) دفن شد. دوران خلافتش چهار سال و ده ماه بود.(17)


1) ارشاد مفید، ص 151؛ (چاپ اسلامیه)؛ روضة الواعظین، ج 1، ص 163.

2) ارشاد، ص 151؛ روضة الواعظین، ج 1، ص 164؛ کشف الغمة، ج 1، ص 581.

3) روضة الواعظین، ج 1، ص 164.

4) عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 297، (چاپ قم).

5) تاریخ یعقوبی،ج 2، ص 212؛ ارشاد، ص 652؛ روضة الواعظین، ج 1، ص 165؛ مروج الذهب، ج 2، ص 425.

6) کشف الغمة، ج 1، ص 584.

7) مروج الذهب، ج 2، ص 429؛ مقاتل الطالبیین، ص 31.

8) بحار الأنوار، نقل از امالی، ج 9، ص 650 (طبع قدیم).

9) تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 4، ص 425.

10) تذکرة الخواص، ص 177 (چاپ نجف).

11) سوره‏ی طه، آیه‏ی 55: شما را از خاک آفریدیم و در آن بازتان می‏گردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان می‏آوریم.

12) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 212.

13) کشف الغمة، ج 1، ص 586؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 185.

14) مقاتل الطالبیین، ص 36؛ الاخبار الطوال، ص 214؛ طبقات ابن‏سعد،ج 2، ص 24؛ کامل ابن‏اثیر، ج 3، ص 169؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 85؛ عقد الفرید، ج 4، ص 359؛ کشف الغمة، ج 1، ص 586.

15) ابوحاتم سجستانی، المعمرون و الوصایا، ص 149؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 85؛ تحف العقول، ص 197؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 141؛ کافی، ج 7، ص 51؛ در مروج الذهب، (ج 2، ص 425) قسمتی از آن نقل شده است؛ مقاتل الطالبیین، ص 38.

16) نهج‏البلاغه، نامه‏ی شماره 47.

17) مناقب آل ابی‏طالب، ج 3، ص 313؛ تذکرة الخواص، ص 112؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 213.