جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آخرین خطبه‏ امام

زمان مطالعه: 3 دقیقه

نوفل بن فضاله می‏گوید: در آخرین روزهای زندگی امام -علیه‌السلام- جعده مخزومی سکویی از سنگ برای آن حضرت نصب کرد و امام بر روی آن قرار گرفت، در حالی که پیراهنی از پشم بر تن داشت و بند شمشیر و نعلین او از لیف خرما بود و پیشانی او از کثرت سجده به سان زانوی شتر پینه بسته بود. آن حضرت به سخنرانی پرداخت و سخنان خود را چنین آغاز کرد:

«الحمد الله الذی إلیه مصائر الخلق و عواقب الأمر. نحمده علی عظیم إحسانه و نیر برهانه و نوامی فضله و امتنانه.

أیها الناس، إنی قد بثثت لکم المواعظ التی وعظ الأنبیاء بها أممهم و أدیت إلیک ما أدت الأوصیاء إلی من بعدهم و أدبتکم بسوطی فلم تستقیموا و حدوتکم بالزواجر فلم تستوسقوا. لله أنتم! أتتوقعون إماماً غیری یطأبکم الطریق و یرشدکم السبیل؟

… ما ضرا إخواننا الذین سفکت دماؤهم – و هم بصفین – ألا یکونوا الیوم أحیاء؟ یسیغون الغصص و یشربون الرنق! قد – و الله – لقوا الله فوفاهم أجورهم و أحلهم دار الأمن بعد خوفهم.

أین إخوانی الذین رکبوا الطریق و مضوا علی الحق؟ أن عمار؟ و أین ابن‏التیهان؟ و أین ذوالشهادتین؟ و أین نظراؤهم من إخوانهم الذین تعاقدوا علی المنیة؟»

سپاس خدایی را سزاست که سرانجام بندگان و امور جهان به سوی اوست. او را در برابر احسان بزرگش و برهان روشنش و کرم فزاینده‏اش ستایش می‏کنیم.

ای مردم، من پندهای پیامبران را در میان شما پخش کردم و آنچه را که جانشینان آنان به آیندگان رسانده بودند به شما رساندم. با تازیانه‏ام شما را ادب کردم، اما پند نگرفتید. شما را با سخنان بازدارنده به پیش راندم، ولی به هم نپیوستید. شما را به خدا، آیا در انتظار پیشوایی جز من هستید که راه را برای شما هموار سازد و شما را به راه حق رهبری کند؟

برادران ما که خون آنان در صفین ریخته شد زیانی نکردند، زیرا چنین روزی را ندیدند تا جامهای غصه را سر بکشند و از آب گل آلود این نحو زندگانی بنوشند. به خدا سوگند که آنان به لقای خدا راه یافتند و خدا نیز پاداش آنان را کامل ساخت و در دیار امن خود آنان را جای داد.

کجا رفتند برادران من که در راه حق گام برداشتند و در آن راه جان سپردند؟ کجاست عمار؟ کجاست ابن‏تیهان؟ کجاست ذوالشهادتین؟ کجایند همانند آنان و برادرانشان که بر عزم و نیت خود استوار بودند؟

نوفل می‏گوید: در این لحظه امام با دست خود بر محاسن خود زد و های های گریست و آن گاه فرمود:

«أوه علی إخوانی الذین تلوا القرآن فأحکموه و تدبروا الفرض فأقاموه، أحیوا السنة و أماتوا البدعة. دعوا للجهاد فأجابوا و ثقوا بالقائد فاتبعوه».

دریغا، دریغ، برادرانی که قرآن را خواندند و آن را استوار کردند و در فرائض آن اندیشیدند و آنها را بپا داشتند. سنتها را زنده کردند و بدعتها را میراندند. به جهاد با دشمن دعوت شدند و دعوت را پاسخ گفتند. به رهبر خود اعتماد و از او پیروی کردند.

آن گاه با صدای بلند فریاد زد:

«الجهاد الجهاد عبادالله! ألا و إنی معسکر فی یومی هذا، فمن أراد الرواح إلی الله فلیخرج».

بندگان خدا، بر شما باد جهاد و پیکار، من امروز اردو می‏زنم و هر کس که‏

خواهان رفتن به سوی میدان جهاد است آماده‏ی خروج شود.(1)

این سخنان حماسی و شور آفرین امام -علیه‌السلام- دلهای مرده‏ی عراقیان را آنچنان زنده ساخت که در اندک زمانی قریب چهل هزار نفر برای جهاد در راه خدا و جنگ با دشمن در میدان صفین آماده شدند. امام -علیه‌السلام- برای فرزند خود حسین -علیه‌السلام- و قیس بن سعد و ابوایوب انصاری پرچمهایی بست و هر یک را در رأس ده هزار نفر آماده‏ی حرکت کرد و برای افراد دیگری نیز پرچمهایی بست و هر یک را در رأس گروهی آماده‏ی حرکت نمود، اما افسوس که هنوز هفته به سر نیامده بود که با شمشیر عبدالرحمان بن ملجم از پای درآمد.

چون خبر قتل امام -علیه‌السلام- به سپاهیانی که در بیرون کوفه بودند رسید همه‏ی آنان به کوفه بازگشتند و همگان به صورت گوسفندانی درآمدند که چوپان خود را از دست داده باشند که گرگان به سرعت آنان را می‏ربایند.

اکنون هنگام آن رسیده است که آخرین برگ از زندگی امام -علیه‌السلام-، یعنی نحوه‏ی شهادت آن حضرت را ورق بزنیم.


1) نهج‏البلاغه، خطبه‏ی 177، طبع عبده.